ابلاغ پیام در غدیر خم

ابلاغ پیام در غدیر خم

سخنرانی امام موسی صدر در لبنان در آستانه عید سعید غدیر خم
ابـلاغ پــیام در غدیر خم
در این لحظات و در این روزها با آن دسته از برادرانمان همگام و همنوا هستیم که حج گزارده‏اند و واجب خود را ادا کرده‏اند و خشنودی خداوند سبحان را به دست آورده‏اند. کسانی که عید قربان را ارج نهاده‏اند و آن را حقیقتاً جشن گرفته و گرامی‏ داشته‏اند، آن گونه که خداوند متعال می‏پسندد.
در این روزها با برادرانی همنوا هستیم که از هر کجا به زیارت خانه خدا شرفیاب شده‏اند. این زیارت گوارایشان باد. به ویژه که در این سال حادثه‏ای بزرگ و پرمعنا رخ داد؛ یعنی دیدار با مراجع بزرگوارمان جناب سید محسن حکیم (ادام الله ظله).
همچنین در این روزها و لحظات همنوا با برادرانی زندگی می‏کنیم که در طول تاریخ اسلام حج گزارده‏اند و این مراسم را گرامی داشته‏اند؛ همه کسانی که فریضه حج را به جا آورده‏اند و این روزها را ارج نهاده‏اند و این رسالت و امانت را پاس داشته‏اند تا این که به دست ما رسیده است. در پیشاپیش آنها قافله پیامبر(ص) است که در سال دهم هجری به همراه پیامبر حجه‌الوداع را انجام دادند.
همان گونه که می‏دانید، پیامبر در آخرین سال زندگی خود به حج رفت و رفتار پیامبر در آن سال و در آن حج رنگ و بوی وداع داشت و مسؤولیت‏های بزرگ مسلمانان را به آنان گوشزد می‏کرد. به اصطلاح هنرمندان و نقاشان، آخرین روتوش‏ها و اصلاحات را به فرمان خداوند در شریعت مقدس اعمال کرد؛ به گونه‏ای که شریعت در حجه‌الوداع تمام و کامل گردید. چندین بار در جاهای مختلف؛ هنگام احرام، در منی، در عرفات، در مزدلفه، سخنانی گفت که نشانگر آن بود که این حج و این سال، سال وداع پیامبر با امت خویش است.

ابلاغ پیام در غدیر خم
احکام و رویدادهای حجهالوداع در کتاب‏ها موجود است. در پایان این حج، پیامبر همراه همه مسلمانانی که با ایشان در آن سال حج گزارده بودند، از مکه خارج شده و به طرف مدینه حرکت کردند. در روز هجدهم ماه ذی الحجه، روز غدیر، همگی به «جحفه» رسیدند. جحفه برای بسیاری از مسلمانانی که همراه پیامبر بودند، آخر راه بود؛ چون راه آنها از یکدیگر جدا می‏َشد: اهل شام از یک راه می‏رفتند، اهل یمن از راهی دیگر و مسلمانان عراق از راه سوم. ولی در جحفه همه با پیامبر بودند و به گفته مورخان، جمعیت آنان بیشتر از صدهزار نفر بوده است.
جحفه نام بیابانی بزرگ و وسیع است. پیامبر در آن بیابان به برکه آبی رسید که در فصل زمستان در آن آب جمع می‏شد و در دیگر فصل‏ها از آن آب استفاده می‏کردند. پیامبر نزدیک این برکه که به غدیر«خم» معروف بود، فرود آمد و به مسلمانان نیز فرمان داد فرود آیند و جمع شوند.در روزی گرم از روزهای تابستان که خورشید در وسط آسمان است و زمین پاها را می‏َسوزاند… حتی بسیاری از مسلمانان که کفش به پا نداشتند، نمی‏توانستند بر روی زمین بایستند و از شدت گرمای تابستان برخی از لباس‌هایشان را زیر پایشان گذاشته بودند. همه ایستادند و فهمیدند که پیامبر به خاطر امر مهمی آنان را فراخوانده است. این اجتماع، آخرین اجتماع مسلمانان با پیامبر بود و سخنان پیامبر در این اجتماع مهمترین سخنانی بود که پیامبر با آن، امت خود را وداع می‏گوید: «ای مردم، نزدیک است که فراخوانده شوم و من نیز آن را می‏پذیرم»:یعنی زمان مرگ من نزدیک است. به شما خبر می‏دهم که به زودی از میان شما خواهم رفت. پیامبر در اجتماع مسلمانان و در آخرین دیدار خود با آنان می‏خواهد وداع کند و سخنی بگوید. این سخن یقیناً مهم است و وصیتی بزرگ خواهد بود، این طور نیست؟ کسی که می‏خواهد از میان خانواده‏اش برود، آخرین سخنان را که مهم و اساسی است به آنان می‏گوید تا پس از مرگش برای آنان سودمند باشد. «یا ایها الرّسول بلغ ما اُنزِل الیک مِن ربک و اِن لَم تفعل فَما بلغت رِسالتک: ای پیامبر، آنچه را از خداوند به تو نازل گشته است، به مردم برسان و اگر چنین نکنی، رسالتت را به انجام نرساند‌ه‌ای…»: بنابراین امری عظیم در کار است که اگر رها شود، به معنای عدم ابلاغ رسالت است.دراین امر مهم، پیامبر باید از آزار و اذیت مردم در امان بماند: «و الله یعصمک الناس»: یعنی مسأله‏ای در کار بود که می‏توانست طمع و هوا و هوس مردم را برانگیزد. کسانی بودند که به خاطر دنیا اسلام آورده بودند و اسلام را راهی برای رسیدن به خواسته‏ها و شهوت‏های خود می‏دانستند. کسانی بودند که خود را برای به دست گرفتن رهبری جامعه پس از پیامبر آماده کرده بودند و بی‏تردید در چنین موقعیتی ممکن بود اعلام این مسأله توسط پیامبر، آنان را بی‏اعتبار کند و آرزوها و خواب‏هایی را که دیده بودند، بر باد دهد؛ از این رو پیامبر نیاز به مصونیتی از جانب خداوند داشت.
صدها و هزاران نفر از راویان، محدثان، مفسران، علمای رجال، اصحاب پیامبر و تابعان این حدیث را نقل کرده‏اند و از نظر سندی جای هیچ گونه تردیدی در آن نیست. به اتفاق مفسران و تاریخ‏نویسان و راویان و فقیهان و صحابه و تابعان این دیدار آخرین پیامبر با امت، بی‏تردید رخ داده است و متن حدیثی که احمد بن حنبل پیشوای حنبلیان در مسند خود نقل کرده، همان حدیثی است که در کتاب‏های ما وجود دارد. در این مسأله هیچکس اختلاف ندارد.پیامبر در این روز پس از آن که از مرگ خود خبر داد، از آنان خواست به ادای رسالت از سوی او گواهی دهند. همه گفتند: آری، تو رسالت خود را ابلاغ کردی و آن را به طور کامل انجام دادی و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردی. پس از آن پیامبر فرمود: آیا من به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ همه گفتند: آری. اما چرا پیامبر چنین سؤالی از آنان پرسید؟ چرا چنین گفت؟ برای این که معنای سخن بعدی خود را روشن کند. سپس پیامبر دست علی را بلند کرد؛ به گونه‏ای که زیر بغل هر دو آشکار شد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه: هر که من مولای او هستم، این علی مولای اوست.» سپس دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله: خدایا هر که او را دوست دارد، دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن بدار و هر که او را یاری کند، یاری رسان و هر که او را خوار کند، خوار ساز.» مردم نیز آمین گفتند.مردم از این روایت متواتر چه فهمیده و چگونه به آن عمل کرده‏اند؟ اینها دو سؤالی هستند که دوست دارم در این روز مبارک به آنها پاسخ دهم. این روزهای جاویدان، همواره در تاریخ ما باقی خواهد ماند. جهان دگرگون شده، ولی این روز تغییری نکرده است. حاکمان بسیاری آمده‏ و رفته‏اند، ولی این روز همچنان باقی است. اوضاع جامعه، مشکلات، انتخابات و دیگر شرایط باعث نمی‏شود که ما این روز را فراموش کرده و نسبت به آن کم‏توجه شویم. ما با خداوند خود پیمان می‌بندیم که از کسانی خواهیم بود که این سخن و این خطبه را شنیدند و فهمیدند و به آن عمل کردند. این طور نیست؟ در اینجا سه نکته وجود دارد:
1ـ شنیدن پیام: ما و همه مسلمانان بدون استثنا این پیام را شنیده‏ایم. هرکس که تاریخ و لغت و تفسیر و حدیث را بررسی کند، این ندای پیامبر در گوشش طنین‏انداز می‏شود که: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».2ـ فهم پیام: آیا معنای سخن پیامبر را درست فهمیدیم؟ ان‌شاءالله. برخی سخن پیامبر را به گونه دیگری فهمیدند. آنها گفته‌اند که میان امیرمؤمنان علی(ع) و قهرمانان عرب، قبایل عرب، عشایر و خانواده‏ها حس انتقام‏جویی و خونخواهی وجود داشت.
فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) در خطبه خود، با اشاره به آیه «کلما او قدواْ نَارًا للحرب أَطْفَأَهَا اللّهُ: هر بار که آتشی برای پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت.» (مائده، 64)، فرموده اند: «و کلما فغر فاغر من قریش قذف بابن عمه فی لهباتها: و هنگامی که اوضاع شدت می‏ِیافت، [پیامبر] پسر عمویش را در شعله‏های آن می‏افکند.» فاطمه زهرا می‏گوید که وقتی اوضاع سخت می‏شد و شعله حوادث زبانه می‏کشید و گروهی طغیان می‏کردند، پیامبر پسر عمویش امیرمؤمنان علی(ع) را در میان شعله‏های سرکش می‏افکند و او همواره آنها را خاموش می‏ساخت.
بنابراین معنای درست حدیث و خطبه غدیر این است که مقام و منصبی که پیامبر به فرمان خداوند در روز غدیر به علی عطا کرد، همان مقام و منصبی است که خود ایشان به حکم آیه «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» در طول زندگی دارا بوده و معنایی که ازاین آیه می‏فهمیم، همان معنایی است که از حدیث غدیر می‏فهمیم؛ یعنی موضوع آیه شریفه توسعه یافت. آیه می‏گوید: پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و سیره پیامبر و خطبه ایشان می‏گوید: «علی به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
معنای روشن و قطعی حدیث این است که اطاعت از پیامبر واجب است؛ یعنی اگر نفس شما چیزی بخواهد، ولی علی(ع) چیز دیگری بخواهد، باید خواسته نفس را رها کنید و خواسته علی را مقدم بدارید، همان گونه که قبلاً نیز به سخن محمد عمل می‏کردید. مسأله محبت و دوست داشتن امر مسلمی است که هیچکس با آن مخالف نیست و مسلمانان همگی اهل بیـت را دوست دارند. بحث در ولایت و مولویت و اولی الامر و ولی و اولی بودن از دیگران است که یک بحث اساسی است.
3ـ عمل به پیام: آیا ما به آنچه می‌فهمیم، عمل می‏کنیم؟ قرآن کریم می‏گوید: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ ءامَنواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ: خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‏اند، آنان را از تاریکی‏ها به سوی روشنایی به در می‏برد. [ولی] کسانی که کفر ورزیده‏اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‏ها به در می‏برند.» (بقره، 257)
معنای «ولی» و «اولیا» چیست؟ یعنی کسی که به انسان فرمان می‏دهد، او را نهی می‏کند، برمی‏انگیزد، بازمی‏دارد و… ولی و مولا در برابر برده است. موقعیت مولا چگونه بود؟ تصور کنید. در زمان‏های قدیم برخی از مردم برده بودند و برخی ارباب. مفهوم نوکر و اربابی چیست؟ یعنی غلام و کنیز فرمان مولا را اطاعت می‏کردند. اگر برده تجارتی می‏کرد، جایی می‏رفت، چیزی می‏خواست یا برخوردی می‏کرد، همه چیز باید به فرمان مولا می‌بود. یعنی خاستگاه فعالیت‏ها و گرایش و فعل و ترک‏های برده، فرمان مولاست. بنده باید از مولا اطاعت کند، باید از خداوند سبحان اطاعت کند. وظیفه بنده همین است و موقعیت مولا آن را اقتضا می‏کند.قرآن می‏خواهد بگوید: شما در کارها و رفتارها و خواب و بیداری و همه برخوردهایتان باید فرمان‌بر خدا و پیامبر و علی باشید؛ یعنی اگر خواستی کاری را انجام بدهی، باید ببینی آیا خدا و پیامبر و اولوالامر از آن خوشنودند یا نه؟ اگر از آن خوشنود بودند، انجام دهی و اگر نبودند، انجام ندهی؛ خواه آن را دوست داشته باشی یا نه. خداوند می‏خواهد که شما تابع خواست و اراده و هوس و خودخواهی خویش نباشید. از شما می‏خواهد در برابر او آزاد نباشید.
در اینجا ماجرای امام صادق(ع) و «بشر» را برای شما نقل می‌کنم. امام روزی از جلو خانه‌ای می‌گذشت که صدای غنا و ساز و آواز و لهو و لعب شنید. امام نزدیک در خانه ایستاد و از خدمتکار پرسید آیا صاحب خانه بنده است یا آزاد؟ خدمتکار گفت صاحب خانه آزاد است، نه بنده و خود بنده‏هایی دارد. او «بشر»، مردی ثروتمند و بی‏نیاز است. امام فرمود: آری اگر بنده بود از مولای خود سرپیچی نمی‏کرد. سپس این آیه را خواند: «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءامَنوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ: آیا برای کسانی که ایمان آورده‏اند، هنگام آن نرسیده که دل‌هایشان به یاد خدا نرم [و فروتن] گردد.» (حدید، 16)
بنابراین بحث در خصوص عمل کردن است. ای برادران! کافی نیست که تنها بگوییم ولیّ ما خدا و پیامبر است و کسانی که ایمان آورده‏اند و نماز برپامی‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند. ولیّ شما خداست، یعنی چه؟ ولیّ شما پیامبر است، یعنی چه؟ ولیّ شما امام است، یعنی چه؟ خوردن، آشامیدن و رفتار کردن شما بر اساس مصالح و خواست و هوس تان است؛ یعنی بر اساس اراده و آزادی خود رفتار می‏کنید. در این صورت فرق میان شما و غیر شما چیست؟ شما می‏گویید علاوه بر آنکه مانند دیگران به ولایت خدا و ولایت پیامبر ایمان دارید، به ولایت علی نیز ایمان دارید. پذیرفتن ولایت خدا چه تأثیری بر شما دارد؟ پذیرفتن ولایت پیامبر و علی چه تأثیری بر شما دارد؟ انجام واجبات و دوری از محرمات کافی نیست، زیرا این‌ها اطاعت پروردگار است. اطاعت از پیامبر و اولی الامر چه می‏شود؟باید کارها، حرکت‏ها و گام‏های ما برخاسته از ولایت و الهام گرفته از آن باشد. در این صورت است که زندگی ما با زندگی دیگران متفاوت خواهد بود. و گرنه اینکه «علی ولی خداست» چه سودی دارد؟ اگر پنجاه هزار بار با زبان بگویی: «اشهد أن علیا ولیّ الله» ولی قلب تو چنین شهادتی ندهد، اگر با زبان بگویی ولیّ تو خدا و محمد و علی است، ولی دست تو نگوید که ولی او خدا و پیامبر است، اگر گوش و چشم و پا و قلب و اعضای بدن تو نگویند ولیّ ما خدا و پیامبر و کسانی که ایمان آورده‏اند، هستند، دیگر ولایت چه معنایی دارد؟ آیا اسم ولایت اثر دارد؟ اسم هیچ اثری ندارد برادران. دین در شکل کنونی آن، یعنی دین اسمی و زبانی، دین نیست و هیچ سودی ندارد و انسان را به سعادت و موفقیت نمی‏رساند.
ما امروزه چه بهره‏ای از دین می‏بریم؟ در عصر ما دین چه کارکردی دارد؟ آیا دین سرنوشت را تعیین می‏کند؟ سرنوشت شما به دست خودتان است؟ اینکه امروز شما ثروتمند یا فقیر، سربلند یا سرافکنده، کارمند یا بیکار هستید، به دست چه کسی است؟ امنیت کشور به دست شماست؟ آینده فرزندانتان در دست شماست؟ آینده خودتان چطور؟ تجارت شما؟ دارایی شما؟ باغ و بستان شما؟ خانه‏های شما؟ ناموس و آبروی شما به دست شماست یا به دست کافران جهان؟
دین در جهان معاصر چه سخنی و چه پیامی دارد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن پیام دین نیست، پیام و محتوای درست دین هنگامی است که زندگی شما را دین رهبری کند، آینده شما را دین تأمین کند، آبرو و ناموس شما را دین حفظ کند، جامعه شما بر پایه دین تشکیل شود، خط مشی شما را دین رقم زند، و گرنه دین هیچ تأثیری نخواهد داشت. ما تنها کالبد و شبح دین را داریم و شبح هیچکس را نمی‏ترساند و صورت و ظاهر هیچ کاری از پیش نمی‏برد، باید دین را در درون خود پیاده کنیم. نگویید دیگران به دین عمل نمی‏کنند، شما به دیگران چه کاردارید؟
می‏خواهم از تک تک شما بپرسم: کدام یک از حرکت‏ها و اقدامات شما برخاسته از دین است؟ آیا غیر از این است که کارهای ما از روی عادت است؟ نماز، روزه، فعالیت، نشست و برخاست، طرفداری، دشمنی، محبت، رفاقت، مهربانی، خشونت و… کدام یک از اینها به خاطر دین است؟ آیا برای دین خشمگین می‏شوید یا برای خودتان، خانواده‏تان، دوستانتان؟ آیا به خاطر دین چیزی را دوست دارید یا به خاطر هوا و هوس؟… مشکل ما اینجاست.
اگر اختیار دیگران را نداریم، اختیار خودمان را که داریم. آیا اختیار خودمان را نداریم؟ امتحان کنیم، تجربه کنیم، تمرین کنیم. از همین امروز تلاش کنیم و چند قدم برداریم و حس کنیم که در ورای این گام‏ها خدا و رسول خدا و ولیّ خدا هستند. گام به گام پیش رویم. بیایید حداقل ما دگرگون شویم. این چه اسلامی است که ما با آن زندگی می‏کنیم؟ باید اثر ولایت در وجود ما جاری شود. باید دلهای ما به دست خدا دگرگون شود؛ چرا که: «الله ولیّ الذین آمنوا: خدا ولیّ کسانی است که ایمان آورده‏اند.» باید خدا را ولیّ خود قرار دهیم، به گونه‏ای که محرک و انگیزه ما در زندگی باشد؛ یعنی او ما را برانگیزد و وا دارد. در این صورت است که می‏توانیم خود را مسلمان بخوانیم، و گرنه شکل دین چیزی جز عادت و بازیچه نیست.
ما نماز می‏خوانیم و عبادت می‌کنیم، اما کسانی هستند که بیش از ما عبادت می‌کنند، ولی برای خدا نیست و برای غیر خداست. افرادی به عبادت‏های دشواری می‏پردازند. برخی از متصوفه ریاضت‏های روحی انجام می‏دهند. کافرانی هستند که مثلاً یکی از آنها چهل سال بر روی یک پا می‏ایستد. نماز یعنی چه؟ برخی از ما با نماز کاسبی می‏کنیم و نماز استیجاری می‏خوانیم. برای یک سال نماز، صد و بیست لیره می‏دهند. برخی از کسانی که می‏میرند، پنجاه یا شصت سال نماز وصیت می‏کنند. پول آن چقدر می‏شود؟ آیا اسلام ما و دین ما این است؟
اسلام باید محرّک ما و همه وجود ما باشد. ما باید در کارخانه اسلامی ساخته شویم. باید هر یک از ما به انسان جدیدی تبدیل شود؛ انسانی که از خدا و پیامبر و اولی الامر اطاعت کند، انسانی که ولی او خداست. اسلام این است، تشیع این است، دین این است، ولایت این است.
کدام یک از حرکت‏های دنیای معاصر، برخاسته از دین است؟ کدام یک از موج‏های جامعه، کدام یک از تمدن‏های جهان، کدام تحول تاریخی، کدام یک از سیره‏ها و روش‏های ما، کدام یک از لباس پوشیدن ما رنگ و بوی دین دارد؟ دین از صحنه زندگی ما غایب است، در زندگی عادی ما اصلاً حضور ندارد، تنها شبح و شکل و رنگ آن باقی مانده است. اگر نمی‏خواهیم خود را بسازیم و اگر بر اساس دین حرکت نمی‏کنیم، دیگر چرا آبروی دین را می‏بریم؟ چرا دین را نادرست جلوه می‏دهیم؟ دین صحیح این است که هر یک از ما به محمد کوچک و علی کوچک تبدیل شود و کار و تلاش کند. دین این است و غیر آن لغو و پوچ. راه به هیچوجه بسته نیست. می‏توانیم از همین حالا شروع کنیم و به تدریج بکوشیم تا دیگران را برای خدا دوست بداریم، با دیگران برای خدا دشمنی کنیم، اندکی برای خدا کار کنیم، برای خدا از کسی طرفداری کنیم، اندکی صدایمان را برای خدا بالا ببریم و همه این امور این گونه پیش رود.
صحبت‏های من روشن است برادران؟ بحث پیچیده‏ای نیست. خدا و پیامبر و امام علی، چه تأثیری در زندگی ما دارند؟ چه تغییری در زندگی ما پدید ‏آورده‏اند؟ چرا آنان را اولیا می‏نامیم؟ اولیا یعنی چه؟ فرق میان شما که به خدا و محمد و علی ایمان دارید و دیگر شهروندانی که ولایت علی را قبول ندارند یا به ولایت محمد ایمان ندارند، چیست؟ فرق کسی که به خدا ایمان دارد با دیگری که به خدا ایمان ندارند، چیست؟ مثل دیگران راه می‏رویم و رفتار می‏کنیم، مثل دیگران می‏خوریم و می‏پوشیم، مثل دیگران طرفداری می‏کنیم، بیزاری می‏جوییم و دوست می‌داریم. پس فرق ما با دیگران چیست؟ اگر چنین باشد، اسلام ما صورت و شبح و شکلی بیش نیست و چنین چیزی جایز نیست.
شاید خودمان را دلخوش کنیم، دیگران را دلخوش کنیم که ما مسلمانیم، خدا را شکر. به قول ترک‌ها: «مسلمان است، خدا را شکر». منظورم این است که باید به اسلام خود عمق و ریشه بدهیم. قلب اسلام ما ضعیف می‏زند. آیا وقتی با گناه یا کار زشتی روبه‌رو می‏شوید و می‏دانید که خداوند از آن خوشنود نیست، حرارت بدنتان بالا می‏رود یا نه؟ در حالی که اگر بشنوید کسی به شما دشنام می‏دهد… ببینید به کجا رسیده‏ایم و چگونه دچار نوعی جمود شده‏ایم. به مجرد آن که به شما یا یکی از افراد خانواده‏تان دشنام دهند، خون در رگهایتان می‏دود، رنگ چهره‏تان قرمز می‏شود، خشمگین می‏شوید و دنیا برایتان دگرگون می‏شود. این نوع تأثیر درست است، ولی اگر کسی در برابر شما به خدا ناسزا بگوید، آیا آن را نشنیده نمی‏گیرید؟ اگر کسی در برابر شما خدا را نافرمانی کند، چه می‏کنید؟ آیا تغییری در خود حس می‏کنید؟ نه، به هیچ وجه! اینجا دیگر چنین تأثیری در ما به وجود نمی‏آید، پس در ما چیزی به نام اسلام وجود ندارد، یا به عبارت دیگر تنها نام اسلام در ما وجود دارد و از اسلام حقیقی بی‏بهره‏ایم.[در حدیثی از پیامبر آمده است:] «سیأتی زمان علی امتی لایبقی من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا رسمه؛ روزگاری بر امت من می‏رسد که از اسلام جز نام آن و از قرآن جز نشان آن نمی‏ماند.» و الآن همان روزگار است. قرآن تنها شکل‌ها و خطوطی است در کتابی که در گوشه اتاق گذاشته شده است. مگر نه این است که امام علی(ع) فرمود: «من قرآن ناطقم»؟ آیا شما نیز می‏خواهید تجسم قرآن باشید؟ اخلاقتان قرآنی باشد؟ کارهایتان قرآنی باشد؟ دل‌هایتان قرآنی باشد؟ باید اینچنین باشید و این همان چیزی است که او می‏خواهد.
بنابراین در برابر ما سه مرحله وجود دارد: شنیدن خطبه غدیر، فهم آن و عمل به آن. در این صورت است که: «هر کس روز غدیر را درک کند، در حالی که آن را شناخته و به آن ایمان پیدا کرده باشد، گویا فرشتگان با او دست داده‏اند.» کی فرشتگان با ما دست می‏دهند؟ کی به راه راست درمی‏آییم؟ زمانی که پشت سر امام علی(ع) حرکت کنیم. هر گاه علی وارد قلب‌هایمان شود و هر گاه وجود ما و دستان و پاهای ما را به حرکت درآورد، آنگاه به عزت و سربلندی می‏رسیم. نگویید نمی‏توانیم، همه شما توانایی دارید. شروع کنید و پس از آن خداوند گشایش می‏رساند. پس هر یک از شما ابتدا خود به عمل بپردازد و سپس فرزندانش را فراخواند و یقین داشته باشد که پیروز است: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ: بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شده‏اند.» (بقره، 249)
خداوند به ما توفیق دهد و از ما بپذیرد.
*به نقل از کتاب «مسیره الأمام السید موسی الصدر»، ترجمه ‌احمد ناظم‌(با اندکی تلخیص)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید