با توجه به این اصل قرآنی که اجل هر کس از پیش مقرر شده و تا زمانی که فرا نرسد کسی نخواهد مرد، کسانی که اقدام به خودکشی می کنند، اگر در اقدامشان موفق شوند و بمیرند، یعنی اجلشان رسیده بوده، اگر موفق نشوند، یعنی اجلشان فرا نرسیده بوده. پس گناهی متوجه آن ها نباید باشد، چون مرگ و زندگی او بسته به کار خودش نیست، بلکه بسته به اجلش هست. بنابر این چرا می گویند خودکشی گناه است؟

با توجه به این اصل قرآنی که اجل هر کس از پیش مقرر شده و تا زمانی که فرا نرسد کسی نخواهد مرد، کسانی که اقدام به خودکشی می کنند، اگر در اقدامشان موفق شوند و بمیرند، یعنی اجلشان رسیده بوده، اگر موفق نشوند، یعنی اجلشان فرا نرسیده بوده. پس گناهی متوجه آن ها نباید باشد، چون مرگ و زندگی او بسته به کار خودش نیست، بلکه بسته به اجلش هست. بنابر این چرا می گویند خودکشی گناه است؟

چون پرسشی که مطرح شده مربوط است به مبحث «قضا و قدر» و این بحث  هم از جمله مباحث مهم و مشکل است لازم است ابتداء همین اصطلاحات را توضیح دهیم.
1. قَدَر و تقدیر الهی
قدر بمعنای اندازه است ولی تقدیر بمعنای سنجش و اندازه گیری یا ایجاد اندازه در یک شیء است.[1] قدر منطبق می شود بر تک تک شرائط و عللی که باید در کنار هم جمع شوند تا علّت تامّه شیء شکل بگیرد در حقیقت تقدیر بر می گردد به ایجاد علل ناقصه یعنی خداوند مقدماتی را ایجاد می کند که در پیدایش یک پدیده مؤثرند و وجود آن پدیده متوقف بر همان مقدمات است مثلاً برای بوجود آوردن یک انسان مقدماتی لازم است چون انسان موجودی است که در عالم ماده پا به عرصه وجود می گذارد باید شرائط زیادی دست به دست هم بدهند پدر خاص، مادر خاص زمان معین، مکان معین و… بر این شرایط قدر الهی و به این که خداوند خواسته بچه از پدر و مادر معینی در زمان و مکان مخصوصی با شکل و شمایل خاصی متولد شود تقدیر الهی گویند.[2] 2. قضاء الهی
مرحله قدر مقدم بر قضا است. همانگونه که گفته شد، مرحله قدر مرحله اندازه گیری و فراهم نمودن اسباب و زمینه کار است مرحله قضاء مرحله پایان کار و یکسره شدن کار است و اندازه گیری همیشه قبل از اتمام کار صورت می گیرد. پس اگر پدیده ای تمام اجزاء علت تامّه اش محقق نشده باشد و به حدّ ضرورت نرسیده باشد در مرحله قَدَر بسر می برد و قابلیّت تغییر را دارد ولی هنگامی که به مرحله‌ نهایی برسد که قابلیّت تغییر نداشته باشد، دیگر حالت انتظاری نخواهد داشت و به مرحله‌اتمام رسیده و آن پدیده محقق می شود، از این مرحله نهایی به قضاء الهی تعبیر می کنند.[3] حال که این اصطلاحات را تا حدودی روشن کردیم نوبت می رسد به بررسی اصل پرسش. آنچه که در قرآن و روایات معصومین ـ علیهم السلام ـ آمده این است که «اَجل» بر دو قسم است: 1. اجل حتمی (که در قرآن به اجل مسمّی تعبیر شده است) 2. اجل معلّق و مشروط.
آن اجلی که معلّق به شرائطی است و از جمله تقدیرات الهی است اجل معلّق نام دارد و قابلیت تغییر را دارد چونکه امکان دارد قبل از تمام شدن شرائط و اسباب و ضمیمه شدن مقدماتی به مقدمات دیگر مانعی پیش بیاید و جلوی آنرا بگیرد و اجل به نهایت کار نرسد، ولی آن اجلی که حتمی است و قابل تغییر هم نیست، جزء قضاء الهی است و به مرحله حتمیت رسیده است.[4] پس تا اینجا معلوم شد که اجل انسان نیز تحت تقدیر و قضای الهی است حال سئوال اینجاست که اجل و زمان مرگ انسان از پیش تعیین شده و قابل تغییر نیست یا اینکه قابلیّت تغییر را دارد؟
تمام حوادث عالم از جمله اجل انسان در لوحی به نام لوح محفوظ ثبت و ضبط می شود مثلاً مرگ انسانها و انتهاء عمر آنها با تمام مقدمات و خصوصیاتی که در تحقق اجل آنها دخالت دارند مانند مکان، زمان. حالات فرد و… در همین لوح محفوظ ثبت می شوند. و هر آنچه در لوح محفوظ ثبت شد قابلیت تغییر را ندارد.
غیر از لوح محفوظ لوح دیگری است که از آن به «لوح محو و اثبات» تعبیر می کنند در این لوح تحقق حوادث با تمام خصوصیات ثبت نمی شود بلکه توأم با ابهاماتی است مثلاً‌در این لوح نوشته شده فلان شخص در یک روز مشخصی در مکان معینی حرکت می کند، ولی در چه زمانی به کجا می رسد نوشته نشده است.
در حقیقت، حوادث با ابهام یا با شرطی در این لوح منعکس می شوند که گاهی آن شرائط محقق نمی شوند و آن حادثه ای که در این لوح ثبت شده در خارج محقق نمی شود.
مثلاً در لوح محو و اثبات آمده که فلان شخص، اگر صله رحم نکند در سن 20 سالگی مرگش فرا می رسد. حال، اگر همین شخص صله رحم کرد، مرگش به تأخیر می افتد، چون خصوصیت این لوح این است که قابلیت تغییر را دارد و از جمله مقدرات الهی است.[5] حال، انسانهایی که با دست خود، خویشتن را به هلاکت می رسانند و دست به خودکشی می زنند اجلشان خارج از این الواح نیست، اگر در لوح محو و اثبات آمده که فلان شخص در فلان تاریخ دست به خودکشی می زند و می میرد ولی مشروط به اینکه صدقه ندهد، اگر این شخص در همان روز صدقه بدهد ولو دست به خودکشی بزند مرگش فرا نمی رسد چون از جمله شروط فرا رسیدن مرگش ندادن صدقه بود و او این شرط را منتفی کرد با دادن صدقه.
اما اگر مرگش فرا برسد معلوم می شود که تمام مقدمات امر حاصل شده و اجل او حتمی شده است لذا در همان تاریخ با اختیار خود دست به خودکشی می زند و گنهکار هم خواهد بود.
لازم به ذکر است که آنچنان که اجل انسان در لوح محو و اثبات از جمله مقدرات الهی است؛ اختیار داشتن آدمی هم از جمله مقدرات الهی است. یعنی این چنین خداوند مقدر فرموده است که آدمی مختار باشد و با اختیار عملش را انجام دهد و هر آنچه در لوح محو و اثبات از زمان مرگش و خصوصیاتش آمده، مقید است به اینکه او با اختیار خود دست به خودکشی می زند و همین امر باعث می شود که او با این عملش گنهکار باشد، چون آنچه که ملاک در معصیت است اختیار در عمل و علم در عمل است.[6] نتیجه همه مطالبی که بیان کردیم این است:
انسانی که دست به خودکشی می زند چون اولاً با اختیار خود این چنین عملی را انتخاب کرده است و ثانیاً عملی را مترکب شده که خداوند از آن نهی فرموده، پس گنهکار خواهد بود و مقدّر بودن، زمان مرگ این چنین آدمی در الواح محو و اثبات باعث نمی شود که خودکشی او توجیه شود و انتسابش از او برداشته شود. به هر حال، این عمل به اختیار او صورت گرفته و منسوب به اوست و اگر هم عمل او مقدر الهی بوده است ولی در تقدیر الهی آمده است که او با اختیار خود دست به این چنین کاری می زند و نه از روی جبر، یعنی در تقدیر الهی اختیار از آنِ انسان است و هیچ گونه جبری بر او حکومت نمی کند.
در آخر باید گفت: اگر کسی دست به خودکشی بزند ولی نمیرد چون فعل خودکشی محقق نشده گناه خودکشی در نامه عمل او نوشته نمی شود، ولی هر آنچه از مقدمات حرام را که انجام داده مثلاً ضربه ای بر بدن خود وارد کرده یا بواسطه صرف دارو خود را بیمار کرده، اینها معصیت محسوب می شوند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آموزش عقائد، آیت الله مصباح یزدی.
2. سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه، آیت الله سبحانی.
3. عدل الهی، آیت الله مطهری.

پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: محمد تقی، مصباح یزدی، معارف قرآن، قم، ناشر دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ اول، 1367، ص 291-292، طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، انتشارات اسماعیلیان، ج19، ص 85.
[2] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی، انتشارات موسسه آموزش و پژوهش امام خمینی (ره)، چاپ سوم، 1380، ج3-1، ص 209.
[3] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ص 313، طباطبایی،سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج13، ص 72-73.
[4] . ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج9، ص 224-225، المیزان، انتشارات موسسه سید الشهداء، چاپ اول، 1369، ج7، ص 9.
[5] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، ‌معارف قرآن، ص310-311.
[6] . ر.ک: شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه و شرح آیت الله شعرانی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ص 442-443.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید