نگاه خاورشناسان به پیامبر اکرم (ص)

نگاه خاورشناسان به پیامبر اکرم (ص)

نویسنده: دکتر صباح زنگنه
مشاور رییس قوه قضائیه در امور بین الملل

پیشگفتار
بعثت پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله (ص)، تأثیر بسزایی در جغرافیای دینی و فرهنگی زمان خود داشت و پیامدهای آن تا به امروز ادامه داشته و تا روز قیامت نیز ادامه خواهد یاقت.
جغرافیای دینی تغییر پیدا کرد و ساکنان جزیره العرب ایمان آوردند و اسلام در راستای تحقق وعده الهی: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله» (سوره توبه – آیه 33 و سوره فتح – آیه 28 و سوره صف – آیه 9) (اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین ها پیروز گرداند…) رهسپار دیگر نقاط کره خاکی گردید؛ پیروان مسیحیت در جزیره العرب و مناطق مجاور، گمشده خود را در اسلام یافتند و جز اندکی، که در صومعه ها و کلیساهای خویش باقی ماندند، همگی به این دین جدید، ایمان آوردند.
ولی جنگ های صلیبی و با ورود فاکتور سیاسی سردمداران و رهبران اروپایی، آتش دشمنی و کینه علیه اسلام و مسلمانان را بر افروخت؛ جریانهای دیگر نیز همین راه را پیمودند و پاپ ها و حکام و رهبران سیاسی، اموال بسیاری را به منظور مطالعه و تحقیق در اسلام و زندگی پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) و کوشش در تخریب چهره درخشان آن دو و متوقف ساختن حرکت اسلامی متأثر از شخصیت و کتاب و سنت پیامبر (ص) در غرب جهان، در اختیار این جریانها قرار دادند. در پی آن نیز جریانهای استعماری به کشف کشورها و قاره ها و ملل و کوشش برای جست و جوی راههای نفوذ به آنها و ایجاد جای پایی برای استعمارگران در سرزمین های استعماری، پرداختند که از آن جمله می توان از جریانات خاورشناسی و شناخت اسلام و البته در این مرحله در خدمت به اهداف استعمارگران، یاد کرد.
در مرحله سوم، مراکز مطالعاتی، پژوهشی و دانشگاهها و وزارتخانه های کشورهای بزرگ به کوشش برای مشوه ساختن چهره اسلام و پیامبر (ص) و یا تحقیر مسلمانان برای در هم شکستن روحیه آنها و دور ساختن ایشان از دین و میراث و فرهنگ و هویتشان، پرداختند.
این مقاله به برخی نمودها و نقاط عطف مراحل یاد شده و نحوه برخورد با هر کدام می پردازد.
«در سال 569 میلادی، [حضرت] آمنه، بزرگترین شخصیت در تاریخ دورانهای میانه بلکه بزرگترین شخصیت در تمامی تاریخ را به دنیا آورد» (ویل دورانت – تاریخ تمدن)
خوش داشتم این بحث را با عبارتی از پژوهشگر و فیلسوف معاصر و مشهور یعنی “ویل دورانت” صاحب تألیفات بزرگ و عمیق در موضوع تاریخ تمدنها، آغاز کنم. کسی که خود مسیحی است و تاریخ خوانده و سالهایی از عمر خود (حدود هشت سال) را میان اعراب و مراکز پژوهشی و دانشگاهی ایشان، سپری کرده است. عبارت نقل شده اگرچه بسیار مثبت و گویای حقیقتی سترگ و جهانی است ولی این نویسنده بزرگ دچار خطاهایی نیز شده که البته به ضروریات اعتقادی یا بنیادهای مسلم تاریخی، خدشه ای وارد نمی کنند؛ او دارای فرهنگی غربی و آموزه های مسیحی است و خود مستقیم به بحث و بررسی تاریخ اسلام در جوامع اسلامی پرداخته است.
برای ارایه تصویر و نقشه روشنی از این بحث، ابتدا ضرورت پرداختن به این موضوع یعنی نگاه خاورشناسان به پیامبر اکرم (ص) را توضیح خواهیم داد و سپس به برخی جنبه های مؤثر در شکل گیری این نگاه و حوادث و جریانات و افراد مؤثری که می توانند در آن تأثیر بگذارند، می پردازیم و پس از آن برخی مراحلی را که رابطه میان خاورشناسان و دین اسلام به خود دیده، از نظر می گذرانیم و نمونه هایی از گفته ها و مواضع هر طرف را یادآور می شویم و سرانجام نیز سعی خواهیم کرد آنچه را باید انجام داد و مواضعی را که برای تصحیح رابطه دو جانبه و اصلاح تصویری که در اذهان جوامع دیگر در خصوص اسلام و پیامبر (ص) و مسلمانان شکل گرفته باید اتخاذ کرد، نتیجه گیری کنیم.

ضرورت بررسی دیدگاه خاورشناسان
در اینجا، در پی آن نیستیم که وارد بحث های گسترده ای برای تعریف خاورشناسی و مکتب های مختلف آن و اینکه آیا شامل تمامی کسانی که اسلام و زندگی پیامبر اکرم (ص) را مورد مطالعه قرار داده اند یا کسانی که توجهی به اعراب و تاریخ و زبان و جغرافیای سرزمینشان کرده اند می شود یا خیر، بپردازیم. همچنانکه در پی تحقیق در اصطلاح شرق و اینکه شامل چه کسانی می شود و چه کسانی را در بر نمی گیرد و یا اینکه آیا غرب خود واحد همبسته و متحدی است یا شامل مکتب ها و جریانها و سمت گیری های گوناگونی می شود و دیگر مباحث و مسایلی که علما و دانشگاهیان بدان می پردازند، نمی شویم.
و تنها بدین گفته بسنده می کنیم که خاورشناسان یعنی کسانی که درباره شرق و مسایل و فرهنگ و تاریخ آن، با هر انگیزه و نیتی اعم از علمی یا بر اثر کنجکاوی و کسب آگاهی و یا با اهداف سیاسی یا غرض های سلطه ای نظامی، اقتصادی، فرهنگی یا تبشیری، مطلب نوشته یا سخنرانی کرده اند، جملگی در یک مسئله یعنی ادعای شناخت شرق یا بخش هایی از آن، وجه اشتراک دارند، چیزی که باعث می شود نتایج کارها و مطالعات ایشان درباره کشورها و ملل جهان شرق و از جمله جهان اسلام، از سوی سیاستمداران و کسانی که در مسایل مختلف کشورهای غربی تصمیم گیری می کنند، مورد بهره برداری قرار گیرد.
و اگر بدانیم که کشورهای غربی بیهوده و بی حساب و کتاب، کاری را انجام نمی دهند و همواره می کوشند گامهای خود را بر پایه مطالعات و پژوهش های از پیش انجام شده بردارند و اگر این گونه مطالعات، پاسخ کامل و مناسبی برای پرسش های احتمالی ندادند، دست به دامان پروژه های اطلاعاتی یا هیئت های اعزامی یا مطالعات تازه ای به منظور تکمیل نقاط مبهم و دستیابی به همه اطلاعات مورد نیاز می شوند و آنگاه به چگونگی رسیدن به اهداف و آماجهای خود با یاری گرفتن از راهها و ابزارهای مناسب می اندیشند، با چنین آگاهی و فرضی، در خواهیم یافت که مطالعات و پژوهش ها و سفرها و سفرنامه ها و تئوری پردازی های متعلق به خاورشناسان، سنگ بنای تمامی سیاست های کنونی و آینده کشورهای غربی را تشکیل می دهند.
و اگر بدانیم که دیدگاه ها و نظریاتی که خاورشناسان در آثار خود بجای می گذارند وارد رسانه های گروهی و کتابهای درسی جوامع آنها می شود و نسل های پیاپی، آنها را دریافت می کنند، در این صورت خواهیم فهمید که دیدگاههای منفی چگونه در ذهن و مغز نسل حاضر شکل می گیرد و تنها با یک انگیزه به حرکت در می آید و واکنش ها در بخش های مختلف جامعه غربی چنان شبیه به یکدیگر است که احساس می کنیم برنامه همه جانبه و عظیمی برای هماهنگی آن، تدارک دیده شده است.
با چنین شناختی – اگر به دست آید – شیوه های درست برخورد با غرب و دستگاههای سیاسی – رسانه های گروهی، دانشگاهها و مراکز علمی اش را در خواهیم یافت.
شیوه های غرب در برخورد با مسلمانان و شرقی ها بدون تغییر و اصلاح و غربالگری انباشته های تاریخی که بر ذهن آنان سایه افکنده و عواطف و احساساتشان را هدایت می کند، هرگز اصلاح نخواهد شد.

مراحل مختلف تماس
همچنانکه در مقدمه یادآور شدیم، وقتی اسلام آمد و دعوت پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) آغاز گردید، برخی پیروان ادیان مسیحی و یهودی در سرتاسر شبه جزیره عربستان پراکنده بودند و با توجه به ویژگی های دین جدیدی که مسیحیان آنرا با دین خود و با مژده هایی که در کتاب مقدسشان وجود داشت هماهنگ یافتند، بسیاری از ایشان اسلام آوردند و زمانی که فتوحات اسلامی در سرزمین های متعلق به امپراتوری بیزانس آغاز گشت، ساکنان این سرزمین ها نیز – که جز اندکی اغلب مسیحی بودند – اسلام آوردند. طبق نوشته “ویل دورانت” در کتاب “تاریخ تمدن”، مسیحیان در پیدایش اسلام مصداق عینی آنچه را در آیات 42 و 43 اصحاح بیست و یکم “انجیل متی” آمده بود، یافتند؛ در این آیات از قول حضرت مسیح (علیه السلام) آمده است: «… از این جهت، شما را می گویم که ملکوت خداوند از شما گرفته شده به امتی که میوه اش را بیاورند عطا خواهد شد.» (ترجمه متن به نقل از کتاب مقدس به زبان فارسی از انتشارات ایلام 1996، انگلستان) و این همان نکته ای است که آیه قرآنی سوره فتح نیز آنرا تأیید می کند: «… و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار» (سوره فتح – 29) (… و داستان آنان در انجیل، مانند کشته ای است که جوانه اش را بر آورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه هایش راست ایستد، به گونه ای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد…)، پیامبر اکرم (ص) با مسیحیان جزیره العرب هم پیمان شد و در برابر مالیات اندکی [جزیه]، از ایشان حمایت کرد و آنها در آرامش و امنیت زندگی کردند.
“استاد مجتبی مینوی” دانشمند و پژوهشگر و ادیب بزرگ ایرانی در پژوهشی که در سال 1969 م. در کتاب: “محمد (ص) خاتم پیامبران” به چاپ رسید، می گوید: «قدرتمندترین دشمنان اسلام و مجهزترین آنها طی چهارده قرن، مسیحیان بودند که به تدریج و مرحله به مرحله، به انصاف و حق روی آوردند.» ([کتاب یاد شده] جلد دوم، صفحه 172)
آقای مینوی یادآور می شود که [در آن زمان] اختلاف مسیحیت و یهودیت در اوج خود بود و طی قرنهای متمادی منجر به جنگها و درگیری های فراوانی میان ایشان گردید. تا آنجا که از رفتار و کردار پادشاهان اسپانیا سخن می گوید که در پی از میان برداشتن حکومت مسلمانان عرب و بربر از سرزمین های خود، به شکنجه و آزار و قتل و تبعید غیر مسیحیان به منظور وادار ساختن ایشان به پذیرش مسیحیت پرداختند چنانکه این کشتارها و برخوردهای وحشیانه، به صورت سمبل هر خشونت و کشتاری، زبانزد مردم شد.
در خصوص یهودیان و آن گونه که این پژوهشگر و مؤرخ معروف یعنی “ویل دورانت” در فصل دوم از باب هشتم کتاب “تاریخ تمدن” خاطر نشان می سازد، برخی فرازهای تورات، مژده [طلوع اسلام و پیامبری حضرت محمد (ص)] را داده بودند، همچنانکه یهودیان نیز شباهت هایی میان دین خود با این دین جدید یافتند و احساس کردند که دین جدید ادامه دین آنهاست ولی وقتی شنیدند که دین جدید، دین آنها [یهودیت] را گرفتار تحریف می داند و آنها با حضرت مسیح از در مخالفت درآمدند، پا پس کشیدند و در تجمع های خود در شهر “یثرب” و اطراف آن، انزوا گزیدند و پس از آن به همکاری و همدستی با قریش علیه حکومت جوان [اسلامی] در مدینه پرداختند؛ پیامبر اکرم (ص) نیز راهی جز دور ساختن ایشان از مدینه نداشت؛ آنها به توطئه های خود علیه پیامبر و اهانت و آزار مسلمانان ادامه دادند تا جایی که پیامبر اکرم (ص) ناگزیر اقدام به محاصره آنها کرد و از ایشان خواست تا اطراف مدینه را ترک گویند و به جاهای دورتری کوچ نمایند.
ولی پیروان مسیحیت در “حبشه” از موقعیت بسیار خوبی برخوردار بودند، پادشاهان حبشه کوشش داشتند حضور و نفوذ خود را به منطقه عربی [“شبه جزیره ی عرب”] نیز گسترش دهند. تاریخ از رفتار بسیار شایسته پادشاه حبشه در استقبال از مهاجران مسلمان و [رهبر] آنان “جعفر بن ابی طالب” یاد می کند؛ او آیات قرآنی را که این مهاجران برایش تلاوت می کردند به گوش جان می شنید و به این دلیل که [در این آیات] تصویر درخشانی از حضرت عیسی (ع) و مادرش ارایه شده بود، برخورد بسیار خوبی با مسلمانان کرد و به آنان امان داد و از تسلیم ایشان به فرستادگان قریشی که برای همین کار راهی سرزمین حبشه شده بودند، خودداری ورزید.
با گسترش اسلام در پهنه ی شام و نزدیک شدن به مرزهای دولت مسیحی بیزانس، پادشاهان حکومت های محلی اروپایی نسبت به اسلام و انتشار آن هراسناک شدند و در مرحله بعد و در پی شکوفایی تمدن اسلامی و زمانی که اروپا در تاریکی و سیاهی اندیشه و دستاوردهای اجتماعی خود بسر می برد، حرکت ترجمه و اقتباس از زبانهای لاتین [در تمدن اسلامی] آغاز گشت و مدارس و مکتب های فلسفی و علمی در رشته های گوناگون، شکوفایی گرفت.
در این مرحله، هیچ درک جمعی نسبت به میزان پیشرفت علمی که مسلمانان بدست آورده بودند از سوی اروپایی ها – رهبران و علمای آنان – وجود نداشت ولی آنها از یک سو احساس عقب ماندگی و حسادت داشتند و از سوی دیگر از گسترش نفوذ قدرت مسلمانان به سرزمین های خود بیمناک بودند؛ در این دوره هیچ جریان قابل ذکری در برابر جریان اندیشه اسلامی و تمدن اسلام دیده نمی شد.
در حدود قرن هفتم هجری و به دنبال تشتت در دولت مرکزی، دوره شکل گیری حکومت های محلی و جنگ بر سر قدرت میان خاندانهای حاکم در سرزمین های اسلامی فرا رسید، حکام و رهبران شهرهای اروپایی از این موقعیت بهره برداری کرده لشکریانی برای بازپس گیری سلطه خود بر “شهر مقدس” یعنی قدس شریف، تدارک دیدند؛ کشیش ها و پاپ ها نیز با صدور شبه فتواهایی در ضرورت «آزاد سازی محل تولد حضرت مسیح (ع) و نجات سرزمین های مقدس از دست کفار» به یاری آنان شتافتند.
این مرحله که چیزی حدود دو قرن به درازا کشید و پیروزی ها و شکست های زیاد و بالا و پایین های فراوانی [در جبهه های درگیری] داشت با جریان فکری یا هیجان شدیدی در کلیساها برای حمله اسلام و پیامبر اکرم (ص) همزمان شده بود؛ آنها از فرصت حضور هرازگاهی در این منطقه، برای اعزام پژوهشگران و کشیشان خود به منظور آشنایی با اسلام و آماده شدن برای پاسخگویی به ادعاهای آن و ردّ محتوای این دین و نیز حمله علیه پیامبر گرامی اسلام (ص) به مثابه شاهرگ حیاتی اندیشه و زندگی اسلامی، نهایت بهره برداری را بعمل آوردند.
“استاد مجتبی مینوی” یادآور می شود که مسیحیان به دلیل حمله و یورش های نظامی علیه سرزمین های اسلامی که [مسلمانان] بدون ریخته شدن خونی، آنها را فتح کرده بودند، کاملاً مقصر بودند.
فیلسوف مشهور “برتراند راسل” در یک سخنرانی که در سال 1957 م. ایراد کرد می گوید: «ویژگی ها و صفات مردانگی و شهامت [مسلمانان] در رفتار خود با مسیحیانی که به لحاظ اسلامی آنها را مرتد و کافر بشمار می آوردند، بسیار زیاد و چشمگیر بود. انصاف و خوش برخوردی آنها [با مسیحیان]، از برخورد امپراتوری بیزانس با شهروندان مسیحی خود، بیشتر بود.»
پیامدهای تعصب و خشونت همچنان در اندیشه ها و نوشته ها و آثار غربی ها به هنگام پرداختن به دوره جنگ های صلیبی، کاملاً هویداست. “آقای نادر پورنقشبند” استاد دانشگاه هاله آلمان یادآور می شود که دوران رنسانس اروپا، بخشی از رفتارها و تحلیل های نابهنجاری که ویژگی اصلی پژوهشهای خاورشناسی را تشکیل می داد و در آثاری چون “ناتان حکیم” نوشته “کوتولدلیسنگ” در اواخر قرن هجدهم منعکس شده بود، تعدیل کرد ولی نگاه تحقیر آمیز و اهانت بار، همچنان سایه خود را بر خاورشناسان افکنده بود.
“استاد مجتبی مینوی” یادآور می شود که نخستین نویسنده اروپایی که با نگاهی تا حدودی حقیقت یاب راجع به اسلام نوشت، “ویلیام” از شهروندان “مامزبوری” انگلستان در قرن دوازدهم میلادی بود و این همان کسی است که “نورمن دانیل” در کتاب خود “اسلام و غرب” – که در سال 1960 م. در “ادنبرا” به چاپ رسید – از وی یاد می کند.
“آقای مینوی” می افزاید که رفتار اروپایی های مسیحی نسبت به اسلام، همچنان با شمشیر و خشونت و ترور همراه و کمتر با تساهل و تسامح با مسلمانان توأم بود و تا قرن هجدهم و زمانی که اروپایی ها نسبت به توان نظامی خود اطمینان حاصل کردند و سعی کردند آثار و نوشته ها و کتابهای ابدی و تاریخی و دینی مسلمانان را به زبانهای اروپایی ترجمه کنند، این وضع ادامه داشت.
این نویسنده از یاد نمی برد که نام فرد دیگری را نیز بازگوید که در نوشته ها و آثار خود درباره اسلام و پیامبر اکرم (ص)، مشهور به انصاف گشته است؛ او “پیترالفونس” یهودی اسپانیایی است که در سال 1106 م. دیانت مسیحیت را پذیرفت و به بریتانیا رفت و کوشید تا علوم اسلامی را منتشر سازد و کتابی نیز درباره زندگی آخرین پیامبر (ص) (پیامبر خاتم) انتشار داد.
ولی این دو نمونه، در ارتباط با شرق و اسلام، تشکیل دهنده یک جریان عام نبوده بلکه بیشتر استثنایی نادر بشمار می روند.
“آقای دکتر غلامرضا سعیدی” در مطلبی با عنوان: “خاورشناسان و اسلام” که در کتاب “محمد (ص) خاتم پیامبران” آمده است، عبارتی از مورخ مشهور “آرنولد توین بی” نقل می کند: «در چهار و پنج قرن اخیر و در جریان اصطکاک و درهم آمیزی غرب با جهان، جهان ضربه هایی از غرب دریافت کرد حال آنکه غرب هرگز چنین ضربه هایی را از جهان دریافت نکرد.» (صفحه 272)
از سوی دیگر، شماری از خاورشناسان در درستی صحت کتاب ها و روایات صادره از سوی پیامبر اکرم (ص)، تردید کرده اند زیرا کتاب های معروف تاریخ (“سیره ابن هشام”، “مغازی واقدی”، “طبقات ابن سعد” و “تاریخ طبری”) قرنها پس از آغاز بعثت نبوی، به رشته تحریر در آمدند؛ از جمله این خاورشناسان “تیودودنولدکه” در کتاب خود: “تاریخ قرآن” و “گولدزیهر” در کتاب “مطالعات اسلامی” و در پی ایشان شمار دیگری از خاورشناسان از جمله: “هوبرت گریمه” آلمانی، “همفری لامفس” بلژیکی و “لیونه کاتیانی” ایتالیایی و “جوزف شاخت” آلمانی بودند.
دو پژوهشگر دیگر یعنی “فرانتس بوهل” دانمارکی (از کشیشان پروتستان) و “تورآندره” سوئدی، اقدام به تشریح و توضیح برخی از این شرایط و زمینه هایی که باعث ایجاد تردید در صحت مطالب تاریخی شده است، نمودند.
ولی خاورشناسان بزرگ آلمانی “یوهان فوک” نقطه پایانی بر این ادعاها و احتمال ها و شک و تردیدها گذاشت و اصالت مطالب یاد شده و صحت موارد روایت شده از پیامبر را در کتابی که آنرا “اصالت پیامبر عربی” نامید، به اثبات رساند. همچنانکه ناگزیر باید از نوشته های “مونتگمری وات” در دهه پنجاه و شصت قرن بیستم و نیز نوشته های “ماکسیم رودنسون” و کتاب ” رودی پارت” درباره محمد و قرآن، یاد کرد که جملگی به شیوه ای علمی و انتقادی به مطالعه و بررسی متون تاریخی پرداختند و صحت و درستی اغلب آنها را ثابت کردند.
ما در پی ورود به گستره ی شبهات و علامت استفهام هایی که اینان یا آنان برانگیختند، نیستیم بلکه بیشتر به دنبال مطالعه و بررسی منحنی نحوه برخورد خاورشناسی بویژه درباره اسلام و پیامبر اکرم (ص) می باشیم.
در این مرحله شاهد پیدایش مکتب های فکری جدیدی در غرب هستیم که تأثیر خود را بر بسیاری از فعالیت های فکری بر جای گذاشتند از جمله این مکتب ها، “هرمنوتیک” (“هایدگر” و “گادامر”) است که به متون، وضعیت ویژه ای را برای مطالعه و دقت و تأمل و نتیجه گیری معانی و مفاهیم می بخشید حال آنکه مکتب های فکری گذشته، بیشتر بر شرایط عینی [صدور این متون]، انگشت می گذاردند.
تا سرانجام نوبت به “پست مدرنیسم” و “پست متافیزیک” و پیدایش اندیشمندان بزرگی چون: “میشل فوکو”، “پییر بوردیو”، “ژاک دریدا” رسید؛ این اندیشمندان توانستند “لاک غرور و نخوت” غرب را بشکنند و ویژگی ها و برتری های دیگر فرهنگ ها و تمدنها را نمایان سازند.

تداوم رفتار برتری جویانه
ولی پدیده های دیگری همچنان از وجود رفتار برتری جویانه غربی ها در برابر جهان اسلام و پیامبر اکرم (ص) دارد که در این میان به برخی نمودها و نشانهای آن اشاره می کنیم، از جمله: کتاب “سلمان رشدی” [آیات شیطانی] است که احساسات مسلمانان را برانگیخت و امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در برابرش ایستاد و دیگر علمای جهان اسلام نیز چنین کردند.
– کاریکاتورهایی که ابتدا در روزنامه های دانمارکی و سپس در روزنامه های دیگر کشورهای اروپایی، کشیده و منتشر شد و سر و صدای بزرگی به دنبال داشت.
– اظهارات رئیس جمهور آمریکا و بهره گیری از عبارت “جنگ های صلیبی” که بعدها آنرا توجیه و عذرخواهی هم کرد ولی مدتی بعد، از عبارت “فاشیسم اسلامی” بهره گرفت. و پس از آن نوبت به پاپ “بنیدکت شانزدهم” – که روشنفکر و فیلسوف هم هست – رسید تا سخنرانی کند و طی آن بسیاری از مسایل نهفته در عمق اندیشه مسیحی، اروپایی و صهیونیستی را برملا سازد.
او در آن سخنرانی، کوشید بر این نکته انگشت بگذارد که مسلمانان تنها پیرو زور و شمشیر هستند و از عقل و دانش، بسی فاصله دارند.

دو نکته قابل توجه
می بینیم که سخنرانی پاپ، در شرایط و زمان ویژه ای مطرح شد و اشارات و اظهارات و کنایاتی در آن بکار رفت که سزاوار همه گونه بررسی و مطالعه است؛ ما برای اینکار مطالب جزوه ای را نقل می کنیم که “دکتر عبدالعزیز التویجری” مدیر کل “سازمان اسلامی تربیت، علوم و فرهنگ” (“ایسسکو”) آنرا در این زمینه نوشت و منتشر ساخت؛ او می گوید: «اینکه طرف محاصره کننده امپراتور “امانوئل دوم” یک ایرانی بود، اشاره به هراس از پافشاری ایران بر برخورداری از فنآوری هسته ای و خطر آن بر غرب و اسراییل دارد که پاپ نیز در سخنرانی خود و بهنگام توضیح رابطه ی میان یهودیت با مسیحیت و همگرایی آنها در اندیشه یونانی، بدان اشاره کرد.»
“دکتر تویجری” ادامه می دهد که به لحاظ تاریخی ثابت شده پادشاهان بیزانس و از جمله”امانوئل دوم”، خود خواستار ترتیب حملاتی علیه شرق اسلامی بودند و همواره از پادشاهان اروپایی و پاپ های کلیسای کاتولیک درخواست ارسال لشکریانی برای جنگ با مسلمانان عرب، فارس، ترکان سلجوقی و ترکهای عثمانی، می کردند و “امانوئل دومی” که پاپ بنیدکت شانزدهم به متنی از گفتگوهایش استناد کرده در سال 1396 م. حمله ای صلیبی به فرماندهی “سیگموند” پادشاه مجارستان برای جنگ با مسلمانان ترتیب داد که البته با شکست مواجه شد. از آن مهمتر، امپراتور “امانوئل دوم” با برادر خود “اندرنیکوس چهارم” و نیز با برادرزاده خود “ژان هفتم” وارد جنگ های خونینی برای چیرگی بر تاج و تخت بیزانس شد و برای برخورد با رقبا و از میان بردن آنان، از شمشیر بهره گرفت و شگفت اینکه این امپراتور با “سلطان محمد فاتح” روابط دوستانه برقرار کرد و با او پیمان صلحی منعقد کرد که به موجب آن، جزیه نیز می پرداخت و چه بسا همین امر علت کینه ی وی نسبت به مسلمانان و دین ایشان بوده باشد.
در مورد آن سخنرانی، “دکتر تویجری” بر آنست متنی که پاپ در سخنرانی خود در موضوع “عقاید، عقل و دانشگاه” بدان استناد کرد و هیچ ربطی هم به موضوع آن نداشت، به عمد و برای برانگیختن توجه به مسایلی انتخاب شده بود که بیشتر مورد نظر جوامع غربی یا اکثریت ساکنین مسیحی و بویژه در پرتو رشد فزاینده گرایش به مطالعه اسلام و پذیرش این دین از سوی بسیاری از غربی ها بود و به علت رشد حضور اسلام در این جوامع و همچنین برای برانگیختن توجه به تمایل شدید ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا و یادآوری اینکه این کشور وارث همان دولت عثمانی است که امپراتور “امانوئل دوم” را پشت برج و باروی قسطنطنیه در پی فرار او از دربار “سلطان بایزید اول” در شهر “بورصه” – که به عنوان پناهنده در آن زندگی می کرد – به محاصره در آورد.

ویژگی های مهم مرحله کنونی
این درست که اینک آگاهی ها بیشتر شده و انقلاب اطلاعات و ارتباطات، مرزها را از میان برداشته و قاره ها را در نوردیده است.
و این درست که مکتب های فکری جدید، نظریه های تشکیکی را در شمار کالاهای گذشته (فاقد اعتبار) در آورده است.
و این درست که برخی اندیشمندان و خاورشناسان، در برخورد با زندگی پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) و بیان تاریخ [اسلام] و برنامه های اسلامی، انصاف به خرج داده اند.
ولی ویژگی های دیگری هم هست که همچنان بر جای خود مانده و تنها ابزارهای آن تفاوت پیدا کرده است:
1- حملات کین توزانه و تمسخرآمیز علیه پیامبر اکرم (ص) از سوی دستگاهها و افراد غربی، افزایش پیدا کرده است.
2- این حملات، برای ایجاد امواجی از تأثیر گسترده منطقه ای و جهانی طی فاصله زمانی کوتاهی از انقلاب اطلاعات و ارتباطات بهره برداری کرده است.
3- همچنان ترس و هراس از گسترش اسلام در جهان غرب، انگیزه بسیاری [از غربیان] و بویژه مردان کلیساست.
4- پیدایش جریان مسیحی – صهیونیستی با جنبه های سیاسی و تحریک آمیزی که تمام حقیقت را تنها نزد خود می داند و به ابزارها و وسایل و شخصیت های خود اجازه بهره گیری از تمامی شیوه های قهرآمیز و خشونت گرایانه برای تحمیل دیدگاههای خود بر جهان را می دهد.
5- همچنان مطالعات و پژوهش های ناقص، ابتر و تحریف شده ای که در زمان تدوین و انتشار، هدف های استعماری و توسعه طلبانه ای داشته اند، بر ذهنیت عموم نویسندگان و روزنامه نگاران و دست اندرکاران رسانه ها و فرهنگ و آموزش و پرورش [جهان غرب] سایه افکنده است.
ناگزیر باید بی هیچ تردید و لکنتی و بدون اجحاف یا ستمی و فارغ از هر افراط و تفریطی، وصفی را که جهان اسلام و ارزش ها و تاریخ و حال و دستاوردهایش با آن روبروست بازگو کرد.
نقش علما و اندیشمندان در برخورد با این پدیده های غیر [منطقی]، همچنان محوری و اساسی است. همچنانکه مسلمانان نیز در بازخوانی یا بازبینی هر آنچه که تلقی و برداشت ناخوشایندی از دین اسلام و رفتارهای صحیح اسلامی را مورد خدشه قرار می دهد، البته بدون رها ساختن اصول ثابت و شالوده های مورد تأکید قرآن کریم و سنت صحیح نبوی و آنچه که مورد تأیید عقل است و منطق و مصلحت عمومی با آن مخالفتی ندارد، نقش دارند.
و سرانجام اینکه کشورهای اسلامی نیز در ایجاد هماهنگی میان خود و ایستادگی در کنار یکدیگر و در صفی واحد در برابر یورش های ویرانگر [دشمنان] و در پیش گرفتن راه گفت و گوی هدفمند و بنای شالوده های حقوقی بین المللی برای ممانعت از توهین به مقدسات، نقش بسزایی ایفا می کنند.
منبع: جمعی از اندیشمندان؛ (1386)، ویژگی های سیره ی پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی- معاونت فرهنگی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید