منظور از خلافت الهی انسان در زمین چیست؟

منظور از خلافت الهی انسان در زمین چیست؟

در این زمینه نظریاتی مطرح است که به بعضی از آنها اشاره می شود :
1. گفته شده: خداوند آدم را خلیفه نامید زیرا او و ذریه اش را جانشین ملائکه گردانید زیرا ملائکه از ساکنین زمین بودند.
2. منظور از خلیفه، آدم ـ علیه السّلام ـ بوده و او خدای در زمین است که به حق حکم می کند (ابن عباس و ابن مسعود.
3. گفته شده: خداوند آدم و ذریه او را جانشین اجنه ای که در زمین ساکن بوده اند و فساد و خونریزی داشته اند قرار داده است (ابن عباس).
4. مقصود از خلیفه، پی در پی آمدن اولاد آدم است و ایشان جانشین پدرشان آدم ـ علیه السّلام ـ در برپایی حق و آبادانی زمین شده اند (حسن بصری).[1] 5. مقصود، خلافت حقیقی و تکوینی آدم از خداوند است و رسیدن او به مقام ولایت، یک امر تکوینی است نه یک امر قراردادی و اعتباری و به نظر می رسد که این وجه صحیحتر باشد؛ زیرا همینکه خدا به فرشتگان می فرماید: «من» خلیفه قرار خواهم داد بی آنکه بگوید خلیفه و جانشینی چه کسانی، نشان می دهد که خلافت از خود «من» می باشد. اگر حاکمی اعلام کند: من جانشینی تعیین خواهم کرد، آنچه ابتدائاً به ذهن می آید این است که به جای خود، خلیفه تعیین می کند. گذشته از این، خداوند می خواهد مطالبی برای فرشتگان بیان کند که برای دریافت امر سجده، آماده شوند، پس مناسب است بگوید: موجودی خلق خواهم کرد که خلیفه من است و شما باید بر او سجده کنید. اگر تنها بگوید که موجودی است که جای دیگران را می گیرد چنین سخنی درست نیست و مناسبتی با امر به سجده ندارد.
وجه دیگر که مسئله مهمتری است اینکه هنگامی که خدا می فرماید: می خواهم موجودی بیافرینم که خلیفه من است فرشتگان می گویند: آیا کسی را خلیفه می کنی که فساد و خونریزی خواهد کرد در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. از جملات بعدی که خدا به آنها می فرماید: «انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین» می توان دریافت که فرشتگان، ادعایی داشته اند که قابل صدق و کذب بوده است یعنی اگر راست می گویید که شما بیشتر از انسان لایق خلافت هستید به من خبر دهید و ظاهراً آنچه فرشتگان را مجاب کرد همان بود که دانستند آدم دانشی دارد که آنها ندارند. اما نتیجه نهایی اینکه اگر صرفاً مسئله جانشینی کسی از کسی بود (و نه جانشین خدا) دیگر چه نیازی بود که فرشتگان، بر لیاقت خود تأکید کنند؟‌آنها که مزاحم انسان نیستند و آنها نیز آفریده خدا هستند، پس آنان به رسیدن به مقام ارجمندی طمع داشتند و این چیزی جز خلافت الهی نمی تواند باشد.[2] نتیجه : از ظاهر آیه 30 سوره بقره و آیات بعد از آن بر می آید که خلیفه شدن آدم مسئله ارجمند و بزرگی است که ملائکه نیز تقاضای چنین مقامی را به صورت یک پرسش می کنند و این چیزی نیست جز خلافت تکوینی از خداوند به طوری که انسان به اذن الله بتواند کارهای خدایی انجام دهد.
پس در نتیجه باید گفت: 1- اولا انسان خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین است نه موجودات دیگر.
2- مقام خلیفه اللهی انسان که قرآن از آن پرده برداشته نوعی خلافت تکوینی است و نه امری اعتباری و قراردادی مانند مناصب اجتماعی.
3- از آن جایی که خلافت به معنای جانشینی است و این امر حاصل نمی شود مگر آن که خلیفه از هر جهت و در تمام شئون حکایتگر و نمودار شخص باشد. بنابر این خلیفه خدا کسی است که بیش از سایرین با خداوند متعال سنخیت داشته باشد پس خلیفه او نیز در نمایاندن کمالات و خیرات حق تعالی برترین مخلوقات است.
4. مقام خلیفه اللهی اختصاص به حضرت آدم ندارد و در فرزندان او نیز جاری است.
5. ادعای خلیفه بودن تمام انسان ها غیر قابل قبول است زیرا برخی از انسان ها به تعبیر قرآن از حیوانات پست ­ترند تنها مطلبی که می توان گفت این است که زمینه و شأن و استعداد و قابلیت رسیدن به این مقام در فطرت همه ی انسان ها قرار داده شده است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. مرتضی مطهری، انسان کامل، انتشارات صدرا، قم.
2. محمد رجبی، انسان شناسی، انتشارات مؤسسه امام خمینی قم، ص 125.
3. حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، انتشارات بنیاد نهج البلاغه، ص 89.

پی نوشت ها:
[1] .  فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، رابطه الثقافه والعلاقات الاسلامیه، ج 1، ص 144.
[2] . مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، قم، مؤسسه امام خمینی (ره) ، ج1 ـ 3، ص 364.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید