ما شیعیان چگونه با دلائل قطعی بدانیم همین راهی که پیش گرفتیم درست است و اگر در آن دنیا مورد مؤاخذه قرار گرفتیم نگوئیم که این مذهب را از پدرم به ارث برده ایم؟

ما شیعیان چگونه با دلائل قطعی بدانیم همین راهی که پیش گرفتیم درست است و اگر در آن دنیا مورد مؤاخذه قرار گرفتیم نگوئیم که این مذهب را از پدرم به ارث برده ایم؟

قبل از پرداختن به جواب، چند مطلب به عنوان مقدمه ارائه می شود:
مطلب اول ـ این اصل بین دانشمندان مسلم و برهانی است که عقل و اندیشه، گوهر وجود انسان را تشکیل می دهد و همین خصیصه ذاتی فصل ممیّز او از سایر حیوانات گردیده  و او را صدر نشین خلایق ساخته است.
مطلب دوم ـ حقیقت جویی و کمال طلبی ذاتی هر انسان است، و آدمی بالذات می خواهد حتی الامکان تا سر حد یقین به کشف حقیقت و واقع نائل آید اعم از اینکه در حوزه اعتقادات و هست ها و نیستها باشد، و یا در قلمرو عمل و بایدها و نبایدها.
با توجه به مطلب اول که آدمی ذاتاً با سلاح تفکر و تعقل آفریده شده است، هرگز عقل انسانی تن به جیره خواری از دیگران و تقلید کورکورانه و جاهلانه نخواهد داد، چرا؟ به دلیل اینکه دیگران هم اگر به راه مستقیم باشند در نهایت، کنار سفره عقل خود نشسته اند، و هر انسانی از چنین سفره با برکتی برخوردار است، پس چرا انسان کاسه ای گدایی پیش این و آن ببرد؟
شاید گفته شود: چون غالب انسانها بالفعل از معرفت و درایت کافی برخوردار نیستند، عقل حکم می کند که این گونه انسانها به سراغ عالم بروند، پس گاهی تقلید جایز بلکه واجب می شود:
در پاسخ می توان گفت اولا قبول نداریم که انسان از ابتدائی ترین شناخت نسبت به خدا، بی بهره باشد، یعنی بر این باوریم که خداشناسی فطری است، بالاخره هر انسانی در وجدان خود در می یابد که اولا خالقی دارد، و ثانیاً خودش، خودش را نیافریده است و بایستی سلسله این مخلوقات به خالقی منتهی شود که خودش محتاج نباشد و این مقدار از شناخت برای همگان میسور است والا کسانیکه دستگاه اندیشه شان مبتلی به مرض قهری یا اختیاری باشد بایستی معالجه اش کرد.
و ثانیاً: در فرض سؤال که جاهلی پیش اندیشمندی زانوی ادب زده و معرفت می اندوزد چنین سیره ای نه تنها تقلید نیست، بلکه عین تحقیق است، چرا که او در پرتو راهنمائی عقل خویش، به محضر نورانی علم و تحقیق راه یافته است تا اینکه از طریق هدایتهای محققانه و عالمانه این فرزانگان به ملکوت عالم، راه یابد.
خدای سبحان در آیات متعدد تقلید جاهلانه از اباء و اجداد و بزرگان طائفه را نکوهش کرده است و انسانها را به تدبر در آیات آفاقی و انفسی دعوت نموده است، که دو نمونه از آنها را مطرح می کنیم:
خدای سبحان در آیه 36 از سوره اسری می فرماید: «و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا; دنبال چیزی را که بدان علم نداری مگیر که گوش و چشم و دل درباره همه اینها روزی مورد باز خواست قرار خواهی گرفت».
علامه طباطبائی (قدس سره) می فرماید: این آیه از پیروی و متابعت هر چیزی که بدان علم و یقین نداریم، نهی می کند و چون مطلق و بدون قید و شرط است، پیروی از اعتقاد غیر علمی و همچنین عمل غیر علمی را شامل گشته، معنایش چنین می شود: به چیزی که علم به صحت آن نداری معتقد مشو، و چیزی را که نمی دانی مگو، و کاری را که علم بدان نداری مکن، زیرا همه اینها پیروی از غیر علم است، و این در حقیقت امضاء حکمی است که فطرت خود بشر می کند و آن وجوب پیروی از علم و اجتناب پیروی غیر از علم است».[1] باز قرآن کریم از زبان مردمی که به دلیل پیرویهای کورکورانه از اکابر و شخصتیها گمراه می شوند، نقل می کند که در قیامت می گویند: «ربنا انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فأضلونا السبیلا; پرودگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم وآن ها ما را گمراه ساختند».[2] یک سؤال در اینجا باقی می ماند و آن اینکه اگر تقلید این قدر مذموم است و در قرآن و عقل، مذمت شده است، پس تقلید از علماء و مراجع چه جایگاهی خواهد داشت؟
پاسخ این مسأله بسیار واضح است و آن اینکه اولا تقلید در اصول دین جایز نیست به دلیل اینکه هر انسانی با ابزار و تجهیزات لازم نسبت به شناخت مبداء (خدای متعال) و معاد و واسطه بین آنها که نبوت و امامت است، خلق می شود، و ثانیاً: حتی در فروعات دینی نیز اگر انسان خودش مجتهد باشد، باز نمی تواند از مجتهد دیگر تقلید کند، اما اگر شخص، نسبت به مسائل دینی عالم و متخصص نباشد، بدیهی است که عقل، او را در تحصیل احکام فقهی دینی اش، به تبعیت و تقلید از مجتهد اعلم راهنمائی می کند و این نه تنها تقلید کورکورانه نیست، بلکه تحقیق عالمانه و عاقلانه است و البته اختصاص به دین هم ندارد، در سایر نیازهای فردی و اجتماعی نیز به حکم عقل وظیفه هر کس رجوع به متخصّص و صاحب فن است.
شهید مطهری (ره) در این ارتباط می گوید: «اسلام درباره اصول عقاید که وظیفه هر فرد تحصیل عقیده صحیح درباره آنهاست، تقلید و تعبّد را کافی نمی داند، بلکه لازم می داند که هر فردی مستقلا و آزادانه صحت آن عقاید را بدست آورد».[3] دکارت نیز در این زمینه چنین می گوید: «هیچ چیز را حقیقت ندانم، مگر اینکه بر من بدیهی باشد، و در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم، و نپذیرم مگر آن را که چنان روشن و متمایز باشد که هیچ گونه شک و شبهه در آن نماند».[4] در پایان تذکر یک نکته لازم است و آن اینکه ما بایستی مرز تقلید از پدر و مادر را از قلمرو اطاعت آنها در امور زندگی و مصالح خانواده جدا کنیم، آنچه در این مجموعه بیان شد، تقلید کورکورانه در اعتقادات دینی بود، و این باعث نمی شود که در سایر موارد در مقابل آنها قرار بگیریم و یا رفتاری خشن نشان دهیم، بلکه در این موارد وظیفه دینی و عقلی ما تبعیت از پدر و مادر هست. و خداوند رضایت خود و سعادت فرزندان را در اطاعت از والدین قرار داده است.
خلاصه گفتار اینکه: انسان با چراغ فروزان عقل و دانش آفریده شده است پس جایی برای تقلید کورکورانه باقی نمی ماند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. المیزان، ج1، ذیل آیه های 67 و 171.
2. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی.
3. آموزش عقاید، آیه الله مصباح یزدی،

پی نوشت ها:
[1] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج13، ص157.
[2] . احزاب/67.
[3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج2، ص64.
[4] . فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، قطع جیبی، ص139.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید