حضرت محمد – صلى الله علیه وآله – مدت سه سال به دعوت پنهانی پرداخت[1]، زیرا هنوز محیط مکه برای دعوت آشکار مساعد نبود. او در این سه سال به صورت پنهانی با افرادی که احساس می کرد آمادگی پذیرش دارند، تماس می گرفت و آنها را به یگانگی خدا و پرستش او و نبوت خویش دعوت می کرد. در این مدت قریش از ادعای او خبر داشتند و وقتی او را در معابر می دیدند می گفتند ؛ جوان بنی عبدالمطلب از آسمان سخن می گوید[2] ؛ اما چون در مجامع عمومی سخن نمی گفت، از محتوای دعوتش خبر نداشتند، به همین علت عکس العملی نشان نمی دادند.
در این دوره، تعدادی مسلمان شدند. آن گاه یکی از همان مسلمانان نخستین، به نام ارقم، منزل خود را ـ که در پای کوه صفا قرار داشت ـ در اختیار پیامبر – صلى الله علیه وآله – گذارد. رسول خدا و مسلمانان تا آغاز دعوت علنی در این منزل که حکم ستاد تبلیغاتی را داشت گرد هم می آمدند و در همان جا نماز می خواندند[3].
دعوت خویشاوندان
پس از سه سال از رسالت پیامبر، فرشته وحی فرمان خداوند را برای دعوت خویشاوندان و بستگان نزدیک به او ابلاغ کرد:
خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن. و بال و پر (مهر و نرمی) خود را برای مؤمنان که از تو پیروی کرده اند فرو گستر. و اگر تو را نافرمانی کنند، بگو ؛ من از آنچه شما انجام می دهید، بیزارم[4].
با نزول این آیه، پیامبر – صلى الله علیه وآله – به حضرت -علی علیه السلام- دستور داد غذایی آماده سازد و فرزندان عبدالمطلب را دعوت کند تا امر خداوند را به آنان ابلاغ نماید و علی علیه السلام چنین کرد. حدود چهل نفر یا یکی بیش و کم فراهم آمدند که در میان آنان ابوطالب، حمزه و ابولهب بودند. غذا کم بود و به صورت عادی برای آن جمعیت کافی نبود، اما همگی خوردند و سیر شدند. ابولهب گفت : این، شما را جادو کرده است ! با سخنان وی مجلس از آمادگی برای طرح دعوت افتاد و پیامبر از طرح موضوع صرف نظر کرد و جلسه بدون اخذ نتیجه پایان یافت. به دستور پیامبر روز دیگر علی علیه السلام به همان ترتیب خوراکی تهیه کرد و آنان را فرا خواند. این بار پیامبر پس از صرف غذا فرمود :
در میان عرب کسی را سراغ ندارم که چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، برای قومش آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. خدا فرمان داده است تا شما را به سوی او فرا خوانم. اینک کدام یک از شما مرا یاری می کند تا برادر من و وصی و جانشین من در میان شما باشد.
هیچ کدام پاسخ ندادند. علی علیه السلام که از همه کوچک تر بود، گفت : ای پیامبر خدا ! من تو را یاری می کنم. پیامبر – صلى الله علیه وآله – فرمود : این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید[5].
این رویداد، ما را به این مطلب اساسی رهبری می کند که موضوع نبوت و امامت دو اصل توأم و غیر قابل تفکیک اند ؛ زیرا پیامبر – صلى الله علیه وآله – در همان نخستین سال های رسالت خویش، روز اعلام نبوت خود، امامت و رهبری آینده مسلمانان را نیز مطرح کرد.
از سوی دیگر، تصور نشود که پیامبر یک بار، آن هم در غدیر خم (در ماههای آخر عمرش) امامت علی علیه السلام را مطرح کرد، بلکه علاوه بر مجلس خویشان، بعدها نیز در مناسبتهای دیگر (مانند حدیث منزلت) این موضوع را یادآوری می نمود، البته غدیر از همه مفصل تر و شهود عینی آن بیشتر بود. با توجه به ترتیب نزول سوره ها می توان استنباط کرد که دعوت خویشاوندان مدتی پیش از دعوت علنی بوده است[6].
– دعوت علنی و آغاز مخالفتها
آغاز دعوت علنی
پس از آنکه پیامبر اسلام – صلى الله علیه وآله – مدتی پنهانی دعوت به اسلام را آغاز کرده بود، از طرف خداوند دستور یافت که دعوت خویش را علنی سازد و از مشرکان نهراسد :
آنچه را که مأموریت داری آشکارا بیان کن و از مشرکان روی بگردان (به آنها اعتنا نکن) ما شرّ استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد[7].
پیامبر اسلام – صلى الله علیه وآله – با دریافت این فرمان روزی در ابطح[8] به پا ایستاد و گفت :
من فرستاده خدا هستم، شما را به پرستش خدای یگانه، ترک بتهایی که نه سودی می رسانند و نه زیانی، نه می آفرینند، نه روزی می دهند، نه زنده می کنند و نه می میرانند دعوت می کنم[9].
از آن روز دعوت پیامبر – صلى الله علیه وآله – وارد مرحله جدیدی شد و در اجتماعات، موسم حج در منی و میان قبایل اطراف مکه به دعوت و تبلیغ پرداخت.
[2] – تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 19 ؛ ابن سعد الطبقات الکبری ، ج 1 ، ص 199 ؛ بلاذری ، پیشین ، ج 1 ، ص 115 .
[3] – حلبی پیشین ج 1 ص 456 – 457 .
[4] – و انذر عشیرتک الاقربین . واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین . فان عصوک فقل انی بریء مما تعملون . شعرآء ( 26 ) : 214 ـ 216 .
[5] – این قضیه را که در میان دانشمندان اسلامی به عنوان بدء الدعوه و یوم الدار و یوم الانذار معروف است ، انبوهی از محدثان و مفسران و مورخان با اندکی اختلاف در الفاظ نقل کرده اند از آن جمله : محمد بن جریر الطبری ، تاریخ الامم و الملوک ،ج 2 ص 217 ؛ ابن اثیر الکامل فی التاریخ ج 2 ص 63 ؛ ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج 13 ص 211 ؛ بیهقی دلائل النبوه ترجمه محمود مهدوی دامغانی ج 1 ص 278 ؛ طبرسی مجمع البیان ج 7 ص 206 ؛ شیخ مفید الارشاد ص 29 ؛ علی بن موسی بن طاوس، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف ج 1 ص 20 ؛ حلبی السیره الحلبیه (انسان العیون ) ج 1 ص 261 ؛مجلسی بحارالانوار ج 18 ص 178 و 181 و 191 و 214 ؛ علامه امینی الغدیر ج 2 ص 278 ـ 289 ؛ سید مرتضی عسکری ، نقش ائمه در احیاء دین ،ج 2 ص 86 ؛ج 6 ص 17 – 18 ؛ احمد حنبل مسند ج 1 ص 159 . گفتنی است ـ چنان که مرحوم علامه امینی توجه داده ـ در میان مورخان طبری با آنکه در تاریخ خود قضیه را به همان شکلی که نوشتیم نقل کرده ، اما در تفسیر خود ( جامع البیان ج 19 ص 75 ) گفتار پیامبر را که دو جا فرمود : وصی و جانشین من ، تحریف کرده و به جای آن تعبیر ، چنین و چنان ، به کار برده است : فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و کذا و کذا ثم قال ان هذا اخی و کذا و کذا فاسمعوا له و اطیعوه ، اسماعیل بن کثیر شامی نیز در سه کتابش ( تفسیر ج 3 ص 351 البدایه و النهایه ج 3 ص 40 السیره النبویه ، ج 1 ص 459 در این روش نامقبول از او پیروی کرده است ! البته با توجه به تفکر خاص این دو نفر ، درک انگیزه آنها در این کار چندان دشوار نیست !!
[6] – سوره شعراء که آیات انذار در آن است ، بعد از سوره واقعه نازل شده و سپس به ترتیب سوره های نمل و قصص اسراء ، یونس، هود ، یوسف و آن گاه سوره حجر که فرمان دعوت علنی (فاصدع بما تؤمر ) جزء آن است ، نازل گشته است . ( محمد هادی معرفت ، التمهید فی علوم القرآن ، ج 1 ، ص 105 ).
[7] – حجر (94 ) : 95 .
[8] – مقصود از ابطح درّه ای نزدیک منی است . یاقوت حموی ، معجم البلدان ، ج 1 ، ص 74 . گویا هنگام حج ، و موقع اجتماع حجاج در منی بوده است .
[9] – تاریخ یعقوبی ، ج 1 ص 19 . نخستین دعوت علنی پیامبر اسلام ، به صورت های دیگر نیز نقل شده است . احتمالا حضرت به فاصله های کم ، بت پرستان را با بیانات مشابه ، دعوت می کرده است . ر . ک : یعقوبی پیشین ص 19 ؛ طبری پیشین ج 2 ص 216 ؛ بلاذری انساب الاشراف ج 1 ص 121 ؛ بیهقی پیشین ج 1 ص 279 ؛ طبرسی اعلام الوری (تهران دارالکتب الاسلامیه ط 3 ) ص 39 ؛ مجلسی بحارالانوار ج 18 ص 185 ؛ حلبی پیشین ج 1 ص 461 .
مهدی پیشوایی – تلخیص از کتاب تاریخ اسلام، ص137