کلمه شفاعت در لغت به معنای جفت شدن و کنار هم قرار گرفتن دو چیز است.[1] در اصطلاح کلامی نیز شفاعت به معنای وساطت اولیا و برگزیدگان الهی، برای رساندن بندگان به فیض رحمت و مغفرت الهی و دستگیری و نجات آنان است.[2]
شهید مطهری می گوید: شفاعت اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحیح و عادلانه است و در دستگاه الهی نیز وجود دارد. نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده این است که گناهکار بتواند وسیله ای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همان طوری که در پارتی بازی های اجتماعات منحطّ بشری تحقق دارد. اما شفاعت صحیح که تأیید کننده قانون و حافظ نظام است و آیات و روایات زیادی از طریق شیعه و سنی وجود آن را اثبات می کند بر دو گونه است: 1. شفاعت «رهبری» یا شفاعت «عمل». 2. شفاعت «مغفرت» یا شفاعت «فضل».
شفاعت رهبری، شفاعتی است که شامل نجات از عذاب و نیل به حسنات و حتی بالا رفتن درجات می باشد. شفاعت مغفرت، شفاعتی است که تأثیر در از بین بردن عذاب و در مغفرت گناهان است و حداکثر ممکن سبب وصول به حسنات و ثواب ها هم بشود، ولی بالا برنده درجه شخص نخواهد بود، و رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره این قسم از شفاعت فرمود: «من شفاعتم را برای گناهکارانی از امتم که مرتکب گناه کبیره شده اند ذخیره کرده ام، اما نیکوکاران مورد مؤاخذه قرار نمی گیرند.»[3] اما اینکه چه کسانی شفاعت می کنند؟ از جمله شفاعت کنندگان پیغمبران می باشند و در اینکه رسول گرامی اسلام دارای مقام شفاعت می باشد تردیدی نیست و اهل سنت و شیعه نیز در آن اتفاق نظر دارند. در روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده است که هیچ یک از انبیاء و رسل شفاعت نمی کنند تا اینکه خدا به آنها اجازه دهد به جز پیغمبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ که خدا قبل از قیامت اجازه شفاعت را به او داده است و شفاعت نخست، برای او و امامان از فرزندان او سپس برای انبیاء است.[4] به یقین امامان معصوم نیز شفاعت خواهند کرد و روایاتی بر این معنی دلالت دارند که برخی از آنها را ذکر می کنیم:
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره آیه شریفه (فمالنا من شافعین و لا صدیق حمیم)[5] (کافران گویند) پس برای ما نه شفیعانی هست و نه دوستان صمیمی. فرمود: شفیعان ائمه هستند و دوستان از مؤمنین.[6] و روایات بسیاری درباره شفاعت حضرت فاطمه (س) و فرزندان او غیر از ائمه هدی و مؤمنان حتی بچه های سقط شده آنها نیز وارد شده است.[7] پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: فقرای از شیعیان علی و خاندان علی را پس از او سبک مشمارید که هر یک از آنان عده ای همچون قبایل ربیعه و مضر را شفاعت می کنند.[8] از جمله شفیعان علماء و شهدا می باشند. حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: چون روز قیامت شود خداوند عالم و عابد را برانگیزد، پس به عالم می گویند بایست و برای مردم شفاعت کن به پاداش اینکه آنان را نیکو تربیت کردی…[9] از جمله شفیعان، زائران قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ هستند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: … به زوار قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ گفته می شود دست هر که را که دوست دارید بگیرید و آنها را به بهشت ببرید…[10] و از جمله شفاعت کنندگان ملائکه می باشند[11] همان طور که قرآن کریم نیز شفاعت می کند.[12] بنابر آنچه گفته شد نامبردگان زیر شفاعت می کنند: پیغمبران، امامان معصوم، حضرت زهرا(س)، ملائکه، شهدا، علماء، مؤمنین، بچه های سقط شده مؤمنان، اولاد حضرت زهرا(س) (غیر از ائمه هدی) و زائران قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ و قرآن کریم.
حال که شفاعت کنندگان معین و بیان شدند اینک به چگونه شفاعت نمودن آنان می پردازیم: اعمال و کردارهایی که انسان در دنیا مرتکب می گردد، در جهان دیگر تجسم و تمثّل پیدا می کنند و حقیقت عینی آنها جلوه گر می شود و علاوه بر این روابط نیز مجسم می گردد؛ روابط معنوی ای که در این جهان بین مردم برقرار است در آن جهان صورت عینی و ملکوتی پیدا می کنند. زمانی که یک انسان سبب هدایت انسانی دیگر می شود رابطه پیروی و رهبری در میان آنان در رستاخیز به صورت عینی در می آید. در مورد گمراه ساختن و اغواء هم همین طور است. فرعون که در این جهان، گمراه و پیشوای گمراهان بوده، در آن جهان نیز به صورت قائد و امام آنان مجسم می شود و واسطه قوم خود در رسانیدن به دوزخ و آتش می شود.[13] براساس این معنای شفاعت است که رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ شفیع امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ و حضرت زهرا (س) می باشد و آنها شفیع حسنین ـ علیهما السلام ـ و هر امامی شفیع امام دیگر و شفیع شاگردان و پیروان خویش است؛ سلسله مراتب محفوظ است و روی همین حساب است که حتی علماء از کسانی که مورد تعلیم و هدایت ایشان قرار گرفته اند شفاعت می کنند. یک سلسله مرتبط و پرانشعابی به وجود می آید که گروههای کوچک به بزرگتر می پیوندند و در رأس سلسله حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است و علت اینکه در روایات داریم که امام حسین ـ علیه السّلام ـ از خلق کثیری شفاعت می کند این است که در این جهان، مکتب امام حسین ـ علیه السّلام ـ بیش از هر مکتبی موجب احیاء دین و هدایت مردم شده است.[14] مرحوم علامه طباطبایی در این باره می نویسد: تأثیر شفاعت کننده در امر شفاعت یک تأثیر گزاف و بی جهت نیست بلکه باید شخص شفاعت کننده به چیزی متوسل شود که مؤثر گردد و شفاعت کننده از خدا نمی خواهد که از مقام مولویت و آقائی خود نسبت به بنده اش صرف نظر کرده یا حکم و قانون مجازات خود را ابطال کند، بلکه می گوید استدعا دارم از این بنده درگذری چه اینکه بزرگ و مهربان و کریمی، نه از عقاب او سودی می بری و نه گذشت از گناه او تو را زیانی می رساند، با این که بنده ای است کوچک و نادان، بیچاره و پریشان، پس از او درگذر؛ یا به واسطه این که منی شفاعت کننده در نزد تو مقام و منزلت دارم و آن ایجاب می کند تقاضای مرا پذیرفته و از خطای او درگذری و او را ببخشی.[15] گفتنی است با توجه به این که شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت هاست نسبت داده می شود با نام «مغفرت» خوانده می شود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب می گردد نام «شفاعت» به خود می گیرد، واضح می گردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای مشمول شفاعت نیز هست. از نظر عقلی شرط مغفرت چیزی جز قابلیت داشتن شخص برای آن نیست و از نظر متون دینی این اندازه مسلم است که کفر به خدا و شرک مانع مغفرت است. قرآن کریم می فرماید: خدا شرک را نمی آمرزد و آنچه پایین تر از شرک است برای هر کس که بخواهد می بخشد. البته برای نیل به شفاعت شرایط دیگری نیز ذکر شده است و آنچه گفته شد شرط ضروری است.»
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. معاد در قرآن، ج5، آیت الله جوادی آملی.
2. آموزش عقاید آیت الله مصباح یزدی.
3. انسان از آغاز تا انجام، علامه طباطبایی.
پی نوشت ها:
[1] . راغب اصفهانی، مفردات، انتشارات مرتضوی، چاپخانه حیدری، چاپ دوم، ص 270.
[2] . سبحانی، جعفر، الهیات، چاپ دوم، قم، نشر مرکز جهانی علوم اسلامی، ج 4، ص344.
[3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ پنجم، انتشارات صدرا، ج 1، ص 247.
[4] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان تر جمه موسوی همدانی، ج 1، ص 238.
[5] . شعرا/ 100.
[6] . موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ترجمه سیدمهدی حائری قزوینی، چاپ نگین، ج 1، ص 453؛ و مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج8، ص42.
[7] . تفسیر المیزان، همان.
[8] . مکیال المکارم، همان، ص 454، و بحارالانوار، ج 8، ص 59.
[9] . همان، بحارالانوار، همان.
[10] . مکیال المکارم، همان، ص 444 و 445، و بحارالانوار، ج 101، ص 27.
[11] . تفسیر المیزان، همان، ص 227.
[12] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 1، ص 254.
[13] . همان، ص 250.
[14] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 1، ص 252.
[15] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه مکارم شیرازی، ج 1، ص 210.