یکی از مباحث دقیق و مهم، بحث پیرامون نفس و روح است که فلاسفه، عرفا، مفسرین و بزرگان هر کدام از آن سخن به میان آورده و به گونه ای به تعریف و تفسیر پرداخته اند و لذا اقوال و آراء در این زمینه بسیار است و نمی توان به آسانی به معنا و مفهوم حقیقی آن دست پیدا کرد.
ملاصدرا (ره) می گوید: «بحث نفس از مباحث دقیقی است که اختلاف نظر در آن زیاد است چون نفسِ انسان دارای مقام و هویت مشخص و معلومی نیست و حدّ و درجه معینی ندارد. بلکه دارای مقامات و درجات متفاوتی است… و این باعث می شود که درک حقیقی روح و نفس و فهم حقیقت آن مشکل شود.»[1]
نفس و روح هر کدام در علوم گوناگون معانی مختلفی دارند. بعضی از معانی نفس[2] عبارتند از: 1ـ ذات و حقیقت چیزی; 2ـ نَفَس; 3ـ هوای نفس; 4ـ خون; 5ـ روح. و بعضی از معانی روح[3] عبارتند از: 1ـ حیات; 2ـ قرآن; 3ـ ملکی از ملائک خداوند; 4ـ جبرئیل; 5ـ نَفْس. البته اکثر این معانی از بحث ما خارج است چون هر وقت بحث از حقیقتِ انسان به میان می آید یعنی چیزی که قوام و هستی انسان وابسته، آن است،
روح و نفس یک چیز است و مفهومِ واحدی دارد، چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند. از جمله علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «خداوند انسان را از دو جزء خلق کرده: یکی ماده و بدن و دیگری جوهر مجرد یعنی نفس و روح».[4] پس اگر سخن از قدرت نفس یا قدرت روح به میان آید، هر دو به یک معناست.
در مورد معنا و مفهوم قدرت نفس و روح که بسیاری از امور غیر طبیعی مثل چشم برزخی و ارتباط با ارواح و… به آن مربوط می شوند، باید بیان شود که وجود اختلاف نظرها در مورد حقیقت روح و مبهم بودن موضوع بحث، پی بردن به قدرت نفس هم کاری است مشکل و نمی توان به طور دقیق حوزه و محدوده فعالیت نفس را مشخص نمود چرا که به قول علامه حسن زاده آملی، حقیقت و هویت انسان از فرش تا عرش می تواند به فعالیت بپردازد،[5] و اگر سخن از قدرت نفس و روح و بعضی از افعال آن به میان می آید، فقط گوشه ای از آن بیان شده. عارف بزرگ ملا صدرا(رحمه الله) می فرماید: «ما فقط می توانیم از بعضی مقامات و قوای نفس و منزلتهای نفسانی بحث کنیم نه از کنه و حقیقت و تمام آن، چون کاری است غیر ممکن.»[6]
بهترین دلیل بر مطالب بیان شده قول خداوند سبحان است که می فرماید: (و یسئلونک عن الروح قل الروح من اَمر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا)[7] «یعنی از تو (پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ ) درباره «روح» سؤال می کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.»
و این جواب برای آن است که به سؤال کنندگان بفهماند که «روح» خلقتی اسرارآمیز دارد و در آن رازهای شگفت انگیزی نهفته است و بهره شما از علم و دانش نسبت به آن کم و ناچیز است.[8]
در مورد تقویت این نیروی روحانی (قدرت نفس و روح) و رسیدن به مراتب بالا و کمالات نفسانی و گسترش دادن محدوده فعالیت نفس و انجام امور خارق العاده و دور از درک و باور افراد عادی، باید متذکر شویم که محور اصلی و مرکز ثقل تمام فعالیت ها دوری از عالم ماده و مخالفت کردن با خواسته ها و هواهای نفسانی و صرف قوای طبیعی در امور نفسانی و رسیدن به کرامات اخلاقی است. علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «اصل و اساس در ریاضتها و مجاهدتهای نفسانی ـ با تمام انواعش که قابل شمارش نیست ـ مخالفت نمودن با خواسته های نامشروع نفس است چرا که پرداختن به هواهای نفسانی موجب می شود که قوای انسان در بین آنها تقسیم و مصرف شود و نفس به حال خود رها شود.»[9] برای تحقق چنین مطلوبی در دو موضع باید به جهد و کوشش بپردازیم، یکی علم و دیگری عمل. به گفته علامه حسن زاده آملی: «علم و عمل به منزله دو بال نفس ناطقه اند که به اندازه نیروی این دو بال، در عوالم بی پایان پرواز می کند.»[10]
برای جامه تحقق پوشاندن به علم و عمل راه کارهایی وجود دارد که بیان تمامی آنها در اینجا میسّر نیست. لذا به ذکر بعضی از موارد مهم می پردازیم:
در ناحیه علم:
1ـ شناخت نفس که خود موجب شناختن خداوند است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «کسی که خویشتن را شناخت، خدای خود را خواهد شناخت.»[11]
2ـ فراگیری علومی که صلاح و سعادت انسان را به دنبال دارد.معارف اسلامی ، احکام شرعی ، اخلاقیات امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «بهترین علوم، علمی است که باعث اصلاح تو گردد.»[12]
اما در مورد عمل:
1ـ عمل به دستورات شرع مقدس و دوری از دنیا و و جاذبه های فریبنده آن. مولای متقیان ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «دوری از دنیا موجب اصلاح نفس می گردد.»[13]
2ـ مبارزه با هواها و خواسته های نامشروع و بی پایان نفس. در غرر الحکم آمده: «جهاد و مبارزه با هوای نفس باعث اصلاح نفس است.»[14]
3ـ معاشرت و همنشینی با علماء و عقلاء و پرهیز از همنشینی با سفیهان چنانچه امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «معاشرت و همنشینی با سفیهان موجب فساد اخلاقی ولی معاشرت با عقلاء و علماء موجب اصلاح نفس می گردد.»[15]
پی نوشت ها:
[1] . محمد شیرازی، صدرالدین، اسفار، مکتبه المصطفوی، 1378 هـ ، ج 8، باب 7، فصل 3، ص 343.
[2] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 هـ ، ج 58، ص 79.
[3] . همان، ص80.
[4] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، بیروت: مؤسسه الاعلمی، چاپ پنجم، 1403 هـ ، ج 2، ص 113.
[5] . حسن زاده آملی، حسن، انسان در عرف عرفان، تهران: سروش، چاپ دوم، 1377، ص 109، اصل 42.
[6] . ملا صدرا، اسفار، همان، ج 8، ص 310.
[7] . اسراء، 85.
[8] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران:دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، 1370، ج 12، ص 252.
[9] . تفسیر المیزان، همان، ج 6، ص 181.
[10]. حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ج 1، کلمه 29، ص 46.
[11] . غرر الحکم، 4637.
[12] . غرر الحکم، 182.
[13] . همان، 2386.
[14] . همان، 4881.
[15] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، همان، ج 75، ص 82.