ویژگیهای فطرت:
کلمه فطرت که به معنای آفرینش خاص و ویژه است، برای اولین بار در قرآن استعمال شده است، و بعد از قرآن دیگران در گفتار و نوشتارشان آن را به کار گرفتهاند. بنابراین باید دید که کلام وحی چه ویژگیهایی را برای فطرت الهی بیان نموده است.
حکیم متأله جوادی آملی میفرماید: «فطرت از دیدگاه قرآن سه ویژگی دارد:
الف. خداشناس، خداجو و دین طلب است.
ب. فراگیر است، کافر، مسلمان، مؤمن و فاسق و… همه دارای فطرت الهیاند.
ج. تبدیل پذیر نیست و یعنی انسان از آغاز تولد با فطرت الهی زاده میشود و با همان فطرت از دنیا میرود».[1]
1. تغییر پذیری فطرت
یکی از چیزهایی که باعث لغزش در فهمیدن مطالب میشود دقت نکردن به معانی کلمات است، چه بسا انسان یک واژه را به جای کلمه دیگر به کار میبرد که معنایش مغایر با آن است، دو واژه ی تبدیل و تغییر نیز چنین است، تبدیل یعنی چیزی بدل به چیز دیگری شود که غیر از شیء اول باشد. مثلاً هیزم در اثر سوختن تبدیل به خاکستر گردد. امّا تغییر، گستره و شمول بیشتری دارد. به هر نوع دگرگونی، تغییر گفته میشود، خواه شیء، مغایر با شیء اول باشد یا نه، مانند همان هیزم سوخته و کاغذ پاره پاره شده که کاغذ بعد از پاره شدن باز هم کاغذ است به هر دو نوع دگرگونی، تغییر گفته میشود».[2]
به بیان دیگر، تغییر شبیه تغییرات فیزیکی در اجسام است که شیء بعد از تغییر، ویژگیهای اولی خود را از دست نمی دهد ولی تبدیل به تغییر شیمیایی میماند که شیء بعد از تغییر، همه ویژگیهای اولی خود را از دست می دهد.
تغییر پذیری فطرت اگر به معنای تبدیل باشد قابل قبول نیست و این که قرآن کریم یکی از ویژگیهای فطرت را تغییرناپذیری دانسته، اشاره به همین مطلب است.
قرآن در این باره با روشنی تمام میفرماید: «لا تبدیل لخلق الله»[3] یعنی هیچ گونه تبدیلی در آفرینش الهی راه ندارد (با توجه به حرف لا که برای نفی جنس است) و فطرت الهی آفریده اوست و در جای دیگر فرموده است «لا تبدیل لکلمات الله»[4] فطرت انسانی و دین الهی هر دو از کلمات خداوند است و دگرگونی در آن راه ندارد».
امّا اگر تغییر پذیری فطرت نه به معنای تبدیل بلکه به معنای هر نوع دگرگونی باشد مثل این که فطرت گاهی قوی است و گاهی ضعیف یا در برخی افراد، شدید و شفاف است و در برخی دیگر ضعیف و تیره؛ با اعتقاد راسخ میتوان گفت که چنین تغییری، اشکالی به تبدیل ناپذیری فطرت وارد نمیکند، تغییر فطرتی که در آیات قرآن آمده اشاره به همین نوع است. جالب اینجاست که تغییر بدین معنا به دست خود انسان و به اختیار خود او صورت میگیرد، از جمله عواملی که باعث تضعیف فطرت الهی میشود، غفلت از وجود چنین نعمت بزرگ الهی است، علامه طباطبایی (ره) در ذیل آیه سوم سوره روم میفرماید: «فکر همیشه ماندن در زمین و روی آوردن به دنیا و فرو رفتن بیش از حد در مادیات، فطرت انسانی را به فراموشی میافکند ولی تبیین حقایق دینی، او را متوجه فطرتش مینماید».[5]
2. ناسازگاری فطرت با گناه
آن چه که در این بخش باید مورد توجه قرار گیرد، ساختار وجود انسان است، وجود انسان، معجونی است از فطرت الهی و طبیعت حیوانی که هر کدام خواستههای ویژه خود را دارد، انسان بر اساس فطرت الهی اش موجودی است خداشناس، خداجوی، دین طلب، عدالتخواه، ظلم ستیز و… ولی بر اساس طبیعت حیوانیاش موجودی است شهوت پرست، خودخواه، و… باید به یاد داشته باشیم که اصل وجود این دو جنبه، بدون اختیار در نهاد ما قرار داده شده است. امّا نقش آنها در مقام عمل چگونه است؟ این سؤال مهمی است که پاسخ به آن روشنگر مشکل ناسازگاری فطرت و گناه است. اگر بگوییم انسان در مقابل فطرت از خود هیچ نقشی ندارد و باید بر اساس خداجویی که در سرشت او نهاده شده است، عمل نماید، در این صورت ارتکاب گناه از وی توجیه ناپذیر است و اگر بگوییم انسان در مقابل غرایز و طبیعت حیوانی خود، اختیاری ندارد، در آن صورت فطرت الهی بیفایده و اساساً بیمعنا و عبث است ولی خوشبختانه، نه این است و نه آن، بلکه انسان در مقام عمل، کاملاً مختار است، نه تحت فرمان فطرت الهی است و نه مجبور طبیعت حیوانی. خداوند میفرماید: «و هدیناه النجدین؛ بلد / 10» ما راه حق و باطل و خیر و شر را به انسان نشان دادیم حال این که کدام راه را انتخاب نماید، آزاد است.
«از آن جا که انسان دارای دو جنبه آسمانی و حیوانی است که هر یک او را به سوی خواستههای خود میکشاند در قرآن شریف دو دسته آیات وجود دارد: آیاتی که انسان را نکوهش میکنند که در واقع هشداری است به انسان تا خواستههای طبیعی خود را تعدیل کند و آیاتی که انسان را تکریم میکند».[6]
بنابراین فطرت الهی هرگز تغییر پذیر نیست و بر اساس آفرینش اولی خود کاملاً شفاف میباشد. امّا پیروی از خواستههای نفسانی این چراغ پر فروغ را کم نور و ضعیف میکند و پیامبران الهی برای زدودن گرد و غبار و بیدار کردن فطرت الهی برانگیخته میشوند.[7]
امّا منشأ گناهان آن جنبه حیوانی است که در وجود انسان نهفته شده است، و در عین حال خداوند راههای اشباع درست آن را بیان فرموده است تا انسان آن را اصلاح نموده و از افراط و تفریط در آن خودداری نماید، گمان نشود که وجود غرایز و طبیعت حیوانی، انسان را اجباراً وادار به گناه میکند. بلکه انسان کاملاً اختیار دارد همان گونه که در مقابل پیروی از فطرت یا مخالفت با آن اختیار داشت. پس فطرت الهی تبدیل پذیر نیست هر چند بر اثر گناهان تضعیف می شوند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. علی شیروانی، سرشت انسان، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1376.
2. سید محمود سیاهپوش، آیین فطرت، امیر کبیر، 1363.
پی نوشت ها:
[1] . جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، انتشارات اسراء، چاپ دوم، 1379، ص 27.
[2] . همان، ص 195.
[3] . روم/ 30.
[4] . یونس/ 64.
[5] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، جامعه مدرسین، ج4، ص 119، (با تصرف).
[6] . فطرت در قرآن، همان، ص 182.
[7] . نهج البلاغه.