سوال را اینگونه میتوان مطرح کرد که چرا خداوند که جهان را برای انسان آفرید، همانطور که خودش میفرماید: او خدایی است که آنچه را که در زمین است برای شما آفرید.[1] انسان را به گونه ای نیافرید که فقط دنبال عبادت و کارهای خوب و پاکی باشد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت خداوند قبلا چنین موجوداتی آفریده بود که همان ملائکه باشند. وقتی خداوند جریان خلقت موجودی را به عنوان خلیفه مطرح کرد. آنها گفتند: آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی میکند؟! ما تسبیح و حمد ترا به جا میآوریم و ترا تقدیس میکنیم.[2]
آنها میدانستند که موجود زمینی، موجودی است مادی و مرکب از قوای غضب و شهوت و عالم ماده هم عالم تزاحم و محدودیتها است و چنین موجودی طبعاً از خونریزی و فساد خالی نخواهد بود.[3] لذا گفتند اگر به دنبال عبادت و تسبیح و حمد و پاکی هستی، ما این کار را انجام میدهیم. خداوند نگفت که نه، انسان خونریز و مفسد نیست و نیز نگفت شما در عبادت و پاکی کوتاهی میکنید. بلکه گفت: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.[4]
این سخنان شاید ناظر به این باشد که خداوند متعال میخواهد بگوید ای ملائکه شما فقط این بعد او را دیده اید که میتواند فساد و خونریزی کند، اما سایر ابعاد او را ندیده اید. و با توجه به آیات بعدی میفهمیم انسان میتواند به دانش و علمی برسد که ملائکه نمی توانند برسند. انسان قدرت تحمل علوم و اسراری را دارد که ملائکه ندارند.
پس تا اینجا روشن شد که خداوند جهان را برای موجودی خلق نکرد که فقط به عبادت و تقدیس او فکر کند یعنی موجودی تک بعدی و خالی از شهوت و غضب که جز به خدا و عبادت او نیندیشد، بلکه برای موجودی خلق کرد که در عین آن که توان خونریزی و فساد را دارد, استعداد رسیدن به مقامی برتر از مقام فرشتگان را نیز دارد. فرض این که عالم فاقد این خصوصیات و بشر فاقد این ویژگی ها باید آفریده می شد، مساوی است با این که نباید این عالم خلق می شد. چون عالم را نمی توان از خصوصیات ذاتی اش جدا کرد.
اما این که، چرا پلیدی بیشتر از پاکی است، سخنی است که از بدبینی نسبت جهان ناشی می شود واقعیت امر این است که بر اساس اصل مسلم فلسفی و کلامی، که عالم موجود از نظام احسن برخوردار است, باید مجموع خوبی ها بر بدیها بیشتر باشد. چون اگر شرور در این عالم از خیرات بیشتر می بود، خداوند آن را خلق نمی کرد.
گذشته از این که شر در عالم همیشه یک امر عدمی است. بنابر این تمامی موجودات عالم خیر هستند. هر چند این خیرات و شرور هم نسبی اند. یعنی آن چیز، یا آن موجودی که به تصور من شر است و پلید، برای خودش یا موجود دیگر خیر است, اما از آن جا که موجب ضرر و سلب آسایش من می شود نسبت به من, شر به حساب می آید.
در هر حال توجه به مشخصات و ویژگی های انسان, ما را رسیدن به پاسخ مناسب رهنمون می کند:
انسان چه گونه موجودی است؟
1. اولین خصوصیاتی که به ذهن میآید آن است که انسان موجودی است زمینی و مادی و مثل سایر موجودات زمینی سیر تکاملی دارد. زندگی او از نطفه شروع میشود تا میرسد به سن پیری و بعد مرگ و سایر عوالم بعد از مرگ. انسان موجودی است که میتواند به تکامل برسد.
2. انسان موجودی است ذو ابعاد: بعد جسمانی و بعد روحانی. دارای قوای مختلف غضبیّه وهمیّه، شهویّه، عقلانیّه که هر یک دارای فوایدی برای انسان است. فایده قوه شهویه آن است که در انسان میل به خوردن و نوشیدن ایجاد میکند و سبب بقای بدن میشود و نیز با میل به آمیزش نسل انسان باقی میماند. فایده قوه وهمیه علم پیدا کردن به امور جزئی است. فایده قوه غضبیه دفاع از خود در برابر ضررها و آسیبهای وارده به انسان میباشد.
فایده قوه عقلیه هم که معلوم است؛ درک و علم به امور کلی و نیز کنترل سه قوه قبلی.[5]
بنابراین انسان به این قوای 4 گانه نیاز دارد، چون برای او فواید مهم و حیاتی دارند. شهوت، غضب و وهم در آنجا مذموم میباشد که ازحد اعتدال و چارچوبهای مشخص شده عرف و شرع خارج شود. شهوتی پسندیده نیست که به شکل پرخوری یا حرام خواری در بیاید و به شکل تجاوز به ناموس مردم و لذتهای حرام در آید. غضب در آنجا مذموم است که انسان را از حال عادی خارج کرده و حرفهای بی ربط بزند یا خدای نکرده به زد و خورد با دیگران بینجامد. قوه و هم در آنجا بد است که به نقشه کشی و حیله و مکر بر علیه مردم کشیده شود.
3. انسان موجودی است مطلق خواه و کمال طلب. ابتدا مسکن و همسر و وسیله میخواهد، بعد خانه بزرگتر و وسیله مدل بالاتر و همین طور دنبال بالاتر بردن سطح دارایی هایش میباشد. اول میخواهد عضو شورای ده و شهر باشد، بعد نماینده شهر و بعد وزیر و… و همین طور است در زمینه دوست داشتن جمال و علم و سایر کمالات.
از طرفی چون در عالم ماده هر چه هست محدود و فانی است، لذا انسانهای مطلق خواهی که محبوب کامل خود را در این عالم جستجو میکنند، خواستهای آنها با هم تضاد پیدا میکند و به نزاع و جنگ در زمینه های مختلف رو میآورند، گاه نزاع بر سر مالکیت زمین و خانه است گاه بر سر قدرت و حکومت و ریاست و گاه نیز حسادتها در زمینه علم و دانش به وجود میآید.
اما وقتی خوب نگاه میکنیم مطلق خواهی و کمال جویی و کمال طلبی چیز بدی نیست، بدی آن به خاطر آن است که انسانها مصداق آن را در این دنیا میجویند. حال آن که مصداق حقیقی کامل علی الاطلاق ذات خداوندی است. علم، قدرت و زیبایی حقیقی را باید نزد خدا یافت و نعمتهای بیشمار و جاوید را باید در آخرت جست.
4. خصوصیت مهم دیگر انسان اختیار و اراده اوست.
خدا انسان را هم از درون خودش و هم از بیرون هدایت کرده است. در مورد هدایت درونی میفرماید: قسم به جان
آدمی و آن کس که آن را منظم ساخته، سپس فجور و تقوی (خیر و شر) را به او الهام کرده است[6] و در مورد هدایت بیرونی که توسط انبیاء و اوصیاء آنها انجام میشود میفرماید: پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند (فرستاد) تا بعد از این پیامبران حجت بر مردم باقی نماند و خداوند توانا و حکیم است.[7] البته ناگفته نماند که شیطان از بیرون وجود انسان سعی در گمراهی او دارد و برای گمراه کردن انسانها قسم یاد کرده است.[8] ولی تمام تلاش او در دعوت کردن انسانها به پیمودن راه شر و گمراهی و نافرمانی خداست نه بیشتر، یعنی اینگونه نیست که بر انسانها سلطه ای داشته باشد و انسان مجبور باشد.[9] در درون نیز نفس اماره انسان، او را به بدی امر میکند.[10] در مقابل دعوت انبیاء و اولیاء به راه خیر و صلاح شیطان انسان را به گمراهی و عصیان دعوت میکند و در مقابل عقل که حجت باطنی است نفس اماره قرار دارد.
در برابر هدایت انسانها خداوند چه خواسته است؟ آیا خدا انسان را مجبور به پیمودن طریق هدایت کرده است؟ نه بلکه میفرماید ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرای هدایت) خواه ناسپاس.[11] انسان میتواند از نعمت هدایت الهی برای تعالی خود استفاده کند و شکرگذار این نعمت باشد و میتواند استفاده نکند.
جمع بندی: انسان میتواند به کمال برسد. میتواند امیال خود را کنترل کند یا برعکس. میتواند از خصوصیت کمال طلبی خود در مسیر درست استفاده کند و به حق تعالی به عنوان کامل مطلق توجه کند و به صفات عالی انسانی برسد یا برعکس در مسیر تباهی به نهایت برسد. میتواند شکر نعمت هدایت را به جا آورده و دعوت سفیران هدایت را پاسخ گوید یا ناسپاسی کرده و به شیطان پاسخ مثبت دهد.
پس انسان موجودی است که میتواند در هر یک از دو مسیر خیر و شر، پاکی و ناپاکی گام بردارد و در سیر هر یک ازاین دو مسیر تا آنجا رود که یا از ملائکه برتر شود یا از حیوانات پست تر و اگر میبینیم که عدهای که به عقیده شما در اکثریت هم میباشند در طریق ناپاکی گام بر میدارند و در زمین پلیدی غلبه یافته، به خاطر همین خصوصیات انسان و انتخابی است که آنها انجام دادهاند. یعنی وقتی اکثریت چنین خواستند نتیجه آن غلبه ناپاکی بر پاکی است، ولی اینگونه نیست که همیشه غلبه با ناپاکیها و ظلمها باشد. بلکه خداوند وعده کرده است که زمین سرانجام به دست انسانهای صالح خواهد رسید.
خداونددر قرآن می فرماید: در زبور بعد از ذکر نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد.[12] و سرانجام با ظهور آقا امام زمان (عج) زمین پر از قسط و عدل و خوبی خواهد شد.[13]
پس اینکه در زمین ناپاکی بیشتر باشد یا پاکی، صفا و عدل و خوبی بیشتر باشد یا کینه و جور و ظلم بسته به انتخاب اکثریت انسانها است و انسانها در انتخاب هر یک مختارند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، چ 4، 1370، ج 18، ص 612.
2. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، چ دارالکتب الاسلامیه، چ 17، 1378، ج 22، ص 384_ 398.
پی نوشت ها:
[1] . بقره/ 29.
[2] . بقره/ 30.
[3] . ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه ناصر مکارم، بنیاد علامه، چاپ پنجم، 1370، ج 1، ص 147.
[4] . بقره/ 30.
[5] . ر.ک: نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، مطبوعاتی حسینی، چاپ دوم، 1367، ص 21 و 22.
[6] . شمس/ 7 و 8.
[7] . نساء/ 76.
[8] . ص/ 82.
[9] . ر.ک: ابراهیم/ 22.
[10] . یوسف/ 53.
[11] . انسان/ 3.
[12] . انبیاء/ 105.
[13] . ر.ک: صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، موسسه السیره المعصومه، چاپ اول، 1419، ص 598.