آیا خداوند شیطان را شیطان آفرید؟ چرا شیطان را خنّاس می‎گویند؟

آیا خداوند شیطان را شیطان آفرید؟ چرا شیطان را خنّاس می‎گویند؟

1. درباره قسمت اول پرسش اولاً باید گفت: کلمه شیطان از ماده (شطن) گرفته و (شیاطین) به معنای خبیث و پست آمده است و شیطان به موجودی سرکش و متمرد اطلاق می‎شود، اعم از انسان و یا جن و یا جنبدگان دیگر، باید توجه داشت که شیطان اسم عام است یعنی اسم برای جنس موجودات شریر است، اما ابلیس اسم خاص است که اسم برای یک موجودی خاص است که آدم (ابوالبشر) را فریب داد و هم اکنون با لشکر خود در کمین فرزندان آدم است و همواره تلاش می‎کند تا آنها را همانند پدرشان آدم فریب دهد.[1] ثانیاً: درباره شیطان (ابلیس) بحث‎های متعدد و مختلفی در میان صاحب نظران مطرح است اما در این جا به طور خلاصه اشاره می‎شود که برخی بر آن‎اند که خداوند شیطان را شیطان نیافرید، به این دلیل که سالها هم‎نشین فرشتگان و بر فطرت پاک بود، ولی بعد از آزادی خود سوء استفاده کرد و بنای طغیان و سرکشی گذارد، پس او در آغاز پاک آفریده شد و انحرافش بر اثر خواست خودش بوده است.[2] بنابر این دیدگاه گفته شده است که هرگز خداوند از همان اول موجودی به عنوان شیطان با داشتن ماهیت پلید شیطانی نیافریده است بلکه خداوند موجودی قابل تکامل آفریده و آن را در گذرگاه هستی هدایت کرده است این خود موجود است که راه خود را منحرف ساخته و خویشتن را ساقط کرده است، همچنان که خداوند، فرعون را با صفت فرعونی، نرون را با صفت نرونی، ابن ملجم را به صفت خود او خلق نکرده است بلکه خداوند انسان آفریده است که شایستگی رشد و اعتلای انسانی را دارا بوده‎اند, اما آنها خودشان با میل و اختیار خویش، راه انحرافی را برگزیده و عنوان فرعونی، نرونی، ابن ملجمی پیدا نموده‎اند و این مسئله اشکالی را بر نظام آفرینش پدید نمی‎آورد. مثلاً فرض کنید پنبه بودن یک ماده برای ما مطلوب است، اگر این پنبه آتش بگیرد و بسوزد سوخته این پنبه را می‎توانیم در جلوگیری از جریان خون یک جراحت به کار ببریم، آفرینش موجودات شیطانی نیز چنین است که نسبت به کل نظام آفرینش خیراند اما نسبت به برخی دیگر شر هستند شیطان و سرکرده آنها (ابلیس) نیز ازاین قاعده بیرون نیستند، زیرا بر اساس احادیث معتبر و مضمون بعضی از آیات قرآنی، ابلیس قرن‎های متمادی پس از خلقتش مشغول تسبیح و تقدیس خداوندی بوده است، اگر ماهیت او پلید بوده است، اشتغال به تسبیح و تقدیس پیدا نمی‎کرد و اگر ذات او فضیلت و کمال بوده است، انحراف و پلیدی بعداً برای او پدید آمده است.[3] برابر این نظریه معلوم می‎شود که شیطان همانند موجودات دیگر با فطرت توحیدی آفریده شده و پلید و ناپاک و صفت شیطانی نداشته است اما بر اثر تکبرش در برابر خداوند و سجده نکردن به فرمان الهی بر انسان کامل، گرفتار عجب، تکبر و خودبزرگ‎بینی گردید و پلید و منحرف شد.
نکته اخلاقی این جریان آن است که شیطان با یک نافرمانی و تکبر در برابر دستور خداوند برای ابد شقی شد و از درگاه خداوند رانده شد و رحمت الهی شامل او نمی‎شود، پس باید انسان مواظب باشد که به طور عمد و آگاهانه از دستور خداوند سرپیچی نکند و در برابر احکام الهی نافرمانی ننماید وگرنه همانند شیطان از رحمت خداوند رانده خواهد شد.
2. درباره قسمت دوم سؤال باید گفت: کلمه (خنّاس) صیغه مبالغه از ماده (خنوس) به معنای جمع شدن و عقب رفتن است، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامی که نام خداوند برده می‎شود عقب‎نشینی می‎کنند و از آن جا که این امر غالباً‌ با پنهان شدن توأم است این واژه به معنای (اختفاء) نیز آمده است، اصولاً‌ شیاطین برنامه‎های خود را با مخفی‎کاری می‎آمیزند و گاه چنان در گوش جان انسان می‎دمند که انسان باور می‎کند فکر، فکر خود او است، واز درون جانش جوشیده و همین باعث اغوا و گمراهی او می‎شود، کار شیطان تزیین است و مخفی کردن باطل در لعابی از حق، دروغ در پوسته‎ای از راست، و گناه در لباس عبادت و گمراهی در پوشش هدایت، خلاصه هم خودشان مخفی هستند و هم برنامه‎هایشان پنهان است و این هشداری است به همه ی رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلی ببینند یا برنامه‎هایشان را در شکل انحرافی مشاهده کنند هرگز چنین نیست آنها وسواس خناسی‎اند و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریاکاری و ظاهرسازی و مخفی کردن حق است.[4] نکته دیگر در این که وسوسه­گر خناس تنها شیطان (ابلیس) نیست بلکه همه جنود ابلیس خناس هستند، زیرا خناس تنها در میان یک گروه و در یک قشر و لباس نیستند در میان جن و انس پراکنده‎اند و در هر لباس و هر جماعتی یافت می‎شوند باید مراقب همه‌آنها بود و باید از شر همه آنها به خدا پناه برد، دوستان ناباب، هم‎نشین ‎های منحرف، نویسندگان و  گویندگان، طاغوتیان مکتب‎های الحادی و التقاطی ظاهر فریب، وسایل ارتباط جمعی وسوسه‎گر همه این‎ها در مفهوم گسترده (وسواس خناس) داخل‎اند که انسان باید از شر آنها به خدا پناه ببرد.
و بالاخره درباره خطر (خنّاس) جالب و آموزنده است که این جریان بازگو شود، در حدیث پُر معنی و تکان دهنده‎ای از امام صادق رسیده که ذیل این آیه: والذین اذا فعلوا فاحشهً او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم)[5] یعنی کسانی که هرگاه کار بدی انجام دهند یا به خویشتن ستم کنند خدا را یاد می‎آورند و برای گناهان‎شان استغفار می‎کنند. فرمود: وقتی این آیه نازل شد ابلیس بالای کوهی در مکه رفت و با صدای بلند فریاد کشید و سران لشکرش را جمع کرد، گفتند چه شده است که ما را فراخوانده‎ای؟ ابلیس گفت این آیه که نازل شده پشت ما را می‎لرزاند و سبب نجات بشر می‎شود، چه کسی می‎تواند با آن مقابله کند؟ یکی از شیاطین بزرگ گفت من می‎توانم و نقشه‎ام چنین و چنان است. ابلیس طرح او را نپسندید، دیگری برخاست و طرح داد باز قبول نشد و بالاخره یکی از شیاطین به نام (وسواس خناس) برخواست و گفت: من از عهده‌آن برمی‎آیم ابلیس گفت از چه راه؟ (خناس) گفت: آنها را با وعده‎ها و آرزوها سرگرم می‎کنم تا آلوده ی  گناه شوند، و هنگامی که گناه کردند توبه را از یادشان می‎برم. ابلیس به (خناس) گفت: تو می‎توانی از عهده ی  این کار برآیی و نقشه ی تو دقیق است و این مأموریت تا دامنه ی قیامت به خناس سپرده شد.[6]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. صدرالمتألهین، مفاتیح الغیب، ج 1، المشهد العاشر، ص 259، نشر مؤسسه التاریخ العربی ، بیروت، 1419 ق.
2. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج 27، ص 476، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران.
3. علامه طباطبایی، المیزان، مجلدات، 8، 12، 13، 9، 7، 14، 17. نشر مؤسسه اسماعیلیان، قم، سال 1412 ق.
4. محمد تقی جعفری، شرح و تفسیر مثنوی، ج 1، نشر حیدری تهران.

پی نوشت ها:
[1] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، نشر دارالکتب الاسلامیه، 1379 ش، ج 1، ص 92.
[2] . همان، 194.
[3] . جعفری، محمد تقی، شرح نقد و تحلیل مثنوی، تهران، نشر حیدری، ج 1، ص 206.
[4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، نشر پیشین، ج 27، ص 473.
[5] . آل عمران/ 135.
[6] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، نشر مؤسسه اسماعیلیان، 1412 ق، ج 20، ص 557.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید