1. جهان با آن نظم و قوانین تکوینی حاکم به آن که محیّرالعقول است باز هم یک لحظه و هزاران بار به توان هزار، کمتر از لحظه ای نمی تواند بدون عنایت و هدایت و فیض مستمر آفریدگار هستی بخش، بقاء و دوام داشته باشد؛ زیرا از نظر فلسفه الهی و داده های وحیانی، عالم با تمام پدیده های کوچک و بزرگش هر آن، نه تنها، نیازمند به مبدأ آفرینش و خالق هستی است، بلکه عین نیاز و احتیاج به مبدأ خلقت است. در این جا به اختصار به هر کدام از دیدگاههای فلسفی، دینی و عرفانی اشاره می شود:
الف: بر اساس نظر فیلسوف بزرگ- صدرالمتالهین شیرازی- جهان امکان و عالم خلقت، چیزی جز هستی فقیرانه نیست. با تبیین امکان فقری وجود، ایجاد، وجوب و ایجاب و حاجت و نیاز، اموری مغایر و ملازم با یکدیگر نیستند، بلکه هستی و وجود معلول، همان واقعیت واحدی است که عین فقر و نیاز به غیر و نفس افاضه و ایجاد و ایجاب می باشد و چون وجود آن فقیرانه بوده و هستی آن جز پیوند و ربط به غیر (واجب تعالی) چیز دیگر نیست… حضور فقر در متن هستی فقیرانه وجود ذاتی که با ماهیت قرین هستند و ماهیت از محدوده آنها حکایت می کند؛ هر نوع نفسیتی را از آنها سلب می کند و واقعیت آنها را به صورت معانی حرفی که عین ربط و تعلق به غیر هستند در می آورد، همه موجودات امکانی به این مبنا آیت و نشانه حقیقتی هستند که منزّه از فقر و نیاز بوده و بی نیازی و غنا در متن ذات اوست.[1]
چنان که علامه طباطبایی نیز در این باره گفته است:
وجود ممکنات و جهان هستی، وجود رابطی است ،که همواره متکی و نیازمند به خداوند سبحان است و عالم هستی، از خود استقلالی ندارند و همواره محتاج و متکی به فیض خداوند است.
بنابر این عالم هستی همانطور که در خلقت و آفرینش خویش نیازمند خالق و آفریدگار است پس از خلقت خویش، نیز محتاج فیض خداوند است.[2]
بنابراین بیان که می گوید: موجودات هستی، نه تنها نیازمند، بلکه عین نیاز و فقر به مبدأ هستی بخش است چگونه می توان فرض کرد که جهان همانند ساعتی بدون تدبیر مستمر الهی و فیض پیوسته حق به وجود خود ادامه دهد؟
نکته دیگر که در رابطه با این پرسش در فلسفه مطرح است مسئله علیت است و در این باره که آیا موجود ممکن و جهان آفرینش، تنها در حدوث و خلقت نیازمند علت است و یا در بقا و استمرار نیز محتاج علت است؟ برخی گمان کرده اند همانطوری که یک ساختمان تنها در حدوث و ساخته شدن نیاز به بنّا دارد و بعد از آن که ساخته شد دیگر نیازی به وجود بنّا نیست، عالم نیز چنین است؛ زیرا این مثال های عامیانه نمی تواند این بحث مهم عقلی و فلسفی را حل نماید زیرا در این مثال آنچه به عنوان فاعل و علت معرفی شده (بنّا و ساعت ساز) فاعل حقیقی و علت پدید آورنده و وجود دهنده اشیاء (ساختمان و ساعت) مثلاً نیست، بلکه آنها علت مُعِّد و زمینه ساز پیدایش معلول (ساختمان و ساعت مثلاً) است و در واقع (بنّا و ساعت ساز) ترکیب و تألیف مصالح ساختمانی و یا قطعه های فلزی ساعت را به عهده دارد و آنها را کنار هم می گذارد؛ در حالی که کار خداوند در آفرینش جهان ترکیب مصالح پدیده های عالم نیست، بلکه خداوند ایجاد کننده و پدیدآورنده و به اصطلاح علت هستی بخش جهان است لذا همان طور که جهان در حدوث خود نیازمند علت ایجادی و مبدأ هستی بخش است در بقای خود نیز محتاج علت است، یکی به همان دلیل فقر وجودی، عالم ممکنات و جهان آفرینش که قبلاً اشاره شد. دوم این که عالم آفرینش و همه ماسوی الله ممکن الوجود است و موجود ممکن همان طوری که در حدوث نیاز به علت ایجادی دارد، در بقا نیز نیازمند علت است؛ زیرا دلیل نیازمندی او امکانش است و امکان همواره با او همراه است، پس در حدوث و بقاء محتاج علت است.[3]
ب: اما از نظر داده های دینی شما در خصوص انسان می بینید که بدلیل نیازمندی پیوسته او به فیض خداوند در تکوین تشریع، بر انسان واجب شده در شبانه روز حداقل ده مرتبه این جمله نورانی بخواند و بگوید: (اهدنا الصراط المستقیم) یعنی خداوندا ما را به راه راست هدایت نما. این دعای واجب، دلیل بر نیازمندی مستمر انسان به خداست؛ چه این که در حال برخاستن در نماز مستحب است بگوید (بحول الله و قوته اقوم و اقعد) این در نماز مستحب است، اما در واقع نمادی نیازمندی پیوسته و مستمر انسان به خداوند است و انسان در همه حال و هر کاری در پرتوی قدرت و فیض و عنایت الهی می تواند حرکت کند و گرنه از خود چیزی نیست.
نیازمندی و وابستگی موجودات در قرآن کریم نیز اشاره شده است از جمله در آیه 15 سوره فاطر که می فرماید: یا ایها الناس انتم الفقرا، الی الله و الله هو الغنی الحمید. (فاطر: 15)
فقر، در آیه معنای گسترده ای دارد و شامل انواع و انحاء نیاز ممکنات به خداوند می شود، که مهمترین آن ها نیاز و فقر وجودی آن ها است.[4] که پس از خلقت و آفرینش، همچنان محتاج و نیازمند به خداوند سبحان است.
از مجموع این مبانی فلسفی و دینی به خوبی به دست می آید که هرگز ممکن نیست که فرض شود خداوند همانند ساعت ساز عالم را بسازد و به حال خود رهایش کند و بعد از آن که قیامت به پا شد و در روز موعود به کرده و گفته و اعمال مردم و بندگانش رسیدگی کند.
چون این فرض، با هیچ یکی از اصول فلسفه الهی و داده های دینی نمی سازد. بنابراین جهان با تمام پدیده های خود هر آن نیازمند دریافت فیض الهی هستند چه این که عین ربط و فقر و نیازمندی به اوست و کار خداوند را نمی شود به کار ساعت ساز تشبیه کرد.
اما بر اساس حدیث معروف: (مَن عرف نفسه فقد عرف ربّه) هر کسی که خود را شناخت خداوند را نیز می تواند بشناسد. یکی از تفسیرهایی که برای این حدیث کرده اند این است که مَثَل: جهان به خداوند مَثَل تصورات ذهنی شما به نفس شماست. و همان طوری که اگر شما به اندازه یک لحظه و یک آن، توجه خود را از صورت های ذهنی خود باز دارید، بلافاصله آن صورت های ذهنی نابود می شود و هرگز دوام پیدا نمی کند، جهان نیز نسبت به خداوند چنین است. یک آن بدون عنایت و توجّه الهی دوام پیدا نمی تواند. پس چگونه می توان جهان را چون ساعتی فرض کرد که با باطری کار می کند؟!
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی (با تنظیم رضا استادی) نشر مؤسسه امام صادق قم 1372 ش.
2. مصطفی خلیلی، اندیشه کلامی علامه طباطبائی نشر دفترتنظیم و نشر آثار علامه طباطبائی قم چاپ اول 1382ش.
3. مطهری مرتضی، مجموعه آثار 6، مقاله 14، ص 903، نشر صدرا، سال 1373 ش.
4. محمد امین صادقی ارزگانی، انسان کامل از نگاه امام خمینی و عارفان مسلمان نشر بوستان کتاب قم، چاپ اول سال 1382ش.
پی نوشت ها:
[1] . جوادی آملی، عبدالله، فلسفه دین، قم، نشر مرکز اسراء، بی تا، ص 182 ـ 186.
[2]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، جامعه مدرسین، فصل هفتم، ص 65.
[3] . ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، ایضاع الحکمه، نشر اشراق، 1374 ش، ج1، ص 338 ـ 343.
[4]. ر.ک: سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، طه، 1377، ص 58.