فرق بین فطرت، طبیعت و غریزه چیست؟

فرق بین فطرت، طبیعت و غریزه چیست؟

فطرت: این واژه به معنای نوعی آفرینش و سرشت خاص است، آفرینشی که در آن مفهوم ابداع و بی‌سابقگی نهفته است[1] البته باید توجه داشت که کلمه ابداع و کلمات هم خانواده آن، معنای فطرت را نمی‌رساند، زیرا در واژه فطرت و کلمات هم خانواده علاوه بر ابداعی و اختراعی بودن، به وجود آوردن از عالم نیستی نیز نهفته است و به تعبیر علامه طباطبایی (ره) در فطرت توجه به طرد نیستی و ایجاد شیء از اساس است یعنی فاطر از اشیاء موجود و مواد مختلف یک صورت جدید نمی‌آفریند، بلکه همه اجزای شیء جدید است، ولی در کلمه ابداع توجه به جنبه بی‌سابقگی شیء است.[2] طبیعت: کارشناس علم واژه شناسی، ابن منظور آن را چنین معنا می‌کند: «طبع و طبیعت یعنی ویژگی ای که شیء بر آن آماده شده است»[3] و گاه به سرشت و نهاد تفسیر شده است.[4] غریزه: این کلمه به طبیعت، سجیه، سرشت، و … تفسیر شده است[5] و یا گفته شده است: غریزه ملکه‌ای است که از آن صفات ذاتی صادر می‌شود، غریزه در این که ملکه است مانند خوی است ولی خوی برخواسته از عادت انسان و… است ولی غریزه ویژگی نهفته در سرشت انسان است نه برخاسته از عادت.[6] بنابر آن چه که از تعاریف به دست می‌آید این واژه‌ها به لحاظ کاربرد و مفهوم، گاه بر همدیگر صدق می‌کنند و به جای همدیگر به کار می‌روند؛ تفسیر طبیعت و غریزه به سرشت و نهاد و نیز اطلاق فطرت بر غریزه و طبیعت شاهد این مطلب است.
امّا تفاوت‌ها: کلمه طبیعت معمولا در مورد اشیاء بی‌جان به کار می‌رود[7]. مثلاً می‌گوییم طبیعت آب این است که خنک کننده و مرطوب کننده است، یا ویژگی ذاتی و طبیعت سنگ، استحکام و نفوذناپذیری است، ‌پس طبیعت، عبارت است از ویژگی و خصوصیت ذاتی اشیاء مادی و اگر این کلمه در مورد انسان و حیوان به کار رود ناظر به جنبه مادی و جسمانی آنها است.[8] مثلاً می‌گوئیم طبیعت انسان، ظَلوم، جَهُول و کُفران کننده است یعنی بعد مادی انسان دارای این ویژگی است: قرآن کریم که بیش از پنجاه مورد، انسان را سرزنش و مذمت کرده است نظر به همین جنبه ‌طبیعی و مادی و غریزی وی داشته است، امّا ستایشهایش به لحاظ بعد روحانی و فطری انسان است.[9] امّا کلمه فطرت دارای دو معنا و کاربرد و حقیقت است.[10]   آن چه که از فرمایش بزرگان استنباط می‌شود، معنای عام این کلمه همان آفرینش خاص است که در بحث واژه شناسی گذشت و امّا معنای خاص آن؛ عبارت است از آفرینشی که علاوه بر ابداع و بی‌سابقه بودن، گرایش و بینش به مبدأ هستی وکمال مطلق نیز در آن نهفته است. حال با توجه به معنای عام این کلمه، دایره کاربردی آن بسیار گسترده است، هم طبیعت را در بر می‌گیرد و هم غریزه را شامل می‌شود و حتی در بعضی موارد مترادف با واژه ی غریزه به کار برده شده است، زیرا مفهوم ابداع و اختراع و از عالم نیستی به عالم هستی آوردن در همه اشیاء ممکن، اعم از انسان، فرشته، حیوان، گیاه، آسمان و… هست. و خداوند همه آنها را به صورت ابداعی از عالم نیستی به دنیای هستی آورده است. چنان که ظاهر آیه اول سوره مبارک فاطر به همین مطلب اشاره دارد.[11] و امّا با توجه به معنای خاص واژه فطرت، قلمرو کاربردی این کلمه محدود است و در مقابل طبیعت و غریزه قرار می‌گیرد[12]، بر اساس این معنا فقط انسان است که از چنین فطرتی برخوردار است و دارای بینش و گرایش مطلق و کمال خواهی و کمال جویی است.
غریزه: این واژه اختصاصاً در مورد حیوانات به کار برده می‌شود، البته درباره انسان هم به کار می‌رود از آن جهت که او این حقیقت را در نهاد خود و در جنبه نفسانی و حیوانی خود داراست و با حیوانات شریک است.[13] 2. تفاوت‌های غیر کاربردی: طبیعت که همان ویژگی ذاتی اشیای مادی و قسمت مادی جانداران است و باعث اختلاف ظاهری و جلوه‌های مختلف و متفاوت آنها می‌شود، هیچ گونه شباهت خاصی با فطرت و غریزه ندارد تا در پی تفاوت آنها باشیم. آن چه که باید به تفاوت‌شان توجه شود، فطرت و غریزه است که هر دو در سرشت و نهاد انسان و حیوان قرار داده شده است، این گونه نیست که آنها را با تلاش و زحمت و پشتکار به دست آورده باشند، مخصوصاً تفاوت آن دو در انسان که واجد هر دو حقیقت می‌باشد بسیار مهم است، زیرا گاهی برای بعضی‌ها خلط می‌شودو از تشخیص امور فطری از غریزی باز می‌ماند.
تفاوت‌های غریزه و فطرت: حکیم متأله، جوادی آملی چهار ویژگی برای فطرت بیان کرده است:
1. معرفت و آگاهی فطری، تحمیلی بر انسان نیست بلکه در نهاد او قرار داده شده است. 2. تغییر پذیر نیست و با تحمیل و فشار نمی‌توان آن را برطرف کرد؛ 3. فراگیر و همگانی است و هر انسانی آن را دار است؛ 4. گرایش و بینش به کمال مطلق و خالق هستی دارد.[14] از ویژگی‌های مذکور سه ویژگی اولی مشترک بین غریزه و فطرت است زیرا غریزه نیز در سرشت انسان و حیوان قرار داده شده است، تغییر پذیر نیست و همگانی می‌باشد، امّا ویژگی چهارم اختصاص به فطرت دارد  و همین یکی از تفاوت‌های غریزه و فطرت است که فطرت، ملاک رشد و تعالی انسانها است[15] و در واقع هر کمال و صفات نیکی را که انسان به دست می‌آورد مبتنی بر فطرت انسانی است و از طریق شکوفا ساختن آن به دست می‌آید.  به عبارت دیگر، غریزه در حدود مسائل مادی است ولی فطرت مربوط به مسائل ماوراء حیوانی است.[16] تفاوت دیگر غریزه و فطرت این است که غریزه، خود شکوفا می‌شود، طفل از لحظه‌ای که به دنیا می‌آید غریزه گرسنگی او را به گریه وا می‌دارد و زمانی که به سن بلوغ می‌رسد غریزه جنسی اش خود به خود شکوفا می‌شود و او را به ارضای خود می‌خواند و او هم راه ارضاء و اشباع آن را بدون آموختن می‌داند، این مطلب در حیوانات بسیار واضح‌تر است. امّا فطرت که منشأ کمالات معنوی است چنین نیست، بلکه اولاً باید آن را شکوفا ساخت و ثانیاً پس از شناخت امور فطری و این که فلان مسأله برخاسته از فطرت انسان است، باید اعمال اختیار کرد.[17] یعنی فطری بودن مسأله، انسان را مجبور نمی‌کند، مثلاً خداخواهی، فطری انسان است و ریشه در فطرت او دارد، امّا انسان اجباراً خداپرست نیست، بلکه خداپرستی یا طرف مقابل آن را با انتخاب و گزینش خود بر می‌گزیند. همان گونه که طبیعت و غریزه در انسان و حیوان که خود به خود شکوفا می‌شود، انسان را مجبور نمی‌کند و او مغلوب قهری غرایز نفسانی و حیوانی خود نیست، بلکه باز هم از روی انتخاب و گزینش خود پیروی از هوای نفس و… می‌نماید. این بود بعضی از تفاوت‌های فطرت و عقل که به آن رسیده‌ایم.
پس فطرت، غریزه و طبیعت به لحاظ کاربردی گاهی بر یک چیز اطلاق می‌شود و می‌توان به جای کلمه غریزه از کلمه فطرت استفاده نمود و بالعکس، همانطور که کلمه طبیعت هم بر جانداران به لحاظ شباهت‌شان با اشیای بی‌جان به کار برده می‌شود امّا به لحاظ غیرکاربردی طبیعت هیچ شباهتی با دوتای دیگر ندارد و بعضی از فرقهای غریزه و فطرت این است که اولاً غریزه خود به خود شکوفا می‌شود ولی فطرت را باید شکوفا ساخت و ثانیاً فطرت زیربنا و منشأ کمالات انسانی انسان است درحالی که غرایز چنین نیست.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. علی شیروانی، سرشت انسان، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، زمستان 1376.
2. سید محمود سیاهپوش، آئین فطرت، امیر کبیر، 1363.
3. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 3، مطبوعاتی هدف، از ص 94 ـ 130.

پی نوشت ها:
[1] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، (فطرت)، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1370، ج 3، ص 455؛ و ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 23.
[2] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر ‌المیزان، ج 17، ص 6؛ ر.ک: همان، ص 272، ج 7، ص 31؛ ج 11، ص 249؛ و ج 12، ص 26.
[3] . ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث، ج 8، ص 118.
[4] . فرهنگ معین، ج 2، ص 2209، و لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 150 و 171.
[5] . ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث، ج 8، ص 118، و فرهنگ معین، تهران، انتشارات امیر کبیر، ج 2، ص 2209.
[6] . همان، ص 2410؛ و لغت نامه دهخدا، مجلس شورای ملی، ج 32، ص 190.
[7] . مطهری، ‌مرتضی، مجموعه آثار، صدرا، ج 3، ص 463 و 464.
[8] . همان.
[9] . جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص 27؛ و فطرت در قرآن، اسراء، ص 21 ـ 23.
[10] . جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 27؛ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، موسسه آموزشی و پژوهشی، ج 1 ـ 3، ص 426 ـ 427، طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، جامعه مدرسین، ج 16، ص 178 ـ 179، ج 17، ص 272؛ و ج 18، ص 26.
[11] . جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 27؛ ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج 7، ص 31؛ و همان، ج11، ص 249؛ مفاهیم القرآن، ج 1، ص 54؛ سبحانی، جعفر، توحید و منشور جاوید، همان، ج 4، ص 288.
[12] . فطرت در قرآن، ص 27.
[13] . همان، ص 24؛ ر.ک: مجموعه آثار (فطرت)، ج 3 ص 464؛ و فطرت در قرآن، ص 44.
[14] . جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، انتشارات اسراء، ص 26.
[15] . همان، ص 27.
[16] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 3، ص 466.
[17] . مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ج 1 ـ 3، ص 428.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید