شیطان مفهومی وصفی داشته و در لغت به معنای «شریر» است[1].
وسوسه در لغت به معنای دعوت کردن به امر است به آهستگی و پنهانی[2].
شیطان کیست و کارش چیست؟
پروردگار متعال درباره حقیقت و ذات این موجود شریری که نامش را ابلیس نهاده جز مختصری، بیان نفرموده، تنها در آیه «کان من الجن» (کهف،50) جن بودن او را بیان کرده و در جمله «خلقنی من نار» از قول خود او حکایت کرده که ماده اصلی خلقتش آتش بوده و امّا اینکه سرانجام کارش چه بوده و جزئیات و تفصیل خلقت او چگونه بوده را صریحاً بیان نکرده است، لکن آیاتی است که بتوان از آنها چیزهایی در این باره استفاده کرد، از آن جمله آیه: «لا قعدنّ لهم صراطک المستقیم» (16، اعراف) است که حکایت قول خود اوست و از آن استفاده می شود که وی نخست در عواطف نفسانیه انسان یعنی در بیم و امید، در آمال و آرزوهای او، در شهوت و غضب انسان تصرف نموده، آنگاه در اراده و افکاری که از این عواطف بر می خیزد تصرف می کند. قریب به معنای آن آیه 39 حجر است که می فرماید: پروردگارا به خاطر اینکه مرا گمراه کردی من هم اینها را به چشمان آنها زینت می دهم و آن ها را گمراه می کنم (حجر، 39) ، زیرا معنی این آیه این است که: من امور باطله و زشتی ها و پلیدی ها را از راه میل و رغبتی که عواطف بشری به آن دارد در نظر آنان زینت داده بهمین وسیله گمراهشان می کنم مثلاً عمل منافی عفت را از آنجائیکه مطابق میل شهوانی اوست در نظرش این قدر زینت می دهم تا به تدریج از اهمیت محذور و زشتی آن کاسته و همچنین می کاهم تا یکباره تصدیق به خوبی آن نموده و مرتکب شود. نظیر آیه فوق، آیه «یعدهم و یمنیهّم و ما یعدهم الشیطان الا غروراً» (نساء، 120) «وعده شان می دهد و امیدوارشان می کند ولکن شیطان وعده شان نمی دهد مگر به فریب» و همچنین آیه «فزیّن لهم الشیطان اعمالهم» (نحل، 63). «پس شیطان عمل هایشان را در نظرشان زینت داده است».
همه این آیات بطوریکه ملاحظه می کنید دلالت دارد بر اینکه میدان عمل و تاخت تاز شیطان همانا ادراک انسان و ابزار کار او عواطف و احساسات بشری است و به شهادت آیه «من شرّ الوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس» (ناس، 5) اوهام کاذبه و افکار باطل را شیطان در نفس انسان القاء می کند.
البته این القائات طوری نیست که انسان آن را احساس نموده، و میان آنها و افکار خودش فرق بگذارد و آن را مستند به کسی غیر از خود بداند، بلکه بدون هیچ تردیدی آن را نیز افکار خود دانسته و عیناً مانند دو دو تا چهار تا و سایر احکام قطعی از خود و از رشحات فکر خود می داند و هیچ منافاتی ندارد که افکار باطل ما هم مستند به خود ما باشد و هم بگوییم که شیطان آن را در ما القاء کرده و همچنان که بسیاری از افکار و تصمیمات ما هست که در اثر خبری که دیگری داده و یا حکمی که کرده در ما پدید آمده و ما در عین حال آن را از خود سلب ننموده و استقلال و اختیار خود را در آن افکار نفی نمی نمائیم و اگر آن فکر و آن تصمیم را عملی کردیم و توبیخ و سرزنش بر آن مترتب شد تقصیر را به گردن کسی که آن خبر را آورده و یا دستور را داده نمی اندازیم. ابلیس هم در قیامت هم گناهان را بگردن خود بشر می اندازد و قرآن از او چنین حکایت می کند: «شیطان پس از آنکه حساب خلایق رسیده شد می گوید: خداوند در دنیا درباره این (بعث و نشور بهشت و دوزخ) به شما وعده حق داد و من (به باطل) وعده تان دادم و خلف وعده کردم ولکن شما را در گمراهی مجبور نکردم، تنها (از من دعوتی بود) این شما بودید که با اختیار، دعوتم را پذیرفتند پس مرا سرزنش مکنید. خود را ملامت کنید (ابراهیم، 22).
در این آیه شیطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده و از خود نفی کرده و خود را به تمام معنا، بی طرف قلمداد نموده و گفته است تنها کاری که من کرده ام این بود که شما را به گناه دعوت کرده بوعده دروغی دلخوش ساختم، آیه شریفه: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الّا من اتبعک من الغاوین» (حجر، 42) نیز هر قدرت و سلطنتی را از ابلیس نفی نموده، فعالیتهای او را تنها در کسانی مؤثر می داند که خودشان بپای خود دنبال شیطان براه بیفتند.
آیه شریفه « قال قرینه ربنا ما اطغیته ولکن کان فی ضلالٍ بعید» (ق، 27) که از قول ابلیس حکایت می کند که در قیامت می گوید: «پروردگارا من او را به نافرمانیت مجبور نکردم او خودش از راه مستقیم بسیار دور بود.
شیطان چیزهایی را که مربوط به زندگی مادی دنیا است زینت داده و بدین وسیله در ادراک انسان تصرف نموده باطل را به لباس حق درآورده و کاری می کند که ارتباط انسان به امور دنیوی تنها بوجه باطل آن امور باشد و در نتیجه از هیچ چیزی فایده صحیح و مشروع آن را نبرد و معلوم است که چنین کسی در طرز تفکرش و در طرز استفاده از امور دنیوی و هم چنین اسباب مربوط به زندگی خود را مستقل دانسته، همین فکر او را به کلی از حق و زندگی صحیح و حقیقی غافل می سازد، رفته رفته دچار غفلت دیگری می گردد که ریشه همه گناهان است و آن غفلت از مقام حق تبارک و تعالی است.
بنابراین خود را مستقل دیدن، و از پروردگار خود غافل شدن و جمیع اوهام و افکار باطل و هر شرک و ظلمی که مترتب و متفرع بر آن است همه اینها از تصرفات شیطان است.
قرآن کریم نظیر این ولایتی را که شیطان در گناه و ظلم بر آدمیان دارد برای ملائکه در اطاعت و عبادت اثبات نموده می فرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ان لا تخافوا ولا تخرنوا وابشروا بالجنه التی کنتم توعدون» (فصلت، 30): کسانیکه گفتند پروردگار ما خداست و پایِ گفته خود هم ایستاده و استقامت نمودند، فرشتگان بر آنان نازل شده نوید می دهند که مترسید و غمگین نباشید…[3]».
چگونگی تصرفات ابلیس:
باید دانست که روایات مربوط به تصرفات ابلیس و اینکه چگونه در شعور آدمی تصرف می کند از طرق شیعه و سنی بسیار است و این روایات دو دسته اند:
الف) روایاتی که تصرفی از تصرفات ابلیس را بدون تفسیر ذکر می کند.
ب) روایاتی که تصرفی از تصرفات وی را ذکر نموده و تا اندازه ای آن را تفسیر می کند.
از جمله روایات دسته اول روایتی است در کافی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ و یا امام باقر ـ علیه السّلام ـ که فرمودند: «ایستاده آب میاشام، دور قبر مگرد، و به تنهایی در خانه ای بسر مبر و…، زیرا در این احوال که گفته شد. شیطان از هر حال دیگری بسوی بندگان خدا شتابان است. و نیز از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده که فرمودند: هر وقت و هر جا اسم خدا برده شود شیطان دور می گردد. و در تفسیر قمی از ایشان نقل شده که فرمودند: «هر چیزی که از مال حرام بدست آید شیطان در آن شریک است».
و از جمله روایات قسم دوم، روایتی است که در کافی از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده که فرمود: غضب آتش است که شیطان در دل آدمی روشن می کند. و از رسول خدا ـ صلی علی علیه و آله ـ نقل کرده که فرمودند: «شیطان در درون آدمی مانند خون جریان دارد، پس مجاری او را با گرسنگی تنگ کنید[4].
پس ولایت شیطان در آدمی تنها ولایت بر فریب دادن اوست، همچنانکه از آیه: «هر کدام از ایشان را می توانی به آهنگ خویش بکشان و با سواره و پیادگانت بر آنان بتاز و در مالها و فرزندانشان شریک شو و وعده شان بده، و شیطان جز بفریب به ایشان وعده نمی دهد،ترا بر بندگان من تسلّطی نیست و پروردگار تو وکیلی است کافی» (اسری، 64 ـ 65).
و در آیه: «او (شیطان) بر کسانی که به او (خدا) ایمان دارند و به پروردگار خویش توکل کنند، تسلطی ندارد». (نحل، 99) نیز از این معنا بر می آید که اگر این آیات را به ضمیمه آیات مورد بحث یکجا مورد دقت قرار دهیم فهمیده می شود که شیطانها بر مؤمنین و متوکلین و آنان که خداوند ایشان را بنده خود به شمار آورده و فرموده: «عبادی» تا آخر، هیچ گونه ولایتی ندارد، اگر چه احیاناً بلغزششان دست یابند ولی تنها ولایتشان بر کسانی است که ایمان به خدا نیاورده اند و ظاهراً مقصود از این ایمان نیاوردن، تکذیب خدا و آیات اوست[5].
خلاصه میزان اختیار و محدوده عمل شیطان، فقط وسوسه و زینت دادن دنیا در چشم مردم است و او فقط وعده می دهد ولی هیچ کس را مجبور به این کار نمی کند.
پی نوشت ها:
[1] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمد باقر موسوی همدانی، بی تا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجا، ج 78، ص 490.
[2] . ترجمه المیزان، ج 8، ص 44.
[3] . همان، ج 8، ص 55ـ52.
[4] . همان، ج 8، ص 88ـ87.
[5] . همان، ص 98.