نقش نهج البلاغه در فقه اسلامی

نقش نهج البلاغه در فقه اسلامی

نویسنده:آیت الله مکارم شیرازی
منبع:روزنامه رسالت
تاکنون درباره ابعاد مختلف این کتاب عظیم سخن بسیار گفته شده، بعد عقیدتی، فلسفی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعى و . . . ولى کمتر از بعد فقهى آن – سخن به میان آمده است و شاید این به خاطر آن بوده است که این بحثها در سطح عموم نشر مى‌شده و سخن از بعد فقهى آن باید با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص این علم، که طبعا همگان را مفید نخواهد بود . ولى هم نهج البلاغه از این نظر غنى است و هم مى‌توان گوشه‌هایى از این بحث را آن چنان تهیه کرد که خالى از اصطلاحات پیچیده علمی، و همگان را مفید باشد . و این نوشتار به همین منظور تهیه شده است .

اسناد روایات نهج البلاغه:
با اینکه در نهج البلاغه جمله‌هاى فراوانى پیرامون احکام مختلف فقهى وجود دارد، جمله‌هایى راهگشا و موثر، ولى آنچه در درجه اول از نظر فقهى اهمیت دارد سند این خطبه‌ها و نامه‌ها و کلمات است که باید با ضوابط و ادله حجیت‌خبر که در علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در یک مسئله فقهى مربوط به حلال و حرام روى آن تکیه کرد . مگر در مسائل اخلاقی، اجتماعی، سیاسى و عقیدتى اعتبار حجیت‌خبر از نظر سند لازم نیست که تنها در مسائل فقهى روى آن تکیه مى‌شود؟
در پاسخ باید گفت: آنچه در مسائل عقیدتى در نهج البلاغه آمده همراه با استدلالات عقلى و فلسفى و قرآنى است، و باید هم چنین باشد، زیرا اصول اعتقادى تنها از طریق علم و یقین شناخته مى‌شود، نه از طریق خبر واحد و مانند آن . و این امر در مورد بسیارى از رهنمودهاى سیاسى و اجتماعى و مانند آن نیز صادق است . بنابراین، تکیه بر اسناد در این موارد چندان مطرح نیست .
در زمینه مسائل اخلاقى نیز چون اصول اخلاقى از امورى شناخته شده، و هماهنگ با فطرت است، و نقش یک رهبر اخلاقى بیشتر جایگزین کردن این اصول در روح پیروان، و ایجاد انگیزه‌هاى پذیرش، و حرکت‌به سوى آن است و نه تعلیم این اصول، لذا در این زمینه نیز مسئله سند حدیث چندان مطرح نیست‌. مخصوصا در مواردى که اصول اخلاقى از مرز واجب و حرام درمى‌گذرد و شکل «مستحب»‌ را به خود مى‌گیرد که بنابر اصل معروف «تسامح در ادله سنن»‌ در میان علماى اصول، مطلب واضحتر خواهد بود .
اما در مورد مسائل فقهى مخصوصا آنچه به احکام تعبدى واجب و حرام باز مى‌گردد چاره‌اى جز یافتن یک سند معتبر نیست، و گرنه دلالت هر اندازه قوى باشد با فقدان سند قابل اعتماد، کارى از پیش نمى‌رود . بنابراین، نقش اعتبار سند در مسائل فقهى ظاهرتر و سرنوشت‌سازتر است، هر چند این مسئله در سایر موارد نیز داراى اهمیت است‌.
براى راه یافتن به اعتبار سند یک حدیث راههاى شناخته شده‌اى در پیش است:
1 – معتبر بودن تمام رجال سند یک حدیث، مثلا اگر حدیثى را مرحوم کلینى در کتاب کافى نقل کرده و میان او و امام صادق (علیه السلام) که گوینده اصلى حدیث است، پنج نفر واسطه هستند باید تمام این پنج نفر افراد معتبر و موثق بوده باشند، که این کار معمولا با مراجعه به کتب علم رجال – که مخصوصا براى همین هدف تدوین شده – انجام مى‌گیرد و پس از مراجعه به این کتب مى‌بینیم که مثلا تمام رجال سند این حدیث افراد عادل، ثقه، معتبر و شناخته شده‌اند . اما با نهایت تاسف مرحوم سید رضى «قدس سره‌الشریف»‌ گردآورنده بزرگ «نهج البلاغه»‌ عنایتى به این امر نکرده، و اسناد این خطبه‌ها و نامه‌ها و کلمات قصار را نیاورده است، و در نتیجه نهج البلاغه به صورت احادیث مرسل درآمده است . هر چند – چنانکه خواهیم دید – طرق دیگرى براى اثبات اعتبار اسناد این اثر عظیم اسلامى در دست داریم، و شاید مرحوم سید رضى هم به همین دلیل، عنایتى به جمع اسناد آن نکرده، و یا به خاطر وجود دلایل متقن در لابه لاى عبارات نهج البلاغه خود را مستغنى از این معنى مى‌دانسته و مسائل مطروح در آن را بى‌نیاز از سند مى‌شمرده است . به هر حال این موضوع مربوط به گذشته و عصر مرحوم سیدرضى «رحمه الله علیه»‌ است .
2 – راه دیگرى که براى سند یک حدیث مورد استفاده قرار مى‌گیرد، به اصطلاح «عرضه کردن بر کتاب الله»‌ است، یعنى حدیث را با متن قرآن که اصلى‌ترین و قطعى‌ترین سند اسلامى است مقایسه مى‌کنیم اگر با آن هماهنگ بود آن را معتبر مى‌شمریم .
این روشى است که در احادیث متعددى از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است . (1) استفاده از این روش در مورد بسیارى از احادیث نهج‌البلاغه کاملا میسر است . چرا که هماهنگى عجیبى میان محتواى نهج البلاغه و آیات قرآنى مى‌بینیم . گویى هر دو یک مطلب است‌با دو عبارت: یکى نظم و «کلام خالق»‌ و دیگرى «کلام مخلوق»‌ و هر دو در اوج فصاحت، در نهایت انسجام و بلاغت، و در کمال دقت و نظم ظرافت .
3 – راه سوم تشخیص چگونگى سند یک حدیث‌یا یک کتاب، «شهرت آن در میان اصحاب»‌ و علما و بزرگان دین است، که اگر معیار این باشد، این کتاب نفیس اسلامى در اوج شهرت در میان همه علما است، و همگى با دیده عظمت‌به آن مى‌نگرند و پیوسته در کلمات خود به مطالب مختلف آن استناد مى‌جویند و روى آن تکیه مى‌کنند، استنادى که بیانگر اعتماد آنها به این کتاب والاقدر اسلامى است .
4 – راه دیگر براى رسیدن به اعتبار سند یک حدیث‌یا یک کتاب، «علو مضمون»‌ است . مراد از «علو مضمون»‌ آن است که محتوا و مضمون حدیث‌به قدرى عالى و در سطح بالا باشد که نتوان احتمال داد از غیر معصوم صادر شده باشد و این معنى در کلمات فقهاى بزرگ درباره بعضى از روایات برجسته و عالى مضمون که ظاهرا سند معتبرى از آن در دست نیست گفته شده است .
مثلا مرحوم شیخ اعظم علامه انصارى در کتاب «رسائل»‌ در بحث‌حجیت‌خبر واحد هنگامى که به حدیث معروف امام حسن عسکرى (علیه السلام) در مورد «تقلید مذموم و تقلید مطلوب»‌ مى‌رسد، مى‌گوید این حدیث (گر چه حدیث مرسلى است، ولى آثار صدق از آن ظاهر و آشکار است، بنابراین نیاز به بررسى سند آن نیست) و فقیه بزرگ معاصر مرحوم آیه‌الله بروجردى در بحث نماز جمعه هنگامى که سخن به بعضى از فقرات دعاى صحیفه سجادیه که با مسئله نماز جمعه ارتباط دارد، رسیدند، در درسشان مى‌فرمودند گرچه صحیفه سجادیه (به عقیده بعضی) با سلسله اسنادى طبق موازین معروف رجال به دست ما نرسیده اما محتوى و مضمون آن به قدرى عالى و برجسته و والاست که صدور آن از غیر معصوم محتمل نیست . و به راستى این چنین است، چه کسى غیر از امام معصوم که علمش از اقیانوس وحى و نبوت سرچشمه گرفته توانایى دارد چنین مضامینى را در دعا به کار برد؟ مطلب در صحیفه سجادیه آنقدر بالا و شگفت‌انگیز و روح پرور و فصیح و بلیغ است که از توان انسان عادى خارج است .
همین معنى درباره محتواى نهج البلاغه به طرز عجیبى حکمفرماست زیرا بلندى فوق‌العاده مطالب، مخصوصا در خطبه‌ها، فصاحت و بلاغت‌شگفت‌انگیز عبارات، نشان مى‌دهد که از سرچشمه‌اى در کنار سرچشمه قرآن سیراب شده و از مقام ولایتى مدد گرفته که تالى تلو مقام نبوت و رسالت است . مسئله علو مضمون در نهج‌البلاغه مسئله‌اى نیست که بر کسى مخفى باشد، و هر قدر در محتواى این کتاب بیشتر تدبر شود این حقیقت آشکارتر مى‌شود مخصوصا وقتى این نکته را نیز به آن بیفزاییم که نهج البلاغه تنها در یک موضوع سخن نمى‌گوید، بلکه موضوعات آن کاملا متنوع و مختلف و تخصصى است، از مسائل باریک و دقیق توحید و معارف دینى و اسرار آفرینش گرفته تا مسائل اخلاقى و زهد و تقوى و جنگ و صلح و آئین کشورداری، و در تمام این موارد «علو مضمون»‌ کاملا مشهود است، اینجاست که به خوبى مى‌توان فهمید که این کلمات از حوصله یک انسان عادى خارج است و جز با امداد الهى میسر نیست، و همین است که انسان را در مورد نهج البلاغه و سند آن مطمئن مى‌سازد .
5 – انسجام و هماهنگى منظور یکنواختى یک حدیث مجهول السند با روایات قطعى است: اگر کسى در اسناد خطبه‌ها و نامه‌ها و کلمات قصار نهج البلاغه تردید کند حتما منظورش قضیه جزئیه است نه یک قضیه کلیه، و به تعبیر دیگر مجموع این گفته‌ها «تواتر اجمالی»‌ دارد، یعنى یقین به صدور بعضى از اینها داریم چرا که بسیارى از خطبه‌ها مشهور است و در کتب معروف دیگر کرارا نقل شده است، و هنگامى که به مجموع نهج البلاغه نگاه مى‌کنیم از هماهنگى تعبیرات‌ جمله بندیها، مفاهیم، اهداف و نتایج‌به خوبى پى مى‌بریم که همه از یک مغز جوشیده، و از یک زبان تراوش کرده است . این هماهنگى خود نیز قرینه دیگرى بر تائید اسناد این کتاب بزرگ است، چه اینکه صدور بعضى قطعى است و هماهنگى آنها با بقیه شاهد گویاى تراوش آنها از زبان امیرمومنان على (علیه السلام) است .
مسئله سنجش سبکها خود یکى از طرق کشف سرایندگان و نویسندگان است، به طورى که آگاهان به این فن هنگامى که قطعه شعرى را ببینند به خوبى درمى‌یابند که از حافظ یا سعدى یا نظامى یا فردوسى و یا مولوى است، چرا که سبک هر یک در نظم کاملا مشخص است . ابن ابى الحدید در شرح خطبه «شقشقیه»‌ از یکى از مشایخش نقل مى‌کند که وقتى سخن ابن عباس را در پایان خطبه شقشقیه شنید مى‌گوید بسیار متاسفم که شخصى کلام على (علیه السلام) را با دادن نامه‌اى به دستش، قطع کرد و نگذارد به انتها برسد . او مى‌افزاید اگر من بودم به ابن عباس مى‌گفتم چرا متاسفی؟ على (علیه السلام) همه گفتنیها را گفت و چیزى باقى نگذارد! و هنگامى که از او سوال مى‌کنند آیا این دلیل آن است که تو در خطبه شقشقیه تردید داری؟ و آن را از کلام سید رضى مى‌دانی؟ گفت هرگز، چرا که سخنان سید رضى و سبک مطالب او کاملا شناخته شده است و هیچ شباهتى با آن ندارد (بلکه کاملا شبیه کلمات على (علیه السلام) است( )2. ) اکنون که روشن شد نهج البلاغه چیزى نیست که به عنوان ارسال اسناد بتوان آن را نادیده گرفت و در مسائل فقهى از آن صرف نظر کرد، به نقش عبارات، خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار در فقه اسلامى مى‌پردازیم .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید