احادیثی که در باب فقر و غناء از معصومین ـ علیهم السّلام ـ وارد شده است به صورت کلی بر دو دسته تقسیم می شوند: 1. دسته اول احادیثی که فقر را ستایش و غنا را نکوهش می کنند. 2. دسته دوم احادیثی که برعکس فقر را نکوهش و ثروتمندی را ستایش می کنند. برای فهم مفهوم این احادیث لازم است به مفهوم تک تک احادیث مراجعه نمود و به این نکته توجه کرد که چه فقری ستایش و چه غنایی نکوهش گردیده است، همانگونه که لازم است عکس آن، یعنی ستایش غنا و نکوهش فقر مورد شناسی گردد.
تا آنجا که می دانیم حدیث مورد نظر حدیثی است که به صورت مکرر از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مجامع حدیثی شیعه و سنی نقل شده: حدیث این است: «کاد الفقر ان یکون کفراً»[1] نزدیک است که فقر کفر باشد. احادیثی به این مضمون هم از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و هم از ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ بسیار داریم.
اما در قبال این احادیث، روایاتی فراوان داریم که از فقر تمجید شده است، مثلاً در حدیث دیگر از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ داریم که «الفقر فخری»[2] افتخار من به فقر است. معنای این احادیث زمانی روشن می شود که معانی فقر را بدانیم. راغب در مفردات چهار معنا برای فقر بیان کرده است:
1. فقر، یعنی اینکه انسان غنی بالذات نیست، همیشه به خداوند محتاج است. این معنا از آیه کریمه «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنیّ الحمید»[3] ای مردمان شما محتاج هستید به خداوند و خداوند بی نیاز پسندیده است. استفاده می شود.
2. فقر یعنی بی پولی، نیازمندی دنیوی و کسی که مخارج روزگارش را ندارد. این گونه فقر موضوع مسئله زکات و صدقه و … می باشد.
3. فقر النفس. یا همان حرص و آز و طمع. بعضی از بزرگان، حدیث «فقر کفر می آورد» را به همین معنا توجیه کرده اند. علامه مجلسی هم همین معنا را برای حدیث می پسندد و معتقد است که فقر مزموم فقر نفس است.[4]
4 . فقر الی الله. که یکی از مقامات اولیاء خدا می باشد. بزرگان حدیث «الفقر فخری» را به همین معنا را دانسته اند.[5]
اکنون که با سابقه این بحث به صورت مختصر آشنایی حاصل شد، لازم است بگویم که:
اولاً: به نظر اکثر علماء، حدیث «فقر کفر می آورد» ناظر به فقر مالی نیست. بلکه منظور فقر نفس است. یعنی همان حرص و آز و طمع است که کفر می آورد.[6]
ثانیاً: بر فرض که ناظر به فقر مالی باشد، علما توجیهاتی در وجه اینکه چرا فقر مذمت شده ذکر کرده اند: بعضی گفته اند دلیلش آن است که فقر انسان را به حسد می کشاند و حسد اعمال نیک انسان را تباه می کند، آنگونه که آتش هیزم[7] را، دوم اینکه انسان را خوار و حقیر می کند و انسان حقیر به خودش، دینش و آبرویش بهایی قایل نیست،سوم اینکه روح تسلیم در برابر قضای الهی را از انسان سلب می کند.[8]
ثالثاً: مذمت و مدح فقر در صورتی است که خود فقر به تنهایی مورد نظر باشد نه تبعات فقر. به عبارت دیگر، فقر به تنهایی مورد بحث احادیث می باشد. اما اگر تبعاتی مانند اینکه بر اثر فقر دست به سرقت بزند، یا العیاذ بالله، از دین بیرون شود، یا سخنی بگوید که خداوند را به خشم بیاورد، در این صورت به صورت قطع، فقر مذموم است. همانگونه که اگر ثروت مندی باعث گردد که انسان با استفاده از مالش به کارهای خیر بپردازد یا صدقه جاریه و باقیات الصالحاتی از خودش بر جای بگذارد، دین خدا را یاری کند و امثال این موارد، مسلماً ثروت مندی خوب و پسندیده است.
بر عکس آن نیز قابل تصور است. یعنی اگر ثروت مندی انسان را دچار غرور، خود برتری خواهی، عناد و سرکشی در برابر فرمان های خداوند و… وادار سازد، بدون شک موجب وبال و مذموم است. همانگونه که در قرآن از «مترفین» یا همان ثروتمندان، همواره به عنوان نخستین دشمنان انبیاء و تکذیب کنندگان ایشان، نام برده شده است.[9] و در مقابل، افراد فقیر بسیاری بودند که دل های پر از ایمان داشتند و فقر زره ای از ایمانشان نکاست. مانند مجاهدین صدر اسلام. بنابراین می توان نتیجه گرفت که برداشت از حدیث «فقر کفر می آورد» نیازمند دقت بیشتر است و باید احادیث بیشتر مطالعه گردد.
اما اینکه چرا بعض آدم ها پولدار نمی شوند و اگر پولدار شوند شاید آدم بدی نشوند. از جواب بخش اول سؤال تا حدودی روشن گردید که بدی و خوبی انسان ها ربطی به پولدار شدن و فقرشان ندارد. مهم انتخاب انسان است که بخواهد چگونه زندگی کند و چه چیزهایی برایش اهمیت داشته باشد؛ رضای خداوند یا ثروت و پول و مقام…؟ همانگونه که پولدار شدن آدم ها نیز ربطی به خوبی و بدیشان ندارد. خداوند سنت هایی دارد که هر کس آن سنت ها را رعایت کند چه کافر چه مؤمن به پول و ثروت می رسد.
بعنوان مثال هر کس تلاش نماید و زحمت بکشد، یا به کسب و تجارت بپردازد و در این مسیر مهارت کافی داشته باشد، می تواند صاحب پول و ثروت گردد. اما اگر کسی بیکاری و تنبلی را پیشه کند، یا در زندگی اش حساب و کتاب نداشته باشد، فقیر می شود، می خواهد مؤمن باشد یا کافر. این راه ها ممکن است حلال باشد یا حرام و تکلیف انسان هم از همین جا معنا پیدا می کند. چون او باید میان راه های خوب و بد انتخاب کند. آری،می توان از روایات استفاده کرد که راه های رسیدن به پول تنها راه های مادی نیست، دعاها، امدادهای غیبی، ارتزاق از غیر ما احتسبت (راه های نامرئی) هم وجود دارد. به عبارت دیگر علاوه بر طرق معمول کسب رزق، مؤمن می تواندکارهایی انجام دهد که خداوند به کسبش، به مالش برکت دهد، همانگونه که می تواند کارهای انجام دهد که موجب سلب توفیق او در امر کسب معاش حلال گردد. اما به هر حال همه این امور باز هم به خود انسان و عمل او ربط پیدا می کند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. التحفته السنیه، الفیض الکاشانی (عبدالله جزائری)، ص 58، خطی.
2. شرح اسماء الحسناء، ملا هادی سبزواری، ج2، ص 68، مکتبه بصیرتی.
3. المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه محمد حسین طباطبائی، ج 20، ص 395، مؤسسه نشر اسلامی، جامعه مدرسین قم.
پی نوشت ها:
[1] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج2، ص 307، و صدوق، خصال، قم، جامه مدرسین حوزه علمیه، ص 12، و مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 247، جلال الدین سیوطی، جامع صغیر، بیروت، دارالکتب، ج 2، ص 266.
[2] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 41، ص 55 و منابع بسیار دیگر.
[3] . فاطر/ 15.
[4] . بحارالانوار، ج 69، ص 16.
[5] . راغب الاصفهانی، مقررات الفاظ القرآن، ص 641.
[6] . همان.
[7] . اشاره به حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، صدوق، فضایل الشیعه، تهران، انتشارات عابدی، ص 11.
[8] . محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، همان، ص 2439 به نقل از احیاء علام الدین، ابوحامد الغزالی.
[9] . سبأ/ 34، زخرف/ 23.