نویسنده:علامه محمد حسین مظفر
در حدود بیش از چهار هزار نفر از امام صادق – علیه السلام – حدیث روایت کردهاند.
مرحوم شیخ مفید مینویسد: عالمان حدیث، اسامی راویان موثق را که با اختلاف در رأی و اعتقاد از امام حدیث شنیده و یا روایت کردهاند، گردآوری نمودهاند که تعدادشان بالغ بر چهار هزار نفر میباشد.
ابن شهر آشوب مینویسد: گردآوردنده نامهای راویان امام، شخصی بود به نام ابن عقده و دیگران هم گفتهاند: این عقده برای هر یک راوی، حدیثی نیز نقل کرده است.
همچنین طبرسی در «اعلام الوری» و محقق در «معتبر» به شماره آنان اشارت داشته و شیخ طوسی در کتاب «رجال» اسامی همهشان را هم ذکر فرموده است.
البته کثرت راوی فضیلتی برای امام محسوب نمیگردد، بلکه این روایان هستند که بوسیله روایت از امام، فضیلت و منزلت پیدا کردهاند. آری، کثرت روایت از امام دلیلی است برفراوانی علوم و دانشهای امام و نشانه آن است که همه دانشجویان و طالبان علم و فضیلت با اختلاف در مذهب و گرایشهای فکری و عقیدتی، به امام صادق – علیه السلام – توجه داشته و از خرمن علم و دانشش توشهها گرفتهاند.
راویان امام از برزرگان اهل سنت
عدهای از پیشوایان و سرشناسان اهل سنت همانند شاگردی در مکتب امام صادق – علیه السلام – دانش اندوختهاند و در این فراگیری بر امامت و سیادت و جلالت شأن او، اقرار و اعتراف داشتهاند، چنانکه شیخ سلیمان قندوزی در «ینابیع الموده» و نووی در «تهذیب الاسماء و اللغات» به این معنی اذعان دارند و حتی شافعی در «مطالب السؤل» مینویسد: شنیدن حدیث و تعلم و فراگیری این بزرگان از محضر امام صادق – علیه السلام – شرافت و منقبتی است برای خود آنان.
اینک به شرح حال مختصری از علما و بزرگان اهل سنت که از امام صادق – علیه السلام – دانش اندوختهاند، میپردازیم:
ابو حنیفه:
ابوحنیفه نعمان بن ثابت از موالی (یعنی غیر عرب) و اصلاً اهل کابل میباشد که در کوفه زاده شده و در آنجا پرورش یافته است. او در کوفه حوزه درسی داشته و سپس به بغداد انتقال یافته و در سال 105 ق در همان شهر درگذشته و قبرش در بغداد معروف است. او پیشوای یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت و مشهورتر از آن است که به بیان شرح حالش بپردازیم.
تلمذ او نزد امام صادق – علیه السلام – نیز معروف است. شبلنجی در «نورالابصار» ابن حجر در «صواعق» ، قندوزی در «ینابیع الموده» و ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمه» به این معنی اذعان و تصریح کردهاند.
آلوسی در کتاب «مختصر التحفه الاثنی العشریه» ، ص 8 مینویسد: ابوحنیفه که در میان اهل سنت دارای مقام و موقعیتی است، با صراحت تمام گفته: «لولا السنتان لهلک النعمان» که منظورش همان دو سالی است که در حضور امام صادق – علیه السلام – زانو زده و دانش اندوخته است.
مالک بن انس:
او بنیانگذار یکی دیگر از مذاهب چهارگانه اهل سنت است.
ابن ندیم در «فهرست» مینویسد: او فرزند ابی عامر از قبیله حمیر از بنی تمیم شاخهای از قریش بوده و سه سال در شکم مادرش بوده است.
گویند: مالک، به خلافت عباسیان عقیده نداشته، لذا جعفر بن سلیمان عباسی والی مدینه او را به این اتهام احضار و بر بدن برهنهاش چندین تازیانه نواخت و دستور داد او را به قصد شکنجه بر زمین کشیدند که در اثر آن استخوان کتفش شکست.
مالک به سال 179 ق. در سن هشتاد و چهار سالگی بدرود حیان گفت و این خلکان هم در این باره هم رأی ابن ندیم است.
تلمذ مالک بن انس نزد حضرت جعفربن محمد صادق – علیه السلام – مشهور است و از جمله مورخان و دانشمندانی که به آن اشارت دارند، عبارتنداز: نووی در «تهذیب» شبلنجی در «نورالابصار» ، سبط در «تذکره» ، شافعی در «مطالب» ، ابن حجر در «صواعق» ، قندوزی در «ینابیع» ابونعیم در «حلیه» ، ابن صباغ در «فصول» و غیر اینان.
سفیان ثوری:
او فرزند سعید بن مسروق کوفی، از روایان و شاگردان امام صادق – علیه السلام – و از مشاهیر اعلام اهل سنت است.
سفیان بارها وارد بغداد شده و حدیث هائی از امام شنیده و امام وصیتهائی گرانبها به وی کرده که در فصل وصایای امام مذکور است و همچنین بحث او با امام صادق – علیه السلام – پیرامون زهد در همین نوشتار یاد گردیده است.
سفیان بعدها به بصره منتقل شد و به سال 161 ق. در آنجا درگذشت. او به سال نود و اندی از هجرت به دنیا آمده بود و گویند واقعه شهادت زید را دیده و آنوقت در شرطه هشام بن عبدالملک بوده است.
تلمذ سفیان از امام صادق – علیه السلام – مورد تأیید نویسندگان اهل سنت و دیگر علمای رجالی شیعه میباشد، که این معنی را از جمله در کتب: «تهذیب» ، «نورالابصار» ، «تذکره» ، «مطالب» ،«صواعق» ،«ینابیع» «حلیه» ،«الفصول المهمه» و جز آن میتوان مطالعه کرد.
سفیان بن عیینه:
از دیگر شاگردان و راویان امام صادق – علیه السلام – از اهل سنت که مورد اشاره «تهذیب» ، «نورالابصار» ، «مطالب» ، «صواعق» ،«ینابیع» ،«حلیه» ،«فصول» و غیر اینهاست، سفیان بن عیینه میباشد.
او فرزند ابی عمران کوفی مکی است و به سال 107 ق. در کوفه به دنیا آمده و در سال 198 ق. در مکه از دنیا رحلت کرده است.
سفیان جوانی بیش نبوده که در کوفه به جلسات درس ابوحنیفه راه یافت و دانشمندان رجالی شیعه هم تلمذ او را نزد امام صادق – علیه السلام – خاطرنشان ساختهاند.
یحیی بن سعید انصاری:
او از تابعان و از قبیله بنی نجار بوده و از سوی منصور عباسی، در مدینه به پست قضاوت و سپس به مقام قاضی القضات منصوب گردیده و بالاخره در سال 143 ق. در هاشمیه درگذشته است.
تلمذ او از امام صادق – علیه السلام – در کتب یاد شده و در دیگر کتب رجالی شیعه ذکر گردیده است.
ابن جریح:
عبدالملک بن عبدالعزیزبن جریح مکی از جمله دانشمندان اهل سنت و از تلامذه معروف امام صادق – علیه السلام – میباشد.[1] او متعه را حلال میدانسته و صدوق او را در سلسله اسناد حدیثی که در مورد قبول دعاوی بدون بینه روایت کرده، آورده است. کلینی نیز در «کافی» نقل میکند که مردی پیرامون متعه از امام صادق – علیه السلام – سؤالاتی کرد. امام آن مرد را به عبدالملک احاله داد و فرمود از او بپرس که نزد او راجع به متعه اطلاعاتی هست و عبدالملک هم در پاسخ آن مرد مطالب فراوانی راجع به متعه و حلیت آن، املاء کرد.
ابن خلکان مینویسد: ابن جریح یکی از علمای مشهور است. او در سال 80 ق. زاده شده و در بغداد بر ابوجعفر منصور وارد گشته و به سال 150 یا 151 و یا 149 ق درگذشته است.
قطان:
ابوسعید یحیی بن سعید قطان بصری از پیشوایان حدیث زمان خویش شمرده میشود و صاحبان صحاح سته به سخنان او استناد و با کلماتش استدلال کردهاند. وی از جمله شاگردان و روایان امام صادق – علیه السلام – بوده و به سال 198 ق. درگذشته است.
ابن قتیبه او را از علمای شیعه بر شمرده است، ولی بزرگان شیعه او را در ردیف دانشمندان شیعی نمیدانند.
محمد بن اسحاق:
او از شاگردان امام صادق – علیه السلام – و صاحب «مغازی» و «سیر» است. در اصل اهل مدینه ولی ساکن مکه بوده است.
ابن خلکان او را بسیار ستوده است و ظاهراً میان او و مالک عدواتی بوده، لذا هر یک دیگری را مورد طعن قرار میداده است.
ابن اسحاق در حیره بر منصور عباسی وارد شد و کتاب «مغازی» را برایش نگارش کرد و بعد وارد شهر بغداد شد و مشهور آن است که او به سال 151 ق. در بغداد درگذشته است [2].
شعبه بن حجاج ازدی:
او در عداد پیشوایان و سرشناسان اهل سنت و از جمله شاگردان امام صادق – علیه السلام – محسوب بوده است.
شعبه فتوی داده بود که مردم همراه ابراهیم بن عبدالله بن حسن قیام کنند و گویند خود او شخصاً همراه محدثان با ابراهیم در قیام و انقلاب او شرکت جست. و در مورد تلمذ او نزد امام صادق – علیه السلام – به مصادر یاد شده در ترجمه اشخاص سالف الذکر مراجعه شود.
ایوب سجستانی :
او از شاگردان و راویان امام صادق – علیه السلام – بوده و برخی نام او را سختیانی ضبط کردهاند، لیکن سجستانی مشهورتر است.
سجستانی از فقهای بزرگ تابعین بوده و به سال 131 ق. در بصره به بیماری طاعون در سن 65 سالگی درگذشته است.
در مورد شاگردی او نزد امام صادق – علیه السلام – ، علاوه بر مصادر سنیان، برخی کتب رجالی شعیه هم بدان تعرض کردهاند.
این بود شرح حال مختصری از بزرگان اهل سنت و فقهای سرشناس آنان که در ردیف شاگردان و تلامذه امام صادق – علیه السلام – معدود میباشند.
ابونعیم در «حلیه الاولیاء» نام اشخاص دیگری را به عنوان شاگرد امام صادق – علیه السلام – آورده و جز او هم با جمله «و غیرهم» به وجود افراد دیگری اشارت دارند.
راویان امام از شیعه
در صفحات پیش خواندید که روایان و شاگردان مورد وثوق امام بالغ بر چهار هزار نفر بودهاند. پس چگونه ممکن است ما در صفحات محدود این نوشته به بیان شرح حال همه آنها بپردازیم؟! بعلاوه تراجم نگاران و علمای رجالی به ترجمه و شرح حال آنان به طور مفصل پرداختهاند و این کار، تکراری و کم فایده خواهد بود. مع ذلک شایسته آن است که لااقل به ترجمه و شرح حال مشهورترین راویان موثق امام پرداخته شود تا گوشه دیگری از ابعاد شخصیت آن بزرگوار روشنتر گردد.
ابوسعید ابان بن تغلب بکری جریری:
او از روایان و شاگردان امامان سجاد، باقر و صادق – علیه السلام – بوده و در زمان حیات امام ابی عبدالله صادق – علیه السلام – به سال 140 یا 141 ق درگذشته است.
هنگامی که خبر رحلت او به گوش امام رسید، فرمود: به خدا سوگند مرگ ابان دل مرا به درد آورد. و همین جمله میتواند نشانگر مقام و منزلت ابان نزد امام صادق – علیه السلام – باشد.
او چه شخصیتی بوده که امام، مرگ او را مایه تأثر خاطر و سبب انکسار قلب خویش دانسته است؟!
ابان مردی بسیار دانا و در بحث و مناظره، نیرومند و چیره دست بوده و کافی است جمله امام باقر – علیه السلام – را در حق او به یادآوریم که فرمود: ای ابان! در مسجد مدینه بنشین و به مردم فتوی بده که دوست دارم در میان شیعیان من، امثال تو فراوان باشند.
و امام صادق – علیه السلام – نیز به او فرمود: با مردم مدینه به بحث و گفتگوی علمی بنشین که دوست دارم در میان شاگردان من امثال تو فراوان باشند.
اگر ابان فضل و دانش زیاد نداشت و در بحث و مناظره زبردست و نیرومند نبود، هرگز امام باقر و امام صادق – علیه السلام – او را به آنچنان مسؤولیت سنگین و کار دشواری وا نمیداشتند، زیرا شکست ابان در واقع شکست آنان بوده است.
به هر حال ابان، فقط از امام صادق – علیه السلام – ،سی هزار حدیث نقل کرده است، چنانکه خود امام در این باره خطاب به ابان بن عثمان فرمود: برو آن احادیث را از ابان بن تغلب بشنود و از او روایت کن!
ابان بن تغلب نه تنها در علم حدیث و کلام تخصص داشته است، بلکه در بسیاری از علوم و دانشهای متداول زمان خود مانند تفسیر، ادبیات، لغتشناسی، نحو و قرائت چیره دست و متبحر بوده و از عربهای اصیل و از آنها مطلب نقل کرده و دست به تألیف کتاب «الغریب فی القرآن» زده و در این زمینه شواهدی از اشعار عرب برگزیده است.
از امتیازات ابان آنکه دانشمندان اهل سنت با اعتراف به تشیع او، وی را توثیق نموده اندا که از آن جمله میتوان از افراد ذیل نام برد:
احمد، یحیی، ابوحاتم، نسائی، ابن عدی، ابن عجلان، حاکم، عقیلی، ابن سعد، ابن حجر، ابن حبان، ابن میمونه و بالاخره ذهبی در «میزان الاعتدال» .
اینان همگی ابان را از تابعین شمردهاند و چه مقامی از این بالاتر که احدی نتوانسته مراتب فضل و کمال و دانش و بینش او را منکر شود.
ابان بن عثمان احمر بجلی کوفی:
او گاهی ساکن بصره بوده و گاهی ساکن کوفه و از مردم بصره امثال ابوعبیده معمر ابن مثنی و ابی عبدالله محمد بن سلام نزد او تلمذ کرده و در زمینههای شعر و نسب و حوادث تاریخی مطالب بسیاری از او نقل نمودهاند.
ابان بن عثمان از امام صادق و امام کاظم – علیه السلام – حدیث شنیده و کتاب بزرگ و خوبی به رشته تحریر در آورده که جامع حوادث نخستین تاریخ اسلام و مغازی و جریان وفات ورده است و این سخن نجاشی است: «ابان یکی از اصحاب اجماع امام صادق – علیه السلام – است که شش تن بودهاند، بدین ترتیب: جمیل بن دراج، عبدالله بن مسکان، عبدالله بن بکیر، حمادبن عیسی، حمادبن عثمان و ابان بن عثمان.» [3]
اسحاق بن عماربن حیان صیرفی کوفی:
او از افراد مورد وثوقی بوده که از امام صادق و امام کاظم – علیه السلام – نقل حدیث کرده است و برادران او به نامهای یونس، یوسف و اسماعیل که در جهان تشیع بیت بزرگی محسوبند و برادر زادههای او به نامهای علی و بشیریعین فرزندان اسماعیل که از شخصیتهای ممتاز و بارز بودهاند، همگی از محدثان محسوب میشدهاند.
اسحاق و برادرش اسماعیل افرادی دارا و ثروتمند بودند و بدینوسیله به یاران و دوستان خود صله و احسان میکردند؛ از این رو امام صادق – علیه السلام – هرگاه آنان را میدید میفرمود: خداوند گاهی دنیا و آخرت را برای برخی یکجا جمع میکند. و درباره اسحاق، ستایشهای دیگری نیز نقل شده است.
اسماعیل بن ابی زیاد سکونی:
«سکون» طایفهای از عرب یمن است. گویند: او در موصل قاضی بوده است و در نقل حدیث و روایت هم مورد وثوق. اصحاب ما امامیه بر عمل به روایات او اتفاق نظر دارند. برخی از علمای رجالی او را عامی دانستهاند، لیکن چنین چیزی ثابت نشده است.
سکونی در زمینههای فقهی، احادیث فراوانی روایت کرده که اگر سلسله سند تا او خدشه نداشته باشد، همگی مورد عمل فقهاست.
اسماعیل بن حیان صیرفی کوفی:
او برادر اسحاق سالف الذکر است.
کلینی در «اصول کافی» باب برالوالدین، در حدیث صحیحی از عمار پدر همین اسماعیل روایت کرده است که او به امام صادق – علیه السلام – عرض میکند: که فرزندم اسماعیل خیلی به من نیکی میکند. و امام صادق – علیه السلام – به عمار میفرماید: من اسماعیل را دوست میداشتم، اکنون محبت و علاقهام به او خیلی بیشتر گردید. و چه مقامی از این بالاتر که امام، کسی را این اندازه دوست بدارد؟
برید بن معاویه عجلی:
او از روایان امام باقر و امام صادق – علیه السلام – بوده و در زمان امام صادق – علیه السلام – درگذشته است.
او از نظر جلالت و بزرگی شأن نزد اهل بیت به مقام فوق وثاقت رسیده که امام درباره او و یارانش فرمود: اوتاد روی زمین و سرشناسان دین چهار نفرند: محمد بن مسلم، بریدبن معاویه، لیث بختری مرادی و زراره بن اعین.
و در سخنی دیگر فرمود: اصحاب پدرم، زراره بن اعین، محمد بن مسلم، لیث مرادی و برید عجلی، مرده و زندهشان مایه آبرو و زینت بودهاند. اینان به پا دارنده عدل و داد و صدق و راستی و از پیشروان و مقربانند.
و در حدیثی دیگر فرمود: این چهار تن، برگزیده و امین خدا بر حلال و حرام اویند. و باز فرمود: اینان نگهبانان دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدایند؛ اینان پیشروان در دنیا و سبقت گیرندگان در آخرت هستند. و بسیاری دیگر از جملات عطرآگین و ستایشآمیز که امام درباره این نیکان فرموده است.
برید از جمله اصحاب اجماع امام باقر – علیه السلام – میباشد.[4]
بکیرین اعین شیبانی:
او برادر زراره و از راویان و شاگردان امامین باقر و صادق (علیهما السلام) میباشد. او نیز در زمان حیات امام صادق – علیه السلام – وفات یافته و هنگامی که خبر وفات او به گوش امام رسید، فرمود: سوگند به خدا، او را خداوند در میان رسول الله و امیرالمؤمنین فرود آورد.[5] (یعنی در بهشت همسایه آن بزرگوارن شد).
روزی امام صادق – علیه السلام – یادی از بکیر کرد و فرمود: خداوند بکیر را مشمول لطف و مرحمت خویش قرار دهد که قرار داده است.
عبیدالله بن زراره گوید: من که آن روز نوجوانی بیش نبودم با تعجب به امام نگاه کردم. امام فرمود: البته میگویم ان شاء الله.
پس، این بیان امام درباره بکیر در بلندی مقام و مرتبهاش کافی است. او از موثقان و صالحان فرزندان اعین است و افراد موثق و صالح در میان فرزندان او کم نبودهاند.
به هر حال از بکیر بن اعین راویان موثق و مورد اعتمادی نقل حدیث فرمودهاند.
ابوحمزه ثمالی:
ثابت بن دینار معروف به ابوحمزه ثمالی از روایان امامان سجاد، باقر و صادق (علیهم السلام) بوده و زمان امام کاظم – علیه السلام – را نیز دیده و به قولی در سنه 150 ق درگذشته است؛ بنابراین دو سال هم از عصر امامت امام هفتم را درک کرده و به قولی او در مرگ منصور به سال 157 ق. زنده بوده است.
ثمالی مردی بسیار جلیل القدر و دارای موقعیت و مقام بزرگی بوده و حضرت امام رضا – علیه السلام – فرمود است: ابوحمزه، لقمان عصر خویش بوده و توفیق خدمتگزاری چهار امام معصوم: علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد و موسی الکاظم – علیه السلام – را پیدا کرده است.
و در حدیثی دیگر فرمود: او سلمان عصر خویش بوده است.
روزی ابوحمزه در گورستان بقیع بود که امام ششم او را نزد خود احضار فرمود. وقتی ابوحمزه آمد، امام فرمود: من وقتی تو را میبینم احساس آرامش میکنم.
و امام ابوالحسن – علیه السلام – درباره ابوحمزه گفت: خداوند هرگاه دل مؤمن را نورانی و روشن کند، اینگونه میشود (یعنی مثل ابوحمزه). و سخنان معصومان در ستایش و تمجید او فراوان است و همو راوی آن دعای طولانی، ارزشمند و بلیغ و پر محتوا از امام سجاد – علیه السلام – است که سحرهای ماه رمضان خوانده میشود و به «دعای ابوحمزه ثمالی» شهرت دارد.
ابوحمزه را علمای اهل سنت هم موثق دانسته و از او حدیث روایت کردهاند.
جابربن یزید جعفی کوفی:
او از شاگردان و روایان امامین باقر و صادق – علیه السلام – بوده، و به قولی در سال 128 ق. در عصر امام ششم و به قولی دیگر در سنه 132 ق. درگذشته است.
جابر تنها از امام باقر – علیه السلام – هفتاد هزار حدیث روایت کرده است و اگر کسی در آن احادیث دقت کند، خواهد فهمید که او محرم اسرار دو امام بزرگوار بوده و کرامات آشکاری را از ایشان روایت نموده است.
جابر به دستور امام باقر – علیه السلام – خود را به دیوانگی زده و در صحن مسجد کوفه بچهها را دور خود جمع میکرد و دیوانه بازی در میآورد و ورد زبانش این بود: «منصور پسر جمهور را امیر بدون فرمان مییابم» . اتفاقاً چند روز بیش از جریان جنون جابر نگذشته بود که از سوی هشام بن عبدالملک به والی کوفه فرمانی رسید بدین مضمون: «نگاه کن مردی به نام جابربن یزید جعفی است ؛ او را گردن بزن و سرش را پیش من بفرست!» .
والی کوفه پس از قرائت نامه رو به اطرافیانش کرد و راجع به جابر پرس و جو نمود. آنان گفتند: او مردی بود فاضل، دانشمند و محدث و اهل بحث و نظر، ولی اخیراً دیوانه شده و اینک در صحن مسجد همراه بچهها، اسب سواری میکند.
والی شخصاً موضوع را تعقیب کرد و مشاهده نمود که جابر با بچهها سوار بر چوب، بازی میکند. پس گفت: سپاس خدا را که مرا از قتل این مرد رهائی بخشید.
اینجا بود که پرده از راز فرمان امام کنار رفت و معلوم شد که چرا حضرت باقر – علیه السلام – به او فرمود که خود را به دیوانگی بزند و بعد از رفع خطر، او به حال عادی خود بازگشت و چند روزی نگذشته بود که سخن جابر درباره منصوربن جمهور درست از آب درآمد و آن طور شد که او گفته بود.
یعقوبی مینویسد: جابر طی حدیثی راجع به سرنوشت بنی عباس و روی کار آمدن آنان و نقش قحطبه (به طور سربسته) سخن میگفت و اتفاقاً او نزدیک جابر بود و سخنان او را میشنید. جابرضمن اشاره به قحطبه گفت: اگر بخواهم، میگویم او همین است.
شما خواننده گرامی از این مطلب و امثال آن پی میبرید که جابر محرم اسرار اهل بیت بوده و از سوی ایشان درباره او سخنان تمجیدآمیز فراوان رسیده و امام صادق – علیه السلام – شخصاً او را مورد مرحمت خویش قرار داده است.
همچنین گویند: او کسی بود که دانش امامان بدو رسیده است؛ از این رو ارباب حدیث و دانشمندان رجالی از عامه، برخی موثقش دانسته و برخی به شخصیتش خدشه وارد ساخته و از او به عنوان رافضی و غالی یاد کردهاند که قائل به رجعت میباشد. در عین حال ذهبی او را از علمای بزرگ شیعه دانسته و بدین معنی اعتراف کرده است.
جمیل بن دراج نخعی:
او از راویان امامین صادق و کاظم (علیهما السلام) بوده است که در اواخر عمر نابینا گشت و در عصر حضرت امام رضا علیه السلام درگذشت.
او از اصحاب اجماع امام صادق – علیه السلام – و فقیهترین آنان بوده است و از زبان امامان راجع به او جملههای ستایشآمیزی نقل شده که کاشف از مقام و منزلت والای او است؛ از جمله هنگامی که امام صادق – علیه السلام – آیه «فان یکفربها هولاء فقد وکلنا بها قوماً لیسوابها بکافرین» [6] را قرائت میفرمود اشاره به جمعی کرد که جمیل در میان آنان بود. آنان همگی و یکصدا گفتند: آری، جان ما به قربانت، ما بدان کافر نبوده و نیستیم.
جمیل به کثرت عبادت و داشتن سجدههای طولانی معروف بوده است.
حارث بن مغیره نصری:
او از امام باقر، امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) روایت کرده و دارای مقامی ارجمند و والا بوده است و سخنان امام صادق – علیه السلام – اشعار به عظمت شخصیت او دارد آنگاه که به گروهی که یونس بن یعقوب هم در میانشان بود فرمود: آیا مرجعی ندارید که به او مراجعه کنید؟ چرا به حارث بن مغیره رجوع نمیکنید؟
با در نظر گرفتن اینکه یونس بن یعقوب خود از شخصیتهای بزرگ بوده، ارجاع امام او و امثال او را به حارث بن مغیره نشانگر عظمت و جلالت شأن حارث میتواند باشد.
حریزین عبدالله ازدی کوفی سجستانی:
علت نسبت وی به سجستان آن بود که او کاربازرگانی داشته و به آن سامان مسافرت فراوان میکرده است.
حریز روایتگری فقیه بوده و کتابهائی هم در این زمینه تصنیف کرده و از امام ششم با واسطه و بدون واسطه حدیث روایت نموده است.
گویند: او فقط دو حدیث به طور مستقیم از امام صادق – علیه السلام – روایت کرده و بقیه را با واسطه نقل کرده است ؛ لیکن چنین چیزی با واقعیت تطبیق نمیکند، زیرا هر کس کتب حدیث را بررسی کند، خواهد دید که حریز مستقیم و غیر مستقیم احادیث فراوانی از امام ششم روایت کرده است و کتب او از اصول شمرده میشود.
حریز به همراه جمعی از شیعیان در سجستان به قتل رسید. ماجرا چنین بوده که او در سجستان همکیشانی داشته است، ولی اکثر ساکنان سجستان در مذهب خوارج بودند. چون یاران حریز مشاهد میکردند که خارجیان، حضرت علی بن ابی طالب – علیه السلام – را دشمن میدارند و او را دشنام و ناسزا میگویند، در این مورد از حریز دستور خواستند و او هم اجازه قتل چنین کسانی را صادر کرد.
خوارج میدیدند که به طور مرتب، افرادی از آنان کشته میشوند و چون شیعیان در اقلیت بودند، خوارج گمان نمیکردند که این قتلها کار شیعه باشد؛ از این رو با مرجئه در میآویختند و آنان رامسؤول کشتار خوارج میدانستند. روزگاری به همین منوال گذشت و سرانجام خوارج به ماهیت قضیه پی بردند و به جستجوی شیعه پرداختند و آنان را در مسجد گرد حریز جمع دیدند.
خوارج دیوارهای مسجد را بر سر حریز و یارانش خراب کردند و همهشان را زیر خوارها خاک مدفون ساختند. رحمت خدا به روان همه شان باد.
حفص بن سالم:
ابوولاّد حنّاط جعفی کوفی معروف به حفص بن سالم از موالی و روایان امام صادق – علیه السلام – بوده است. او اصلی داشته که راویان موثق از آن اصل روایت میکردهاند و همه دانشمندان بر وثاقت و درستی او متفق القولند.
گویند او همراه زید قیام کرد و امام صادق – علیه السلام – نیز حرکت او را تأیید فرمود و این، مطلب شگفتی نیست؛ زیرا امام مؤید قیام زید بوده، و اگر چه بظاهر از حمایت زید خودداری میکرده است تا بدین وسیله اهل بیت را از گزند آسیب و اذیت بنی امیه حفظ کند.
حفص بن غیاث نخعی کوفی:
او از سوی هارون در بغداد شرقی به منصب قضا نشست و سپس از سوی او قاضی کوفه شد و به سال 194 ق. در همانجا درگذشت.
نجاشی مینویسد: اصلی که حفص از آن نقل حدیث میکرده محتوی یکصد و هفتاد حدیث یا در حدود آن از امام صادق – علیه السلام – بوده است.
مشهور است که او سنی مذهب بوده، مع ذلک در روایت، مورد وثوق بوده است؛ لذا شیعه روایات او را میپذیرفتهاند، چون ملاک قبولی حدیث نزد شیعه وثاقت راوی بوده است، هر چند که در مذهب شیعه نباشد. از این رو علمای شیعه روایات جمعی را که شیعه نبوده، لیکن افرادی مورد وثوق بودهاند، میپذیرفتهاند.
البته از برخی احادیث حفص، چنین استفاده میشود که او شیعه بوده، لیکن مشهور خلاف آن است و رجحان بإ؛ّّ اهل تسنن بودن اوست.
حفص به هنگام روایت از امام ششم میگفته است: حدیث کرد مرا بهترین جعفرها، جعفربن محمد…
از این عبارت نیز چنین بر میآید که او پیرو اهل سنت بوده مگر آنکه گفته شود او بدین وسیله تقیه مینموده و تشیع خود را پنهان میکرده است.
حماد بن عثمان بن زیاد رواسی کوفی:
او ملقب به «ناب» و از روایان امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهم السلام) بوده و به سال 190 ق. در کوفه درگذشته است.
حماد یک جُنگ حدیثی داشته که راویان موثقی از آن جُنگ، حدیث روایت میکردهاند. او از اصحاب اجماع امام صادق – علیه السلام – بوده و دو برادر به نامهای حسین و جعفر داشته است که هر دو از روات موثق و از اخیار و فضلا به شمار میآمدهاند.
حماد بن عیسی جهنی بصری:
او از امامین صادق و کاظم (علیهما السلام) روایت کرده و تا عصر امام جعفر – علیه السلام – در قید حیان بوده ست؛ لیکن از امام جواد و امام رضا (علیهما السلام) حدیثی ندارد.
حماد از اصحاب اجماع امام ششم و مردی بسیار راستگو و پرهیزگار و در روایت حدیث محتاط بوده است.
از خود او منقول است که میگفته: هفتاد حدیث از امام صادق – علیه السلام – شنیده بودم، اما در بسیاری از آنها به تردید افتادم؛ فقط بیست حدیث ماند که هرگز در صحت آنها تردیدی ندارم.
و نیز روایت میکنند که او از امام صادق – علیه السلام – درخواست کرد برای او دعا کند و از خدا برایش خانه، همسر و فرزند و خدمتکار و حج همه ساله بخواهد.
امام دست به دعا برداشت و عرض کرد:
اللهم صل علی محمد و آل محمد وارزقه دارا و زوجه و ولدا و خادما والحج خسمین سنه.
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و به حماد خانه و همسر و فرزند و خدمتکار و پنجاه سال حج روزی کن.
برخی گفتهاند: این دعا را امام کاظم – علیه السلام – برای حماد کرده است.
حماد میگوید: چون امام پنجاه سال را قید کرد، دانستم که بیشتر از آن موفق نخواهم شد و عمرم به سر خواهد رسید. ولی اکنون دعای امام درباره من مستجاب شده: این خانه من است و این همسرم که در پشت پرده نشسته و سخن مرا میشنود و این فرزند و این خدمتکارم که خداوند همه را به من مرحمت کرده است.
حماد برای پنجاه و یکمین بار به قصد حج بار سفر بست؛ اما وقتی به جحفه رسید و به نیت غسل احرام وارد نهر آب شد، سیلاب او را برد و غرق کرد. غلامانش او را دنبال نمودند و از آب گرفتند، لیکن او مرده بود و به همین جهت او را «غرق جحفه» نامند. این حادثه به سال 209 ق. رخ داده است.[7]
حمران بن اعین شیبانی:
او برادر زراره و از موالی بوده و از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) روایت کرده و کمتر کسی به اندازه او نزد امامان قرب و منزلت داشته است.
از امام باقر – علیه السلام – احادیث زیادی درباره حمران نقل شده است که حکایت از مقام او نزد امامان دارد. از جمله فرمود: تو در دنیا و آخرت از شیعیان ما هستی. حمران مؤمن راستین است و هرگز از ایمان و اعتقاد خود بر نمیگردد. حمران انسانی با ایمان و از اهل بهشت است؛ به خدا سوگند او ابداً دچار شک و تردید نشود. من در میان مردم کسی را نیافتم که به حرف ما خوب گوش کند و از فرمان ما اطاعت نماید و به دنبال اصحاب پدرم باشد جز دو مرد را که خداوند هر دو را مشمول رحمت و لطف خویش قرار دهد و آن دو مرد عبارتنداز: عبدالله بن ابی یعفور و حمران بن اعین. ایندو مؤمن خالص و از شعیان واقعی هستند. حمران هرگز مرتد نگردد و بی ایمان از دنیا نرود و چه شفیع خوبی هستیم ما (من و پدارنم) برای حمران. از او جدا نمیشویم و دست او را میگیریم و با هم وارد بهشت میشویم.
این سخنان امام و چندین نمونه دیگر – چنانکه ملاحظه میکنید – حاکی از این است که حمران نزد امامان مقام و منزلتی داشته که جز معدودی ازاصحاب آنان به این مقام و منزلت نبودهاند، هر چند که اهل ورع و تقوی در میان آنان بسیار بوده است.
امام طی این احادیث ضمن بیان قرب و منزلت و فضل و کمال حمران، بدین معنی اشاره دارد که او بهمرتبه یقین رسیده و ایمان در اعماق دل او جای گرفته است، به نحوی که هرگز شک و تردید او را نمیآزارد و حوادث تکان دهنده او را متزلزل نمیسازد.
این نکته از آن نظر جالب توجه است که عصری که حمران در آن میزیست، عصری بحرانی بوده و فتنهها و آشوبها فراوان درون مردمان را میآزموده است ؛ بویژه در مورد اهل علم و دانش امکان لغزش و انحراف زیاد بوده است، که مردم نسبت به ایشان توجه و اقبالی خاص داشتهاند.
حمران نه تنها فقیه بلکه در علم کلام، تفسیر، لغت و نحو هم استاد بوده و نام او در ردیف قراء ذکر شده، پس او از جهات متعددی دارای فضل و کمال بوده است.
حمزه طیار:
او مردی موئق و جلیل القدر و در علم فقه و کلام سرآمد بوده است.
حمزه به روزگار امام صادق – علیه السلام – بدرود حیات گفته است. درباره حمزه احادیثی وارد شده که نشانگر ایمان محکم و ولای او نسبت به اهل بیت است. او از حقانیت ائمه اهل بیت با منطق نیرومند و قاطعیت تمام دفاع میکرده و در اثبات امامت آنان به بحث و مناظره میپرداخته است. [8]
هشام بن حکم گوید: روزی امام صادق – علیه السلام – از من سراغ حمزه را گرفت. عرض کردم او درگذشت. امام فرمود: خداوند او را رحمت کند و سرور و شادمانیاش بخشد. او در دفاع از ما اهل بیت بسیار سخت کوش و مصمم بود.
نظیر این حدیث را مؤمن الطاق هم درباره حمزه روایت کرده است.
در حدیثی دیگر آمده است که حمزه از امام صادق – علیه السلام – پرسید: شنیدهام شما دوست نمیدارید بر سر مسائل فکری و عقیدتی بحث و درگیری شود.
امام در پاسخ فرمود: از بحث و مناظره تو و امثال تو نگرانی ندارم. تو که میدانی چگونه پرواز کنی و چگونه بر زمین بنشینی از بحث و مجادله مثل تو هرگز بدمان نمیآید. تو به احتجاج بپرداز و از ما دفاع کن!
طیار لقب حمزه و پدر او محمد بن عبدالله مولای فزاره بوده که خود از اصحاب امام باقر – علیه السلام – محسوب میشده و امام بوجود چنین شخصی افتخار میکرده است.[9]
حمزه میگوید: روزی امام صادق – علیه السلام – راجع به علم قرائت از من سؤالی فرمود. عرض کردم من در این دانش وارد نیستم. امام فرمود: ولی پدر تو محمد وارد بود. بعد، از فرائض پرسید. گفتم: در این قسمت هم اطلاع کافی ندارم. امام باز فرمود: لیکن پدر تو اطلاعات خوبی داشت. سپس فرمود: روزی مردی قرشی از دوستان من که شخص دانشمند و آگاهی در علم قرائت هم بود همراه پدر تو نزد ابوجعفر باقر اجتماع کردند. پدرم امام باقر رو به آنها کرد و فرمود: با هم بحث کنید و از یکدیگر سؤال علمی نمائید. آنان به بحث و مناظره علمی پرداختند و مطالبی میان آنها رد و بدل شد. آنگاه مرد قرشی به پدرم امام باقر گفت: مقصود شما را فهمیدم؛ میخواستید به من نشان دهید که در میان اصحاب و شاگردان شما چنین کسانی وجود دارند.
امام باقر – علیه السلام – فرمود: آری، چنین است! او را چطور دیدی و چگونه دانشمندی است ؟
پس حمزه و پدرش محمد هر دو در علم و دانش و فن مناظره سرآمد بودهاند، لذا امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) آنان را به این کاروا میداشتهاند.
داود بن فرقد اسدی کوفی:
او از شاگردان و راویان امام صادق و امام کاظم (علیهما السّلام) بوده و کتابی داشته که محدثان موثق از آن نقل حدیث کردهاند.
داود مناظره و بحثی با برخی پیروان زیدیه داشته که خود نشانه شهرت او به تشیع و حاضر جوابی و خوش کلامی اوست، آنچنانکه امام صادق – علیه السلام – از چگونگی بحث و مناظره او سخت خوشحال شده و خنده سر داده است.
خود داود نقل میکند که به ابی عبدالله – علیه السلام – عرض کردم: در مسجد رسول الله نماز مغرب گزارده و نشسته بودم؛ دیدم مردی در پشت سر من نشسته و این آیه را میخواند:
فما لکم فی المنافقین فئتین و الله ارکسهم بما کسبوا تریدون ان تهدوا من اضل الله.[10]
شما را چه شده که درباره منافقان دو گروه شدهاید (گروهی، آنان را کافر و گروهی دیگر مسلمانشان میانگارید) در حالیکه خداوند آنان را در نتیجه اعمال و کردارشان وارونه ساخته و به کفر بازشان گردانده است؟ آیا شما میخواهید کسانی را که خداوند گمراه کرده است هدایت کنید؟!
فهمیدم که آن مرد، مرا قصد کرده و مقصودش کنایه زدن به من است. من هم فوری این آیه را خواندم:
ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم.[11]
شیاطین، الهام بخش اولیاء و دوستان خویشند تا با شما به جدال بنشینند.
دقت کردم، دیدم او هارون بن سعد زیدی است.
امام صادق – علیه السلام – در حالیکه میخندید، فرمود: جواب درستی گفتهای، پیش از آنکه به اذان خدا به بحث بپردازی.
داود: فدایت شوم، ناچار بودم به همین قناعت کنم. به خدا سوگند او لب به سخن نگشود.
امام: کسی از آنها نادانتر نیست! البته در میان مرجئه فتوی و دانشی پیدا میشود و در میان خوارج فتوی و علمی وجود دارد، اما کسی از آنها نادانتر نیست. [12]
داود بن کثیر رقی کوفی اسدی:
او از موالی بوده و شاگردی امام صادق و امام کاظم (علیهما السّلام) را کرده و تا دوران امامت حضرت رضا – علیه السلام – نیز زنده بوده است.
داود روایاتی زیاد از همین امام نقل کرده است، بویژه در موضوع کرامات و فضائل امامان، واصلی (مجموعه حدیث) هم داشته که راویان موثق از آن روایت کردهاند و به این سبب که او در زمینه کرامات، حدیث فراوان نقل کرده، متهم به غلو گردیده، اما این نسبت، دروغ است و او از غالیان نبوده است.
در بیان عظمت و منزلت او احادیث فراوان رسیده، از جمله آنکه امام صادق – علیه السلام – طی حدیثی فرمود: داود نزد ما به منزله مقداد است برای رسول الله – صلی الله علیه و آله – .
روزی امام صادق – علیه السلام – به داود که راه میرفت، نظر انداخت و فرمود: هرکس میخواهد و خوشحال است که به مردی از یاران قائم – علیه السلام – نگاه کند، به داود نظر افکند.
این حدیث و نظایر آن دلیلی است آشکار بر عظمت شخصیت و مرتبه والای او در ایمان و یقین و نشانهای است بر وثاقت و درستی او در نقل حدیث.[13]
زراره بن اعین شیبانی:
او ازموالی و راویان و شاگردان امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) بوده و به سال 150 ق. درگذشته و دو سال از حیات امام کاظم – علیه السلام – را نیز درک کرده است.
درباره ابعاد شخصیت زراره چگونه میتوانیم سخن بگوئیم؟ آیا نویسندگان هر چند زبردست و باهوش، و قلمزنان هر چند چیره دست و ماهر باشند میتوانند طی چند جمله و چند صفحه حق سخن را درباره زراره ادا کنند؟ پس مناسب است که در بیان مقام و منزلت او به احادیثی که از ائمه هدی به دست ما رسیده بسنده کنیم.
آری، در بیان شأن والای زراره همین بس است که امام فرمود: اوتاد روی زمین چهار نفرند: محمد بن مسلم، بریدبن معاویه، لیث بختری، زراره بن اعین.
و نیز امام در مقام تجلیل و تمجید از زراره فرمود: ای زراره! نام تو در میان نامهای بهشتیان بدون الف ضبط است.
زراره عرض کرد: آری، فدایت گردم! نام اصلی من عبدربه است و زراره لقب من است. [14]
امام در حدیثی دیگر فرمود: اگر زراره نبود، به گمانم تمام احادیث و آثار پدرم از بین میرفت.
روزی امام خطاب به فیض بن مختار جعفی کوفی فرمود: اگر میخواهی به احادیث و علوم ما برسی، بر تو باد این مرد. آنگاه اشاره به زراره کرد.
و در حدیث چهارم فرمود: خداوند زراره را رحمت کند اگر او و امثال او نبودند، احادیث پدرم از بین میرفت.[15]
امام رضا – علیه السلام – میفرماید: آیا کسی همانند زراره در دفاع از حق، سختکوش و محکمتر بوده است؟!
این احادیث و امثال آنها در معرفی زراره و بیان فضیلتها و منزلتهای او نزد اهل بیت از بیان هر سخنور ماهر و کلام هر نویسنده زبردستی مفیدتر است.
زراره تنها فقیه نبوده، بلکه جامع انواع فضائل و کمالات بوده است. ابن ندیم در این باره مینویسد: زراره از بزرگترین رجال شیعه از نظر فقاهت، علم الحدیث، دانش کلام و ایدئولوژی بوده است.
نجاشی مینویسد: زراره شیخ اصحاب ما امامیه در عصر خود و جلوتر از همه بوده است. او مردی قاری، فقیه، متکلم، شاعر و ادیب بوده که همه فضائل دین و دانش در او جمع بوده است.
از ابوغالب زراری حکایت شده است که: زراره زیبا روی، تنومند و سفید پوست بود و هر وقت به قصد نماز جمعه بیرون میآمد، یک عرقچین مشکی بر سر مینهاد و در پیشانیاش میان دو چشم آثار سجده مشاهد میشد و عصائی هم به دست میگرفت. مردم از دو طرف صف میکشیدند و محو تماشای زیبائی وشکوه او میشدند. گاهی هم زراره از کثرت جمعیت تماشاچی مجبور به بازگشت میشد.
زراره سخت بحاث و اهل مناظره بود و احدی نمیتوانست با او درگیر بحث شود و در برابر حجت و منطق و استدلال او مقاومت کند؛ ولی اخیراً به علت اشتغال به عبادت از بحثهای کلامی باز ماند و به هر حال متکلمان شیعی همگی شاگرد اویند.
پس اگر چه زراره در غالب علوم و فنون عصر خویش مهارت داشته لیکن شهرت او بیشتر در علم الفقه است و هر کس در دریای فقه غوطه بخورد، خواهد دید که زراره چقدر در این دانش بهره داشته، و حتی هیچ بابی از ابواب فقهی خالی از یک یا چند حدیث از زراره نیست.
زراره یکی از اصحاب اجماع امام باقر – علیه السلام – است که فقها در صحت روایتشان و در اقرار بر فقاهتشان متفق القولند و دور نیست که زراره فقیهترین آنان باشد.
زراره به داشتن فضل و دانش و تقرب نزد اهل بیت معروف بود و همین، بزرگترین گناه او نزد دشمنانش محسوب میگشت و همیشه از این نظر مورد تهدید قرار میگرفت؛ از این رو امام گاهی پشت سر زراره بد میگفت تا شاید بدین وسیله برخی خطرات را از او دفع نماید.
پس احادیثی که در طعن او وارد است، در همین زمینه بوده و خود امام صادق – علیه السلام – طی حدیثی طولانی پرده از این راز کنار زده و فرموده است: من گاهی حرفهای بد درباره تو میزنم و بر تو عیب میگیرم، شاید بدین وسیله خطری را از تو دفع کرده باشم؛ چون دشمنان ما کسانی را که دوست ما هستند و نزد ما منزلت دارند، آزار و اذیت میکنند – تا اینکه فرمود: – پس گاهی ما تو را خدشهدار میسازیم تا دشمنان ما از تو خوششان بیاید و بدین وسیله شر و آسیب آنها را از تو بر طرف میکنیم.[16]
ابو اسامه زید شحام:
او از قبیله «ازد» و از شهر کوفه و از روایان و شاگردان امام باقر و امام صادق و به قولی امام کاظم (علیهم السلام) میباشد.
زید مردی موثق وجلیل القدر و بلند مرتبه بوده و از شیخ مفید حکایت شده که گفته است: او از اصحاب فقیه و دانشمندان امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) بوده که در بیان حلال و حرام و دادن فتوی و توضیح احکام، مرجع بودهاند.
از خود امامان نیز در شأن و اعتبار زید احادیثی روایت شده است، از جمله خود او روایت میکند که به امام صادق علیه اسلام عرض کردم: آیا نام من در میان اسامی اصحاب الیمین آمده است؟
امام در پاسخ فرمود: آری.
در حدیثی دیگر میگوید: وارد حضور امام ابی عبدالله – علیه السلام – شدم، فرمود: ای زید! از نو توبه کن و عبادت به جای آر!
من در دل خویش بروضع خود متأسف شدم. اما امام فوراً فرمود: نه، ای زید! تو را جز به نیکی نمیشناسیم و تو از شیعیان ما هستی. – تا فرمود: – گویا مقام تو را در بهشت میبینم و رفیق و همراه تو حارث بن مغیره نصری است.[17]
زید شهید:
او پسر علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب – علیه السلام – و از روایان پدرش امام سجاد – علیه السلام – نیز بوده «صحیفه سجادیه» این مجموعه نفیس دعائی را از پدرش زین العابدین – علیه السلام – روایت کرده است ؛ مجموعهای که حاوی دانشها و انواع ادب و فصاحت و بلاغت است ؛ صحیفهای که به انسان میآموزد چگونه در برابر خدا به نیایش بنشیند و از درگاهش مطلب بخواهد صحیفهای که به تنهائی میتوان دلیل امامت پدید آورنده آن باشد، زیرا همان دیباچه، روشنگر آن است که گوینده و نمایش کننده آن از صنف انسانهای معمولی که ما میشناسیم، نبوده است.
زید از برادرش امام باقر و برادرزادهاش امام صادق – علیه السلام – نیز حدیث روایت کرده و به امامت امام صادق – علیه السلام – اعتقاد داشته و حتی دعوتش در خفا برای او بوده است و هرگز تا زنده بود امامت را برای خود نمیدانست و مردم را به سوی خود نمیخواند. اصولاً او برای هدفهای شخصی پیکار نمیکرد، بلکه پس از شهادتش، چنین مطلبی درباره او ادعا شده است.
زید در سال 121 ق. در کوفه شهید شد و امام صادق – علیه السلام – در مصیبت او گریست و از خدا برایش رحمت خواست و سرپرستی خانواده او و دیگر همراهانش را که کشته شده بودند، به عهده گرفت و به آنان انفاق میفرمود.
پس زید، جامع بسیار از صفات فاضله و برجسته بوده است که کمتر کسی جز معصوم آنها را دارا میباشد. او مردی فقیه و پرهیزگار، جواد و بخشنده، شجاع و دلیر، زاهد و عابد، آن هم در سطح عالی بوده است.[18]
سدیربن حکیم بن صهیب صیرفی کوفی:
او از موالی بوده و نزد سه امام بزرگوار، یعنی امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) تلمذ کرده است و بسیاری از روایان موثق از او نقل حدیث نمودهاند که در میان آنها از اصحاب اجماع نیز دیده میشود.
امام صادق – علیه السلام – در تجلیل و ستایش سدیر خطاب به زید شحام چنین فرمود: من در حق سدیر و عبدالسلام بن عبدالرحمان دعا کردم و از خداوند آزادی آنها را از زندان خواستم و خداوند هم آنان را به من باز گردانید.
در حدیثی دیگر فرمود: خداوند هرگاه بندهای را دوست بدارد، او را به انواع بلاها گرفتار میسازد و ما و شما – ای سدیر! – هر صبح و شام سروکارمان با بلا و گرفتاری است.
همین اندازه که امام رهائی سدیر را از زندان خواسته و خداوند نیز او را همچون هدیهای به امام بخشیده، دلیل آن است که او نزد امام صادق – علیه السلام – دارای قرب و منزلت ویژهای بوده و در جلالت شأن و مقام او همین بس که او محبوب خدا و مشمول الطاف بلائی او بودهاست.
ابومحمد سلیمان بن مهران اعمش اسدی کوفی:
عامه و خاصه بر وثاقت و فضل جلالتش یک کلامند، بلکه علمای عامّه،او را فوق العاده ستایش کرده و با اعتراف به تشیعاش، مزایای پسندیدهای را برای او اذعان دارند.
ذهبی در «میزان اعتدال» مینویسد ابومحمد اعمش یکی از پیشوایان مورد وثوق است و از تابعین جوان به شمار میآید. اعمش مردی بوده عادل، راستگو، پایدار بر حق و صاحب دانش سنت و قرآن. دانشمندان رجال و تراجم نیز در همین حدود او را ستایش کردهاند.
ابو محمد اعمش از روایان فضائل امیرالمؤمنین علی – علیه السلام – است. حتی عامه و خاصه روایت کردهاند که منصور از او پرسید: درباره فضیلت علی – علیه السلام – چقدر حدیث میدانی؟!
او پاسخ داد: ده هزار، یا هزار حدیث،
این تردید شاید از نساخ و شاید هم از خود او بوده، زیرا او میدانست که منصور در دل خویش نسبت به علی و آل علی علیهم السلام کینه و عداوات دارد و به جهت بیمی که از او داشته، عدد کمتری گفته است و چون منصور متوجه تردید اعمش در گفتارش شده، برای اطمینان اعمش و رفع گمان او گفته: بلکه همان ده هزار که گفتی درست است.
گویند او به سال 61 ق. یعنی یک سال پس از شهادت امام حسین – علیه السلام – به دنیا آمده و در سال 148 ق. در بیست و پنجم ربیعالاول سال وفات امام صادق – علیه السلام – هم درگذشته است.
پی نوشت ها:
[1] . در مورد تلمذ او نزد امام صادق – علیه السلام – به مصادر یاد شده در ترجمه اعلام سابق الذکر مراجعه شود.[2] . نگاه کنید به مصادر سابق الذکر و رجال شیخ و خلاصه علامه و جز آنها.
[3] . مرحوم بحرالعلوم گوید: «… جمیل، الجمیل مع ابان – والعبد لان ثم حمادان».
[4] . بحرالعلوم رضوان الله علیه می فرماید:
فالسته الاولی من الامجاد
اربعه منهم من الاوتاد
زراره کذا برید قداتی
ثم محمد ولیث یافتی
کذا الفضیل بعده معروف
و هو الذی ما بیننا معروف
[5] . رجال کشی، ص 160.
[6] . الانعام /89.
[7] . رجال کشی، ص 268.
[8] . رجال کشی، ص 297 ؛ چاپ مؤسسه اعلمی.
[9] . همان کتاب، ص 298.
[10] . الانعام /120.
[11] . رجال کشی، ص 294.
[12] . همان کتاب، ص 344.
[13] . همان کتاب، ص 122.
[14] . همان کتاب، ص 124.
[15] . رجال کشی، ص 126.
[16] . نگاه کنید به کتاب سابق الذکر، ص.286 حدیث دوم دلالت بر آن دارد که زید در عصر امام درگذشته، بنابراین بعید است عصر امامت حضرت کاظم – علیه السلام – را درک کرده باشد.
[17] . رجال کشی، ص 365 – 371.
[18] . محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاری کوفی کسی است که سی و سه سال در کوفه پست قضاوت را به عهده داشته است. نخست از سوی بنی امیه و سپس از جانب بنی عباس. ابن ابی لیلی به سال 74 ق متولد شد و در سال 148 ق. در کوفه درگذشته است. شیخ مرحوم او را از اصحاب امام صادق – علیه السلام – برشمرده،لیکن چنین به نظر میرسد که او عملاً از مخالفان و دشمنان امام بوده است.
منبع: صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق(علیه السلام)