چگونه ممکن است مرگ و نیستی یک امر عدمی بوده باشد نه وجودی، در حالی که حقیقت مرگ انکار ناپذیر است و کسی نمی‌تواند موجودیت مرگ را انکار کند؟

چگونه ممکن است مرگ و نیستی یک امر عدمی بوده باشد نه وجودی، در حالی که حقیقت مرگ انکار ناپذیر است و کسی نمی‌تواند موجودیت مرگ را انکار کند؟

قبل از هر چیز باید اشاره شود که بر اساس آموزه‌های دینی که در ذیل خواهد آمد مرگ یک امر وجودی است و نه عدمی، دیگر این که اگر گفته می‌شود مرگ امر وجودی است به معنای بودن در مقابل نبودن نیست بلکه وجودی بودن مرگ مفهوم خاص خودش را دارد.
برای اینکه حقیقت مسئله معلوم شود که آیا مرگ پدیده‌ی عدمی است یا وجودی؛ باید به سراغ قرآن کریم رفت و از قرآن حقیقت مسئله را جویا شد، قرآن کریم در این باره می‌گوید: «الذی خلق الموت و الحیوه»[1] همان کسی که مرگ و زندگی را آفرید. در تفسیر این آیه گفته شده: مرگ اگر به معنای فنا و نیستی باشد مخلوق نیست، چرا که خلقت به امور وجودی تعلق می‌گیرد، ولی می‌دانیم که حقیقت مرگ انتقال از جهانی به جهان دیگر است و این قطعاً یک امر وجودی است که می‌تواند مخلوق باشد.[2] نکته‌ی دیگر در این باره آن است که نقطه‌ی مقابل موت، حیات است و حیات، بودن چیزی است به نحوی که بداند و اراده کند یعنی اگر موجودی شعور و اراده‌ داشته باشد معلوم می‌شود که حیات دارد. امّا موت نبود آن دو صفت است، ولی از آنجا که بر اساس منطق وحی، مرگ عبارت است از انتقال از نشئه‌ای به نشئه ی دیگر، لذا همان گونه که حیات مخلوق و موجود است، موت نیز مخلوق و امر و جودی است.
مطلب دوم در تحلیل این مسئله آن است که هر گاه مقصود از موت حالتی باشد که پس از رفتن قوا به انسان دست می‌دهد یعنی آن حالت فقدانی که مثلاً به انسان به هنگام مرگ عارض می‌شود، باید آن را امر عدمی خواند ولی در عین حال می‌توان موت را از دریچه ی دیگر امر وجودی تلقی کرد، با توجه به مرگ بدن مادی، مرگ، فقدانی بیش نیست زیرا بدن مادی هر نوع حرکت و جنبش را از دست می‌دهد، در حالی که اگر مرگ را با توجه به روح مد نظر قرار دهیم، مرگ انتقال است به جهانی دیگر و فقدانی در کار نیست و به خاطر همین نکته، موت در قرآن، در مورد انسان به جسم و بدن نسبت داده شده است نه به روح بنابراین موت را اگر این گونه تحلیل کنیم، امر وجودی بودن آن دقیق‌تر و روشن‌تر معلوم خواهد شد، و در نتیجه موت امر وجودی است.[3]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سبحانی، الهیات، ج 4، ص 222، نشر مؤسسه امام صادق، قم، 1378 ش.
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص 51، نشر مؤسسه صدرا، 1379ش.
3. جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص 299، نشر مرکز فرهنگی رجاء.

پی نوشت ها:
[1] . ملک/ 2.
[2] . مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، نشر دار الکتب الاسلامیه، 1379 ش، ج 24، ص 316.
[3] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، نشر مؤسسه سید الشهداء، 1369 ش، ج 9، ص 211 و 212.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید