اهمیت جایگاه قرآن

اهمیت جایگاه قرآن

نویسنده: آیت الله محمدتقی مصباح یزدی

شاید بزرگ ترین فضیلت ماه مبارک رمضان حادثه ی مهم نزول قرآن در آن باشد، و اهمیت آن، زمانی روشن تر می شود که بدانیم قرآن در شب قدر نازل شد که آن نیز در این ماه مبارک واقع شده است: إنَّا انْزَلناَهُ فِی لَیلَهٍ مبارَکَهٍ.(1) اهمیت شب قدر و ماه مبارک رمضان به دلیل نزول قرآن در آن، نشان دهنده ی عظمت حقیقت نورانی قرآن است. عظمت قرآن چندان با اهمیت است که حتی ظرف نزول آن نیز، اهمیت و شرافت پیدا کرده است. چه بسا سایر فضایل ماه مبارک رمضان و شب قدر هم به برکت فضیلت نزول قرآن باشد؛ چرا که ما معتقدیم قرآن بزرگترین هدیه ی الهی برای انسان است. عظمت قرآن با هیچ چیز دیگر قابل قیاس نیست. در اهمیت مقام و جایگاه قرآن همین بس که وجود نازنینی چون حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام در مقام توصیف قرآن تعبیراتی دارند که نشان می دهد حقایق قرآن را نمی توان درست بیان کرد و مقام قرآن در حد و اندازه ی فهم و درک ما نیست: … إنَّ القُرآنَ ظاَهِرُهُ أنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لا تَفْنَی عَجائِبُهُ وَ لا تَنقَضِی غَرَائِبُهُ…؛(2) «همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیداست. مطالب شگفت آورش تمام نشدنی و اسرار نهفته اش پایان ناپذیر است».
شاید به همین دلیل هنگام نزول قرآن، برخی افراد، آیات قرآن را به سخره می گرفتند. وقتی آیاتی در باب برخی امور به ظاهر ساده مانند پشه (إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا)(3) یا مگس (إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَ یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ)(4) نازل شد، آنها می خندیدند، مسائل ساده و پیش پا افتاده، می تواند باعث ازدیاد ایمان انسان شود: أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً،‌(5) در حالی که در مقابل، کسانی حتی از غیر مسلمانان و اهل کتاب بودند که با شنیدن آیات نورانی قرآن قلبشان از خضوع در مقابل آن می لرزید، اشک از چشمانشان جاری می شد و بی درنگ به آن ایمان می آوردند:
وَ إِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ‌؛ (6) و چون آیاتی را که به رسول فرستاده شده، استماع کنند، اشک از دیدگانشان جاری می شود؛ زیرا حقانیت آن را شناخته، گویند: بار خدایا! به رسول تو محمد و کتاب آسمانی اش (قرآن) ایمان آوردیم؛ نام ما را در زمره ی گواهان صادق بنویس.
این گروه با اینکه مؤمن و مسلمان نبودند، ولی چون مغرور نبودند، زمینه ی مناسبی برای پذیرش حق در وجودشان بوده است. همین لیاقتی که در آنها بوده باعث شد تا خداوند متعال آنها را رها نکرده، هدایتشان کند.
قرآن عظمتی دارد که انسان معصومی چون حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام چنین آن را معرفی می کند که حقیقتش بس ژرف و ناپیداست؛ نورانیتی که حروف، کلمات و عبارات را آن چنان نورانی می کند و قلوب غیر مسلمانان را این گونه می لرزاند؛ نورانیتی که وقتی به حروف، کلمه و عباراتی تابید، آن را منور و مقدس می کند و نمی توان بی وضو بر آن دست کشید.

قرآن دارای تاریخ مصرف نیست
اگر دل انسان نورانی نشود و مؤمن و متقی نباشد، هرچند علامه ی دهر باشد، حتی متخصص در علوم الهی و دینی باشد، باز هم ره به جایی نخواهد برد. نتیجه ی کوری باطن و انحراف از مسیر الهی، غرور و تکبر علمی کاذبی است که حتی روشن ترین مسائل و ارکان اعتقادی را نیز زیر سؤال خواهد برد.
جای بسی تأسف است که عده ای از به ظاهر مسلمانان و مدعیان روشنفکری، امروزه در برابر چنین کتاب با عظمت آسمانی قد علم کرده اند! آنها با تکیه بر جهالتشان معتقدند قرآن حجیت و اعتباری ندارد؛ معتقدند قرآن و محتوای آن مربوط به دوران زندگی عشیره ای بیش از هزار سال پیش است؛ به درد امروز نمی خورد؛ تاریخ مصرفش گذشته است!
آنها بر اثر کج فهمی درباره ی وجود نازنین شخصیتی چون رسول خدا صلی الله علیه و‌آله و سلم نیز معتقدند او نیز مانند مرتاض ها، چله ای گرفته و در آخر در غاری در نزدیکی شهر مکه حالت خلسه و بی خودی برایش پیش آمده بود. و در آن حال، گویا کسی به او می گوید: إقْرَءْ: بخوان. یا حتی کلامی را نشنیده، فقط همان حالت برایش پیش آمده بوده و کلام «اقرء» را از پیش خود گفته است! از آن پس مسائلی را مطرح کرده که بیشتر به زندگی عشیره ای و قبیله ای پدران و اجدادش مربوط بوده است؛ مسائلی چون چندهمسری که در آن دوران در زندگی عشیره ای حجاز معمول بوده است. بنابراین به گروندگان خود توصیه کرده است که می توانید تا چهار زن نیز داشته باشید؛ (7) یا چون مردم آن زمان و مکان، خشونت طلب بودند، برای اینکه به آنها بفهماند که کار زشت و فحشا انجام ندهید، دستور داد که به خلاف کاران تازیانه بزنید.(8) این احکام را او از پیش خود و پس از آن حالت خلسه بیان می کرد. هیچ کدام از این احکام از طرف خدا نبوده است! بلکه بنا به اقتضای زمان و مکانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن می زیست، بیان می شد. به همین دلیل این دستورها و احکام موجود، با شرایط امروز جامعه ی بشری مناسب نبوده و تاریخ مصرف آن گذشته است!
این عده از روشن فکران کوردل، درباره ی وجود خداوند و براهین اثبات وجود او نیز معتقدند هیچ دلیل و برهانی بر وجود خداوند نداریم و تمام دلایل و ادله ی اثبات خدا مخدوش است. گذشته از این، گیریم که خدایی باشد و سخنی گفته باشد، هیچ دلیلی بر صداقت و درستی آن نداریم! برای این که حُسن راست گفتن، اعتباری است و اعتبارات برهانی نیست! ما هیچ برهانی نداریم برای اینکه خدا دروغ نمی گوید. ممکن است همه ی آنچه به خدا نسبت می دهند و همه ی گفته های خدا دروغ باشد! اعاذنا الله من شرورهم.(9)
نتیجه ی سقوط و تنزل انسان همین سخنان سخیف و هتاکانه به مقدس ترین مبانی و اصولِ ارزش های اعتقادی است.(10) این گروه به مرتبه ای سقوط کرده اند که گرفتار گمراهی به دست خداوند شده و مهر بر قلبشان خورده است. (11) به بیان قرآن آنها حتی از حیوانات هم پست تر و گمراه ترند.(12)
این بیانات، در مقایسه با بیان حکیمانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام، نشانه جهالت و نادانی گوینده ی آن است. کمال بی ایمانی و بی خردی است که معیار سنجش و ارزشیابی آیات قرآن و محتوای بلند و ملکوتی آن را فهم عقل نارسای بشری بدانیم؛ آن هم بشری نه مانند رسول خدا و علی مرتضی علیه السلام، بلکه عده ای کوردل که بر اثر بی لیاقتی، خداوند نور ایمان را از قلوبشان گرفته است: وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛ (13) «و کسی را که خداوند برای وی نورانیت و بینشی قرار نداده است، هیچ نورانیت و بینشی برای وی نخواهد بود».

اگر اثبات حقانیت و اعتبار قرآن تابع تجربه های یک مشت کافر کوردل باشد، دیگر چه اعتباری برای ما خواهد داشت؟ چنین قرآنی چگونه می تواند معیار حق و باطل و صحیح و سقیم باشد؟
این چنین دیدگاهی، نتیجه ی کوری باطن است که بر اثر کج فهمی ها، انحرافات و معاصی، آن را کسب کرده اند. آری، کار به جایی می رسد که انسان مسلمانی که سال ها عبادت کرده و ادعای اسلام شناسی نیز داشته است، مصداق بارز این آیه ی شریفه شود که: سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ.(14)
این یک قانون و سنت تخلف ناپذیر خداوند است. وقتی انسان خود را تا آن درجه از لیاقت برساند که قلبش آماده ی دریافت انوار قرآن شود، خداوند به وی عطا می کند؛ چه کربلایی کاظم باشد، چه هر شخص دیگری از طرف دیگر، وقتی انسان خود را تا این مرتبه از ذلت و گمراهی تنزل دهد، خداوند نیز او را گمراه تر کرده، تمام نورانیت درون و بینش صحیح را از او می گیرد. گو اینکه او تا سن پیری عابد و زاهد یا عالم و دانشمند باشد، ولی وقتی مهار عقل و دل خود را به دست هوا و هوس داد، باید منتظر چنین سقوط و کوردلی ای باشد: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا؛ (15)«بخوان بر این قوم حکایت آن کس را که ما آیات و نشانه های خود را به او عطا کردیم اما از آن آیات به عصیان سرپیچید…».
بلعم باعورا چنان در درجات عرفان، خودشناسی و خودسازی پیش رفته بود که دارای مقام علم به اسم اعظم خداوند و مستجاب الدعوه شده بود. به گفته ی قرآن، خداوند آیات و نشانه هایی از خود را به او نمایانده بود، ولی دنیاگرایی و متابعت از هواهای نفسانی او را زمین گیر کرد؛ در نتیجه خود را به مقام سگ تنزل داد.
خداوند با هیچ کس عقد اخوت نبسته است و خویش و قومی ندارد: لَیْسَ بَیْنَ اللهِ وَ بَیْنَ اَحَدٍ قَرَابَهٌ.(16) باید مراقب بود تا همان اعتقادات اولیه مان را که پدرها و مادرها به ما داده اند، حفظ کنیم. بر کیفیت و کمیت آن بیفزاییم. کردار و رفتار ما باید طوری باشد که خداوند بر معارف و نورانیت ما بیفزاید.
مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله، با بعضی از شاگردانشان، شب های پنجشنبه و جمعه جلسات هفتگی داشتند. دور اتاق خانه ی طلبه ها کتاب و قرآن چیده شده بود. ایشان وقتی می خواستند بنشینند، مراقب بودند که پشت سرشان قرآن نباشد؛ حتی اگر کتابی روایی، مثل بحارالانوار، روی زمین بود، آن را برمی داشتند، گاهی می بوسیدند و کنار می گذاشتند. بزرگان ما به کاغذ قرآن، جلد قرآن و حتی به رحل و قابی که به نوعی منسوب به قرآن بوده است، بی احترامی نمی کردند. این نوع سلوک نشانه ی تقواست. خداوند هم به همین تقوا توجه دارد. خداوند درباره ی قربانی می فرماید: لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لاَ دِمَاؤُهَا. (17) هدف از قربانی کردن این نیست که خون یا گوشتش به خدا برسد، بلکه آنچه برای خداوند مهم است، نیت و تقوای درونی است: وَلَکِن یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُم؛ مهم آن انقیاد و حفظ حریم الهی و پروای خدای را داشتن است. نشانه ی آن تقوای درونی، حفظ حریم خداوند و احترام قایل شدن برای دین خدا، قوانین و احکام دینی و کتاب خداست. نفس بوسیدن و بر بالای سر گذاشتن، برای خداوند نفع و ارزشی ندارد. اگر این رفتار نشان از تقوای الهی بود، برای خداوند ارزشمند است؛ مثلاً توجه کردن و گوش دادن به آیات قرآن هنگام تلاوت آن، توسط خودمان یا دیگران، خودْ نوعی احترام و نشان از تقواست: وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا. (18) این نشان اعتقاد به اعجاز قرآن است؛ اعتقاد به اینکه حتی یک آیه و یک حرف از قرآن، به دلیل نورانیتی که دارد، معجزه می کند: وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى(19)؛ «اگر کتابی به اعجاز بیان، کوه ها را به حرکت وادارد و زمین را از هم بشکافد و یا انسان مرده را زنده کند، همین قرآن باعظمت است».
کم نبودند افراد بالیاقتی که با کمک گرفتن از یک یا دو آیه ی قرآن به مقاماتی دست یافتند که چه بسا طی الارض داشتند. چه بسا مریض لاعلاج را شفا می دادند؛ چه بسا مشکلات بزرگ را حل می کردند. تقوا به این است که ما قدر چنین کتاب با عظمتی را بدانیم و از آن بهره ی معنوی ببریم. اما آنچه مایه ی تأسف است این است که بسیاری از ما با اینکه به این امور آگاهی داریم، اما همت عمل کردن نداریم.

بعضی از دستورهای قرآنی هستند که ما در مدت عمرمان حتی یک یا دوبار موفق به عمل بدان ها نشده ایم؛ مانند مضامین سوره ی مبارکه ی مزمل درباره ی تهجد و شب زنده داری(20) یا سوره ی مبارکه ی مریم که برخی هنگام شنیدن آیاتی از آن، گریه کنان به سجده می افتادند و خشوعشان در مقابل خداوند و کلام الهی مضاعف می شد.(21) به راستی چقدر به این مضامین بلند قرآنی عمل می شود؟
بنابراین بهره بردن از قرآن، از بوسیدن جلد و اوراق قرآن و سکوت هنگام تلاوت آن شروع می شود تا ایستادگی در مقابل حرف های سبک و بی مایه که دون شأن قرآن است. گو اینکه آنها شاید دیگر اهل نجات نباشند، اما برای نجات دیگران از شر این منحرفان، احیاگری لازم است. همچنین خودمان نیز باید به آنچه معتقدیم، پایبند و ملتزم باشیم و به دانسته های خویش عمل کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. برخی به غلط تصور کرده اند که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نور قرآن را دریافت می کند، الفاظ، کلمات و خطوطش از خودش است و از خدا نیست. این تصور نادرست است؛ خداوند آیات قرآن را به طرز خاصی نازل کرده است: فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ * مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ * بِأَیْدِی سَفَرَهٍ * کِرَامٍ بَرَرَهٍ (عبس، 13-16). خود خداوند متعال آیات قرآن را در صحیفه های نورانی نوشته و با همان الفاظ و عبارات نازل کرده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پس از دریافت، آن را به همان صورت که دریافت کرده بود، بی کم و کاست، بر مردم ابلاغ می کرده است؛ بنابراین، آنچه ما می بینیم، می شنویم و می خوانیم، عیناً کلام خداست.
2. نهج البلاغه، ص 61، خطبه 18.
3. بقره (2)، 26.
4. حج (22)، 73.
5. توبه (9)، 124.
6. … لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبَاناً وَ أَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ‌ * وَ إِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ‌ (مائده، 82-83). چند سال پیش از این، به امریکای جنوبی سفری داشتیم. در شهر ریودوژانیروی برزیل دانشگاهی وجود داشت که مربوط به کلیسا بود و در کنار دانشگاه برای دانشگاهیان کلیسایی ساخته بودند. یک شب دعوت شدیم تا برای کشیش ها، اسقف ها و زنان راهبه صحبت کنیم. در آن جلسه، در صف جلو اسقف ها و کشیش های خیلی پیر و جا افتاده، با محاسن های بسیار سفید نشسته بودند. عده ای از اعضای جلسه خانم های راهبه بودند؛ راهبه هایی که بعضاً، واقعاً ناشناخته هستند. در همان سفر به دیدن اسقفی رفته بودیم که در همسایگی او کلیسا و دیری بود. در آن دیر خانم های راهبه ای زندگی می کنند که از اول جوانی تا به حال از آنجا بیرون نیامده اند و غیر از انجیل با هیچ چیز دیگری ارتباط ندارند. آنها یا در حال عبادت و دعا، یا در حال خواندن انجیل و شرح آن هستند. آنها هیچ ارتباطی با محیط خارج ندارند. به هر حال، قرار شد ما برای اسقف ها و کشیش های حاضر، قدری درباره ی دعا از دیدگاه اسلام صحبت کنیم. من به مناسبت، بیاناتی از دعای عرفه یادم آمد، آنجا خواندم. مشاهده کردم اشک از چشمان کشیش ها و پیرمردهای صف جلو سرازیر شد. همچنین، در کشور آرژانتین، کشیشی هر روز، برنامه های ما را رصد می کرد تا هر جا سخنرانی داریم او نیز شرکت کند.
7. فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ … (نساء، 3).
8. الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لاَ تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌ (نور، 2).
9. متأسفانه این بیانات سخیف را آقای ایدئولوگ اسلام شناس (؟!) در کلاس درس، در دانشکده ی الهیاتِ دانشگاه تهران جمهوری اسلامی ایران گفته است. عجیب تر آنکه دولتمردان ما (رئیس جمهور وقت کشور جمهوری اسلامی) در مجلس شورای اسلامی می گویند: ما به وجود چنین افرادی افتخار می کنیم!
10. ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ …(روم، 10).
11. بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ‌ (روم، 29)؛ همچنین در آیه بیست و سوم سوره ی جاثیه می فرماید: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ‌. وضع و حال آنها طوری است که خداوند مُهر پایان، یعنی عدم امکان هدایت و نجات، بر قلبشان زده است: خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌ (بقره، 7).
12. وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌ (اعراف، 179).
13. نور(24)، 40.
14. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌ (بقره، 6-7)؛ و در سوره ی مبارکه ی یس درباره ی آنها می فرماید: وَ جَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ‌ * وَ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ (یس، 9-10).
15. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ‌ * وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ‌ (اعراف، 175-176).
16. ابی جعفر محمد بن یعقوب اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، باب الطاعه و التقوی، ص 74.
17. حج(22)، 37.
18. اعراف (7)، 204.
19. وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعاً وَ لاَ یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَهٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ (رعد، 31).
20. یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ‌ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (مزمل، 1-4)؛ إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طَائِفَهٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ عَلِمَ أَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَى وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاَهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (مزمل، 20).
21. أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّهِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّهِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْرَائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنَا وَ اجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً (مریم، 58) و قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً * وَ یَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً * وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً (اسراء، 107-109).
منبع مقاله: مصباح یزدی، محمدتقی، (1391)، صهبای حضور(شرح دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه)، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله علیه، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید