(بسم الله الرحمن الرحیم)
1. بنای مسجد
تأسیس مسجد باید یکی از نخستین اقدامات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در مدینه شناخته شود. «مسجد» که پیش از آن نیز در قبا تأسیس شده بود با سادهترین امکانات سرپا شده و بعدها نقش مهمی را در فرهنگ و تمدن اسلامی ایفا کرد. اخباری که درباره بنای مسجد به دست رسیده گرچه مفصل است اما اختلافات چندی نیز با یکدیگر دارد. گفته شده است که پیش از ورود آن حضرت، اسعد بن زراره با جمعی از مسلمانان از زمینی که در حوالی خانه ابوایوب انصاری ـ محل سکونت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بود به عنوان مسجد استفاده میکرد.[1] در کنار این زمین و متصل بدان «مرْبدی» قرار داشت که عبارت بود از زمینی که حیوانات اهلی را در آن نگاه میدارند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ این زمین را که بنا به برخی نقلها، در گوشهای از آن نخلستانی متروک و حتی قبوری از مشرکان وجود داشت خرید و پس از آن تسطیح آن، به ساختن مسجد اقدام نمود. در روایتی این زمین از آن دو یتیم (با نامهای سهل و سهیل( دانسته شده که سرپرستی آنان را معاذبن عفراء ـ و در روایتی اسعد بن زراره ـ[2] بر عهده داشته است با اینکه آنان راضی به تقدیم زمین بودند، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ جز به خرید آن رضایت نداد. طبری با نقل این روایت روایت درست را آن میداند که زمین از آن «بنی النجار» بوده و پس از آنکه آنان زمین را واگذار کردند، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به تسطیح آن پرداخته و مسجد را بنا کردند. به نقل وی پیش از بنای مسجد آن حضرت در زمین مسطحی که پیش از آن محل نگهداری گوسفندان بوده نماز میگزاردند.[3] در این روایت هیچ سخنی از دو یتیم به میان نیامده است گرچه محتمل است که خبر اینکه از بنی النجار بوده، منطبق با خبری باشد که زمین را متعلق به دو یتیم دانسته است.
این نیز محتمل است که چنین اختلافاتی در اخبار مربوط به مسجد (علاوه بر اینکه مربوط به حداقل دو بار ساختن آن در سال اول و سال هفتم است، و با یکدیگر آمیخته شده) ناشی از این باشد که مسجد در چند قطعه زمین بنا شده و هر قسمتی از آن به صورتی بوده یک قسمت مِرْبد، (یا: مُربد) یک قسمت نخلستانی متروک و یک قسمت نیز قبرستان مشرکین. درباره این قبرها گفته شده که به دستور رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آنها را تخریب کرده و استخوانهای آنها را در جای دیگری زیر خاک کردند. در آغاز تنها دیواری ساخته شد که سقفی نداشت، پس از آن ستونهایی از درخت خرما قرار داده و سقف را با شاخههای خرما پوشاندند. به طوری که در هنگام آمدن باران سطح مسجد گِلی شده و در سجده، پیشانی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و مردم گِل آلوده میشد. در آن زمان قبله به سمت شمال (بیت المقدس) بود. درباره مساحت نخست مسجد نیز گفته شده است که70 ذرع دیوار شمال به سمت جنوب و60 ذرع عرض آن از غرب به شرق بوده است.[4] به نقل مورخان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ خود از نزدیک در ساختن مسجد مشارکت داشت.[5] به نقل ابن سعد آن حضرت خود در آوردن سنگها کمک میکرد و زیر لب زمزمه میکرد:
اللهم لا عیش الا عیش الاخره فاغفر الانصار و المهاجره
مسجد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تا سال هفتم هجری همان بنای نخستین را داشت و تنها در این سال بود که پس از بازگشت مسلمانان از خیبر و افزایش جمعیت آنان بر وسعت مسجد افزوده شد.[6] مسجد در دوران حیات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مرکزیت عبادی، نظامی و سیاسی داشته و با توجه به فضایی که اسلام در اندیشه و عمل جامعه جاهلی ایجاد کرده بود، نقشی اساسی در شکلدهی جامعه اسلامی جدید داشت. بدین ترتیب ساختن مسجد از نخستین گامهای بنای جامعه جدید باید تلقی شود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درکنار مسجد دو خانه، به همان سادگی دیوارههای مسجد (و در واقع دو اتاق) برای همسران خود ساخت در کنار آن خانهای برای علی ـ علیه السّلام ـ و فاطمه ـ علیها السلام ـ بنا گردید، دیگر صحابه نیز در اطراف آن خانههایی بنا کردند که در ضمن دری نیز به مسجد داشت.[7]
2. پیمان برادری میان مسلمانان:
یکی دیگر از اقدامات نخست رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در مدینه ـ و در روایتی پیش از آن در مکه ـ برقرار ساختن پیمان برادری میان مسلمانان به صورت دو به دو بود. این عقد برادری را مؤاخاه نامیدهاند و بیشتر سیره نویسان، پس از بنای مسجد از آن یاد کردهاند. درباره زمان دقیق آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی برآنند که پنج ماه پس از هجرت بوده؛ برخی دیگر نه ماه گفتهاند، دیگران در زمان بنای مسجد و یا پیش از آن را معین کردند. برخی دیگر یکسال پس از هجرت را.[8]
اختلاف دیگر آن است که آیا این عقد اخوت در میان مهاجرین و انصار بوده، یعنی یک مهاجر با یک انصاری، یا در میان مهاجران بوده است. ابن اسحاق تنها از عقد برادری مهاجرین و انصار یاد کرده است.[9] در میان کسانی که برادر یکدیگر خوانده شدهاند گاه دو مهاجر و گاه یک انصاری با یک مهاجر دیده میشود. به نظر چنین میآید که (همان طور که برخی مورخان) دوبار عقد مؤاخاه بسته شده است. یک بار در مکه در میان مهاجران بود مانند عقد اخوت ابوبکر با عمر،[10] حمزه با زید بن حارثه، عثمان و عبدالرحمن بن عوف،[11] زبیر و ابن مسعود، عبیده بن حارث با بلال و… خود رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ.[12] بار دوم پیوند اخوتی بود که در مدینه و میان انصار و مهاجرین بسته شد.[13]
قاعدتاً مشکلی که مهاجران در مکه داشتند و هر کدام طبعاً عُلْقههای قبیلهای خود را تا حدودی قطع کرده بودند، ایجاب کرده بود تا پیوند مؤاخاه در میان آنان مطرح شود. در این میان افرادی که در مکه با یکدیگر عقد مؤاخاه داشتندـ گر چه بعداً در مدینه از انصار برادرانی یافتندـ اما بیشترشان پیوندهای اخوت پیشین را حفظ کردند.[14]
این پیوندکه طبعاً ایجاد آن بر اساس وجوه اشتراک آنان با یکدیگر بوده، بعدها همچنان حفظ شد. آثار آن را در پیوندهای سیاسی بعدی ابوبکر و عمر،و عثمان و عبدالرحمنبنعوف (در شورای بعد از درگذشت عمر) و نیز میان زبیر و ابن مسعود شاهدیم زمانی که عبداللهبنمسعود با عثمان درگیر شد، زبیر از عبدالله دفاع کرد و زمانی که عبدالله در گذشت زبیر بر او نماز خواند نه عثمان.[15]
درباره عقد اخوت میان رسول خداـ صلی الله علیه و آله ـ و امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ تردیدی وجود ندارد.[16]تنها تردید ابراز شده از سوی ابن تیمیه است که علاوه بر انکار عقد اخوت در میان مهاجران، گفته است: مواخاه برای تألیف قلوب با یکدیگر بوده و معنی ندارد که رسول خدا با کسی عقد مواخاه بسته باشد. باید توجه داشت که ابن تیمیه فی حد نفسه در صدد انکار بیشترین فضائل امام المتقین علی بن ابیطالب ـ علیه الصلاه و السّلام ـ است. وی در این باره مورد اعتراض شدید دیگر اهل سنت از جمله سمهودی و شامی، عسقلانی و دیگران قرار گرفته است. علاوه بر دهها نص تاریخی، ابن تیمیه به قیاس در برابر نص دست زده است.[17]
بلاذری در بیان افرادی که با یکدیگر عقد اخوت داشتهاند، در آغاز«برادران مهاجر» را یاد کرده و در ادامه از «برادران مهاجری و انصاری».[18] این نیز تأییدی است بر این که مواخاه دوباره صورت گرفته است. از گزارشات مورخان چنین بدست میآید که در مدینه در یک مجلس حدود45 تن انصاری با45 تن مهاجران با یکدیگر عقد مواخاه بستهاند، گرچه در ادامه با ورود مهاجران جدید این عقد اخوت استمرار یافته است. بلاذری نوشته است هیچ مهاجری بدون برادر وانهاده نشد.[19] گزارشهایی نیز درباره «عقد خواهری» در میان زنان مؤمن در دست است. گفته شده است که حضرت فاطمه ـ سلام الله علیهاـ با ام سلیم عقد خواهری داشته است.[20] در نقل دیگری از رسول خدا آمده که خواهران مؤمن عبارتند از میمونه بنت الحارث و ام الفضل سلمی و اسماء.[21]
این پیمان بر اساس«حق و مواساه»صورت گرفته است. در بسیاری از نقلها آمده است که یکی از پایههای دیگر این اخوت برقراری «توارث» میان آنان بوده است:«یتوارثون بعد الممات دون ذوی الارحام»[22] از امام باقرـ علیه السّلام ـ نیز روایت شده است که «انّهم کانوا یتوارثون بالمؤاخاه».[23] چنین پیوندی میتوانسته بسیار مستحکم باشد. گفته شده است که «توارث» بعدها ملغی گردید و «ذوی الارحام» جای آن را گرفت. در واقع طبیعی قضیه نیز همین بوده زیرا مهاجران در آغاز، بیشترشان پیوندهای خود را با ذوی الارحام مشرک رد کرده بودند، اما به تدریج این پیوندها (با مسلمان شدن و هجرت کردن آنان به مدینه) تقویت شد. به علاوه اسلام با آن که در از میان بردن پیوندهای قبیلهای و حلفهای جاهلی تلاش کرد، اما بنیاد خانواده را پایدار و تقویت آن را لازم میشمرد. به روایت ابن سعد زمانی که آیه «وَ اوُلوُا الارْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللهِ انَّ اللهَ بِکُلِ شَیءٍ عَلیم.[24] » نازل شد، حکم پیشین را نسخ کرده و مؤاخاه در میراث منتفی شد و هر کسی به نسب و ورثه خود بازگشت داده شد.[25] این مسأله در جریان بدر منقطع شد و ظاهراً واقدی گمان کرده که به طور کلی مؤاخاه پس از بدر صورت نگرفته ـ در حالی که مؤاخاه تا مدتها ادامه داشته است ـ به همین دلیل او عقد مؤاخاه سلمان با ابوالدرداء[26] را منتفی دانسته است، زیرا سلمان در فاصله میان احد و خندق اسلام آورد.[27] این درست است که توارث برداشته شد، اما اصل مؤاخاه باقی ماند.[28] گرچه باید گفت که در«شکل» پیشین نبوده و طبعاً به صورت دو به دو، چندان ضرورتی نیز نداشته است.
آن چه اهمیت بیشتری داشت، اخوت تمامی مؤمنان با یکدیگر بود که در سال نهم هجرت در سوره حجرات مورد تأکید قرار گرفت«انّمَا الْمُؤْمِنُون اِخْوَه[29]» مسأله خانواده حکم خاص خود را دارد اخوت مؤمنان نیز جای خود. خداوند در سوره احزاب نیز پس از آن که همسران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را «امّهات المؤمنین» خوانده یادآور شد که «و اُولوا الاَحام بَعْضُهَمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ الله مِنَ الْمؤمِنینَ و المُهاجرین».[30] برخی گفته اند این آیه نفی توارث در مؤاخاه بوده است.
اهمیت عقد مؤاخاه در شرایط سال نخست هجرت کاملاً قابل درک است. این مسأله در درجه اول برای حمایت از مهاجران بی سر پناه بوده است. لذا نقل شده است که: آخی رَسُولُ الله بَیْنَ اَصْحابِهِ، آخی بَیْنَ الفَقیرِ و الغَنی لِیَرُدّ الغَنِیّ عَلَی الْفَقیر،[31] زمانی که سعد بن ربیع انصاری با عبدالرحمن بن عوف برادر شد پیشنهاد کرد تا «ان یناصفه اهلَهُ و ماله».[32] سهیلی تحلیل جالبی از مؤاخاه کرده: «رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در زمانی که به مدینه درآمد میان اصحاب خود عقد مؤاخاه بست تا وحشت غربت را از میان آنان بردارد و پس از مفارقت اهل و عیال، آنان را با یکدیگر مأنوس سازد و برخی را کمک برای دیگران قرار دهد؛ اما و زمانی که اسلام عزت یافت، قلوب با یکدیگر انس یافت و وحشت از میان رفت خداوند آیه «اوالارحام» نازل کرد و همه مؤمنان را با یکدیگر برادر ساخت.»[33]
از مهمترین اهداف این مؤاخاه میتوانست تأکید بر ایجاد اخوت ناشی از ایمان به خداوند باشد این مسأله در کاستن از قدرت حلفها و پیمانهای جاهلی اهمیت زیادی داشت، به ویژه که این پیمان بر اساس در حق بود در حالی که پیمانهای جاهلی تعریف خاصی برای حق جز منافع قبیلهای نداشتند (مگر در حلفی چون حلف الفضول). ایجاد روحیه تعاون و همکاری و تأکید بر «الفت همگانی» و اتحاد جامعه بر اساس برادری اسلامی از نتایج قطعی چنین عقدی بوده است. در واقع، باید این اقدام را پس از ساختن مسجد (خانه خدا و متعلق به همه مردم و همه قبایل) دومین اقدام ضروری برای تقویت بنیه جامعه اسلامی دانست. چنین تحولی از جامعه قبیلهای جاهلی به امت اسلامی، مهمترین مسأله برای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در دعوت اسلامیش بوده است.
3. نخستین قانون اساسی امت واحده:
حضور قبایل مختلف و طوایف متعددی که در مدینه زندگی میکردند بر طبق سنتهای جاهلی، سبب نزاع و اختلافات بود. افزون بر آن، قبایل یهودی علاوه بر مسائل قبیلهای، تعارض تازهای با مسلمانان پیدا کرده و بر زمینههای اختلاف و تعارض افزوده بودند. این اختلافات میبایستی از میان میرفت تا امکان تشکیل یک «دولت» فراهم شود. در برخی موارد، این اختلاف باید از اساس محو میگردید. این موارد عبارت بود از اختلافات موجود میان قبایل مسلمان. در مواردی نیز میبایست بر اساس مصالح سیاسی و یا سیاستهای اصولی که اسلام در ارتباط با ادیان دیگر مطرح میکرد، حل و فصل میشد. در این قسمت در درجه اول، یهود، پس از آنها مشرکان مسلمان ناشده مدینه و پس از آنان مسیحیان نجران قرار داشتند. تشکیل چنین دولتی که بتواند در محیطی با این تشتت، قدرت برتر خود را حفظ کند مشروط به ایجاد انسجام در میان مردم بود. در آغاز مسلمانان و پس از آن ایجاد توافق با یهود.
تا آنجا که به اسلام و مسلمانان مربوط میشد، آموزههای اسلامی مهمترین رکن اتحاد به شمار میرفت. هرچند به لحاظ آنکه اسلام در آغاز راه بود، نباید چندان سختگیری میشد. مهمترین آموزه، قوت بخشیدن به گرایش توحیدی در جامعه و به وجود آوردن یک عقیده مشترک به خداوند بود. البته توحید، تنها عبارت از پذیرفتن یک ذات واحد و حتی عبادت او نبود، بلکه توحیدی مورد نظر بود که خداوند را به عنوان حاکم و صاحب «ولایت» مطرح کرده و رسولی را نیز برای اعمال این حکم و ولایت به میان مردم بفرستد. بر این اساس، مسلمانان باید مطیع خداوند و رسول او باشند. این اطاعت مهمترین ثمره سیاسی عقیده توحید و اساسیترین اصل برای ایجاد «وحدت» به شمار میرفت. حاصل چنین وحدتی شکلگیری امّت[34] واحده بود و تشکیل امّت واحده برای تشکیل دولت و نظام امری بس ضروری. پیش از آن در عقد برادری و قبل از آن در ساختن مسجد، بر این وحدت تأکید شده بود. مسجد محلی متعلق به خدا و پس از آن متعلق به همه مؤمنان بود بدون آنکه هیچ امتیاز قبیلهای یا جز آن، مطرح باشد.
جنبه اثباتی نگرش توحیدی، تحکیم پیوند همه مؤمنان با خداوند و جنبه منفی آن مربوط به کاستن از نفوذ معیارهای قبیلهای بود. این معنی که «حکم تنها اختصاص به خداوند» دارد، در همان سورههای مکی نیز مورد تأکید قرار گرفته بود.[35] بعدها در آیات مدنی نیز در عبارتهای مختلف گوشزد شد: «أفَحُکْمُ الجاهِلیَّه یَبْغُون و مَنْ أحْسَنُ مِنَ اللهِ حکماً لقومٍ یوقنون».[36] «یا أیّها الّذینَ امَنوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ أُولی الأمر مِنْکم فإنْ تنازَعْتم فی شیءٍ فرُدُّوه إلَی الله و الرَّسُول إنْ کُنْتم تًؤمِنونَ بِاللهِ و الْیومِ الاخِرِ ذلکَ خَیْرٌ و أحْسَنُ تأویلاً».[37] «و ما کانَ لِمُؤمنٍ و لا مُؤمِنهٍ اذا قَضَی اللهُ و رسولُهُ أَمْراً أنْ یَکُونَ لهم الخیرهُ من أمْرِهِم و مَنْ یَعْصِ الله و رسولَهُ فَقَدْ ضلَّ ضَلالاً مُبینا».[38] تعبیر «اَطیعُوا الله و رسوله»[39] و نظیر آن[40] نیز مکرر در قرآن آمده است.
در این میان، آنچه که اهمیت فراوان داشت، حل و فصل اختلافات نه در نزد رؤسا و منتفذان محلی بلکه ارجاع آنها به خدا و رسول بود. ایجاد چنین گرایشی در میان قبایلی که هیچگاه دولتی را تجربه نکرده بودند، امری سخت بوده و نیاز به فرصتی طولانی داشت. آگاهیم که پس از گذشت ده سال از تشکیل دولت و آنگاه که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ رحلت کرد، هنوز بسیاری از قبایل نمیتوانستند تسلط مدینه را به عنوان یک دولت درک کنند و آن را بپذیرند؛ هر چند اقدامات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آن اندازه عمیق و حتی مورد نیاز جامعه عربی در آن روزگار بود که با وجود گسترده اختلافات قبایلی، دولت اسلامی پایدار بماند و بر قبایل مختلف غلبه یابد.
با وجود این آموزهها، و تنها با اعتماد بر آنها، میتوان به «قوام دولت» امیدوار بود؛ دولت باید دستورالعملهای مشخصی را نیز معین میساخت و بر اساس آنها جریان عملی جامعه را تحت کنترل درآورد. برای این کار، افزون بر قدرت، قوانین مشخصی مورد نیاز است که بر پایه آن آموزهها، جریان عملی زندگی قبایل مسلمان شده را تنظیم کند. هم حکومت بداند چه میکند و هم تودههای مؤمن تکلیف خود را بدانند. جامعه نیاز به «فقه» دارد؛ فقه به معنای «قانون». در واقع، جدای از آنچه واقع شد، تحول از یک جامعه قبیلهای به یک دولت، به طور طبیعی نیازمند قانونی است که مصالحی فراتر از ساختار قبیلهای را در نظر گیرد. قانون جدید باید منطبق بر خواست مردمانی باشدکه از قبایل مختلف فراهم آمدهاند. طبعاً افزون بر مسأله «زندگی کردن»، آرمانها و باورهای دینی آنها و اعتقادشان به اهدافی مشخص، در شکلگیری به این قانون اهمیت دارد.
در جامعه دینی جدید، بخشی از این قانون با دین پیوند دارد. این پیوند از دو سوست، نخست آن که برخی از قوانین از متن دین گرفته میشود. دوم آن که سایر قوانین باید به گونهای باشد که مصالح کلی دین و حفظ و حراست از آن را تأمین کند. به سخن دیگر، فقه ایجاد شده، ترکیبی است از دستورات خداوند، رسول خدا، و احکام حکومتی که حاکم اعم از پیامبر و جز او، بر اساس مصالح واقعبینانه، برای زندگی دین مدارانه این جامعه ارائه میدهند.
تا اینجا، قرآن وجود داشت و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز در کنار قرآن، قوانینی را برای اداره جامعه جدید مطرح میکرد. اما تا آنجا که به اصل شرع به عنوان وضع قوانین ثابت برمیگشت، کار تمام شده نبود. جامعه آن روزگار، مسائل خاص خود را داشت و لازم بود تا بر اساس قوانین قرآنی و پیامبری، شرایط و مصالح موقت آن جامعه در نظر گرفته شود، و قوانینی به صورت منضبط برای اداره جامعه ارائه شود. دینی است که در هر شرایطی باید به آنها عمل شود بخشی نیز احکام و فقه حکومتی است که اهداف بالفعل را در نظر میگیرد. به هر روی این درست است که قرآن در دسترس بود اما میبایست بر اساس آن، مجموعهای از قوانین تدوین شود تا بتواند این جامعه را در ارتباط با این دولت سر پا نگاه دارد و از سوی دیگر راه را برای تربیت بهتر مردم هموار سازد.
«پیمان عمومی» که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در همان سال نخست هجرت میان مسلمانان، یهودیان و مشرکان یثرب به امضا رساند، نخستین گام برای ایجاد قانون اساسی مبتنی بر قرآن به شمار میرفت. حرکتی که بعدها باید در طول تمدن اسلامی ادامه مییافت و سرمایهای عظیم برای اندیشه سیاسی در این تمدن سترگ میشد.
متن این عهدنامه را سیرهنگاران به طور کامل آوردهاند.[41] استاد احمدی میانجی این متن را از منابع متعدد نقل و سپس به شرح آن پرداخته است.[42] این عهدنامه به صورت یک متن مکتوب درآمده و همه مسلمانان یهودیانی که در آن عهدنامه، از ایشان نام برده شده محتوای آن را پذیرفتهاند. بخشهایی از آن مربوط به مسائل داخلی مسلمانان، قسمتی مربوط به برخورد دو جانبه یهودیان و مسلمانان و یکی دو نکته نیز درباره مشرکان مدینه است.
در آغاز آمده است که، این کتاب محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ است در میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و مردم یثرب و هر کسی که از آنها پیروی کرده و به آنان ملحق شد و به همراهشان جهاد کرد، آنها «امه واحده» هستند. بنابراین در آغاز، بر یک مفهوم اساسی که پایه دولت اسلامی را تشکیل میدهد، تأکید شده است.
با این حال ترکیب قبیلهای در جامعه جاهلی یک امر اساسی بوده و تغییر آن بر مبنای امت واحده به این سادگی امکان پذیر نبود؛ لذا به دنبال آن از تک تک قبایل، یاد شده و گوشزد میشود که در چهارچوب امت واحده، نظم و انسجام داخلی قبیله خود را خواهند داشت «انّهم امّه واحده علی رباعتهم» یعنی هر قبیله بر «رباع» خود خواهد بود، «یعنی بر همان وصفی که در سابق بر آن بودهاند.»[43] این امر به ویژه در امر «معاقل» یا «دیات» بود؛ یعنی بر اساس همان پرداختهای قبلی در دیه (فعلاً) عمل کنند.[44] دنبال آن تأکید میشود که «کل طائفه منهم تفدی عانیها بالمعروف و السقط بین المؤمنین» هر طایفهای برای اسیر خود فدیه خواهند پرداخت، اما بر اساس معروف و رعایت قسط در میان مسلمانان.
این تعبیرات همراه با ذکر یکایک قبایل و بطون آنها تکرار میشود، این تکرار به معنی مشارکت رسمی همه آنان در این «عهد نامه» است. پس از، آن از اصول کلی میان مؤمنان یاد میشود:«مسلمانان در میان خود بدهکاری که بدهی سنگینی دارد رها نمیکنند و او را در دادن دیه و یا فدیه یاری خواهند کرد؛ هیچ مسلمانی با موالی[45] یک قوم، بدون حضور آن قوم پیمانی نخواهد بست. دستان مؤمنان و پرهیزگاران را بر ضد هر کسی که از میان خودشان به آنان تجاوز کرده و یا کسی که در پی ظلم و دشمنی و ایجاد فساد در میان مؤمنان است با یکدیگر متحد خواهند بود، حتی اگر فرزند یکی از آنها باشد.»[46]
این اصل به ویژه در برتری بخشیدن به معیارهای اسلامی بر پیوندهای نسبی، درخشش خاص خود را داشت:«هیچ مؤمنی، مؤمنی را به خاطر کافری نخواهد کشت و هیچ کافری را بر ضد مؤمنی یاری نخواهد کرد، عهد و امان و حرمت خداوند (ذمّه الله) برای همه یکسان و به یک اندازه است.» هر کسی که مسلمان شد از حقوقی که سایر مسلمانان برخوردارند، بهرهمند خواهد شد. هر کسی که مسلمانی را پناه داد، پناه او به منزله ذمّه خداوند بوده و پذیرفته خواهد شد. «هر یهودی که از ما پیروی کرد (مسلمان شد) از او حمایت خواهد شد و به دشمنان او کمک نخواهد شد.» این تأکیدی است بر اینکه هر کس از هر فرقهای مسلمان شد از تمامی حقوق یک مسلمان برخوردار است. «اگر مؤمنان در سِلْم و صلح بر آمدند همه تصمیم خواهند گرفت و هیچ مؤمنی به تنهایی اقدامی نخواهد کرد.»
چنین تصمیمی عملاً بر دوش رهبری خواهد بود، چون تصمیم گیری «عن ملاءٍ» جز به وسیله رهبری امّت که هدایت امّت واحده را بر عهده دارد، ممکن نخواهد بود. «در زمان جنگ همه گروههای مسلمان یکی پس از دیگری در جنگ شرکت خواهند کرد.» در واقع جنگ وظیفه همگان است نه گروهی خاص، لذا همه گروهها به نوبت در آن شرکت خواهند کرد تا «کسانی که در راه خدا خونشان ریخته میشود در میان همه گروهها باشد.» نه اینکه بیشتر شهدا از یک گروه خاص باشند. «و اینکه مؤمنان و پرهیزگاران بر بهترین هدایت و استوارترین آن هستند.» این معیاری اساسی است بدین صورت که تنها محک ارزش گذاری ایمان و تقوا است.[47]
یک مسلمان باید وفادار به این اصل ارزشی باشد. «و اینکه هیچ کس از مشرکان یثرب مال و جانی از قریش را پناه نداده و بر ضد مؤمنی آنها را یاری نخواهد کرد.»، «هر کس مؤمنی را بکشد قصاص خواهد شد مگر آنکه ولی مقتول راضی شود. همه مؤمنان باید حمایتگر این امر بوده و برای اقامه آن قیام کنند.»
«هیچ مؤمنی که اقرار به این صحیفه کرده و به خدا و قیامت ایمان آورده روا نیست تا از فتنهگر و بدعت پیشهای حمایت کند و هر کس او را یاری کرده و پناه دهد لعنت و غضب خداوند تا قیامت بر او باد؛ اگر چنین کند فدیهاش پذیرفته نخواهد بود.» « و همه شما مؤمنان در هر چیزی که اختلاف کردید باید (برای حل آن) به خدا و محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ رجوع کنید.» این اصل همانگونه که گذشت مهمترین آموزه برای ایجاد امت واحده بود. بعد از این، اصولی در ارتباط با یهودیان مطرح میشود:«تا زمانی که مسلمانان مشغول جنگ (بر ضد مهاجمین به مدینه) هستند، یهودیان مخارج خود را متقبل خواهند شد و یهود بنی عوف، امتی در کنار مؤمنان خواهد بود.» پس از آن، یهودیان سایر قبایل عربی از جمله: یهود بنی ساعده، یهود بنی جُشَم، یهود بنی الاوس، یهود بنی ثعلبه، یهود بنی شطبیه نیز همسنگ با یهود بنی عوف شناخته میشوند، بدین معنی که «امّت واحده» را با مسلمانان تشکیل میدهند.
در این امت واحده «مسلمانان بر دین خود و یهودیان نیز دین خود را خواهند داشت.» این تأمین عمومی در صورتی است که «افراد دچار ظلم و خطایی نشوند، در آن صورت جز خود و اهل بیت خویش را نابود نخواهند کرد. برّ و نیکی باید مانع گناه باشد. مولای بنی ثعلبه و مشاوران و نزدیکان (بطانه: صاحب سرّ) یهود نیز در این معاهده داخل هستند و هیچ کس جز به اذن محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ از آن خارج نخواهد شد»؛ «حتی از قصاص در یک جراحت (ساده) نیز گذشت نخواهد شد و کسی که دیگران را بکشد (به صورت فتک: یعنی پنهان شدن و به طور ناگهانی کسی را کشتن) به فتک کشته خواهد شد. البته اگر کسی ظلم کرد، خارج از این قرار نامه بوده و مورد فتک واقع خواهد شد.» این بدان جهت بود که همه تأمین کامل داشته باشند، به ویژه سخن نخست که از قصاص جراحت کوچکی نیز گذشت نخواهد شد، برای تأکید بر این تأمین عمومی بود. استثنای به ظلم نیز خود عاملی برای تهدید (یهود) به ظلم و تجاوز بود. «خداوند بر این صحیفه ناظر است.
یهود مخارج خود را متقبل شده و مسلمانان نیز، و با هر کس که با اهل این صحیفه به جنگ برخیزد به یکدیگر کمک خواهند کرد؛ و در میانشان نصیحت و صلح حاکم خواهد بود و نیکی مانع از گناه است. با گناه کسی، همپیمان او مؤاخذه نخواهد شد و به مظلوم کمک خواهد شد و مسلمانان و یهودیان، تا وقتی در جنگ هستند مخارج خود را تأمین خواهند کرد؛» این تأکید، در ارتباط با یهودیان که به عهدشکنی شهره بودند اهمیت داشت. «یثرب برای اهل این صحیفه، حرم خواهد بود.» این امر جز اثبات حرم بودن مدینه بدین معنی بود که در هیچ شرایطی نباید جنگی میان دو گروه روی دهد.
نکته دیگر آنکه «پناهنده مثل خود فرد بوده، و مورد اضرار واقع نخواهد شد». «در میان اهل این صحیفه (پذیرندگان آن) اگر حادثهای رخ دهد که ترس (ایجاد) فتنه از آن باشد، (برای حل آن) ، به خدا و رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ ارجاع داده خواهد شد. خداوند با کسی است که این صحیفه را حرمت بدارد.» یهودیان با قریش و کسانی که آنها را نصرت دهند، تجارت نخواهند کرد و (همراه مسلمانان) با کسی که به یثرب حمله کند خواهند جنگید. اگر هر کدام از مسلمانان یا یهود طرف دیگر را به پیمان صلح با هم پیمانان خود فراخواند او قبول خواهد کرد مگر آنکه آن هم پیمانان در جنگ با دین (و مسلمانان) باشند. هر جمعیتی صاحب دیاری است که در آن سکونت دارد. این کتاب، از ظالم و خطاکار حمایت نخواهد کرد. هر کس از مدینه بیرون رود یا در آن بماند ایمن خواهد بود. خدا و رسول، پناه دهنده هر نیکوکار و پرهیزگاری هستند مگر آنکه از او ستم یا خطایی سر زند.»
این «صحیفه» میتوانست کمک بزرگی به دولت جدید التأسیس باشد. بخش عمدهای از آن در جلوگیری از مخالفت یهود با مسلمانان و محدود کردن آنان در ایجاد نفاق و اختلاف در میان مسلمانان بود. آنها از تماس گرفتن با مشرکان و تجارت با آنان منع شده بودند و بدین ترتیب، مانع مهمی بر سر راه اتحاد قریش و یهود بر ضد اسلام ایجاد شده بود. این قرارداد، فرصتی مناسبی برای نشر دعوت اسلامی به شمار میرفت.[48]
از سوی دیگر مسلمانان که پیش از آن فقط بر اساس ایمان خود از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ متابعت میکردند، اکنون وفاداری خود را نسبت به اصولی مشخص ابراز کرده و از لحاظ روحی بر اساس ضوابط جدید، آمادگی بیشتری برای «عمل» داشتند. باید توجه داشت که در این عهد نامه عنوانی برای دولت اسلامی وجود ندارد، اما تعبیر «مؤمنین» حکایت از وجود جامعه اسلامی به رهبری رسول دارد. در واقع تعهدات له و علیه در این قرارداد بر محور «مؤمنان» است.
قبایل عربی از جمله یهود بنی نجار، یهود بنی الحارث، یهود بنی ساعده، یهود بنی جُشَم، یهود بنی الاوس، یهود بنی ثعلبه، یهود بنی شطبیه، نیز همسنگ با یهود بنی عوف شناخته میشوند؛ به این معنی که «امت واحده» را با مسلمانان تشکیل میدهند. در این امت واحده «مسلمانان بر دین خود و یهود نیز دین خود را خواهند داشت.» این تأمین عمومی در صورتی است که «افراد دچار ظلم و خطایی نشوند؛ در آن صورت جز خود و کسان خویش را نابود نخواهند کرد. برّ و نیکی نباید مانع گناه باشد. موالی بنی ثعلبه و مشاوران و نزدیکان (بطانه:صاحب سرّ) یهود نیز داخل در این معاهده هستند و هیچ کس جز به اذن محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ از آن خارج نخواهند شد»؛ «حتی از قصاص در یک جراحت (ساده) نیز گذشت نخواهند شد و کسی که دیگری را بکشد (به صورت فتک یعنی پنهان شدن و به طور ناگهانی کسی را کشتن) ، به فتک کشته خواهد شد. البته اگر کسی ظلم کرد، خارج از این قرارنامه بوده و مورد فتک واقع خواهد شد.»
هدف از این اصول آن بود که همه تأمین کامل داشته باشند به ویژه در مورد صرف نظر نکردن از قصاص حتی سادهترین جراحت. استثنای به ظلم نیز خود عاملی برای تهدید (یهود) به ظلم و تجاوز بود «خداوند بر این صحیفه ناظر است. یهود مخارج خود را متقبل شد و مسلمانان نیز؛ و با هر کس که با اهل این صحیفه به جنگ برخیزد به یکدیگر کمک خواهند کرد؛ و در میانشان نصیحت و صلح حاکم خواهد بود و نیکی مانع از گناه است. با گناه کسی، هم پیمان او مؤاخذه نخواهد شد و به مظلوم کمک خواهد شد و مسلمانان و یهودیان تا وقتی در جنگ هستند مخارج خود را تحمل خواهند کرد.» این تأکید در ارتباط با یهودیان که به عهدشکنی شهره بودند اهمیت داشت.
«یثرب برای اهل این صحیفه حرم خواهد بود»؛ این امر جز اثبات حرم بودن مدینه به این معنی بود که در هیچ شرایطی نباید جنگی میان دو گروه درگیر شود. «پناهنده به فرد مثل خود فرد بوده و مورد اضرار واقع نخواهد شد.» «در میان اهل این قرارنامه (پذیرندگان آن) اگر حادثهای روی دهد که ترس (تولید) فتنه از آن باشد مرجع حل آن حادثه خدا و رسول خواهد بود. خداوند با کسی است که این صحیفه را حرمت بدارد.«یهودیان با قریش و کسانی که آنها را نصرت دهند، تجارت نخواهند کرد و (همراه مسلمانان) با کسی که به یثرب حمله کند خواهند جنگید. اگر هر کدام از مسلمانان یا یهود طرف دیگر را به پیمان صلحی با هم پیمان خود فرا خواند او قبول خواهد کرد مگر آنکه،آن هم پیمان در جنگ با دین باشد. هر جمعیت صاحب دیاری است که در آن سکونت دارد». «این کتاب از ظالم و خطاکار حمایت نخواهد کرد. هر کس از مدینه بیرون رود یا در آن بماند ایمن خواهد بود. خدا و رسول پناه دهنده به هر نیکوکار و پرهیزگاری هستند مگر آنکه از او ستم یا خطایی سرزند.»
[2] . دلائل النبوه، ج2، ص538.
[3] . تاریخ الطبری، ج2، صص397 ـ 396؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج2، صص 540 ـ 539؛ فتح الباری، ج7، ص 295؛ طبقات، ج1، ص240.
[4] . نکـ: مدینه شناسی، ج1، صص 32 ـ30؛ مساحت مسجد4200 ذرع است که مساوی است با 186/2071 متر.
[5] . تاریخ الطبری، ج2، ص397.
[6] . طبقات الکبری، ج1، ص240؛ سیر تاریخی تغییر و تحولات مسجد را بنگرید در نوشته دیگر ما با عنوان آثار اسلامی مکه و مدینه، تهران، نشر مشعر، 1377.
[7] . بعد از غزوه بدر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ (به فرمان جبرئیل) دستور داد تا تمام این درها جز در خانه امام علی ـ علیه السّلام ـ به مسجد، مسدود شود. (سُدوّ الابواب الا باب علی) نکـ: الصحیح، ج4، ص94؛ دلائل الصدق،ج1، صص 22 ـ 21.
[8] . سبل الهدی و الرشاد، ج3، ص533.
[9] . السیره النبویه، این هشام، ج2، ص 505 ـ 504.
[10] . نک: تاریخ جرجان، ص 96، مختصر تاریخ دمشق، ج9، ص139.
[11] . نک: طبقات الکبری، ج3، ص 56.
[12] . وفاء الوفاء، ج1،ص268؛ المستدرک، ج3، ص14؛ المعجم الکبیر، ج24، ص137.
[13] . تقسیم به دو بار بسته شدن عقد مؤاخاه در: سبل الهدی، ج3، ص527؛ تاریخ الخمیس، ج1، ص353. (از فتح الباری و ابن عبد البر)آمده است.
[14] . برخی نیز اخوت با برادران انصاری را پایدار داشتند درباره بلال و ابورویحه انصاری، نک: اسیره النبویه، ابن هشام، ج2، ص507؛ در تاریخ المدینه،ج3، ص1056ـ1054.
[15] . برخی نیز اخوت با برادران انصاری را پایدار دانستهاند، درباره بلال و ابورویحه انصاری، نک: اسیره النبویه، ابن هشام، ج2، ص507 در تاریخ المدینه،ج3، ص1056ـ1054.
[16] . به روایت ابن اسحاق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:«تآخَوْا فی الله اخوین ثم اخذ بِید علیبنابی طالب، فقال: هذا اخی» اسیره النبویه، ابن هشام،ج2، ص505(به ادامه بحث نگاه کنید).
[17] . نک: وفاء، ج1، ص128؛ السیره الحلبیه، ج2، ص20؛ سبل الهدی و الرشاد، ج3، ص534؛ الصحیح، ج3، ص63ـ61(و ارجاعاتی که در آنجا آمده است)؛ الغدیر، ج3، ص125ـ112(و ارجاعات همان جا)؛ به تصریح ابن عباس، رسول خدا در مدینه نیز علی ـ علیه السّلام ـ را برای اخوت با خود برگزید. نک: سبل الهدی و الرشاد، ج3، ص528.
[18] . انساب الاشراف، ج1، ص270.
[19] . انساب الاشراف، ج1، ص271.
[20] . تهذیب تاریخ دمشق، ج6، ص11ـ10.
[21] . الاستیغاب، ص400ـ401.
[22] . طبقات الکبری، ج1، ص238.
[23] . مجمع البیان، ج4، ص561.
[24] . انفال،75.
[25] . طبقات الکبری، ج1، ص238؛ سبل الهدی و الرشاد، ج3، ص528؛ باید توجه داشت که درست در قسمت نخست همین آیه آمده است«والذین امنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معکم فاولئک منکم» یعنی تأکید بر اینکه آنها از شما هستند گرچه اولو الارحام حکم خاص خود را دارد.
[26] . ثقه الاسلام کلینی روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آورده که «اَخی رسول الله صلی الله علیه و آله بین سلمان و ابی ذر، و اشترط علی ابی ذر ان لایعصی سلمان» روضه الکافی، ص162؛ درباره آن نک: الصحیح، ج3، ص69ـ68.
[27] . انساب الاشراف، ج1، ص271.
[28] . ابن عباس میگوید: که پس از آن «نصر و نصیحت» باقی ماند نک: سهل الهدی و الرشاد، ج3، ص535.
[29] . حجرات،10.
[30] . احزاب، 6؛ و نکـ : مجمع البیان، ج8، ص339؛ سوره احزاب در سال پنجم هجرت نازل شده است. البته وصیت مستثنی شده چنان که حمزه در غزوه احد زیدبنحارثه را که با وی عقد اخوت داشته وصی خود کرد. نک: السیره النبویه، ابن هشام، ج2، ص505.
[31] . الکامل ضعفاء الرجال، ج6، ص118.
[32] . بخاری، ج2، ص2.
[33] . الروض الانف، ج2، ص18؛ سبل الهدی و الرشاد، ج3، ص553 از همو.
[34] . این اصطلاح کاربردی در متون جاهلی ـ به جز یک مورد ـ نداشته است؛ رکـ:
W .Montgomery ،Watt Islamic PoLiticaL Thought ،p. lo.
اما در قرآن مکرر مورد استفاده قرار گرفته است، گاه به معنای «دین» و مواردی به معنای «جمعی که بر یک دینند و به سوی یک نقطه در حرکتاند و یک قصد واحد دارند» به کاررفته است. نقطه ثقل این لغت در استعمال متعدد، آن نفی تفرقه و وحدت در حرکت و تصمیمگیری است.
[35] . انعام، 57؛ یوسف، 67،40.
[36] . مائده،50: آیا حکم جاهلیت را میجویند؟ برای آن مردمی که اهل یقین هستند چه حکمی از حکم خدا بهتر است.
[37] . نساء، 59: ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولی الامر خویش فرمان برید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، به خدا و پیامبر رجوع کنید. در این خیر شماست و سرانجامی بهتر دارد.
[38] . احزاب، 36: که هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کاری حکمی کردند آنها را در کارشان اختیاری باشد، هرکه از خدا و پیامبرش نافرمانی کند سخت در گمراهی افتاده است.
[39] . انفال، 46،20.
[40] . فتح، 17؛ حجرات، 15.
[41] . السیره النبویه، ابن هشام، ج2، صص504 ـ 501؛ السیره النبویه، ابن کثیر، ج2، صص323ـ320؛ السیره الحلبیه، ج2، ص96؛ إعلام الوری، ص45؛ عیون الاثر، ج1، صص262ـ260؛ ابو عبید، الأموال، (قاهره، 1353 ق)، صص 206ـ202؛ مجموعه الوثائق السیاسه فی العهد النبوی و الخلافه الراشده، صص 7ـ1؛ نثر الدر، ج1، صص223ـ222.
[42] . مکاتیب الرسول، ج1، صص263ـ241.
[43] . القوم علی رباعتهم ای: علی استقامتهم؛ یرید انهم علی امرهم الذی کانوا علیه؛ نکـ: مکاتیب، ج1، ص242.
[44] . نکـ: مکاتیب الرسول، ج1، ص243.
[45] . مولی القوم یعنی کسانی که به لحاظ نَسَب جزو آن قبیله به شمار نمیآید اما به عقد و یا به آزاد شدن توسط آن قبیله، به عنوان مولای آن قوم شناخته میشود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: مولی القوم منهم. و این تکلیف نیز بر اساس همان سخن بوده است.
[46] . این مفهوم آیه «وان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا …» بود، حجرات، 9.
[47] . پشتوانه این اصل، آیه «انّ إکرمکم عند الله اتقیکم» است؛ حجرات، 13.
[48] . مکاتیب الرسول، ج1، ص261.
رسول جعفریان- تاریخ سیاسی اسلام (سیره رسول خدا)، ج1، ص430