ابتدا باید توجه داشت که بحث از مسأله روح یکی از مباحث بسیار مهم و در عین حال مشکل کلامی و فلسفی است، اینکه حقیقت روح چیست؟ آیا مجرد است یا مادی؟ آیا قبل از ابدان موجود است یا نه؟ و… از سؤالاتی است که همواره در طول حیات فکری و عقیدتی بشر، برای او مطرح بوده و ذهن فلاسفه و متکلمین را بخود مشغول داشته است.
در میان فلاسفه عده ای مثل افلاطون معتقدند که روح یک جوهر جاویدان است که از ازل وجود داشته و بعد که جنین انسان آماده می شود روح به آن ملحق می شود مثل مرغی که بیاید در آشیانه جا بگیرد و بعد از مردن هم دو مرتبه به جای اول خودش برگردد.[1]
در مقابل ارسطو معتقد است که نفس با همه تفاوتی که با سایر قوا و نیروهای عالم دارد، در همین دنیا و با بدن پیدا می شود، وقتی که بدن پیدا و کامل می شود، روح هم همین جا حادث می شود، یعنی هیچ سابقه دنیای قبلی ندارد و نیز معتقد است که روح با مردن بدن فانی می شود.[2]
حکما و فلاسفه اسلامی می گویند: روح سابقه قبلی ندارد، یک موجودی نیست که قبل از بدن وجود داشته باشد (برخلاف نظر افلاطون) بلکه روح در همین دنیا موجود می شود، ولی بعد از وجود باقی می ماند و با مرگ انسان، از بین نمی رود، روح بعد مجرد انسان است.
شیخ اشراق در این زمینه می گوید: نفس پیش از بدن متصور نیست، زیرا که پیش از بدن یا بسیار باشد یا یکی، اگر بسیار باشد، بسیاری بی ممیز (بدون تشخیص) متصور نیست و پیش از بدن ممیزی که بواسطه بدن حاصل می شود از افعال و حرکات و ادراکات متصور نیست.[3]
ابن سینا می گوید: نفس پدر و مادر موادی را جذب می کند و ماده منی را می سازد که قابلیت انسان شدن را داراست و بعد قابلیت نفس بالاتر را پیدا می کند که نفس حیوانی است و بعد از مرحله ای قابلیت نفس انسانی را پیدا می کند مانند زغالی که استعداد شعلهور شدن را دارد و ابتدا گرم می شود و بعد سرخ می شود و بعد مشتعل می گردد.[4]
حال باید دید که دیدگاه قرآن کریم در این رابطه چیست؟
قرآن در مورد خلقت حضرت آدم می فرماید:… ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فیه مِن روُحِه…[5]
سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید، یعنی وقتی او را تسویه و تعدیل و خلقت جسمانی اش را تکمیل کرد از روحی که مخلوق خدا بود در او دمید، پس قبل از خلقت بدن و تکمیل و تسویه آن روحی وجود نداشت، بلکه روح بعد از تکمیل خلقت جسمانی از طرف خداوند نشأت گرفته و در او دمیده شد.
همچنین در آیه دیگر می فرماید: ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهَ فی قَرارِ مَّکین ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً، فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فکسونا العظام لحماً ثم انشأناه خلقاً آخَرَ…[6] سپس نطفه را بصورت علقه و علقه را بصورت مضغه و مضغه را بصورت استخوانهایی در آوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم، سپس آنرا آفرینش تازه ای دادیم…
چنانکه از این آیه بر می آید، اول خلقت مادی انسان تکمیل می شود یعنی اول بصورت نطفه است بعد بصورت مضغه، گوشت جویده شده، بعد بصورت استخوان، بعد پوشاندن استخوانها از گوشت، تمام این مراحل سیر تکمیل شدن جسم انسان است و در ادامه می فرماید: «ثُمَّ اَنْشَأناهُ خَلَقاً آخَر» یعنی بعد از تکمیل شدن جسم، آفرینش دیگری به انسان دادیم، و مراد از این آفرینش جدید همان انسانیت انسان است که دارای حیات و علم و قدرت است که از آن به «من» تعبیر می شود و این در واقع همان روح انسانی است و علت حدوث این است که چون در آیه از او به «انشاء» تعبیر شده است و «انشاء» چنانکه راغب در مفردات معنی می کند به معنی ایجاد شیء است و ایجاد شیء در صورتی است که آن شیء نبوده باشد و بعد خلق و حادث شود، و بر این اساس در آیه یاد شده نسبت به حالت انسانیت انسان که حیات و علم و قدرت به آن بستگی دارد تعبیر به انشاء شده است یعنی این تعبیر دلالت دارد بر حدوث یک امر جدید و حادثی[7] پس خود کلمه «انشاء» دلالت بر حدوث روح دارد. نتیجه اینکه از نظر فلاسفه اسلامی و از نظر قرآن کریم که البته فلاسفه اسلامی هم نظرشان را ملهم از قرآن می دانند روح قبل از بدن وجودی ندارد بلکه به همراه بدن موجود می شود و بعد از مرگ هم باقی می ماند و فناء در آن راه پیدا نمی کند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ترجمه المیزان ج 10، ج 12، ج 15.
2. معاد، شهید مطهری.
3. روح یا ماده، رضا اصفهانی.
پی نوشت ها:
[1]. مطهری، مرتضی، کتاب عاد، انتشارات صدرا، ص 122.
[2]. همان، «حکمای امروز قائل اند که ارسطو معتقد به بقای روح نبوده و در رساله نفس او هم که الان موجود است سخنی از بقای روح وجود ندارد.»
[3]. ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در حکمت اشراق، ص 533.
[4]. ابن سینا، اشارات و تنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375 هـ . ش، ج 2، ص 304.
[5]. سجده/ 9.
[6]. مؤمنون/ 14.
[7]. طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، چاپ مؤسسه اسماعیلیان، ج 15، ص 20.