در فهم آیه شریفه از همان اول اشتباهی صورت گرفته است که به ادامه آن هم سرایت کرده است و سوالات بعدی هم بر این اشتباه پایهگذاری شده است.
توصیح آنکه: اولاً باید توجه داشت که فضای کلی قرآن کریم در مورد انسان و عقوبت او بر این اساس است، هیچ امتی عذاب و عقاب نمیشود مگر این که حجت بر آنها تمام شود مثل آیه 15 از سوره اسراء « وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا »؛ و ما کیفرکنندگان نیستیم مادامی که فرستادهای بر نیانگیزیم. و یا آیه شریفه 59 از سوره قصص « وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا » و پروردگار تو نابود کننده آبادیها نیست تا در مرکز (و اصل آن) آبادیها فرستاده و پیامبری برانگیزد .
ثانیاً معنای آیه 16 سوره اسراء « وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً… الآیه» ، بنابر آنچه مرحوم علامه طباطبایی و بعضی دیگر از مفسرین فرمودهاند، این است که «وقتی هلاک آنها نزدیک میشود» نه اینکه ما میخواهیم آنها را هلاک کنیم. شبیه این تعبیر در کلمات ما هم وجود دارد. مثل اینکه میگوییم: «وقتی مریض میخواهد بمیرد مریضیاش زیاد میشود»، «وقتی که تاجر میخواهد فقیر شود خسارت از هرطرفی بر او میبارد» ، یا «وقتی آسمان میخواهد ببارد ابر چنان میآید». در این موارد منظور این نیست که مریض خودش میخواهد بمیرد و یا تاجر خودش میخواهد فقیر شود و یا آسمان خودش میخواهد ببارد، بلکه منظور این است که وقتی اسباب موت و فقر و باران نزدیک و مهیّا میشود این اتفاقات پیش میآید.[1]
اما قسمت بعدی آیه شریفه « أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها»: معلوم است که خداوند امر تشریعی به معصیت نمیفرماید چون «ان الله لا یأمر بالفحشاء»[2] (همانا خدا به زشتی امر نمیکند)، و امر تکوینی هم به معصیت نمیکند. چون اگر قرار باشد انسان بدون اختیار مأمور به معصیت باشد دیگر مختار بودن انسان منتفی میشود و در نتیجه ثواب و عقاب و بهشت و جهنم بدون معنی میشود. بنابراین «امر» در آیه شریفه باید چیز دیگری را قصد کرده باشد. زمخشری در کشاف میفرماید: «امر» در اینجا باید مجازی باشد، به این معنی که خداوند نعمتهای خود را سرازیر میکند و این باعث میشود که در معاصی و شهوات غوطهور شوند گویا اینها مأمور میشوند که با چنین کارهایی سببسازی و مقدمات عذاب الهی را فراهم سازند، و از طرف وقتی که خداوند نعمت بدهد باید شکرگزاری شود و باید نیکی و احسان انجام داد و مأمور به این وظایف میشوند و چون چنین نمیکنند و مرتکب فسق میشوند مستوجب هلاکت میشوند.
این تفسیر بنابراین است که «امرنا» را به معنی «امر کردیم» بدانیم، اما اگر معنی آن را «غذا و روزی ذخیره دادیم»[3] بدانیم که از مصدر باب افعال ماده «میره» به معنی «غذای ذخیره» صرف شده باشد به این تکلفها هیچ نیازی نیست و شبیه بسیاری از آیات قرآن است که حکایت از یکی بودن خوان نعمت پروردگار بر مؤمن و کافر است با این تفاوت که مؤمن شکر میکند و کافر ناسپاسی و نمکنشناسی، و البته در این ناسپاسی خود کافر ضرر میکند و برطبق این آیه شریفه محیطی هم که کافر در آن است و آلوده شده با عذاب الهی نابود خواهد شد.
اما اینکه چرا «مترفین» مورد توجّه خطاب واقع میشوند، چنان که برخی که از مفسرین گفتهاند، برای اینکه آنها صاحب نعمت کثیر و از رؤسای قوم هستند و مردم (و محیط زندگی) تابع آنها هستند.
به بیان دیگر چون در این آیه سخن در موضوع نابودی «قریه ها» می باشد بایسته است در فهم آن به بررسی پیرامون آیه هایی از قرآن پرداخته شود که خبر از نابودی برخی از قریه ها داده است ، مانند : قوم عاد، ثمود و لوط . با مطالعه این آیات دانسته می شود که خداوند متعال پیامبری به سوی آنان فرستاد و ایشان را دعوت نمود بر یکتا پرستی ، ایمان به معاد ، انجام کارهای نیک و ترک کارهای ناپسند. ولی آنان چون این دعوت را مخالف خواسته های نفسانی خود یافتند ، برنتافتند. اشراف و ثروت اندوزان مترف و خوشگزران ، به صف آرایی در برابر پیامبران الهی روی آوردند و افراد لایه های پایینی جامعه را که زیر دستان و رعیت های آنان بودند ، با تهدید و تطمیع به دنبال خود کشیدند. پیامبران برای اثبات راستین بودن دعوت خود ، معجزاتی به آنان نشان دادند ولی با این همه بسیاری از آنان لجاجت کردند و فرستادگان خدا و گروه اندکی که بدو ایمان آورده بودند را شکنجه و اذیت کردند و آنان را تهدید به کشتن می نمودند . با روشن شدن حق و باطل و اتمام حجت ، خداوند فرمان داد تا پیامبرش و مؤمنان ، از شهر خارج شوند و سپس عذاب خود را به آنان نازل نمود.
با توجه بر این دست از آیات ، در تفسیر آیه مورد پرسش می توان گفت : زمان نابودی قریه ها ، هنگامی است که مترفان را فرمان بر خداپرستی و اطاعت از خود دهیم ، لیکن آنان بر نمی تابند و راه فسق را در پیش می گیرند و دیگران را در پی خود به فسق و فجور می کشانند . و چون حجت بر آنان تمام است ، ما اراده می کنیم تا آنان را نابود نماییم و شهرهایشان را زیر و رو کنیم.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
ـ تفسیر نمونه، ج 12، ذیل آیه شریفه، ص 58 و تفسیر المیزان، ج 13، صص 59ـ62.
پی نوشت ها:
[1] . طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج 13، ص 60.
[2] . اعراف/ 28.
[3] . المنجد، ماده میر، شماره 1.