قل ا انکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له اندادا ذلک رب العالمین (9)و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواء للسائلین (10)ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین (11)فقضاهن سبع سماوات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا ذلک تقدیر العزیز العلیم (12)
بگو راستی شما به خدایی کفر می ورزید که زمین را در دو روز خلق کرد و برای او شریک ها قایل می شوید با اینکه این خدا رب تمامی عوالم است؟(9).
و در زمین کوه های ریشه دار قرار داد که قسمت بیرونی اش سر به آسمان کشیده و نیز در زمین آنچه قوت و رزق هست در چهار فصل پدید آورده قوت و رزقی که کفاف همه روزی خواران را بدهد(10).
سپس بر آسمان که در آن هنگام دودی بود بپرداخت و آنگاه به هر دو فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید باید تحت فرمان درآیید گفتند به طوع و رغبت تحت فرمانیم(11).
پس آسمان ها را هفت عدد قرار داد آنهم در دو روز و امر هر آسمانی را در آن وحی کرد و ما آسمان دنیا را به فانوسهایی زینت دادیم ستارگانی که هم زینت آسمانند و هم حافظ آن، این است تقدیر خدایی که عزیز و داناست(12).
“قل ء انکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له اندادا…”در این آیه شریفه برای بار دوم به رسول خود دستور می دهد که از مشرکین نسبت به کفر و شرکشان به خدا پرسش نماید که با اینکه آیات و دلایل وحدانیت خدا در خلقت آسمانهاو زمین و تدبیر امر آن دو روشن است، چرا شرک می ورزند؟و این دستور را بعد از پاسخی فرموده که از گفتار مشرکین که گفتند: “قلوبنا فی آکنه”داده بود.
و استفهام در این آیه استفهام تعجبی است، و به همین مناسبت مطلب مورد استفهام رابا حرف”ان”و حرف”لام”تاکید کرد، گویا شخص استفهام کننده به هیچ وجه باورنمی کند که مردمی به خدا کفر بورزند و قائل به شرکایی برای خدا شوند، با اینکه برهان وحجت بر وحدانیت او این قدر روشن است.
“و تجعلون له اندادا” – این جمله تفسیر جمله”لتکفرون بالذی خلق الارض…”است.و کلمه”انداد”جمع”ند”است که معنای مثل را می دهد، و مراد از”جعل انداد”شریک گرفتن برای خداست، شرکایی که در ربوبیت و الوهیت مثل او باشند.
و اگر در جمله”ذلک رب العالمین”با کلمه”ذلک”که مخصوص برای اشاره به دور است، به خدای تعالی اشاره کرد، برای دور بودن ساحت مقدس او و نزاهتش از داشتن مثل و از نظایر این اوهام است.پس او رب العالمین است، که تدبیر امر تمامی مخلوقات به دست اوست و با این حال دیگر هیچ مجوزی برای این توهم نیست که غیر او ربی دیگر ومعبودی دیگر باشد.
و مراد از کلمه”یوم”در جمله”خلق الارض فی یومین”پاره ای از زمان است، نه دوروز از روزهای معمولی و معهود ذهن ما، چون روز از نظر ما ساکنان زمین عبارت است ازمقدار حرکت کره زمین به دور خودش، که یک دور آن را یک روز(و یا به عبارتی: یک شبانه روز)می نامیم، و احتمال اینکه مراد از دو روز در آیه چنین روزی باشد احتمالی است
…………………………………….. (1)این پاداش که می بینید از پیش جزای شما بود و کوشش شما قابل تقدیر بود.سوره دهر، آیه 22.
صفحه : 550
وجوهی که در باره تقدیر روزی ها در چهار روز(و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام)و جمع بین آن و اینکه خلقت زمین و آسمان ها در شش روز بوده، گفته شده است فاسد و فسادش بر همه روشن.پس – همان طور که گفتیم – مراد از روز پاره ای از زمان است واطلاق روز بر پاره ای از زمان بسیار شایع است، از آن جمله کلام خدای تعالی است که می فرماید: “و تلک الایام نداولها بین الناس” (1) و نیز می فرماید: “فهل ینتظرون الا مثل ایام الذین خلوا من قبلهم” (2) ، و امثال این موارد که ایام در پاره ای از زمان اطلاق شده است.
پس مراد از دو روزی که خدا در آن زمین را آفریده دو قطعه از زمان است که در آن تکون زمین و زمین شدن آن تمام شده.و اگر آن را دو قطعه از زمان خواند، نه یک قطعه، برای این است که دلالت کند بر اینکه زمین در تکون نخستینش، دو مرحله متغایر را طی کرده: یکی مرحله خامی و کالی و دوم مرحله پختگی و رسیده شدن.و یا به عبارتی دیگر: یکی مرحله ذوب بودن، و دیگری مرحله منجمد شدن، و امثال این تعبیرها.
“و جعل فیها رواسی من فوقها…”این آیه شریفه عطف است بر جمله”خلق الارض فی یومین”و فاصله شدن دو جمله: “و تجعلون له اندادا”و”ذلک رب العالمین”، بین معطوف و معطوف علیه، ضرری ندارد، برای اینکه جمله اول می خواهد جمله”لتکفرون”را تفسیر کند و جمله دوم می خواهداستفهام شگفت انگیز را توجیه نماید.
و کلمه”رواسی”صفتی است برای موصوفی تقدیری، یعنی برای”جبال”که در کلام نیامده و تقدیر کلام”جبالا رواسی”است، یعنی: و قرار داد در زمین کوه هایی ریشه دار وثابت.
“و بارک فیها” – یعنی و در زمین خیر بسیاری قرار داد که موجودات زنده روی زمین از نبات و حیوان و انسان در زندگی خود انواع بهره ها را از آن خیرات می برند.
گفته اند: در ظرف”اربعه ایام – چهار روز”چیزی حذف شده که (3) مربوط به کلمه”قدر”است و تقدیر کلام”و قدرالاقوات فی تتمه اربعه ایام من حین بدء الخلق”می باشد، یعنی خداوند ارزاق روزیخواران رادر تتمه چهار روز از حین آغاز خلقت مقدر فرمود.در نتیجه دو روز به خلقت زمین پرداخت و
…………………………………….. (1)ما این ایام را در بین مردم جابجا می کنیم.سوره آل عمران، آیه 140. (2)پس آیا در انتظار آنند که همان ایامی که امت های گذشته داشتند داشته باشند.سوره یونس، آیه 102. (3)مجمع البیان، ج 9، ص 5.
صفحه : 551
دو روز هم – که تتمه چهار روز است – به تقدیر ارزاق.
ولی بعضی (1) گفته اند: ظرف”اربعه ایام”متعلق به حصول ارزاق است، البته تقدیرمضاف هم یعنی کلمه”تتمه”نیز به حال خود باقی است، در نتیجه تقدیر کلام چنین می شود: “و قدر حصول اقواتها فی تتمه اربعه ایام”، یعنی خداوند پدید آوردن ارزاق را در تتمه چهار روز مقدر فرمود، که ظرف چهار روز ظرف برای خلقت زمین و پدید آوردن ارزاق هر دواست.
…………………………………….. (1)تفسیر ابی السعود، ج 8، ص 5.
بعضی دیگر گفته اند: ظرف مزبور متعلق است به حصول همه اموری که در آیه شریفه ذکر شده، هم قرار دادن کوه ها، و هم برکت دار کردن آنها و تقدیر کلام این است که حصول همه اینها در تتمه چهار روز بوده.ولی این توجیه مستلزم حذف کردن و تقدیر گرفتن بیشتری است.
و زمخشری در کشاف ظرف را متعلق به مبتدا و خبری گرفته که هر دو حذف شده اندو دیگر مانند چند وجه قبلی مضافی در تقدیر نگرفته و به گفته وی تقدیر کلام چنین می شود”کل ذلک کائن فی اربعه ایام – همه اینها در چهار روز بوده”، و در نتیجه جمله”فی اربعه ایام”از قبیل خلاصه گیری از کلام می شود، گویا فرموده: خدا زمین را در دو روز، و ارزاق روزیخواران و سایر حیوانات را هم در دو روز آفرید، در نتیجه همه اینها در چهار روز بوده (2).
مفسرین در پاسخ این سؤال که چرا آیه را حمل نکنیم بر این که قرار دادن کوه ها و یاتقدیر ارزاق در چهار روز بوده؟ گفته اند: برای این که لازمه اش این می شود که مجموع خلقت زمین و آنچه در آن است در شش روز انجام شده باشد، و چون بعد از این آیه می فرماید که: “آسمان ها در دو روز خلق شده”، در نتیجه مجموع هشت روز می شود، در حالی که قرآن کریم مکرر فرموده که مجموع خلقت آسمان ها و زمین در شش روز بوده، ناگزیر باید این وجه را حمل بر یکی از وجوه سابق کرد، آن وقت اشکال حذف و تقدیری که بر آنها وارد بود بر این نیز وارد می شود.
و انصاف قضیه این است که آیه شریفه یعنی جمله”و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواءللسائلین”ظهورش در غیر آن چیزی است که مفسرین گفته اند: قرائنی که در پیرامون آن هست تایید می کند که مراد از تقدیر اقوات زمین در چهار روز، تقدیر آن در چهار فصل است که
…………………………………….. (1)تفسیر ابی السعود، ج 8، ص 5. (2)تفسیر کشاف، ج 4، ص 188.
صفحه : 552
مقصود از سؤال در: “سواء للسائلین”استعداد ذاتی و احتیاج طبیعی نباتات و حیوانات و انسان است بر حسب ظاهر حس به دنبال میل شمالی و جنوبی خورشید پدید می آید.پس ایام چهارگانه همان فصول چهارگانه است.
و اما ایامی که در این آیات برای خلقت آسمانها و زمین آمده، چهار روز است دو روزبرای خلقت زمین، و دو روز برای به پا داشتن آسمانهای هفتگانه، بعد از آنکه دود بود، و اماایامی که در آن اقوات درست شده ایام تقدیر اقوات است، نه خلقت آنها، و آنچه که در کلام خدای تعالی مکرر آمده این است که خدای تعالی آسمانها و زمین را در شش روز آفریده، نه مجموع خلق و تقدیر را.پس حق این است که ظرف مزبور تنها قید برای جمله اخیر است ودیگر نه حذفی لازم می آید، و نه تقدیری، و مراد بیان تقدیر ارزاق زمین در چهار فصل سال است.
“سواء للسائلین” – کلمه”سواء”مفعول مطلق است برای فعلی تقدیری، و معنایش این است که: اقوات تقدیر شده فراهم شد، فراهم شدنی مخصوص، برای محتاجان.ممکن هم هست حال باشد از اقوات و معنایش این باشد که: خدا اقوات را تقدیر کرد، در حالی که برای محتاجان یکسان و برابر بود، به طوری که همه از آن استفاده کنند، نه زیاد بیاید و نه کم.
و منظور از”سائلین”انواع نباتات و حیوانات و انسان است که همه در بقای خودمحتاج به ارزاقند و به اعتبار این احتیاج ذاتی آنان را”سائل – درخواست کننده”خواند، چون با زبان حال از پروردگار خود رزق می خواهند.
آری هر چند ظاهر این دو آیه شریفه این است که تنها در باره صاحبان عقل سخن می گوید و لیکن از آن دو و مخصوصا از آیه دومی برمی آید که مراد از سؤال – همان طور که گفتیم – احتیاج و استعداد است.و بنا بر این که چنین باشد، آیه عمومیت خواهد داشت و شامل نبات هم می شود و اگر ضمیر صاحبان عقل را آورده، از باب غلبه دادن جانب آنان است.
و آیه”و اتیکم من کل ماسالتموه” (2) نیز دلالت دارد بر اینکه منظور از این درخواست، درخواست زبانی نیست، بلکه درخواست طبیعت و ذات آنهاست” (3).
…………………………………….. (1)همه آنان که در آسمانها و زمین هستند از او درخواست دارند.سوره رحمان، آیه 29. (2)هر چه را که درخواست کنید به شما داده.سوره ابراهیم، آیه 34. (3)چون می بینیم که کفار مانند سایرین مصداق جمله”من فی السموات و الارض”هستند، بااینکه به زبان از خدا سؤال و درخواست نمی کنند.پس معلوم می شود منظور از این سؤال، درخواست ذاتی محتاجان است.(مترجم).
صفحه : 553
معنای جمله: “ثم استوی الی السماء”و بیان اینکه مفاد کلمه”ثم”تاخر زمانی خلقت آسمان نیست”ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتااتینا طائعین”کلمه”استوی” – به طوری که راغب (1) گفته – وقتی با کلمه”علی”متعدی شود معنای استیلاء و تسلط را می دهد، مانند آیه”الرحمن علی العرش استوی – رحمان بر عرش مسلط است”و چون با کلمه”الی”متعدی گردد، معنای رسیدن به چیزی را می دهد.
و نیز در مفردات گفته: (2) کلمه”کره” – به فتحه کاف – به معنای مشقتی است که ازخارج و به اکراه و اجبار دیگران بر آدمی تحمیل شود، ولی کلمه”کره” – به ضمه کاف – به معنای مشقتی است که از ناحیه خود انسان برسد.
پس معنای اینکه فرمود: “ثم استوی الی السماء”این است که خدا سپس متوجه آسمان شد، و به امر آن بپرداخت.و منظور از توجه به آسمان خلق کردن آن است، نه اینکه بدانجا رود، چون قصد مکانی جز با انتقال قاصد از مکانی به مکانی دیگر و از جهتی به جهت دیگر تصور ندارد، و خدای تعالی از چنین چیزی منزه است.
و ظاهر اینکه جمله را با کلمه”ثم”عطف کرد، این است که خلقت آسمانها بعد ازخلقت زمین بوده.و لیکن بعضی گفته اند کلمه”ثم”که بعدیت را می رساند، صرفا بعدیت درخبر را می رساند، نه بعدیت به حسب وجود و تحقق را.مؤید این قول آیه” ام السماء بنیها…والارض بعد ذلک دحیها اخرج منها ماءها و مرعیها و الجبال ارسیها” (3) است که خلقت زمین رابعد از آسمان می داند.
بعضی (4) گفته اند: این آیات سوره نازعات دلالت ندارد بر اینکه خلقت زمین بعد ازآسمان بوده، چون آیات مزبور گستردن زمین را بعد از آسمان می داند، نه خلقت آن را.ولی این اعتراض وارد نیست، برای اینکه زمین کروی شکل است و گستردن آن به جز خلقتش به این شکل نمی تواند باشد.
علاوه بر این، آیات مزبور بعد از گستردن زمین، به اخراج آب و چراگاه زمین وریشه دار کردن کوه هایش اشاره کرده و این عینا همان مطلبی است که جمله”و جعل فیها
…………………………………….. (1)مفردات راغب، ماده”سوا”. (2)مفردات راغب، ماده”کره”. (3)آیا خلقت شما سخت تر است یا آسمان که خدا بنایش کرد…و بعد از آن زمین را بگسترد، آب و چراگاه آن را بیرون نمود و کوه های ریشه دار در آن پدید آورد.سوره نازعات، آیه 27 – 30. (4)تفسیر منهج الصادقین، ج 8، ص 176.
صفحه : 554
توضیح در مورد فرمان خداوند به آسمان و زمین(ائتیا طوعا او کرها)و تخییر آن دو بین آمدن به طوع یا کره رواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها”، در آیات مورد بحث بیان می کند، چون دراین آیات قرار دادن کوه ها در زمین و برکت دادن به زمین و تقدیر ارزاق را با خلقت زمین یکجابیان کرده و سپس خلقت آسمان را با کلمه”ثم”به آن عطف کرده.پس دیگر نمی توانیم این کلمه را به معنای بعدیت زمانی بگیریم.به عبارت ساده تر: در آیات مورد بحث کلمه”ثم”ظهور در این دارد که خلقت آسمانها بعد از زمین بوده و در آیات سوره”نازعات”کلمه”بعدذلک”نیز ظهور دارد در اینکه خلقت زمین(که گفتیم با دحو و گستردن آن یکی است)، بعد ازخلقت آسمانها بوده، ولی ظهور جمله”بعد ذلک”روشنتر، و قویتر از ظهور کلمه”ثم”دربعدیت است – و خدا داناتر است.
“و هی دخان” – این جمله حال است از کلمه”سماء”و جمله چنین معنا می دهد: خدای تعالی متوجه آسمان شد، تا آن را بیافریند، در حالی که چیزی بود که خدا نامش را دودگذاشت و آن ماده ای بود که خدا به صورت آسمانش در آورد و آن را هفت آسمان کرد، بعد ازآن که از هم متمایز نبودند و همه یکی بودند.و به همین مناسبت در آیه مورد بحث آن را مفردآورد و فرمود: “ثم استوی الی السماء”و نفرمود: “الی السموات”.
“فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها” – حرف”فاء”که بر سر این جمله آمده، آن را فرع ما قبل کرده – که همان توجه خدا به سوی آسمان باشد – و چون بدون شک مورد و مقام آیه مورد تکوین است، در نتیجه اینکه به آسمان و زمین فرمان می دهد که”ائتیا طوعا او کرها چه بخواهید و چه نخواهید باید بیایید”، کلمه و فرمان تکوینی است، نه اینکه خداوند چنین سخنی گفته باشد، بلکه همان امر تکوینی است که در هنگام ایجاد موجودی صادر می کند وآیه”انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون” (1) از آن خبر می دهد.
و مجموع دو جمله”ائتیا…”و جمله”اتینا…”که اولی فرمان خدا و دومی پاسخ زمین و آسمان است، صفت ایجاد و تکوین را ممثل می کند، تا فهم مردم ساده آن را درک کند.و به طوری که از کلام خدای تعالی استفاده می شود، علم را برای تمامی موجودات قائل است، چیزی که هست سخن گفتن خدا با هر چیزی به حسب حال آن چیز و مناسب با آن است، و بنا بر این جمله مورد بحث که یکی از مواردی را که خدا با موجودات سخن گفته حکایت می کند حقیقتی تحلیلی خواهد بود.
و ما در مباحث قبلی مقداری در باره این مطلب بحث کرده ایم، و – ان شاء الله تعالی –
…………………………………….. (1)سوره یس، آیه 82.
صفحه : 555
مقداری دیگر در تفسیر آیه”قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شی ء”آیه 21 از همین سوره بحث خواهیم کرد.
و اینکه بعضی از مفسرین گفته اند: “مراد از فرمان”ائتیا”این است که آثار و منافع خود را ظاهر سازند، نه امر به موجود شدن و تکوین یافتن باشد”، صحیح نیست، برای اینکه تکون آسمان را هنوز بیان نکرده و بعدا بیان می کند و معنا ندارد قبل از اینکه آن را بیان کند، امر کند که آثار و منافع خود را ظاهر سازد.
در جمله”ائتیا طوعا او کرها”آمدن را بر آن دو واجب کرده و مخیرشان کرده به اینکه به طوع بیایند و یا به کراهت، و این را می توان به وجهی توجیه کرد، به اینکه منظور از”طوع”و”کره” – که خود نوعی قبول کردن و نکردن و ملایمت و سازگاری و عدم آن است، این باشد که آسمان و زمین موجود شوند، چه اینکه قبلا استعداد آن را داشته باشند، و چه نداشته باشند. در نتیجه جمله”ائتیا طوعا او کرها”کنایه می شود از اینکه چاره ای جز هستی پذیرفتن ندارند و هست شدن آن دو امری است که به هیچ وجه تخلف پذیر نیست، چه بخواهندو چه نخواهند چه درخواست داشته باشند و چه نداشته باشند، باید موجود شوند.آسمان و زمین هم این فرمان را پذیرفتند و پاسخ گفتند که ما امر تو را پذیرفتیم، اما نه به کراهت، یعنی نه بدون داشتن استعداد قبلی و قبول ذاتی، بلکه با داشتن آن و بدین جهت گفتند”اتینا طائعین”یعنی ما، استعداد پذیرفتن هستی را داریم.
و اینکه بعضی (1) از مفسرین گفته اند: “جمله”طوعا او کرها”در مقام تمثیل این حقیقت است که تاثیر قدرت خدای تعالی در آسمان و زمین حتمی است و محال است آن دواز پذیرفتن آن تاثیر امتناع ورزند، نه اینکه بخواهد برای آسمان و زمین طوع و کراهتی اثبات کند”تفسیر صحیحی نیست، برای اینکه در جمله بعدی که می گویند”اتینا طائعین”، با آن منافات دارد، چون اگر جمله اولی در مقام اثبات کراهت و طوع برای آسمان و زمین نباشد، معنا ندارد که آسمان و زمین در پاسخ برای خود اثبات طوع کنند.
“قالتا اتینا طائعین” – این جمله پاسخی است از آسمان و زمین، به خطابی که خدای تعالی به ایشان فرمود و در آن اظهار می دارند: ما به اختیار و طوع پذیرفتیم.و اگر کلمه”طائعین”را که مخصوص صاحبان عقل است به کار برد، با اینکه آسمان و زمین دارای عقل نیستند، بدین جهت است که مقام، مقام مخاطبه و جواب است و این دو مقام مخصوص دارندگان عقل است.
…………………………………….. (1)تفسیر کشاف، ج 4، ص 189.
صفحه : 556
معنای اینکه در باره خلقت آسمانها فرمود: “فقضیهن سبع سموات…”و اگر این کلمه را به صیغه جمع آورد، با اینکه جا داشت بگویند”اتینا طائعین – مادو تن به طوع و رغبت آمدیم”بعید نیست برای این بوده که خواسته اند اظهار تواضع کنند وخود را از سایر مخلوقات خدا که آنها نیز مطیع امر اویند متمایز و جدا حساب نکنند و بدین جهت به لسان جمع پاسخ داده اند، نظیر اینکه نمازگزار با اینکه یک نفر است، می گوید: “ایاک نعبد و ایاک نستعین” (1).
در آیات مورد بحث بعد از آنکه خلقت و تدبیر امر آسمان را بیان کرده، مع ذلک درآیه مورد بحث آسمان را دو باره با زمین شرکت داده، با اینکه جا داشت تنها سخن از زمین به میان آورد، و این خالی از این اشعار نیست که بین آن دو نوعی ارتباط در وجود و اتصال درنظام هست، و همین طور هم هست چون فعل و انفعال و تاثیر و تاثر در بین تمامی اجزای عالم مشهود است.
و در اینکه فرمود”فقال لها و للارض ائتیا”که احتمالات در آن گذشت به هر حال این اشاره را دارد که کلمه”ثم”در جمله”ثم استوی”تاخر رتبی کلام را می رساند، نه بعدیت زمانی را.
“فقضیهن سبع سموات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها”معنای اصلی”قضاء”، جدا کردن چند چیز از یکدیگر است.و ضمیر”هن”به آسمانها برمی گردد.و جمله”سبع سموات”حال از ضمیر است.و ظرف”فی یومین”متعلق است به جمله” فقضاهن”، در نتیجه جمله مزبور می فهماند که آسمانی که خدا متوجه آن شد، به صورت دود بود و امر آن از نظر علیت یافتن وجود مبهم و غیر مشخص بود و خدای تعالی امرآن را متمایز کرد و آن را در دو روز هفت آسمان قرار داد.
بعضی (2) از مفسرین گفته اند: کلمه”قضاء”در این آیه معنی گردانیدن را متضمن است و در نتیجه”سبع سموات”مفعول دوم آن است.وجوه دیگری هم در این آیه ذکرکرده اند که نقل آنها اهمیتی ندارد.
و این آیه شریفه با آیه قبلیش ناظر به تفصیل اجمالی است که در آیه”ا و لم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما” (3) متعرض آن بود.
…………………………………….. (1)ما تو را می پرستیم و از تو یاری می خواهیم.سوره حمد، آیه 5. (2)روح المعانی، ج 24، ص 103. (3)آیا کسانی که کافر شدند ندیدند که آسمانها و زمین یکپارچه بود، ما آنها را از هم جداکردیم.سوره انبیاء، آیه 30.
صفحه : 557
مراد از”وحی”و مقصود از امر آسمان ها در جمله: “و اوحی فی کل سماء امرها””و اوحی فی کل سماء امرها” – بعضی (1) از مفسرین گفته اند: منظور از امر آسمان که می فرماید: خدا به هر آسمانی امر آن را وحی کرد، آثاری است که استعداد داشتن آن راداشته و یا حکمت اقتضاء می کرده آن آثار را داشته باشد، مثل اینکه فرشتگانی در آنجاباشند، یا ستاره ای در آن خلق شود، و یا امثال این.و کلمه”وحی”به معنای خلقت و ایجاداست و جمله مورد بحث عطف است بر جمله”قضاهن”و می خواهد این را هم مقید به زمان آن کند و بفرماید: وحی در هر آسمان نیز در همان دو روز صورت گرفت.و معنای جمله موردبحث این است که: خداوند در همان دو روز موجودات در هر آسمانی را، که یا ملائکه بودند، یا ستاره، و یا غیر آن، بیافرید.
ولی خواننده عزیز خود متوجه است که معنا کردن”وحی”به خلقت و معنا کردن”امر”به موجودات داخل آسمانها از قبیل فرشته و یا ستاره، عنایت بسیاری لازم دارد که بدون دلیل روشن نمی توان از آن کلمات این معانی را اراده کرد و همچنین مقید کردن جمله عطف شده به دو روز که در جمله معطوف علیه مذکور بود، نیز دلیل می خواهد.
بعضی (2) دیگر گفته اند: مراد از امر آسمانها، تکلیف الهی متوجه به اهل هر آسمان است که همان ملائکه ساکن در آن باشد و معنای”وحی”همان معنای معروفش است.ومعنای جمله این است که: خدای تعالی به اهل هر آسمانی و ملائکه ای که در آنند اوامری درباره عبادت وحی فرمود.
اشکال این وجه هم این است که اگر عبارت آیه شریفه”اوحی الی کل سماء”بود، باز ممکن بود بگوییم مراد از”وحی”همان وحی معمول است، ولی فرموده: “اوحی فی کل سماء”و این عبارت با آن معنا آن طور که باید نمی سازد.
بعضی (3) دیگر گفته اند: مراد از امر آسمان، آن چیزی است که خدا از آسمان خواسته.
و این وجه در حقیقت به یکی از دو وجه قبلی رجوع می کند، چون اگر منظور از”وحی”خلق و ایجاد باشد، این وجه به وجه اول برمی گردد و اگر معنای معروفش باشد به وجه دومی برگشت می کند.
پس باید فکر دیگری کرد، و از آیات دیگر کمک گرفت، از آیاتی که در آن به امرآسمانها اشاره ای رفته، معنایی دقیق تر فهمیده می شود.اینک آن آیات: “یدبر الامر من السماء
…………………………………….. (1 و 2)روح المعانی، ج 24، ص 103. (3)تفسیر تبیان، ج 9، ص 110.
صفحه : 558
الی الارض ثم یعرج الیه” (1) ، “الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامربینهن” (2) ، “و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ما کنا عن الخلق غافلین” (3).
از آیه اولی استفاده می شود که آسمان مبدا امری است که به وجهی از ناحیه خدای تعالی به زمین نازل می شود و آیه دوم دلالت دارد بر اینکه امر از آسمانی به آسمانی دیگر نازل می شود تا به زمین برسد و آیه سوم می فهماند که آسمانها راههایی هستند برای سلوک امر ازناحیه خدای صاحب عرش و یا آمد و شد ملائکه ای که حامل امر اویند، همچنان که آیه”تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر” (4) و آیه”فیها یفرق کل امر حکیم” (5) ، نیزتصریح دارند به اینکه امر خدا را ملائکه از آسمان به زمین می آورند.
…………………………………….. (1)خدای تعالی امر را از آسمان تا زمین تدبیر می کند، و سپس به سوی آن صعود می نماید.سوره الم سجده، آیه 5. (2)الله آن کسی است که هفت آسمان و از زمین نیز مثل آن بیافرید که امر از بین آنها نازل می شود.سوره طلاق، آیه 12. (3)با اینکه ما بر بالای سر شما هفت طریقه خلق کردیم، آن وقت چگونه ما از خلق غافل می شویم.سوره مؤمنون، آیه 17. (4)ملائکه و روح در آسمانها به اذن پروردگارشان هر امری را نازل می کنند.سوره قدر، آیه 4. (5)در آن هر امر مقتضی تفصیل داده می شود.سوره دخان، آیه 4.
و اگر مراد از”امر”، امر تکوینی خدای تعالی باشد که عبارت است از کلمه ایجاد، همان طور که از آیه”انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن” (6) نیز استفاده می شود، در این صورت اگر آیات را به یکدیگر ضمیمه کنیم، و این معنا را افاده می کند که: منظور از امر الهی که در زمین اجرا می شود، عبارت است از خلقت و پدید آوردن حوادث که آن حوادث راملائکه از ناحیه خدای صاحب عرش حمل نموده و در نازل کردنش طرق آسمان را طی می کنند، تا از یک یک آسمانها عبور داده و به زمین برسانند.
و به طوری که از آیه شریفه”حتی اذا فزع عن قلوبهم قالوا ما ذا قال ربکم قالوا الحق وهو العلی الکبیر” (7) استفاده می شود: امر خدای تعالی را ملائکه هر آسمان حمل می کند و به ملائکه آسمان پایین تر تحویل می دهد، که در تفسیر سوره”سبا” پیرامون این معنا بحث شد.ونیز به طوری که از آیه شریفه”و کم من ملک فی السموات” (8) ، و آیه شریفه”لا یسمعون الی
…………………………………….. (6)سوره یس، آیه 83. (7)سوره سبا، آیه 23. (8)چه بسیار فرشتگان که در آسمانهایند.سوره نجم، آیه 26.
صفحه : 559
وجه اینکه فرمود”سماء دنیا”را با”مصابیح”آراستیم.
الملاء الاعلی و یقذفون من کل جانب” (1) ، استفاده می شود آسمانها مسکن ملائکه است.
در نتیجه امر خدا یک نسبت به تک تک آسمانها دارد، به اعتبار ملائکه ای که در آن ساکنند و نسبتی هم به هر فرقه از فرقه های ملائکه دارد، به اعتبار اینکه حامل آن امرند.وخداوند امر را به آنان تحمیل کرده، یعنی به ایشان وحی فرموده، چون در آیه”انما قولنا لشی ءاذا اردناه ان نقول له کن” (2) امر خدای را قول خدا خوانده.
در نتیجه از آنچه گفته شد معلوم گردید که معنای آیه”و اوحی فی کل سماء امرها”این شد که خدای سبحان در هر آسمانی امر الهی را که منسوب و متعلق به آن آسمان است به اهلش، یعنی ملائکه ساکن در آن، وحی می کند.و اما اینکه کلمه”یومین”در آیه ظرف باشد، هم برای خلقت آسمانهای هفتگانه، و هم برای این وحی، هیچ دلیلی از الفاظ آیه بر آن دلالت نمی کند.
“و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا ذلک تقدیر العزیز العلیم”در این آیه شریفه کلمه”سماء”را مقید به دنیا کرد و فرمود: آسمان دنیا را باچراغهایی زینت دادیم تا دلالت کند بر اینکه آن آسمانی که قرارگاه ستارگان است، نزدیک ترین آسمان به کره زمین است، چون به حکم آیه”خلق سبع سموات طباقا” (3) آسمانهاطبقه طبقه و بعضی فوق بعض دیگر قرار دارند.
و از ظاهر اینکه فرموده: آن را با چراغهایی زینت دادیم، و اینکه در آیه”انا زیناالسماء الدنیا بزینه الکواکب” (4) صریحا فرموده که آن چراغها عبارتند از ستارگان، برمی آید که ستارگان، همه در آسمان دنیا و پایین تر از آن قرار دارند، و برای زمین مانند قندیلهایی هستندکه آویزان شده باشند.
بعضی (5) از مفسرین گفته اند: کواکب در همه آسمانها هست، ولی از آنجایی که برای مردم روی زمین چنین به نظر می رسد که در آسمان دنیا می درخشند، از این جهت آنها رازینت آسمان دنیا خواند.و این حرف صحیح نیست، برای اینکه اگر ستارگان در همه آسمانها
…………………………………….. (1)سخن ملائکه آسمانها به گوش آنان نمی رسد و اگر بخواهند گوش دهند از هر طرف به قهررانده شوند.سوره صافات، آیه 8. (2)قول ما در باره هر چیزی که اراده اش کنیم این است که بگوییم باش.سوره نحل، آیه 40. (3)هفت آسمان را طبقه به طبقه آفرید.سوره ملک، آیه 3. (4)سوره صافات، آیه 6. (5)روح البیان، ج 8، ص 238.
صفحه : 560
پراکنده بودند، با در نظر گرفتن اینکه آسمان ها صاف و شفافند، باید ستارگان برای تمامی آسمان ها زینت باشند، نه تنها آسمان دنیا.
و اما اینکه آیه”ا لم تروا کیف خلق الله سبع سموات طباقا و جعل القمر فیهن نورا وجعل الشمس سراجا” (1) ماه و خورشید را نور و چراغ هفت آسمان خوانده، دلیل نمی شود براینکه ماه و خورشید در هفت آسمان نور و چراغند، بلکه از آنجا که روی سخن با ما بوده که شب و روز از نور این دو کره استفاده می کنیم، آن دو را نور و چراغ نامیده.و در جای دیگر نیزفرموده: “و جعلنا سراجا وهاجا” (2).
“و حفظا” – یعنی و ما آسمانها را از شیطانها حفظ کردیم، همچنان که در جای دیگرفرموده: “و حفظناها من کل شیطان رجیم الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبین” (3).
“ذلک تقدیر العزیز العلیم” – این جمله اشاره به نظم و ترتیبی است که در سابق(آیات اواسط سوره که در باره آسمان و زمین و ستارگان بود)بحث شد.
گفتاری در تکمیل مطالب گذشته(راجع به آسمان ها و اینکه آسمان ها منزلگاه ملائکه است)
از آنچه گذشت چند نکته به دست آمد: اول اینکه: آنچه از ظاهر آیات – البته فراموش نشود که می گوییم ظاهر نه صریح استفاده می شود این است که آسمان دنیا از بین آسمانهای هفتگانه عبارت است از آن فضایی که این ستارگان بالای سر ما در آن قرار دارند.
دوم اینکه: این آسمانهای هفتگانه نامبرده، همه جزو خلقت جسمانی اند و خلاصه همه در داخل طبیعت و ماده هستند، نه ماورای طبیعت چیزی که هست این عالم طبیعت هفت طبقه است که هر یک روی دیگری قرار گرفته و از همه آنها نزدیکتر به ما، آسمانی است که ستارگان و کواکب در آنجا قرار دارند و اما آن شش آسمان دیگر، قرآن کریم هیچ حرفی در باره شان نزده، جز اینکه فرموده روی هم قرار دارند.
…………………………………….. (1)آیا نمی بینند چگونه خدا هفت آسمان را روی هم آفرید و ماه را در آنها نور و خورشید را چراغ کرد.سوره نوح، آیه 15 و 16. (2)ما چراغی روشن درست کردیم.سوره نباء، آیه 13. (3)ما آنها را از هر شیطانی رانده شده حفظ کردیم، مگر شیطانی که استراق سمع کند که بلافاصله شهابی روشن دنبالش می کند.سوره حجر، آیه 17 و 18.
صفحه : 561
سوم اینکه: منظور از آسمانهای هفتگانه، سیارات آسمان و یا خصوص بعضی از آنهااز قبیل خورشید و ماه و غیر آن دو نیست.
چهارم اینکه: اگر در آیات و روایات آمده که آسمانها منزلگاه ملائکه است، و یاملائکه از آسمان نازل می شوند، و امر خدای تعالی را با خود به زمین می آورند، و یا ملائکه بانامه اعمال بندگان به آسمان بالا می روند، و یا اینکه آسمان درهایی دارد، که برای کفار بازنمی شود و یا اینکه ارزاق از آسمان نازل می شود، و یا مطالبی دیگر غیر اینها، که آیات وروایات متفرق بدانها اشاره دارد، بیش از این دلالت ندارد که امور مزبور نوعی تعلق و ارتباط باآسمانها دارند.اما اینکه این تعلق و ارتباط نظیر ارتباطی که مابین هر جسمی با مکان آن جسم می بینیم، بوده باشد، آیات و روایات هیچ دلالتی بر آن ندارد، و نمی تواند هم داشته باشد، چون جسمانیت مستلزم آن است که محکوم به نظام مادی جاری در آنها باشد، همان طور که عالم جسمانی محکوم به دگرگونی، تبدل و فنا و سستی است، آن امور هم محکوم به این احکام بشود.
آری امروز این مساله واضح و ضروری شده که کرات و اجرام آسمانی هر چه و هرجا که باشند، موجودی مادی و عنصری جسمانی هستند که آنچه از احکام و آثار که در عالم زمینی ما جریان دارد، نظیرش در آنها جریان دارد.و آن نظامی که در آیات شریفه قرآن برای آسمان و اهل آسمان ثابت شده و آن اموری که در آنها جریان می یابد، و در تفسیر آیات موردبحث بدانها اشاره شد، هیچ شباهتی به این نظام عنصری و محسوس در عالم زمینی ما ندارد، بلکه به کلی منافی با آن است.
علاوه بر این، اصلا در روایات آمده: ملائکه از نور خلق شده اند و غذایشان تسبیح خدااست.
و اینکه خلقتشان چگونه است، و اینکه خلقت آسمانها و آسمانیان چطور است هیچ شباهت و ربطی با نظام جاری در زمین ندارد.
پس ملائکه برای خود عالمی دیگر دارند، عالمی است ملکوتی که(نظیر عالم مادی ما)هفت مرتبه دارد، که هر مرتبه اش را آسمانی خوانده اند و آثار و خواص آن مراتب را آثار وخواص آن آسمانها خوانده اند، چون از نظر علو مرتبه و احاطه ای که به زمین دارند، شبیه به آسمانند که آن نیز نسبت به زمین بلند است و از هر سو زمین را احاطه کرده و این تشبیه را بدان جهت کرده اند که درکش تا حدی برای ساده دلان آسان شود.
…
صفحه : 563
بحث روایتی
درالدر المنثور آمده که: ابن جریر، از ابو بکر روایت کرده که گفت: یهود نزدرسول خدا(ص)شدند و گفتند: ای محمد! به ما خبر ده ببینیم خداونددر این ایام ششگانه چه خلق کرده؟فرمود: در روز یک شنبه و دو شنبه زمین را و در سه شنبه کوه ها را و در چهار شنبه شهرها و ارزاق و نهرها و آبادیها و خرابیها را.و در پنجشنبه تا سه ساعت از روز جمعه در ساعت اول اجل ها و در ساعت دوم آفت ها و در ساعت سوم آدم راآفرید.گفتند: اگر تکمیلش کنی درست گفتی.رسول خدا(ص)فهمیدمنظورشان چیست، خشمگین شد و در نتیجه آیه”و ما مسنا من لغوب فاصبر علی ما یقولون”نازل گشت (1).
.و در بعضی از اخبار شیعه نیز (2) آمده.و اینکه در این روایت یهودیان گفتند: درست گفتی اگر تکمیلش کنی، منظور یهود این بوده که آن جناب بر طبق عقاید یهودیان بفرماید: و روز
…………………………………….. (1 و 2)الدر المنثور، ج 5، ص 360.
صفحه : 564
روایاتی در باره آغاز خلقت عالم شنبه که خدای تعالی از کار خلقت فارغ شد استراحت کرد و به این جهت رسول خدا(ص) ناراحت شد.
و از نظر ما این روایات بوی جعل می دهد، به چند دلیل: اول اینکه: در این روایات آمده که یهود پاسخ رسول خدا(ص)را پسندید و آن را موافق عقاید خود یافت، در حالی که موافق نیست زیرا در تورات در سفرتکوین آمده که: خدای تعالی نور و ظلمت و شب و روز را در یکشنبه آفرید و آسمان را دردوشنبه، و زمین و دریاها و گیاهان را در سه شنبه، و خورشید و ماه و ستارگان را در چهار شنبه وجنبندگان دریا و مرغان را در پنجشنبه و حیوانات صحرا و انسان را در جمعه، و در نتیجه در روزشنبه به فراغت و استراحت پرداخت.
در اینجا ممکن است کسی بگوید: از کجا که تورات امروز و تورات زمان رسول خدا(ص)یکی بوده، ممکن است با آن فرق داشته باشد، لیکن این اشکال وارد نیست.
دوم اینکه: پدید آمدن روزهای هفته که عبارت است از یک روز با شب همان روز، مولود حرکت وضعی زمین به دور محور خودش است که از هر یک بار که به دور خود دور می زند، یک شب و یک روز پدید می آید، چون همیشه یک طرفش رو به خورشید است و یک طرفش پشت به خورشید.بنا بر این دیگر چه معنا دارد که قبل از آنکه خدای تعالی آسمانها و آسمانیان و زمین را خلق کرده و آن را کره ای دوار و متحرک ساخته باشد، شنبه و یکشنبه ای وجودداشته باشد؟نظیر این اشکال در خلقت آسمانها نیز می آید، که قبل از خلقت آن و خلقت آسمانها که یکی از آنها خورشید است، دوشنبه ای وجود داشته باشد.
سوم اینکه: در این روایات یک روز را برای خلقت کوه ها قرار داده و حال آنکه خلقت کوه ها تدریجی بوده.و همچنین نظیر این اشکال در خلقت شهرها و نهرها و رزقها وارداست، چون آنها نیز به تدریج درست شده، نه در یک روز.
و در روضه کافی به سند خود از محمد بن عطیه از امام ابی جعفر(ع)روایت کرده که فرمود: خدای تعالی نخست آن ماده ای را که تمامی اشیاء را از آن درست کرده، بیافرید و آن عبارت بود از آب که تمامی اشیاء را مولود آن دانسته، ولی دیگر برای آب نسبتی و ماده ای که خلقتش را به آن نسبت دهد قرار نداده.و از جمله چیزهایی که از آب خلق کرده باد است.
خدای تعالی باد را که از آب پدید آورد، بر آب مسلط کرد، تا شکم آب را پاره کند و
صفحه : 565
آب را بر هم زند تا کف کند، آن قدر که خود خدا می خواست کف کند، سپس از آن کف زمینی سفید و پاکیزه که در آن هیچ بلندی و پستی و هیچ سوراخ و برآمدگی و هیچ درخت نبود، درست کرد و آنگاه آن را در هم پیچیده روی آب قرار داد.
و سپس از آب آتش را بیافرید، آتش نیز شکم آب را باز کرده و آن را بر هم زد، تابخار و دودی از آن برخاست، آن قدر که خود خدا می خواست برخیزد و سپس از آن دودآسمانی صاف و شفاف بیافرید، که در آن هیچ برآمدگی و سوراخی نبود، این است که می فرماید: “و السماء و ما بناها” (1).
مؤلف: در این معنا روایاتی دیگر نیز هست.و ممکن است مضمون آنها را و نیزمضامین آیات را به فرضیات مسلمه علوم امروزی تطبیق کرد، فرضیاتی که در باره آغاز خلقت عالم و هیات آن دارند، چیزی که هست از آنجایی که حقایق قرآنی را نمی توان با حدس وفرضیات علمی محدود کرد، لذا متعرض این تطبیق نشدیم، بله اگر روزی این فرضیات آن قدرقطعی و مسلم شد که به صورت برهان علمی درآمد، آن وقت ممکن است در مقام تطبیق آن باآیات قرآنی برآمد.
و در نهج البلاغه است که: یکی از شواهد خلقت او، آفرینش آسمانها است که بدون پایه و ستونی استوار و پا بر جا است. خدای سبحان آنها را دعوت کرد، بدون درنگ و به فوریت اجابت کردند، در حالی که مطیع و معترف به ربوبیتش بودند و اگر اقرار آنها به ربوبیت خدای تعالی نبود و به اطاعتش گردن ننهاده بودند، خدای تعالی آنها را محل عرش خودنمی کرد، و مسکن فرشتگان خویش و محل صعود کلمه طیب و عمل صالح بندگانش نمی ساخت (2).
و در کتاب کمال الدین به سندی که به فضیل رسان دارد، از او روایت کرده که گفت: محمد بن ابراهیم نامه ای به امام صادق(ع)نوشت و در آن عرضه داشت: مارا از فضل و برتری که شما اهل بیت دارید خبر بده.امام صادق(ع)در پاسخش نوشت: ستارگان امان اهل آسمان هستند، به طوری که اگر از بین بروند، وعده ای که به اهل آسمان داده شده فرا می رسد و همه نابود می گردند و رسول خدا(ص)فرمود: اهل بیت من هم امان اهل زمینند، اگر اهل بیت من از زمین رخت بربندد، آن وعده ای
…………………………………….. (1)روضه کافی، ج 8، ص 94، ح 67. (2)نهج البلاغه(صبحی الصالح)، خطبه 182.
صفحه : 566
که خدا داده، به امت من خواهد رسید (1).
مؤلف: این معنا در روایات بسیاری وارد شده.
و در بحار از کتاب الغارات و او به سند خود از ابن نباته، روایت کرده که گفت: ازامیر المؤمنین(ص)پرسیدند: فاصله بین زمین و آسمان چقدر است؟فرمود به قدری که چشم کار کند و به مقداری که نفرین مظلوم بالا رود (2).
مؤلف: و این پاسخ امام(ع)از لطائف کلمات آن جناب است که هم به ظاهر آسمان اشاره کرده و هم به باطن آن که بیانش گذشت.
…………………………………….. (1)کمال الدین، ج 1، ص 205، ح 17. (2)بحار الانوار، ج 55، ص 93، ح 14.