تمام قرآن هدایت است

تمام قرآن هدایت است

نویسنده: علی راد

موضوع قرآن، انسان و هدایت اوست. از این رو، محور و مبنای قرآن در گزاره ها و آموزه هایش « انسان بما هو انسان » است؛ غایت رهنمودهای قرآن سوق دادن انسان به سوی کمال و تبیین رابطه ی خطوط کلی و حدود تعامل وی با مجموعه هستی در عرصه های گوناگون است و هدایتگری قرآن خود از لوازم صفات ربوبی ( هادی و حکیم ) به شمار می آید. مقصود از مبنای هدایتی بودن تمام قرآن این است که کل قرآن، کارکرد هدایتی- تشریعی برای انسان دارد و تمامی گزاره های آن حاوی آموزه هایی برای هدایت انسان است. در این میان ممکن است برخی از مسائل علوم قرآنی، چون نسخ و سبب نزول، در تعارض با این مبنا باشند و تحت تأثیر آنها کارکرد هدایتی برخی از آیات قرآن تاریخی تلقی شود و به فرهنگ زمان نزول محدود گردد؛ یا مجموعه ای از آیات قرآن را امروزه فاقد آموزه هدایتی در حیات انسانی تصورسازی کند کما اینکه در برخی از تفاسیر فریقین چنین تصوری رخنه کرده است. لکن در مبنای هدایتی- تشریعی بودن تمامت قرآن تأکید بر این نکته است که هیچ انگاره ی علوم قرآنی و غیر آن نمی تواند محدودیت هدایتی برای آموزه های قرآنی ایجاد کند.
قرآن خود را کتاب هدایت و انسان سازی می داند: ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ‌ (1) و إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ (2)
در حقیقت، قرآن بیانگر آخرین، جامع ترین و کامل ترین مرامنامه حیات فردی و اجتماعی انسان ها است که در آن اصول و مبانی بنیادین در زمینه ی عقاید، اخلاق و احکامْ انعکاس یافته است و تفصیل و جزئیات آنها را به سنت واگذار کرده است: وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ (3).
قرآن در بیان اصول هدایتی، هیچ یک از مسائل اساسی سعادت و شقاوت انسانی را فروگذار نکرده است: مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْ‌ءٍ(4).
از این رو، از قرآن، در آینه روایات، با عنوان مرهمنامه (5)، طعامِ ( معنوی ) آماده ی الاهی(6)، و در بیانات مفسران و فقیهان فریقین اساسنامه و قانون واره ی حیات فردی و اجتماعی بشریت و جامع امتیازات کتب آسمانی پیشین یاد شده است.(7) هدایت قرآن برای همگان سودمند است و احدی از آن بی نیاز نیست، همانند آبی که عامل حیات همه زندگان است و هیچ موجود زنده ای در هیچ عصر و مصری از آن بی نیاز نیست.(8) پهنه ی زمین و گستره ی زمان، هماره حوزه نورافشانی خورشید تابان قرآن کریم است. نور هدایت قرآن تا آن جا که مرز بشریت است می تابد:
وَ مَا هِیَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْبَشَرِ(9) و وَ مَا هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ‌(10)
و این رهنمونی اختصاصی به عصری خاص یا اقلیمی مخصوص و یا نژادی ویژه ندارد(11). حال پرسش این است که چه مقدار از قرآن کارکرد هدایتی و رهنمونی برای انسان دارد؟ روشن است که اتخاذ هر نوع پیش فرض نسبت به این پرسش در مبانی کلامی مفسر تأثیرگذار است. متأسفانه غلبه ی نگرش فقهی به قرآن در پیش فرض مفسران در پاسخ به این پرسش تأثیرگذاشته و در برخی از دیدگاهها بخش عمده ای از قرآن را از کارکرد هدایتی خارج ساخته است، چرا که از نظر صاحبات این دیدگاهها در آیاتی از قرآن حکم شرعی وجود ندارد. پیش فرض ما این است که هر آنچه در قرآن کریم آمده، در حقیقت حکم خداوند نسبت به موضوع یا مسأله ای از مسائل حیات دینی است. ضروری است برای روشن شدن بیشتر مسأله اندکی درباره حکم قرآنی سخن بگوییم.
واژه « حکم » در لغت، به معنای استقرار، ثبوت، اتقان و استواری آمده (12)‌و با کلماتی نظیر قضاء، فرمان و امر مترادف و جمع آن « احکام » است(13). در ادبیات قرآنی، حکم به معنای متمایز کردن حق از باطل، یک طرفه کردن اختلافات و قضاوت به کار رفته است. آیاتی نظیر وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ (14) و یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ(15) اشاره به این استعمال از واژه « حکم » دارند.(16)
تعریف « حکم » از نظر فقها همان اصطلاح معروف « حکم شرعی » در مقابل « حکم عقلی » است. بر همین اساس فقها در تعریف علم فقه گفته اند: « فقه عبارت است از علم به احکام شرعی فرعی از روی دلیلهای تفصیلی آن ». برخی از دانشیان اصول فقه نیز حکم را چنین تعریف کرده اند:«‌ خطاب الشارع ( خطاب الله ) المتعلق بأفعال المکلفین » (17). با این همه، بیشترینه ی فقیهان شیعی و سنّی درباره ی تعریف حکم قرآنی، گستره و شمارگان آیات الاحکام سخنی روشن به میان نیاورده اند و بیشتر آیات برجسته و مشهور را مبنای تفسیر خود قرار داده اند. لذا از همان آغاز، میان مفسران درباره ی شمارگان آیات فقهی قرآن اختلاف وجود داشته و نظرات مختلفی پیرامون آن ارائه شده است: 150 آیه ( ملاجِیوَن جنفوری )(18)، 240 آیه ( علامه محمد بن حسین زیدی )(19)، 300 آیه ( قرافی و رازی )(20)، 500 آیه ( امام محمد غزالی(21)، علامه حلی(22)، سیدمحمد طباطبایی(23)، و بزودی حنفی (24) )، 800 آیه ( ابن عربی مالکی (25))، 900 آیه ( عبدالله مبارک )(26) و بیشترینه آیات ( شوکانی (27)، ابن بدران (28) و آیت الله معرفت(29) ) از جمله دیدگاه های ارائه شده در این زمینه است. جالب آنکه گستره و شمارگان آیات حُکمی قرآنْ سیر تصاعدی داشته و در قرن های اخیر توسعه یافته است.
درنگ در معنا و کاربرد واژه حکم در اصطلاح فقیهان و اصولیان نشانگر آن است که دانشیان این دو حوزه سعی در تبیین و استخراج حکم از آیاتی را داشته اند که تعاملات انسان با خدا، با هم نوع، و با خود انسان را در عرصه های گوناگون و متنوع حیات فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، اعتقادی و… بیانگرند. به عبارت دیگر، هر آنچه را که از نظر شارع نیکوی بر مکلفان باشد و در مسیر رشد و تکاملْ آنها را لازم آید، داخل در آیات حکمی قرآن بوده است، هرچند در قالب قصص، مناقب و اخلاقیات بوده و الزام به مفهوم خاص در آنها موجود نباشد. آنچه در اینجا مقصود است، همین معنا و مفهوم از حکم بوده است. به طور کلی در قرآن سه قسم احکام وجود دارد: احکام متعلق به عقیده ( علم توحید و کلام )، احکام متعلق به تهذیب نفس و اخلاق ( علم اخلاق و تصوف )، احکام عملی متعلق به اقوال و افعال مکلفان، که علم فقه عهده دار تبیین آن است و خود به چهار قسم تقسیم می شود: عبادات، معاملات، مدنیات و قضا (30). قرآن در بیان احکام دو نوع بیان دارد: نخست ذکر قواعد و مبادی عامه تشریع، همانند شوری و مشورت در امور؛ عدالت در مسائل ( العقوبه بقدر الجریمه ). نوع دوم بیان تفصیلی احکام، همانند مقادیر ارث، نوع و کیفیت برخی از حدود، کیفیت طلاق، لعان و نامحرمان از زنان. این قسم هرچند به شکل تفصیل آمده، ولی کم هستند.(31)
در این میان، دو مقوله نسخ و سبب نزول نقش مهمی در توسعه و تحدید آیات حکمی و رهنمونی قرآن داشته است. از همین رو در مباحث قرآن و فقه، یکی از محورهای بایسته و نیازمند پژوهش و بررسی، موضوع نقش علوم قرآن در استنباط و برداشت از آیات الاحکام است. تردیدی نیست که پیدایش هریک از موضوعات علوم قرآنی متأثر از عوامل خاص بوده است و تحقیق در آن مباحث، روشنگر ابهامات و گاه پرسشها و اشکالات چندی است.(32) بحث نسخ و اسباب نزول از بنیادین مباحث نظری است که به سبب تأثیر چشمگیر آنها در قبض و بسط حوزه استنباط احکام قرآنی، مورد توجه قرآن پژوهان واقع شده است. اینک در ادامه، دیدگاه برخی از بزرگان امامیه و عالمان اهل سنت را درباره نسخ و سبب نزول، و تأثیر آن دو در گستره ی نظام هدایتی- تشریعی قرآن را بررسی می کنیم.

1. نسخ
مسأله نسخ قرآن، دارای اهمیت و نتایج علمی در حوزه های فقه، اصول فقه، کلام و تفسیر است و بدون آگاهی از آن، فهم مقاصد خداوند از آیات قرآن امکان پذیر نخواهد بود؛ افزون بر این، مسأله نسخ از دیرباز، چه در جهان اسلام و چه خارج از آن، با شبهاتی روبرو بوده است. در سده ی اخیر، شرق شناسانْ زمینه های پدیداری نسخ در اندیشه اسلامی را توجیه تناقضات قرآن، اختلافات محتوایی قرآن و سنّت و اختلاف فتاوی فقها دانسته اند.(33)
در تاریخ تفسیر عمده ی مفسران فریقین قائل به وقوع نسخ در قرآن و برخی از عالمان، همانند ابومسلم اصفهانی از قدما و شیخ ولی الله اشراقی، علامه عسکری، عبدالمتعال جبری، از معاصران، منکر آن بوده و فقیهانی چون آیت الله سید ابوالقاسم خویی و استاد محمد هادی معرفت مصداق نادری بر آن در قرآن قائل شده یا به گونه ای تحلیل کرده اند که با هدایتی بودن قرآن در تمامی ادوار تاریخی قابل جمع باشد. به نظر می آید برای پذیرش هدایتی بودن تمام قرآن باید نسخ کلی آیات قرآن را منکر شد یا آن را به گونه ای تحلیل کرد که با این مبنا سازگاری پیدا بکند. مهم ترین نُمود بحث نسخ در فقه و احکام تشریعی است. نسخ در اصطلاح فقهی « برداشته شدن حکم ثابت شرعی از روی موضوع آن در مرحله تشریع و انشا » (34) است. این تعریف تقریباً مورد اتفاق است، گرچه برخی تعبیرات، قیدهایی را به تعریف یاد شده اضافه می کند، اما این قیدها در حقیقت از لوازم نسخ است نه حقیقت نسخ. با توجه به تعریف یاد شده، به وضوح می توان دریافت که نسخ در آیات الاحکام، یکی از مؤثرترین عوامل در استنباط و استخراج حکم است؛ زیرا فقیه همواره در پی حکمی است که هم اکنون حجت و قابل عمل باشد و اما حکمی که به واسطه حکم دیگر از ارزش افتاده و دیگر اعتبار شرعی ندارد، نمی تواند موردتوجه او قرار گیرد. بنابراین، نسخ حکم به عنوان یک پدیده در عالم تشریع، از نظر واقع و مقام ثبوت، تأثیر مستقیم در استنباط از آیات دارد، اما نکته مهم در این زمینه، وجود نسخ در قرآن است؛ آیا در موردی از احکام قرآنی نسخ واقع شده است؟ بعضی از محققان امامیه بر این نکته تأکید دارند. در بیشتر قریب به اتفاق مواردی که تصور می شود نسخ صورت گرفته است، نسخ به معنی واقعی کلمه نیست، بلکه گونه ای دیگر از تقابل، مثل تخصیص و تقیید و همانند آن دو است.(35) اینک برخی از آرا در این عرصه را بررسی می کنیم.

آیت الله خویی (ره)
مؤلف کتاب گرانسنگ البیان فی تفسیر القرآن، که خود از فقیهان بزرگ امامیه در دوره معاصر به شمار می آید، در اهمیت بخش بررسی آیات منسوخه از کتاب خویش می نویسد: « این فصل، قسمت مُعظم و مهمی از آیات قرآن را که به صورت تعطیل درآمده است، از صورت تعطیل درمی آورد و این ثروت عظیم را به نفع مسلمانان به جریان می اندازد.» ایشان ضمن بیان تقسیم بندی های مختلف در مسأله نسخ، از « نسخ تلاوت نه حکم »، « نسخ تلاوت و حکم » و « نسخ حکم نه تلاوت »، مورد اخیر را پذیرفته و برای آن نیز دو صورت صحیح بیان فرموده اند. سپس با بررسی حدود سی و شش آیه به اصطلاح نسخ شده، ادعای نسخ در تمام آنها را رد کرده و تنها قائل به وجود یک آیه منسوخ در قرآن کریم شده اند و آن هم آیه ی دوازده سوره مجادله:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَهً ذ?لِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
مشهور به آیه نجوی است. در بیان کیفیت نسخ نیز، نسخ حکم در قرآن را، همان گونه که گفته شد، به سه صورت تقسیم بندی کرده اند:
الف) حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است، با سنت قطعی و حدیث های متواتر یا به وسیله اجماع قطعی که کاشف از عقیده معصوم باشد، نسخ شود. این نوع نسخ به نظر ایشان عقلاً و نقلاً اشکالی ندارد و اگر در موردی چنین نسخی ثابت شود، باید از آن پیروی نمود و اگر در موردی سنت متواتر و یا اجماعی محقق نیست، در این صورت، نسخْ مورد قبول واقع نخواهد بود، زیرا نسخ با خبر واحد ثابت نمی شود.
ب) حکمی که به وسلیه قرآن ثابت شده است، به وسیله ‌آیه دیگری که ناظر بر آیه منسوخ است و حکم آن را بیان می کند، نسخ شود. این نوع نسخ نیز به نظر ایشان دارای اشکال و ایرادی نیست و آیه نجوی را از این گونه نسخ می دانند.
ج) حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است، با آیه دیگری نسخ شود، بدین گونه که مفهوم آیه ناسخ هیچ گونه نظارتی نسبت به مفهوم آیه ی منسوخ نداشته باشد و به ظاهر و به طور صریح آن را بیان نکند بلکه تنها اختلاف و تضادی که در مفهوم این دو مشاهده می شود، ما را به وجود چنین نسخی هدایت کند و ناسخ بودن آیه متأخر و منسوخ بودن آیه متقدم را نشان دهد. ایشان وجود چنین نسخی در قرآن را رد می کنند.(36)

استاد معرفت (ره)
استاد معرفت، ضمن بحث متقن و مفصلی در خصوص مسأله نسخ، در جلد دوم التمهید فی علوم القرآن، به بررسی حکمت وجود نسخ در احکام الهی پرداخته اند و از آن به عنوان یک ضرورت واقعی که برای مصلحت است، نام برده اند و در بحثی دیگر، بخشی از مطالب خویش را به بررسی نسخ در قرآن کریم اختصاص داده اند و متذکر شده اند که مسأله نسخ از جمله مباحثی بوده است که موجب طعن دشمنان اسلام نسبت به کتاب آسمانی قرآن شده است که چگونه ممکن است در قرآن، آیات منسوخ الحکم باشد که هیچ فایده ای، جز قرائت و تلاوت، بر آن مترتب نباشد؟ ایشان برای رفع شبهه مذکور پاسخهایی را متذکر شده اند. استاد معرفت، ضمن بیان تقسیم بندی انواع نسخ ( آن گونه که آیت الله خویی نیز بدان اشاره کرده اند ) نسخ در حکم و نه در تلاوت را پذیرفته و دو مورد دیگر را از مصادیق تحریف قرآن دانسته اند. ایشان در نهایت هفت مورد نسخ آیات قرآن را پذیرفته اند.(37) ولی در اواخر عمر، در گفتارهای شفاهی و مقالات جدید، در همان موارد نیز تشکیک کرده اند. برای نمونه آیه نجوی را موضوعاً از شمول نسخ خارج دانسته و گونه ای از احکام حکومتی خوانده اند.(38)

علامه طباطبایی‌ (ره)
علامه طباطبایی (ره) با پذیرش نسخ در آیات، بر این تأکید دارد که نسخ قرآن با سنت متواتر و آحاد و نیز با اجماع قطعی مردود است.(39)
ایشان پس از نقد و بررسی اقوال و گفتار پژوهشگران قرآنی در مورد آیه مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا، با توسعه دادن به مفهوم نسخ نتایج پنج گانه ای را گرفته و چنین نوشته است: از بحث و بررسیها در مورد آیه « نسخ » چند مسأله روشن می شود.
الف) ‌نسخ تنها اختصاص به قلمرو و حوزه تشریع احکام ندارد، بلکه فراشمول است و هر دو حوزه شریعت و تکوین را فرامی گیرد.
ب) نسخ، بدون تحقق ناسخ و منسوخ که دو رکن آن هستند، هرگز صورت نمی گیرد.
ج) ناسخْ تمامی مصالح و یا حکمت و کمال منسوخ را دربرمی گیرد.
د) ناسخ، برحسب ظاهر، با منسوخ در تنافی است و به جهت وحدت و نقطه اشتراک و وجه مشترکی که در بین هر دو وجود دارد، تناقض و تنافی ظاهری را مرتفع می سازد.
هـ‌) نسبت در رابطه ناسخ و منسوخ همچون رابطه میان عام و خاص، مطلق و مقید و مجمل و مبین نیست، زیرا در ناسخ و منسوخ تنها مصلحت و حکمی که میان دو تا موجود است، رفع تناقض و تنافی می نماید.(40)

علامه عسکری (ره)
علامه سیدمرتضی عسکری نیز در طیف طرفداران وقوع نسخ در حوزه شرایع قبلی و عدم وقوع آن در قرآن قرار می گیرند. درواقع، ایشان به دور از هر توجه و تأثیری از تقسیم بندی های مختلف در مسأله نسخ، ضمن رد انواع نسخ در قرآن کریم، تصریح می کنند که در قرآن حتی یک آیه منسوخه نیز وجود ندارد. در نگاه ایشان، در مسأله آیات منسوخه « واقعیت این بوده است که خداوند سبحان، حکم موقّتی را با وحی غیرقرآنی بر پیامبرش نازل می فرمود و مسلمانان به آن عمل می کردند و بعد از تمام شدن مدت آن، خداوند آن را با وحی غیرقرآنی دیگری نسخ می فرمود یعنی ایشان را از منقضی شدن مدت حکم آگاه می کرد، سپس خداوند در وحی قرآنی خبر آن حکم و نسخ آن را اعلام می فرمود و جایز است در یک مورد یا بیشتر بگوییم که حکم موقت بعد از اینکه با وحی غیرقرآنی نازل می شد و مسلمانان به آن عمل می کردند، بیان اینکه آن حکم موقتْ نسخ شده، یکباره در قرآن نازل می شد. بنابراین، در قرآن یک آیه ی منسوخه هم نیست. » (41)
شایان ذکر است برخی از متفکران معاصر اهل سنت نیز در طیف منکران وقوع نسخ در قرآن هستند. برخی از آنان بر این باورند که یا با پذیرش اصل نسخ، چگونه می توان برخی آیات را عملی نمود و برخی دیگر را معطل ساخت و در همان زمان ابدیت و جاودانگی قرآن را پذیرفت؟ چگونه می توان با شرایط گوناگونی که بر زندگی پویا و تحول پذیر جهان عارض می شود روبرو شد و سپس با راه حل واحدی که مسلمانان صدر اسلام در شرایط تاریخی معین بدان دست یافته اند، آن را حل و فصل نمود.(42) آیات مشهور به ناسخ و منسوخ مربوط به صحنه ها و مقطع های مختلف اند.(43) میان آیات هیچ تناقضی وجود ندارد. هر آیه دارای زمینه ای است که باید در آن اعمال شود و برخوردار از حقیقتی است که در آن نمود می کند.(44)این گروه تأکید دارند مهم این است که فهمیده شود که آیات قرآن چگونه بر بستری نازل می شود که از نظر زمانی و مکانی در حال تحول و دگرگونی است.
آن گونه که برخی از مفسران صحابه و تابعین در پاسخ به تعارض نمایی آیه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ‌ (45) با فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لاَ جَانٌ‌ (46) آورده اند که آیات مربوط به صحنه ها و مقطع های مختلف اند.
در برخی شرایط متهم بازخواست و بازجویی می شود اما زمانی که بازجویی پایان یافت و مرحله اجرا رسید دیگر بازخواست نخواهد شد و دفاع او نیز شنیده نخواهد شد. قضیه در اینجا پایان خواهد پذیرفت.(47) هرچند این دو آیه مربوط به مسائل اعتقادی است لکن مهم نگاه مفسران پیشین در رفع آیات تعارض نما و روش آنها در تطبیق هر آیه با شرایط زمانی و مکانی خاص خودش است. زمانی که می گوییم آیه ای که جهت حل یک وضعیت معین آمده و پس از پایان یافتن آن وضعیت در جامعه نبوی نسخ شده است مفهوم این سخن آن است که این وضعیت هرگز در بین بشر تکرار نخواهد شد و بدین جهت نیازمند این راه حل نیست. غیرممکن است چنین چیزی در قرآن رخ داده باشد، آیه ای ابطال شود چون حکم آن پایان یافته باشد. آنان که قائل به نسخ برخی آیات هستند، می گویند که این آیات در ادوار و مراحل خاصی حل یک مشکل موجود را تشکیل می دادند یا اینکه جهت حدوث یک رویداد انسانی نازل شده اند و برای آن راه حلی ارائه نموده اند و سپس چون جامعه ترقی نموده و مرحله تازه ای به وجود آمده است آن آیات نسخ شده اند. با اینکه در جوامع بشری شرایطش رخ می دهد که آیات پیشین- آیاتی که به زعم آنها منسوخ شده اند- به سبب آن شرایط نازل شده اند.(48)
محمد غزالی دامنه ی بحث را به نسخ در سنت هم کشیده و چنین نوشته است: نمونه ای از توهم نسخ در سنّت، داستان منع استفاده از گوشتهای قربانی است که عده ای، بدون توجه به روح و فضای حاکم، سخن از حرمت و مباح شدن آنها به زبان آورده اند. در زمانی پیامبر از ذخیره نمودن گوشتهای قربانی منع نمود و سال بعد فرمود: « بخورید، بخورانید و ذخیره کنید، چون در آن سال، سالی که در آن ذخیره کردن گوشت ممنوع شده بود مردم در تنگنا و سختی به سر می بردند، می خواستم با آن گوشتها به مردم کمک کنید. » (49) زمانی پیامبراکرم دستور می دهد که گوشتهای قربانی ذخیره نشود، چون مردم در شرایط بحرانی به سر می برند و بدین جهت نیازمند ایثارند. سپس فرمود گوشتهای قربانی را ذخیره کنید چون دیگر مشکل تنگنا و سختی مردم برطرف شده بود. حکم ابدی اسلامی در این چنین قضایایی این است که هرگاه گوشتهای موجود اندک بودند باید توزیع شوند و از ذخیره کردن آنها پرهیز به عمل آید و هرگاه فراوان شد می توان آنها را پس انداز نمود و سخن از نسخ و اباحه آن حاکی از عدم دقت و ناآشنایی با زبان سنّت در تشریع است. چرا که قائلین به نسخ در چنین مواردی گمان می کنند یک حکم موضوعیت خود را از دست داده است، چرا که ماجرا تکرار نخواهد شد، حال آنکه با رویکردی بیان شد دانسته می شود که چون رویدادی تکرار شود حکمی که با آن پیوند دارد نیز تکرار خواهد شد.

2. سبب نزول
« اسباب » جمعِ « سبب » و به معنای هر چیزی است که برای وصول به هدف می توان بدان تمسک جست و مشتقات آن به این معانی به کار رفته اند: پیوند، افزار، باعث، دستاویز، خویشاوند.(50) سبب نزول در قرآن پژوهی به معنای ظرف، شرایط، علت و موقعیت است که رخ می دهد و خداوند با نزول آیاتی درباره آن به تبیین و راهنمایی می پردازد. حوادثی که موجب وحی از آسمان شده است به طور تقریبی 460 حادثه بوده است. این حوادث در کوتاهی و بلندی، غموض و روشن گری، با همدیگر تفاوت دارند.(51)اسباب نزول، بهترین دلیل و راهنما برای زدودن ابهامات حاصله در برخی از آیاتی است که ناظر به حوادث و مناسبات خاصی هستند. بحث اسباب نزول و فضاشناسی تاریخی تشریع احکام از مباحثی است که در سرنوشت یک حکم قرآنی تأثیر به سزایی دارد.(52) این منبع از سرشارترین منابع تابعان مفسر جهت رفع ابهام از برخی آیات بود.(53) در باب فواید و نقش شناخت اسباب نزول در تفسیر آیات، قرآن پژوهان سخن به گوناگون گفته اند. اما آنچه اینجا در پی آنیم جایگاه اسباب نزول در توسعه مفهومی آیات است. اسباب نزولْ بیشتر به نمونه ها و ابزارهای تشریحی شبیه اند و برای آن بوده اند تا فرایند تطبیق متن بر مصادیق را توضیح دهند وگرنه به قول اصولیان عموم لفظ معتبر است نه خصوصیت سبب.(54) سبب نزول به مثابه کلید گنجینه ای از داده ها است که با آن سبب به سیلان درمی آیند. این گنجینه داده ها و معلومات بر اثر شکل گیری یک پرسش یا یک وضعیت یا به اقتضای شرایط، برایمان گشوده شده و باعث خیر و برکت گشته است. بدین جهت به سبب نزول باید به عنوان حداقل عاملی نگریست که کلید این همه مفاهیم را در پی داشته است.(55) شأن نزول ها خود اصالت ندارند و اگر قرآن منحصر به شأن نزول باشد به روایت امامان معصوم تمام قرآن می میرد،(56) چرا که شأن نزول مخصوص همان نزول است ولی قرآن اختصاص به زمان خاصی ندارد. شأن نزول، شأن ثابت و شأن لازمی در فهم آیه ندارد و اصولاً قرآن مهم ترین کتاب وحیانی است برای تمامی زمانها و زمینه های تکلیفی و اگر بر فرض شأن نزول کلاً از بین برود، آیه دلالت بر مطلبی دارد یا نه؟ چون قرآن نظر به مطلبی دارد پس اگر شأن نزول نباشد،‌ قرآن ناقص است. خود قرآن شأن نزول و غیرشأن نزول را تفسیر می کند نه اینکه شأن نزول قرآن را تفسیر کند. بله برای کسانی که قدرت فهمشان زیاد نیست شأن نزولهای بسیار ثابت و قوی مؤید بر تفهم قرآن است ولی برای کسانی که در قرآن پژوهی عریق و عمیق هستند شأن نزول، شأنی ندارد.(57) با درنگ در بیانات اهل بیت در ذیل آیاتی که دارای سبب نزول خاصی هستند، تعمیمی را شاهدیم که استوار بر نظریه عدم انحصار قرآن به شرایط زمانی و مکانی خاص است. در ادامه به نمونه ای از روش اهل بیت در این باره اشاره می کنیم:
مطابق گزارش اسباب نزول ها،‌آیه خمس ( وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَى… (58) ) در مورد غنایم جنگ بدر نازل شده و با فرض توسعه ی آن شامل غنایم جنگ های دیگر نیز خواهد شد؛ لکن در روایات تفسیری اهل بیت به معنایی وسیع تر از این آمده و به مطلق سود و نفع اکتسابی تبیین شده است.
در روایتی از امام باقر (علیه السلام) با توجه به عمومیت « ما » ی موصول در « ما غنمتم »، غنیمت را به مطلق فایده و منافع حاصل از کسب و تجارت تفسیر کرده اند به گونه ای که هر سودی را صاحبان صنعت و تجارت و غیر آنها در هر سال و به هر شکل به دست می آورند، شامل می شود؛ لذا آن حضرت با استشهاد به آیه مذکور فرموده است: « پرداخت غنایم و فواید در هر سال بر آنان واجب است». امام کاظم (علیه السلام) در این باره می فرماید:« خمس شامل تمام منافعی می شود که مردم به دست می آورند، خواه کم باشد خواه زیاد. »
با توجه به آنچه گذشت نگرش صحیح به نسخ و سبب نزول می تواند در تحقق مبنای هدایتی بودن تمام قرآن مؤثر باشد در غیر این صورت بخشی از قرآن صرفاً تاریخی و مختص برخی از افراد خواهد شد و کارکرد هدایتی برای دیگران نخواهد داشت.

پی‌نوشت‌ها:

1.بقره:‌2.
2.اسراء : 9.
3.نحل: 44.
4.انعام: 38. ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم.
5.اشاره به روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که فرمود: « القرآن هو الدواء » رک: مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص 176، ح4.
6.« القرآن مأدبه الله فتعلّموا مأدبته ما استطعتم ». مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص 19.
7.برای آگاهی بیشتر از این دیدگاه رک: طبرسی، مجمع البیان، چاپ اول، الاعلمی، بیروت، 1415ق، ج1، ص 369 و ج6، ص 199؛ محمدمحسن فیض کاشانی، تفسیر الصفی، چاپ اول، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1418ق، ج1، ص 8؛ میرزا محمد مشهدی، تفسیر کنز القائق، تحقیق مجتبی عراقی، چاپ اول، جامعه مدرسین، قم، 1407ق، ج1، ص 3؛ آیت الله خویی، البیان فی تفسیر القرآن، چاپ چهارم، دارالزهرا، بیروت، 1975م، ص 24؛ محمدباقر حکیم، تفسیر سوره الحمد، اول، مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1420ق، ص 35؛ مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، بی جا، 1418ق، ج3، ص 61؛ محمدصادق روحانی، فقه الصادق، ج11، سوم، دارالکتاب، قم، 1412ق، ص 423؛ مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، اول، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1994م، ج4، ص 701؛ محمود ابوریه، أضواء علی السنه المحمدیه، پنجم، دارالکتاب الاسلامی، بی جا، بی تا، ص 36؛ لیب سعید، التغنی بالقرآن، اول، الهیئه العامه للنشر، بی جا، 1970م، ص 122.
8.رک: جوادی آملی، تسنیم، نشر اسراء، قم، 1387ش، ج1، ص 32.
9.مدثر: 31.
10.قلم: 52.
11.جوادی آملی، پیشین، ج1، ص 31.
12.علامه شعرانی، نثر طوبی، اول، اسلامیه، تهران، 1398ق، ج1، ص 188.
13.حسن عمید، فرهنگ عمید، هفتم، تهران، امیرکبیر، 1369ش، ج1، ص 802.
14.مائده: 49. ای پیامبر، بین ایشان بدانچه که خداوند نازل فرموده، حکم کن.
15.ص: 26. ای داود، ما تو را بر روی زمین جانشین قرار داده ایم، پس بین مردم به حق حکم و قضاوت کن.
16.راغب اصفهانی، مفردات، اول، دفتر نشر الکتاب، قم، 1404ق، ص 127؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، به اهتمام بهاء‌الدین خرمشاهی، اول، دوستان، تهران، 1377ش، ج1، ص 954.
17.علیرضا فیض، مبادی اصول فقه،‌ تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1380ش، ص 108.
18.ملاجیون، التفسیراتُ الاحمدیه فی بیان احکام الشرعیه، مکتبه حقانیه، هند، بی تا، ص 8. ملاجیون در این اثر به تفسیر 63 سوره پرداخته و شمار آیات الاحکام این سوره ها را افزون از 150 آیه ندانسته است.
19.علامه محمد بن الحسین، منتهی المرام فی شرح آیات الاحکام، دوم، مکتبه الیمن الکبری، صنعا، 1357ق، ص 3.
20.یوسف قرضاوی، الاجتهاد فی الشریعه الاسلامیه، دارالقلم، 1410ق، ص 17.
21.غزالی (ف 505ق)، به هنگام برشمردن شرایط لازم یک فقیه برای رسیدن به درجه ی اجتهاد، دانستن پانصد آیه قرآن را که مربوط به مسائل فقهی می شوند در رتبه شرط نخست این دانش مطرح کرده است. محمد غزالی، المستصفی، اول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1417ق، ص 342. برای آشنایی با منزلت اجتهاد و دیگر شرایط آن در نگره ی غزالی رک: حلاق، اجتهاد در میان اهل سنّت، ترجمه ی عباس کاظمی نجف آبادی، اندیشه صادق، ش 8 و 9، ص 35.
22.علامه حلی، مبادی الوصول الی علم الاصول، سوم، الاعلام السلامی، قم، 1404ق، ص 242.
23.سیدمحمد طباطبایی، مفاتیح الاصول، اول، آل البیت، قم، ص 576.
24.بزودی حنفی، کشف الاسرار، اول، دارالکتاب العربی، بیروت، 1410ق، ص 28.
25.این رقم، برآیند شمارش دستیِ نگارنده است.
26.احمد مبلغی، درآمدی بر مبانی کلامی استنباط از قرآن، فصلنامه تخصصی فقه و حقوق، سال اول، شماره اول، تابستان 1383ش، ص 24.
27.همان.
28.ابن بدران، المدخل الی مذهب احمد، الطابعه المنیریه، بی تا، ص 180.
29.محمدهادی معرفت، « نوآوری ها و نظرات جدید در گفتگو با آیت الله معرفت»، بیّنات، ش 44، ص 52.
30.عبدالکریم زیدان، الوجیز فی اصول الفقه، اول، احسان، تهران، 1422ق، ص 147.
31.همان،‌ص 157.
32.رک: موسی صدر و حسن علومی، « نقش علوم قرآنی در فقه القرآن »، پژوهشهای قرآنی، ش4. سال اول، زمستان 1374ش، ص 191-208.
33.رک: علی شریفی، « نقد و بررسی دیدگاه های مشهور شرق شناسان در مورد نسخ »، نشریه ی پژوهشی و آموزشی و اطلاع رسانی دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، شماره 15، تابستان 83.
34.رک:‌طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 180؛ ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص 279؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، نشر کتاب، تهران، ص 490؛ خلیل بن احمد، فراهیدی، العین، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، ص 802.
35.ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص 311.
36.همان، ص 303-306.
37.محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج2، ص 291-300.
38.محمدعلی رضایی اصفهانی، « نسخ مشروط از منظر استاد معرفت »، معرفت قرآنی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1382ش، ج5، ص 302 و 317.
39.علی الاوسی، الطباطبایی و منهجه فی تفسیر المیزان، معاونیه الرئاسه للعلاقات الدولیه فی منظمه الاعلام الاسلامی، تهران، 1405ق، ص 225-226.
40.عزت الله مولایی نیا، نسخ در قرآن، اول، رایزن، تهران، 1376ش، ص 280-281.
41.نیکو دیالمه،‌ «‌بررسی چند دیدگاه درباره نسخ »، بینات، سال هفتم، شماره 27، ص 58-60.
42.محمد غزالی، نگرشی نو در فهم قرآن، ص 137.
43.همان، ص 138.
44.همان، ص 139.
45.صافّات:24.
46.رحمان: 39.
47.رک: ابوجعفر طبری، جامع البیان عن تأویل آل البیان، دارالفکر، بیروت، 1415ق، ج1، ص 384؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1376ق، ج2، ص 55؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1405ق، ج10، ص 61.
48.محمد غزالی، پیشین، ص 142.
49.این روایت در همین معنا به گونه های مختلف در منابع شیعه و سنی گزارش شده است. رک: احمد بن خالد برقی، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین حسینی، دارالکتب الاسلامیه، بی جا، بی تا، ج2، ص 320؛ کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، سوم، دارالکتب الاسلامیه، 1367ق، ج4، ص 501؛ قاضی نعمان مغربی ( ‌نعمان بن محمد )، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دارالمعارف، 1963م، ج2، ص 186؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، مطبعه ی حیدریه نجف، 1386ق، ج2، ص 439؛ حرعاملی، تفصیل وسائل الشیعه، تحقیق مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، چاپ دوم، قم، 1414ق، ج14، ص 168؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، دارصادر، بیروت، ج3، ص 23؛ بخاری، صحیح البخاری، دارالفکر، بیروت، 1401ق، ج6، ص 206؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، چاپ دوم، دارالفکر، بیروت، 1403ق، ج3، ص 33.
50.محمدباقر حجتی، اسباب نزول، ششم، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1377ش، ص 17.
51.حسن حنفی، دراسه فی اسباب النزول، ص 136؛ به نقل از دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج1، ص 192.
52.محمدعلی ایازی، فقه پژوهی قرآنی، درآمدی بر مبانی نظری آیات الاحکام، اول، بوستان کتاب، قم، 1380ش، ص 17-18.
53.رک: محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج1، ص 409.
54.رک:‌محمد غزالی، پیشین، ‌ص 137.
55.همان، ص 141.
56.اشاره دارد به روایت « إنّ القرآنَ حیٌّ لا یموت و الآیه حیه لا تموت، فلو کانت الآیه اذا نزلت فی الاقوام ماتوا ماتت الآیه و لکن هی جاریه فی الباقین کما جرت فی الماضین » رک: مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص 403؛ علی نمازی شاهرودی، مستدرک سفینه البحار، جامعه ی مدرسین قم، 1419ق، ج8، ص 448.
57.محمد صادقی، « قرآن تنها معیار تفسیر »، (گفتگو) بینات، سال هشتم، شماره دوم، تابستان 1380ش، ص 106.
58.انفال: 41.
منبع مقاله :
راد، علی، (1390)، مبانی کلامی امامیه در تفسیر قرآن: با رویکرد نقّادانه به آرای ذهبی، عسّال و رومی، تهران: سخن، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید