جستاری در زندگی امام یازدهم

جستاری در زندگی امام یازدهم

امام حسن عسگرى علیه السلام همراه پدر،امام هادى علیه السلام ناراحتیهاى بسیار تحمل‏کرد و بیشتر زندگانى را در پایتخت عباسیان سپرى ساخت.او همه رنجها وگرفتاریهایى را که پدر بزرگوارش با آن روبرو بود احساس کرده بود وامامت را پس از پدر بعهده گرفت،حالى که بیست و دو ساله بود.
کارها و مواضع او به عنوان مرجع فکرى و روحى اصحاب،وپایگاه او ادامه راه و موضع پدر بود و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را مراعات میکرد.علاوه بر آنچه گفته شد.برنامه ریزى و مقدمه چینى و آمادگى‏براى غیبت فرزندش حجه بن الحسن،مهدى عجل الله تعالی فرجه نیز از وظایف وى بود. درعصر امام علیه السلام ، دشواریها و گرفتاریها پیش آمد و از قدرت عباسیان کاست‏تا آنجا که موالى و ترکان بر حکومت دست ‏یافتند.
در آن محیط و جوى که حکومت ناتوان شده بود،این انتظار میرفت که‏فشار و شکنجه و آزار به امام علیه السلام و یارانش تخفیف یافته باشد.اما چنین‏نشد و بلکه موج سختگیرى و فشار و آزار بالا گرفت و با دست‏خلیفه معتمد،به اوج خود رسید. بیم و وحشت از فعالیت امام و حرکت او تنها منحصر به خلیفه نبودبلکه در خط عمومى اجتماعى نمودار گردید که خلیفه جز یکى از آن افراد نبود.
آن خط اجتماعى،همه گیر و پیوسته،در مقابل خط امام و برنامه فکرى‏و سیاسى او بود و با طرح حاکم که درین خط اجتماعى عام و طبقه ذینفع‏منحرف نمودار میگردید متمایز و متناقض بود.از اینجا بود که پیوسته میان‏آن دو خط متناقض،کشمکش وجود داشت و کوششهاى حاکم براى دور داشتن‏طرح و برنامه امام علیه السلام و رهبرى او از صحنه اجتماعى و سیاسى و بازخواست‏از او در هر عمل فعالانه و یا هر حرکت دخالت مى‏کرد.حتى براى کوچکترین ‏فعالیت و تحرک یا سخن چینى بى معنى،یا خبرى بى اهمیت، قدرت حاکم ‏به دست و پا مى‏افتاد.
متوکل او را بزندان انداخت بى آنکه سبب آن کار را بگوید و تردیدنیست که سبب،همانا دشمنى و حسد و قبول افتراى سخن چینان بود.هم آنسان‏ که بین پدران بزرگوار امام علیهم السلام با متوکل جریان داشت و آنان پیوسته گرفتاردر بدرى و حبس و انواع آزارها و شکنجه‏ها مى‏بودند.چنین روایت‏ کرده‏اند که حضرتش به دست معتمد مسموم گردید و به شهادت رسید (1) .
ازین رو بود که توقع تحفیف و فشار،و فرو نشستن موج وحشت به مرورایام نمیرفت،بلکه به حکایت تاریخ بر آن شدتها و رنجها مى‏افزود.
این کینه روز افزون در جنگ با امام علیه السلام سبب اصلى و موجب فهم ‏واقعه ‏«غیبت‏» گردید .

روش امام علیه السلام در رویاروئى با حوادث

مواضع امام علیه السلام و برنامه‏ هایش را در برابر حوادث مى‏توان چنین تقسیم کرد:

موضع نخستین

موضع او در برابر حکومت و حکمرانان است.سیاست عباسیان رویاروى‏پیشوایان علیه السلام از عهد حضرت امام رضا علیه السلام روشن و آشکار بود و درین نکته‏خلاصه مى‏گردید که عباسیان،کوشش شدیدى داشتند تا امام و اهل بیت را دردستگاه حکومت وارد کنند و او را در آن محیط منحل نمایند و پیوسته مراقب‏باشند و امام را زیر نظر بدارند تا وى را از پایگاههاى خود و از یاران وپیروانش دور سازند.این سیاست مزورانه درباره حضرت امام حسن عسگرى علیه السلام اجرا شد و حکومت توانست از آن،امتیازات فراوان بدست آورد.
حضرت امام عسگرى علیه السلام نیز مانند پدر ناچار شد در سامره اقامت کندو مجبور بود به دربار برود و هر دوشنبه و پنجشنبه در بارگاه خلیفه حضور یابد. (2)
اما موضع و برخورد او در مقابل حکمرانان مانند موضع پدر بزرگوارش علیه السلام در ارتباط با حکومت،محتاطانه بود بى آنکه توجهى را جلب کند یا در دستگاه ‏حکومت وارد شود،بلکه رابطه او به پیروى از خط پدرانش در برابر قدرت‏ و دولت عباسى،رابطه‏اى بود ظاهرى و به شکل روابط روز.موضع منفى‏امام علیه السلام در برابر حکومت،احترام و منزلتى رفیع براى وى فراهم آورد،این‏ مسئله را از علاقه وزیران زمانش به او مشاهده مى‏کنیم و مى‏بینیم که امام ‏چگونه شخصیت و جلال خود را حتى بر کسى که از حیث کینه به اهل بیت و ازنظر انحراف، شدیدترین مردم بود،یعنى‏«عبد الله بن یحیى بن خاقان‏»،تحمیل‏کرد.عبد الله میگفت:هیچ مردى از علویان مانند حسن بن على بن محمد بن‏على الرضا علیه السلام »در سامرا از حیث آرامش و سکون و عفاف و پاکى و شرف وبزرگى نزد خاندانش و نزد همه بنى هاشم که او را بر همه سالخوردگان قوم‏خود برترى و سیادت دادند،ندیدم و نشناختم (3) .
از گفتار وزیر مزبور،اندازه احترام و تقدیس او در مورد امام علیه السلام ملاحظه میگردد.امام یکبار به دیدار او رفت و در جلسه‏اى کوتاه با او روبروگردید و خواست به آنان بفهماند که ایستادن او در کنار وزیر و همراه شدنش‏با او به جهت انتقاد از ستمگرى و انحراف و فسادى است که دستگاه دولت رادر برگرفته است.به این منظور است که هر کجا حق و حقیقتى وجود داشته‏باشد امام آنرا تایید میکند.زیرا نزد او مساله امت و مکتب بالاتر و برتر ازدشمنى و عداوتهاى شخصى و اختلافات است.شاید هم میخواست آنان رابه اشتباه در اندازد تا نپندارند که او بر ضد سیاست آنان است و آنان رامحکوم میکند.شاید هم علت این بود که حاکم را وادار سازد تا از فشار وتعقیبى که یاران امام از طرف حکومت دچار آن بودند بکاهد.
امام علیه السلام میخواست در ملاء عام یا در محل عمومى با وزیر ملاقات کند!
وقتى وزیر در جاى خود نشسته بود حاجب اطلاع داد که‏«ابو محمد بن الرضا»در آستان در اطاق است.این خبر،توجه و احترام وزیر را جلب کرد.احمدفرزند او گفت:«از چیزى که از آنان شنیدم تعجب کردم و از گستاخى شان به‏شگفت دچار شدم که چطور جرئت کرده‏اند در محضر پدرم آیند که جز خلیفه‏یا ولیعهد،دیگرى در آن محضر راه نداشت.او مى‏افزاید:«مردى خوش‏قامت و زیباروى،با اندامى متناسب،جوان،با جلالت و هیبت دلنشین‏وارد شد.پدرم به او نظر کرد.برخاست و چند گام به سوى او رفت.او رادر آغوش کشید و روى او را بوسید و بر سینه‏اش بوسه داد و او را بر بالاى‏مجلس در محل نماز خود نشاند و در کنار او نشست و روى به او آغاز سخن کردو مدح او گفت‏».
«احمد بن عبید الله‏»همچنان در کار و رفتار پدر با امام شگفتزده باقى‏ماند.از پدر خصت‏خواست که ازو پرسشى کند و گفت:«اى پدر مردى که‏صبح با جلال و عزت و احترام با او برخورد کردى کیست؟»گفت:اى فرزند،امام رافضیان‏«حسن بن على‏»است.آنگاه خاموش گردید.من نیز خاموش‏شدم.گفت:«اى فرزند اگر امامت از دست‏خلفاى ما بنى عباس بدر رود، هیچکس از بنى هاشم جر او به جهت فضل و عفاف و زهد و عبادت و اخلاق‏نیکو،شایسته خلافت نیست‏» (4)
این مطلب بر این دلالت دارد که براى امام،از حیث محبت و عظمت و ادراک‏عدالت و شایستگى براى در دست گرفتن حکومت چه عقیده‏اى وجود داشت.
امام عسگرى علیه السلام درباره بعضى از حوادث سکوت اختیار میکرد بى آنکه ‏بطور مثبت‏یا منفى، در مورد آن نظرى ابراز فرماید،همانگونه که با رهبرشورش‏ «زنگ‏» که مدعى بود به امام على علیه السلام منسوب است،رفتار کرد.
شورش او برخاسته از برنامه و خط مشى اهل بیت نبود.کشتار مردمى‏بسیار و مصادره اموال و آتش زدن شهرها و به اسارت بردن زنان،هیچیک‏از آن کارها،حساب یا انگیزه دینى نداشت.
موضع امام علیه السلام درباره رفتار شورشیان به علت کارهاى خلاف احکام‏اسلامى که مرتکب شده بودند قطعا موضع مخالف و محکوم کننده بود.امام،سکوت را ترجیح داد،از روش آنان عیبجوئى نکرد به تفاصیل آنهم توجه نفرمود.
اگر چنین کرده بود این کار تایید ضمنى دولت به شمار مى‏رفت.چرا که شورش‏«زنگ‏»،با توجه به نقطه ضعفهاى فراوان و منفى آن،در نهایت،براى ضعیف‏کردن حکومت عباسیان و در هم شکستن قدرت و نفوذشان با هدفهاى امام(ع)
تطبیق میکرد و آن امرى بود که شایستگى داشت که امام علیه السلام براى مصالح ‏نهضت و عالیت‏خود از آن استفاده کند.چه،هر چند بین معارضان اختلاف ‏باشد اما بالنتیجه همگى در مخالفت با دشمن واحد،اشتراک منافع دارند.
چنین بود وضع حاکم.
امام علیه السلام از نتایج جنبش‏«زنگ‏»استفاده مى‏برد،زیرا دولت،ناتوان‏میگشت و نمى‏توانست در دو جبهه بجنگد و یا نیازهاى سنگین خود را در دوجبهه تامین کند.
شاید آن شورش سبب میشد که تا حدى از فشار بر جبهه امام بکاهد،هر چند دولت مى‏دید که فعالیت امام علیه السلام خطرناکتر از خطر شورش‏«زنگ‏»است‏و اثر آن در دراز مدت بیشتر از جنبش‏«زنگ‏»است که بزودى از میان مى‏رفت.

موضع دوم

موضع امام علیه السلام از نظرحرکت و جنبش علمى و آموزش عقیدتى مواضع علمى او علیه السلام در پاسخهاى قاطع و استوار در مورد شبهه‏ها وافکار کفرآمیز و بیان کردن حق،با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه‏هاو بحثهاى علمى،و همزمان با آن فعالیتها،کوششهاى دیگر از قبیل صادر کردن‏بیانیه‏هاى علمى و تالیف کتاب و مانندهاى آن را بر عهده داشت.
با این مجاهدتها،از طرفى امت مؤمن را به شخصیت مکتبى و فکرى خودمجهز میکرد،و از طرف دیگر پایدارى و ایستادگى‏شان را در برابر جریانهاى‏فکرى که علیه مکتب،خطرى را تشکیل میداد،تضمین مى‏فرمود،و آنرا در نطفه‏خفه مى‏نمود.امام علیه السلام با دانش گسترده‏اى که درباره محیط داشت توانا بودکه آغاز آن مسایل را احساس کند و اهمیت و اثر آن را بسنجد سپس براى‏از بین بردن آن،برنامه ریزى نماید.
از اینرو،موضع امام عسگرى علیه السلام هنگام اقامت در مدینه با اهمیت دادن‏او به تهیه برنامه شکل پیدا کرد.کندى(ابو یوسف یعقوب بن اسحاق)فیلسوف‏عراقى در زمان امام علیه السلام ،پیرامون متناقضات قرآن،کتابى تدوین کرد.امام بوسیله بعضى از منسوبان به حوزه علمى او،با او تماس گرفت و کوشش او رابا شکست روبرو کرد و کندى را قانع فرمود که در اشتباه بوده است. (5) کندى‏توبه کرد و اوراق خود را سوزانید (6)
براى ابو هاشم‏جعفرى ایراد فرمود و (7) بیاناتى ارزشمند در باب تفسیر قرآن دارد. (8)

موضع سوم

موضع امام علیه السلام در این زمینه،نظارت بر پایگاههاى مردمى خود و پشتیبانى‏از آن پایگاهها و بالا بردن درجه آگاهى آنها و مجهز کردن آن با همه اسلوبهاو روشهاى پایدارى و بالا بردن به سطح پیشتازان متعهد بود.
امام علیه السلام ،غالبا آنان را هشدار میداد تا در دام عباسیان نیفتند و درمصائب روزگار از نظر اقتصادى و اجتماعى به علت بدبختیها و رفتاربیرحمانه حکام که با آن روبرو میشدند،به آنان کمک مى‏رسانید.امام علیه السلام براى‏«محمد بن على سمرى‏»از یاران خاص خود و نائب چهارم فرزندش علیه السلام
«حجه المهدى‏» علیه السلام در غیبت صغرى،براى پرهیز از فتنه نوشت:«فتنه‏اى است‏که شما را گمراه میکند…پس آماده و هشیار باشید. (9) »
به یاران خود فرمان میداد که خاموشى اختیار کنند و از فعالیت‏خود دارى‏نمایند تا کارها در مجراى خود افتد و حوادث روبراه شود.
امام علیه السلام حتى وقتى یارانش در بند و زندان بودند،آنان را از شکوه و تظلم باز میداشت.یک بار گروهى از اصحاب او را به زندان انداختندو آنان را زیر نظر«صالح بن وصیف‏»قرار دادند.یاران امام عبارت بودنداز:ابو هاشم جعفرى،داود بن قاسم،حسن بن محمد عقیقى،محمد بن ابراهیم‏العمرى و دیگران.امام علیه السلام آنان را آگاه کرد که از کسى که در زندان مدعى‏است که علوى مى‏باشد بر حذر باشند که او از آنان نیست.و در جامه او نوشته‏اى‏وجود دارد که براى سلطان نوشته است تا به او گزارش کند که از او چه میگویندپس یکى از آن گروه،جامه او را بازرسى کرد و هم آن سان که امام فرموده‏بود،نوشته را یافت. (10)
دیگر از مواضع امام،برخورد او با یارانش بود که آنان را در اوقات‏مورد لزوم با ارسال پول مورد نیاز یارى میداد.
براى امام،از مناطق گوناگون اسلامى که پایگاههاى توده‏اى او آنجابود،بوسیله نمایندگان او که در آن مناطق پراکنده بودند اموال بسیار مى‏بردند.
و امام علیه السلام با دقت بسیار و با روشهاى گوناگون مى‏کوشید تا آن امر را کاملااز چشم دولتیان بپوشاند و به نحوى پنهانى عمل کند.مى‏توان دید که امام،که تحت نظر و در زیر فشار بود، چگونه پولها را تحویل میگرفت و بطورى‏که صلاح میدانست به مصرف مى‏رسانید بى آنکه دولت از آن فعالیتها چیزى‏درک کند.بلکه ناتوان و دست بسته در مقابل امام به سر مى‏برد،و با وجودکوشش بسیار،از کشف مساله ناتوان بود و اگر گاهى برخى از اموال را دولت‏کشف میکرد به این علت بود که بعضى از اطرافیان امام علیه السلام در اتخاذ روش‏صحیح سهل انگارى میکردند. (11)
دولت عباسى در برابر یاران امام علیه السلام و در پایگاههائى که پشتیبان اوبودند،قاطعانه و بیرحمانه ایستادگى میکرد و براى از میان برداشتن خط مشى و برنامه امام و پراکندن و اداره کردن یاران او کوششهاى فراوان به عمل آوردو با مال بیحساب بسیار و عیش بى دغدغه اشرافى دست به خریدارى وجدانها زد.
موضع امام در مقابل آن کوششها،پندگوئى بود که به یاران دلدارى‏میداد و مى‏فرمود: «تهیدست و با ما بودن،بهتر که توانگر بودن و با غیر مابودن.کشته شدن با ما،بهتر که زنده بودن با دشمن ما.ما براى هر کس که‏به ما پناه آورد،پناهگاهیم و براى آن کس که بخواهد به وسیله ما ببیند،نوریم،و آن کس را که به ما پناه آورد،عصمتیم و هر کس که ما را دوست بدارد، بحقیقت در بزرگى و مقام با ما است و هر کس که از ما منحرف گردد،جاى‏او در آتش است‏».

موضع چهارم: موضع امام علیه السلام در آماده کردن مساله غیبت

امام عسگرى علیه السلام که بوضوح مى‏دید که اراده الهى براى ایجاد دولت‏«الله‏»بر روى زمین،و در بر گرفتن همه جهان انسانیت و گرفتن دست مستضعفان‏در زمین-تا خوف آنان به امنیت‏خاطر تبدیل گردد،و خداى را عبادت کنند،و هیچ چیز را شریک او نگیرند…-بر این تعلق گرفته است که فرزندش غیبت کند.
او میدانست که هموار کردن راه غیبت فرزندش بر عهده اوست و این‏کار ازین روست که بشر به ادراک و معرفت‏حسى عادت کرده است و براى‏این انسان که فقط چنین مى‏اندیشد،دشوار است که به تفکر وسیع دست زند.
محیط امام علیه السلام که محیطى فاسد و منحرف بود و سطح روحى آن پائین‏آمده بود،نمى‏توانست تا ژرفاى این ایمان،بالائى گیرد و به بلنداى این تفکردست‏یابد.بخصوص که غیبت امام رویدادى بود که در تاریخ امت،مانندى نداشت.سخنان معجزه آساى پیشین و نصوص فراوان و پیاپى،به آمدن مهدى علیه السلام بشارت مى‏داد و درین مورد روایات متواتر و صحیح از حضرت نبى‏اکرم صلی الله علیه و أله موجود است و مؤلفان صحاح که معاصران آن زمان بوده‏اند یاپیش از آن زمان مى‏زیسته‏اند،این سخنان را روایت کرده‏اند.بخارى و مسلم ‏و احمد بن حنبل…از آن جمله‏اند.
اینک مى‏گوئیم اگر چه همه این نصوص و تبلیغات بطور کلى اثرى بزرگ‏و عمیق در رسوخ فکر«انتظار مهدى علیه السلام »در نفوس مسلمانان داشت و ایمان‏آنان به این معنى،با عمق ایمان فرد و وسعت تفکر و اعتقاد مذهبى او در اسلام‏متناسب بود،اما آن نصوص،بیش ازین نبود که از یک طرف به امام کمک‏کند تا مردم را به ایمان بر غیبت قانع سازد و از طرف دیگر براى مردم ثابت‏کند که غیبت در مورد فرزندش مهدى علیه السلام صورت میگیرد.
دشوارترین کارى که امام عسکرى علیه السلام بعنوان پدر مهدى علیه السلام متحمل آن‏بود و مسئولیت آنرا بر عهده داشت،این بود که مردم را قانع سازد که زمان‏غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدى علیه السلام صورت‏گرفته است.این معنى بالنسبه به فردى عادى،امرى دشوار بود،چه،امکان‏داشت آن فرد،ناگهان ایمانش متزلزل گردد.
درباره غیبت،در منطق ایمان فرد عادى به شکل مؤجل تفاوت زیادى‏وجود دارد.فرد نمى‏تواند اثر آن را در زندگانى و بین ایمان به غیبت و اعتقادبه تنفیذ آن در زمان معاصر،حس کند.بررسى و ملاحظه آن معنى در فرضیه‏توضیحى زیر وجود دارد.
اگر شخصى که در صدق گفتارش تردید نداریم به ما خبر دهد که به زودى‏رستاخیز بر پا میشود،یا به زودى اجل ما فرا مى‏رسد،چنین خبرى به ایمان مابه او صدمه مى‏زند و در آن خدشه وارد میکند.زیرا ایمان به قبول وقوع‏چنین امرى به نیروى مضاعف ایمان و اراده نیاز دارد و باید همه قدرت ایمانى و روحى خود را بسیج کنیم تا بدینوسیله به این امر غیبى مؤمن شویم.این حقیقت‏روانى و مشکلات آن،امام را به این راه کشانید که همه کوشش خود را بذل‏فرماید تا صدمه کمترى به افکار مردم وارد شود و اذهان مردم را بدون رد و انکار،براى استقبال از آن آماده سازد و یاران و پایگاههاى خود را به ملزم بودن‏به آن دعوت کند.بخصوص نسلى آگاه بپروراند که هسته اصلى براى تربیت‏نسلهائى که با فعالیت‏خود تاریخ دو غیبت صغرى و کبرى را پایه گذارى کردند،تشکیل دهند.
باید آن شرایط و اوضاع دشوارى را که امام و اصحابش از طرف دولت‏تحمل کردند و ضرورت عمل و تبلیغ اندیشه انقلابى مهدى علیه السلام را که در منطق‏حکام براى هستى شان و بیرون رفتن از محیط قدرتشان و تمرد و مخالفت بادولتشان امرى خطرناک بود،بر این بیفزائیم.
از اینجا با کمال وضوح،دقت برنامه ریزى را که بر عهده امام علیه السلام
نهاده شده بود و دشوارى موضع او را که دعوت و تبلیغ براى فرزندش مهدى علیه السلام بود،احساس میکنیم.
امام علیه السلام راه غیبت فرزندش مهدى علیه السلام را هموار میسازد
فعالیت امام عسکرى علیه السلام و برنامه ریزى او در تحقق بخشیدن هدف مزبوربه دو کار مقدماتى نیاز داشت:
1-مخفى کردن مهدى(ع)از چشم مردم و نشان دادن وى علیه السلام فقط به‏بعضى از خواص.
2-آنکه به هر ترتیب،فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ دهد و به‏مردم بفهماند که این مسئولیت اسلامى را باید تحمل کنند و مردم را به این اندیشه‏و متفرعات آن عادت دهند.
درین باب مشاهده میکنیم که اعلامیه‏ها و بیانیه‏هاى امام عسکرى علیه السلام در واقع بدنبال همان احادیث و نصوصى بود که از ناحیه پیامبر اکرم و ائمه‏پس از ایشان متوالیا درین معنى صادر شده بود.

بیانیه‏هاى امام عسکرى سه شکل داشت:

الف-اعلامیه‏ها یا بیانیه‏هاى کلى و عمومى درباره صفات مهدى علیه السلام
پس از ظهور و قیامش در دولت جهانى که تشکیل میدهد.چنانکه در پاسخ به‏پرسش یکى از یاران خود راجع به قیام مهدى(ع)چنین فرمود:«وقتى قیام کند،در میان مردم با علم خود داورى خواهد کرد مانند داورى داود که از بینه ودلیل پرسشى نمى‏کرد» (12) .
ب-توجیه نقد سیاسى در مورد اوضاع موجود،و مقرون کردن آن‏به اندیشه وجود مهدى علیه السلام و ضرورت ایجاد دگرگونیها از سوى او.و ازین‏قبیل است:«وقتى قائم خروج کند به ویران کردن منابر و جایگاههاى خصوصى‏در مساجد فرمان خواهد داد.این جایگاهها به منظور امنیت و محافظت‏خلیفه‏از تعدى،و براى افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است (13) ».
ج-اعلامیه‏هاى کلى براى پایگاهها و اصحابش که در آن،ابعاد اندیشه‏غیبت براى آنان و ضرورت آمادگى و عمل به آن از ناحیه روانى و اجتماعى‏توضیح داده شده بود،تا غیبت امام علیه السلام و جدائى او را از آنان بپذیرند.
از جمله،امام علیه السلام به این بابویه نامه‏اى نوشت و در آن فرمود:«بر تو بادبردبارى و انتظار گشایش.پیمبر فرمود:برتر عمل امت من انتظار کشیدن‏گشایش است و شیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهور کند.
پیامبر اکرم مژده داده است که او زمین را از قسط و عدل پر میسازد،آن سان‏که از جور و ستم آکنده شده است.اى شیخ من،شکیبا باش.اى ابو الحسن‏على،همه شیعیان مرا به شکیبائى فرمان ده که زمین از آن خدا است و آن را بهر کس از بندگانش که بخواهد به ارث وا میگذارد و پایان فرخنده،مر پرهیزکاران راست (14) .
3-امام عسگرى علیه السلام موضعى دیگر نیز برگزید که وقتى فرزندش از چشم‏مردم دور شود،وضع را براى قبول غیبت آماده کرده باشد.در آنوقت فقطبه خواص اصحاب نمودار مى‏گردید و وظیفه تبلیغ تعلیمات و فرمانهاى خودرا بواسطه چند تن از خاصان خود اجرا میکرد و این امر را با مکاتبه و توقیع‏عمل مى‏فرمود و به این ترتیب،براى آنچه که فرزندش،مهدى علیه السلام در غیبت ‏صغراى خود بایستى،عمل میکرد،ایجاد آمادگى مى‏نمود حال آنکه بایستى‏از مردم پنهان مى‏ماند و بوسیله تعلیمات خود با آنان رابطه برقرار مى‏کرد.
اگر این مساله بدون مقدمه و آمادگى قبلى برقرار مى‏ماند،براى مردم‏امرى شگفت آور و حیرت بخش و غافلگیر کننده بود.از اینجا بود که‏امام عسکرى علیه السلام این اسلوب را عمل کرد و آن،برنامه‏اى ویژه براى آماده‏کردن ذهنیات امت و آگاه شدنشان بود تا آن روش را بپذیرند و بدون حیرت‏و شگفتى نمودن و همراه داشتن عواقب ناخوشایند و نا محمود،آن را حفظ کنند.
این روش،بگونه‏اى بسیط و ساده در دوره امام هادى علیه السلام آغاز شد که‏او علیه السلام بواسطه جور و ظلم حکام،از انظار پنهان شد و از راه توقعیات ونامه‏ ها براى پیروان خود پیام مى‏فرستاد و با آنان تماس میگرفت تا شیعیان،به تدریج به این معنى عادت کنند و این روش با فهم و درک مردم بیشتر سازش‏داشت (15) .
دوستان و طرفداران او عادت کردند که بوسیله مکاتبه و مراسله با او تماس‏گیرند و از او پرسش کنند (16) .
همچنین نظام و روش وکالتى و وساطتى که امام عسکرى علیه السلام باپایگاههاى مردمى خود برگزید،روشى دیگر از روشهایى بود که براى آن،مساله غیبت آماده شده بود.
شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعى که بر آنان واجب بود،براى‏امام علیه السلام مى‏بردند ابتدا به‏«عثمان بن سعید عمرى السمان‏»وارد میشدند و اوبراى سرپوش گذاشتن بر فعالیتهاى امام علیه السلام و براى مصلحت او،تجارت‏روغن میکرد.پولهائى را که تحویل میگرفت در خیکهاى روغن میگذاشت‏و دور از چشم حکام،براى امام علیه السلام مى‏فرستاد.زیرا اگر بر قضیه واقف‏میشدند همه آنرا مصادره میکردند (17) .
در بحث آینده خواهیم دید که نظام‏«پنهان شدن و بوسیله نواب،مطالب خود را ابلاغ کردن در غیبت صغراى امام علیه السلام معمول بود و اجرامى‏شد زان پس که مردم به مسلک امامین عسکریین علیهما السلام به آن خوگرشدند،خاصه در زمان امام حسن عسکرى علیه السلام به آن خو گرفتند،روشى بودکه در غیبت صغراى امام معمول گردید و انشاء الله در مبحث آینده آنرا توضیح‏خواهیم داد.

پی نوشت ها :

1- الموسوعه ص 94.
2- المناقب ج 3 ص 533.
3- ارشاد ص 318 و اعلام الورى ص 357.
4- ارشاد ص 318.
5- دور الائمه از صدر.
6- مناقب-ج 3 ص 526.
7- مدرک سابق.
8- احتجاج-ج 2 ص 250.
9- کشف الغمه.ج 3 ص 407.
10- مدرک سابق و نیز اعلام الورى ص 354.
11- به تاریخ غیبت نوشته صدر ص 206 مراجعه شود.
12- ارشاد ص 323.
13- مناقب ج 3 ص 536.
14- مدرک سابق ص 527.
15- اثبات الوصیه ص 262.
16- ارشاد ص 323 و کشف الغمه ج 3 ص 207.
17- غیبت.از شیخ طوسى ص 215-219.

منبع: کتاب زندگانى تحلیلى پیشوایان ما

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید