«و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین»[1] «به خاطر بیاور زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و (فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم (چرا چنین کرد؟) برای اینکه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم (و از پیمان فطری توحیدی و خداشناسی بیخبر).»
حقیقت این است که درباره خصوصیات و چگونگی «عالم ذر» نه در آیات قرآن و نه در احادیث هیچکدام سخن روشن و صریحی وجود ندارد و لذا مفسرین برداشتهای مختلفی داشته اند.
اجازه دهید تا در اینجا به مطالب تفسیری که در ذیل این آیه شریفه ذکر شده بپردازیم شاید تا اندازهای با حقیقت این عالم آشنا شویم.
«ذریّه» چنانکه دانشمندان لغت گفتهاند در اصل به معنی «فرزندان کوچک و کم سن و سال» است ولی غالباً به همه فرزندان گفته میشود، گاهی به معنی مفرد و گاهی به معنی جمع استعمال میگردد اما در اصل معنی وجود دارد.
درباره ریشه اصلی این لغت احتمالات متعددی داده شده است بعضی آن را از «ذرء» به معنی آفرینش میدانند بنابراین مفهوم اصلی «ذریه» با مفهوم مخلوق و آفریده شده برابر است.[2] و بعضی آن را از «ذرّ» که به معنی موجودات بسیار کوچک (همانند ذرات غبار و مورچههای بسیار ریز میباشد) دانستهاند.[3] از این نظر که فرزندان انسان نیز در ابتدا از نطفه بسیار کوچکی آغاز حیات میکنند.
چنانکه ملاحظه شد آیه فوق سخن از پیمانی به میان میآورد که از فرزندان آدم گرفته شده، اما اینکه این پیمان چگونه بوده است توضیحی درباره جزئیات آن در متن آیه نیامده است ولی مفسرین به اتکاء روایات فراوانی که در ذیل این آیات در منابع اسلامی نقل شده است نظراتی دارند که از همه مهمتر دو نظر زیر است:
1- هنگامی که آدم آفریده شد فرزندان آینده او تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتی بیرون آمدند (و طبق بعضی از روایات این ذرات از گِل آدم بیرون آمدند) آنها دارای عقل و شعور کافی برای شنیدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در این هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد «الست بربکم» «آیا پروردگار شما نیستم»؟!همگی در پاسخ گفتند: ««بلی شهدنا»» «آری بر این حقیقت همگی گواهیم».
پس همه این ذرات به صلب آدم (یا به گل آدم) بازگشتند و به همین جهت این عالم را به «عالم ذر» و این پیمان را پیمان الست مینامند.
بنابراین پیمان مزبور یک پیمان تشریعی و قرارداد خودآگاه در میان انسانها و پروردگارشان بوده است.
2- منظور از این عالم و این پیمان همان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتی بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سر الهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه.
بنابراین همه افراد بشر دارای روح توحیدند و سؤالی که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخی که آنها دادهاند نیز به همین زبان است. ولی تفسیر اوّل دارای اشکالاتی است که به برخی از آنها اشاره میکنیم.[4]
1- در متن آیه سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است نه خود آدم.
2- اگر این پیمان با خود آگاهی کافی و شعور و عقل گرفته شده چگونه همگان آن را فراموش کردهاند و هیچ کس آن را به خاطر نمیآورد؟ در حالی که فاصله آن نسبت به زمان ما بیش از فاصله این جهان با جهان دیگر و رستاخیز نیست با اینکه در آیات متعددی از قرآن میخوانیم که افراد انسان – اعم از بهشتیان و دوزخیان – در قیامت سرگذشتهای دنیا را فراموش نکرده و به خوبی به یاد دارند. این نسیان عمومی در مورد عالم ذر به هیچ وجه قابل توجیه نیست.
3- هدف از چنین پیمانی چه بوده است؟ اگر هدف این بوده که پیمان گزاران با یادآوری چنین پیمانی در راه حق گام نهند و جز راه خداشناسی نپویند باید گفت چنین هدفی به هیچ وجه از این پیمان به دست نمیآید زیرا همه آن را فراموش کردهاند.[5] ولی اگر تفسیر دوّم را بپذیریم هیچ یک از این ایرادها متوجه نخواهد شد زیرا سؤال و جواب و پیمان مزبور یک پیمان فطری بوده است که الان هم هر کس در درون و جان خود آثار آن را مییابد و حتی طبق تحقیقات روان شناسان اخیر، «حس مذهبی» یکی از احساسات اصیل روان ناخود آگاه انسانی است، و همین حس است که بشر را در طول تاریخ به سوی خداشناسی رهنمون بوده و با وجود این فطرت هیچگاه نمیتواند به این عذر که پدران ما بت پرست بودند توسل جوید.
روایات فراوانی نیز در منابع مختلف اسلامی در کتب شیعه و اهل تسنن در زمینه عالم ذر نقل شده است که در بدو نظر به صورت یک روایت متواتر تصور میشود که از نظر مضمون و دلالت مفاهیم آنها کاملاً با هم مختلف است. بعضی موافق تفسیر اول و بعضی موافق تفسیر دوّم است و بعضی با هیچ کدام سازگار نیست.[6]
بعضی از این روایات مبهم و پارهای از آنها تعبیراتی دارد که جز به صورت کنایه و به اصطلاح در شکل سمبولیک مفهوم نیست.[7]
بنابراین و با توجه به متعارض بودن روایات فوق نمیتوانیم روی آنها به عنوان یک مدرک معتبر تکیه کنیم و یا لااقل همانگونه که بزرگان علما در این قبیل موارد میگویند علم و فهم این روایات را باید به صاحبان آنها وا گذاریم و از هرگونه قضاوت پیرامون آنها خودداری کنیم.[8]
نتیجهای که میتوان از این بحث بدست آورد این است که اصل مطلب، امری مسلم بوده و قرآن بر آن دلالت دارد ولی نه از آیات و نه از روایات نمیتوان تصویر روشنی از عالم ذر بدست آورد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 7، ص 6 به بعد. ج 17، ص 455.
2. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 8، ص 459.
3. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 2، ص 61 تا 82.
پی نوشت ها:
[1] . اعراف/ 172.
[2] . ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات، ص 178.
[3] . ر.ک: المنجد، ص 233.
[4] . ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 8، ص 461-459.
[5] ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج 2، ص 67.
[6] . ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ذیل آیه شریفه.
[7] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 9 و 10.
[8] . قابل ذکر است که این جواب طبق نظر تفسیر نمونه بیان شد. و البته تفاسیر دیگر نظرات دیگری دادهاند.