ازدواج به خودی خود امر واجبی نیست و خداوند به خاطر مصالحی که برای حفظ زندگی فردی و اجتماعی بشر لازم است آن را تشریع نموده است؛ ولی گاهی به خاطر مصالحی انجام آن واجب می شود مثل کسانی که اگر ازدواج نکنند دچار گناه میشوند. و اگر کسی ازدواج نکند و در ضمن خود را نیز از گناه حفظ کند مرتکب عمل حرام و خلاف شرع نشده است؛ و گاهی به خاطر مصالح مهمتر ترک آن رجحان می یابد.
با توجه به مقدمه مذکور در میان پیامبران الهی دو شخص ازدواج نکرده اند، یکی حضرت عیسی (ع) و دیگری حضرت یحیی که قرآن مجید از او با صفت حصور[1] یاد میکند؛ یعنی کسی که از زنان دوری میکند. علامه طباطبایی نیز تصریح میکند که حضرت یحیی ـ علیه السّلام ـ هرگز ازدواج نکرد.[2] اما این که چرا این دو پیامبر الهی ازدواج نکرد؟
اولا: با توجه به مقدمه ای که ذکر شد ازدواج فی حد نفسه واجب نیست گاهی به خاطر مصالحی انجام آن رجحان شدید می یابد و گاهی به خاطر مصالحی ترک آن رجحان دارد، و واضح است پیامبران الهی از دیگران آگاه تر به مصالح و کارهای شان اند، و لذا اگر ترک کرده اند قطعا مصلحت های مهم تری وجود داشته است که آنان این کار را ترک کرده اند، و توصیه های دین اسلام بر ازدواج به عنوان یک امر کلی است و شامل مواردی که مصالح مهمتر ترک آن را ایجاب کند نمی شود، این دلیل اصلی مسأله است.
ثانیا: اگر از این وجه و دلیل اصلی قضیه بگذریم می توان وجوهی را به عنوان دلایل عدم ازدواج آن دو پیامبر الهی ذکر کرد، هر چند این دلایل به عنوان دلیل مورد اعتماد و متقن نمی توان شمرد چون نصی در این مورد نداریم بلکه با تحلیل به اوضاع اجتماعی و سیاسی زمان آن دو پیامبر به آن می رسیم:
1. بر اساس مبانی عرفانی هر یک از اسمای الهی بر هر یک از پیامبران ظهور می یابد و در هر کدام تجلی و ظهور اسمی از اسمای الهی می باشد، و اسم الهی که در حضرت عیسی و یحیی تجلی یافته است، اقتضای آن را داشته که کاملا منعزل از این دنیا باشد، به گونه ای که هیچ امری موجب غفلت آنان نشود، و لذا اقدام به ازدواج نکردند، با توجه به این مطلب فیض کاشانی می گوید: حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ احتیاط کردند و برای آن که دچار غفلت نشوند ازدواج را ترک کردند و یا شاید برای ایشان کسب روزی حلال و تأمین زندگی یک خانواده ممکن نبوده است و لذا اقدام به ازدواج نکردهاند و یا این که شاید حال معنوی ایشان به گونهای بوده که ازدواج مانع عبادت ایشان بوده است. وی در پایان اضافه میکند که به هر حال، باید رفتار انبیاء را به بهترین وجه آن توجیه کنیم.[3]
در نهج البلاغه خطبه 160 نیز عبارتی آمده است که به نوعی مؤید سخن فوق میباشد: امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در توصیف حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: «…لم تکن له زوجه تفتنه و لا ولد یحزنه…»؛ یعنی عیسی ـ علیه السّلام ـ نه همسری داشت که او را فریفتهخود سازد و نه فرزندی که باعث حزن و اندوه او شود.
2. خداوند برای هر قومی پیامبری از میان خودشان میفرستد؛[4] یعنی پیامبر هر قومی بر اساس شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه خود مبعوث شده و برنامهای مناسب با آن محیط برای هدایت و مبارزه با انحرافات آنها دارد. حضرت عیسی و یحیی ـ علیهما السّلام ـ هر دو، همزمان و در یک منطقه بودهاند؛ یعنی در شرایط فرهنگی و اجتماعی واحدی میزیستهاند.
با توجه به این امر شاید بتوان چنین نتیجهگیری کرد که انحرافات جامعه بنیاسرائیل در زمان این پیامبر به گونهای بوده است که یکی از راههای مبارزه با آن فرهنگ، ترویج زندگی زاهدانه و دنیاگریزی بوده است تا گرایش افراطی مردم به شهوات مهار شود. چنان که توصیفاتی که حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ در نهج البلاغه از حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ آوردهاند شاهد این است که حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ بسیار زندگی زاهدانهای داشتهاند[5] و شاید همین عامل باعث شده است که این دو پیامبر در آن زمان از تشکیل خانواده سرباز زدهاند. و ناگفته نماند که ایشان بنیاسرائیل را دعوت به ترک ازدواج نمیکردند و این را یک امر ارزش تلقی نمیکردند؛ بلکه مربوط به احوال شخصی ایشان بوده است، چنان که ائمه ما نیز اعمالی خاص خود را داشته و بر دیگران لازم نبوده و نیست.
3. وجه دیگری که میتوان ذکر کرد این است که با توجه عمر کوتاه حضرت عیسی در دنیا که بیش از 31 سال نبوده و سپس غایب شدهاند، و اشتغالات فراوان تبلیغی و مسافرت های مکرر به اطراف این فرصت را برای این پیامبر الهی مساعد نساخت تا ازدواج کند.
4. حضرت عیسی جزو اولیای الهی است که از دیدها مخفی است و شاید این قانون در مورد سایر اولیای الهی که از انظار غایب اند مثل حضرت خضر و حضرت حجه بن الحسن (عج) نیز جاری باشد. البته این نکته نیازمند تحقیق بیشتر است.
پی نوشت ها:
[1] . آل عمران: 39.
[2] . طباطبایی، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1371، چاپ پنجم، ج 14، ص 28.
[3] . فیض کاشانی، ملامحسن، محمد بن مرتضی، المحجهالبیضاء فی تهذیب الاحیاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، چاپ دوم، ج 3، ص 79.
[4] . ر.ک: بقره/ 129 و 151؛ آل عمران/ 164؛ مؤمنون/ 32؛ جمعه/ 2.
[5] . ر.ک: نهج البلاغه، تصحیح دکتر صبحی صالح، خطبه 160.