چرا کنار سفره رنگین نشستی؟

چرا کنار سفره رنگین نشستی؟

عثمان بن حنیف از مردان اصیل و با شهامت و از افراد برازنده انصار (مسلمانان مدینه) و از دودمان «اَوس» بود که با برادرش «سهل بن حُنیف» به حضور پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رفتند و قبول اسلام کردند و در راه اسلام سخت کوش و مخلص بودند و از سابقین به اسلام به شمار می آمدند.[1] این شخص پس از رحلت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همواره با علی ـ علیه السلام ـ بود، و در فراز و نشیب ها، هرگز فریب جوّ حاکم را نخورده و از راه علی ـ علیه السلام ـ که راه حق و حقیقت مطلق بود، هیچ گاه خارج نشد.
او از سران گروه «شرطه الخمیس» (پیشمرگان سپاه علی ـ علیه السلام ـ ) بود و با شهامت و اخلاص، در این راه، گام بر می داشت.[2] پس از آن که علی ـ علیه السلام ـ به خلافت رسید و زمام امور حکومت اسلامی را به دست گرفت، «عبدالله بن عامر» پسر خاله عثمان بن عفان، از طرف وی استاندار بصره بود، علی ـ علیه السلام ـ او را از استانداری برکنار کرده و «عثمان بن حنیف» را به جای او نصب نمود.
و عثمان بن حنیف که مرد دلیر و کاردان و لایقی بود، به سوی بصره رفت و پس از برخوردهای جزئی استانداری بصره را تحت قدرت خود درآورد و به رسیدگی امور مردم این دیار حسّاس پرداخت.[3] عثمان تا آن هنگام که جنگ جمل پیش آمد، استاندار بصره بود، ولی در آستانه جنگ جمل، درگیری و جنگی بین او و یارانش از یک طرف و دشمنان از سویی دیگر بر پا شد، عثمان بن حنیف شجاعت و ایستادگی خوبی از خود نشان داد، ولی عاقبت به خاطر کمبود نیرو و تجهیزات شکست خورد و به دست دشمن اسیر شد و مورد شکنجه دشمن واقع گردید و سپس آزاد شد، و در «محل ذی قار» به علی ـ علیه السلام ـ پیوست، و امام در حق او دعا کرد و به او فرمود: «تو با این استقامت و کارهایت، به خیر و پاداش، نائل شدی».[4] در آن هنگام که عثمان بن حنیف استاندار بصره بود، روزی کار ناپسندی انجام داد، که از شأن یک استاندار اسلامی به دور بود، و آن اینکه: «دعوت یکی از پول دارهای بصره را برای نهار (یا شام) پذیرفت و در کنار سفره پر زرق و برق او نشست. که همه دعوت شدگان از ثروتمندان بودند».
گرچه این کار حرام نبود، ولی برای فردی مثل او، آن هم در آن موقعیت، صحیح به نظر نمی رسید و مردم را نسبت به حکومت علی ـ علیه السلام ـ بدبین می کرد و چه بسا مردم خیال می کردند که چرا استاندار علی با طبقه خاصی رفت و آمد می کند؟… و چه بسا همین ارتباط، پلی برای نفوذ فرصت طالبان می شد و…
مأمورین اطلاعاتی امام علی ـ علیه السلام ـ این موضوع را به امام علی ـ علیه السلام ـ گزارش دادند. امام علی ـ علیه السلام ـ نامه مفصلی برای عثمان نوشت که این نامه در نهج البلاغه از نامه های بسیار عمیق و ارزنده ای است که سیمای حکومت علی ـ علیه السلام ـ در آن به خوبی دیده می شود.[5] در آغاز این نامه چنین آمده:
«ای پسر حنیف! به من گزارش رسیده که مردی از جوانان دست و دل باز بصره، تو را به ضیافت و سفره ای دعوت کرده است، تو هم (بدون توجه به جوانب امر) به سوی این دعوت شتافته ای، خوراک های لذیذ و رنگارنگ برایت آورده اند و آنها به ذائقه ات گوارا آمده و قَدَح های غذا را به سوی تو حواله کرده اند.
و ما ظننت انّک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفوّ، و غنیّهم مدعوٌّ
من گمان نمی کردم که تو دعوت به مهمانی کسانی را بپذیری که مستمندانشان گرسنه اند و به دور از آن سفره، ولی پولدارانشان دعوت شده و کنار آن سفره هستند، بنگر که تو از این آخور چه می جوی!؟ آن چه را که یقین نداری حلال و گوارای یک فرد مسلمان است، بدور انداز و آن چه به یقین می دانی که حلال و گوارا است، از آن استفاده کن.
ای عثمان بن حنیف! بدان و درک کن که هر شخصی، پیشوا و رهبری دارد که در کارها و امور، از او پیروی می کنند و او را اسوه خود قرار می دهند و در پرتو بینش و شناخت او بهره مند می شوند اینک بدان که پیشوای شما (علی ـ علیه السلام ـ ) از دنیای خود، در مورد لباس، به دو لباس بی ارزش اکتفا کرده و از غذای آن، به دو گِرده نان جوین قناعت نموده است. درست است که شما تا این حدّ قدرت ندارید (همانند من باشید) ولی مرا با پرهیزکاری، کوشش در راه حق، نفس کشی و استقامت و دقت در امور کمک کنید».
در قسمت دیگر این نامه می فرماید:
«اگر بخواهم از شهد عسل و مغز گندم غذا تهیه کنم و اینها را درهم بیامیزم و بخورم، و لباس ابریشم بپوشم،می توانم ولی هیهات از این که هوای نفس بر من چیره گردد، و حرص و آز، مرا بر آن دارد که چنین غذایی بخورم، اما شاید در حجاز و یمامه کسی باشد که به یک گرده نان، دسترسی ندارد و هرگز شکم سیر به خود ندیده باشد، یا با شکم پر و سیر بخوام ولی در اطرافم شکم های گرسنه و جگرهای سوخته ای به خواب نروند یا آن چنان باشم که شاعر می گوید:
و حسبک داء ان تبیت ببطنه و حولک اکباد تحنّ الی القدّ
؛ همین درد، تو را بس که با شکم پر بخوابی و در اطرافت جگرهایی باشند که برای به دست آوردن کاسه غذا (یا نان خشک) پر بزنند.
آیا به همین اکتفا کنم که بگویند این شخص امیر و رئیس مؤمنان است، ولی در دشواری های مؤمنان شرکت نداشته باشم، یا در گرفتاری های زندگی، پیشوا و پیشرو آنها نباشم…
و در قسمت دیگر این نامه می فرماید: گویا از گوینده ای از شما بگوشم رسید که می گفت: وقتی که غذای پسر ابوطالب چنین (ساده) باشد، باعث ضعف شده و این ضعف او را از پیکار با قهرمانان و شجاعان باز می دارد. ولی این را بدان که درخت کوهستانی (با این که از نظر تغذیه و آب، به آن رسیدگی نمی شود) محکمتر است، اما درخت های سبز (که به آنها رسیدگی می شود) پوستشان نازکتر است. ازطرفی شعله آتش چوب گیاهان کوهستانی افروخته تر و خاموشی آنها دیرتر است. پیوند من با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همانند نسبت نور به نور (که نور دوم از نور اول گرفته شده است) و نسبت دست به بازو است. سوگند به خدا اگر تمام عرب همراه شوند و به جنگ من آیند، پشت به جنگ نمی کنم، و اگر فرصت به دست من آید با شتاب (برای سرکوبی دشمن) می روم. کوشش پی گیر می کنم تا زمین را از لوث وجود این فرد منحرف و وارونه (امثال معاویه) پاک سازم چنان که خار و خاشاک از میان دانه های درو شده جدا گردد.
و در پایان نامه فرمود: «ای عثمان! از خدا بترس و به چند قرص نان قناعت کن تا از آتش دوزخ رهایی یابی».[6]


[1]. تنقیح المقال، ج2، ص245.
[2]. معجم الرجال، ج11، ص115.
[3]. تاریخ یعقوبی، ج2، ص179.
[4]. مصادر نهج البلاغه، ج3، ص366 ـ تاریخ کامل ابن اثیر، ج3، ص224.
[5]. نگارنده درباره این نامه و شرح حال عثمان بن حنیف، کتابی به نام «عثمان بن حنیف استاندار بصره» تألیف کرده که منتشر شده است.
[6]. نگاه کنید به نامه 45 نهج البلاغه.
محمد محمدی اشتهاردی – داستان های نهج البلاغه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید