نویسنده: سیدحسن اسلامی
یکی از قالب های رایج در مورد انتقاد، آن است که انتقاد باید دوستانه باشد. معنای این ادعا آن است که انتقاد نباید از سر کین توزی و دشمنی باشد. به سخن دیگر، انتقاد باید از طرف دوستان شخص صورت گیرد، نه از طرف دشمنان او. نتیجهی این ادعا آن است که اگر کسی تشخیص داد انتقادی که از او شده، از سر دشمنی است، نباید آن را بپذیرد، یا حداقل آن که میتواند آن را نپذیرد. این ادعا بر دو پیش فرض استوار است: یکی آن که دوست منتقد خوبی است و دیگر آن که دشمن نمی تواند منتقد خوبی باشد. حال به تحلیل این دو پیش فرض میپردازیم:
هرچند مطلوب آن است که دوستان ما منتقدان خوب رفتار ما باشند و ما را در زمینهی اصلاح خویشتن راه نمایی کنند، اما عملاً چنین نیست. دلایل متعددی دوستان ما را از آن که منتقدان ما باشند بازمی دارد که عمدتاً عبارتند از:
الف. ندیدن عیب ها؛
ب. ترس از بیان عیب ها.
الف. ندیدن عیب ها
دوستیها غالباً بر اثر مشابهت و همرنگی صورت میگیرند. ما کسانی را به دوستی میگیریم که همانند ما باشند و دیگران هنگامی به دوستی با ما روی میآورند که ما را همرنگ خویش بپندارند. اگر این همرنگی شدت پیدا کند و محبت ریشه بدواند، به همان نسبت، حسّاسیت ما نسبت به معایب دوستان و حسّاسیت دوستان نسبت به کاستی های ما کم رنگ میشود و در نهایت، رنگ میبازد. این حالت را به نیکی در میان والدینی میتوان یافت که شدت علاقهی به فرزندشان آنان را عملاً از دیدن دشواری های تربیتی و مشکلات اخلاقی آنان باز میدارد و حتی کور میکند.
به گفتهی امام خمینی (رحمه الله): «مثلاً، یک پدر و مادری که بچه شان را خیلی دوست دارند، این هرچه میبیند، خوبی میبیند از او؛ اصلاً غفلت میکند از این که در این بدی باشد.» (1) این طبیعت آدمی است نسبت به آنچه دوست دارد.
امیرمؤمنان (علیه السلام) این گرایش روانی را چنین بیان میدارند: «عینُ المحبِّ عمیهٌ عن معایبِ المحبوب و اُذنهُ صمّاءٌ عن قُبحِ مساویه»؛ (2) چشم دوست از دیدن عیب های محبوب کور و گوشش از شنیدن زشتی هایش، کر است.
کار در همین حد نمی ماند و گاه دوستی و محبت آن چنان شدت مییابد که نه تنها دیگر دوست عیب های دوست خود را نمی تواند ببیند، بلکه حتی زشتیها و پلشتی های رفتار او را زیبا و ضدارزش های او را ارزش میانگارد. سعدی با اشاره به این نکته میگوید:
ز دشمن، شنو سیرت خود که دوست *** هرآنچ از تو آید به چشمش نکوست (3)
ظاهراً این حالت چنان آشکار بوده و ناتوانی دوستان از دین عیبها چنان هویدا گشته بوده است که سعدی این گونه از آن گله گذاری میکند:
از صحبت دوستی به رنجم *** کاخلاق بَدَم حَسَن نماید
عیبم، هنر و کمال بیند *** خارم، گل و یاسمن نماید (4)
بدین سان، غالباً دوستان از دیدن عیبها ناتوان هستند و نمی توان در این زمینه، از آنان انتظار یاری داشت.
ب. ترس از بیان عیب ها
اگر هم دوستان ما آن قدر بر عواطف خود مسلّط باشند که بتوانند حقیقت را ببینند، ملاحظات گوناگون آنان را از گفتن عیب هایمان باز میدارد. تجربه های تلخ گذشته و رعایت برخی هنجارها به آنان – و متقابلاً به ما – آموخته است که با عیبها همسازی کنند و آنها را چونان شرّی گریزناپذیر بپذیرند. بارها برای ما پیش آمده که متوجه نقص و عیب یکی از دوستان خود شده ایم، اما پس از اندکی درنگ، خود را از معلم اخلاق بودن دور داشته و این وظیفه را به دیگری سپرده ایم و سخنی را که بر زبانمان آمده، فرو خورده ایم و سلامت را در سکوت جسته ایم. بی گمان، این وضع خلاف منطق دوستی و ضدارزشی است که باید از آن پرهیز کرد.
در تعلیمات دینی ما آمده است که مؤمن، آینهی برادر مؤمن خود است و عیب های او را آن گونه که هستند باز مینماید و او را بدین سان اصلاح میکند. اما از این آموزهی بلند تا واقعیت موجود، فاصله بسیار است. امام علی (علیه السلام) دربارهی وظیفهی دوست چنین میفرمایند: «اِنّما سُمّیَ الصدیقُ صدیقاً لانّه یَصدُقُکَ فی نفسِک و معایبِک»؛ (5) صدیق، از آن رو صدیق (دوست) نامیده شده که در مور تو و عیب هایت با تو صادق است.
امام صادق (علیه السلام) نیز بهترین هدیه را بیان عیبها از سوی دوستان میشمارند و میفرمایند: «اَحبُّ اِخوانی إلیَّ مَن اَهدی إلیَّ عُیوبی»؛ (6) محبوب ترین برادرانم نزد من کسی است که عیب هایم را به من هدیه کند. احادیث فراوان دیگری با همین مضمون هستند که بیانگر سنّت دینی ما در این زمینه اند.
از سوی دیگر، در سنّت دینی ما، عیب پوشی نه نشانهی دوستی، بلکه دلیل دشمنی تلقی شده است. امام علی (علیه السلام) در این باره میفرمایند: «مَن ساتر عیبَک فهو عدوُّکَ»؛ (7) هر که عیب تو را بپوشاند، او خود دشمن تو است.
اما خودخواهی و خودنگری مانع چنین برداشتی از دوست و چنین انتظاری از او است. به گفتهی سیسرون، خطیب و فیلسوف رومی، «بر دوست نیز واجب است که نصیحت مشفقانه را با روی خویش بپذیرد و به کار بندد، اما دریغ که غالباً دل از حقیقت میرمد و آسان تر به مجاز فریفته میشود … به قول کاتن، دشمن عیب جو از رفیق غمّاض (چشم پوش)، که ما را در اشتباه خود نگاه بدارد، مهربان تر و مغتنم تر است. و عجب این که از عیب و خطای خود رنجور نشویم، ولی از دوستی که ما را به آن عیب و خطا متوجه کند برنجیم و کینه به دل بگیریم.» (8)
در هر صورت، گرچه به لحاظ نظری انتظار میرود که دوستان عیب های ما را بگویند و این را یک اصل اخلاقی و یک تکلیف نسبت به دوستان خود بدانند، اما در عمل، این آموزهی بزرگ به کار بسته نمی شود و عملاً انتقاد دوستانه و از سوی دوستان، چندان رونقی ندارد.
حال به آن اصل دیگر بپردازیم که دشمن نمی تواند منتقد خوبی باشد و ببینیم که این اصل چه قدر پذیرفتنی است. دشمن هیچ یک از ملاحظات دوستانه را، که مانع دیدن معایب آدمی است، ندارد. نخست آن که نه شیفته و دوست دار آدم است که این دوستی او را از دیدن حقیقت کور کند و نه هراسی از بیان معایب شخص دارد.
از این گذشته، انگیزهی بسیار نیرومندی برای کشف و آشکار سازی عیب های شخص دارد، و این کار را برای آرامش خاطر خود و کینه کشی انجام میدهد. از این رو، نه تنها دشمن میتواند منتقد خوبی باشد، که گاه حتی بهترین منتقد است و با بدخواهی خود، عیب هایی را که آدمی گاه از آنها بی خبر است، برایش عیان میسازد. بی سبب نیست که کسانی وجود
دشمن را غنیمتی دانسته اند و از خداوند بقای او را خواسته اند. ابوحیان اندلسی، شاعر عرب، در این باره شعر زیبایی دارد که در آن اهمیت وجود دشمن را چنین بیان میکند:
عِدای لهم فضلّ علیّ و منّهٌ *** فلا اَذهبَ الرحمنُ مِنّی الاعادیا
هم بحثوا عَن زلّتی فاجتنبتُها *** و هم نافَسونی فاکتسبتُ المَعالیا
دشمنان را بر من فضل و احسان است. خدای، این دشمنان را از من مگیراد؛ چه ایشان در مقام جست و جوی لغزش من بودند و این موجب شد که من از لغزش دوری کنم. همچنین آنان به رقابت با من برخاستند و این امر موجب شد که من خصال عالی به دست آورم. (9)
به نوشتهی آقای باستانی، مردم ارومیه ضرب المثلی دارند که توصیه ای است برای ازدیاد محصول انگور که در آن خطّه فراوان است: «می گویند: در هر کار باغبانی، از آب دادن و کود دادن و چیدن و محصول برداری، بهتر است با دوستانتان مشورت کنید، اما در مورد هَرَس کردن انگور، بهتر است این کار را به دشمن خودتان بسپارید»؛ (10) چون او بی رحمانه شاخ و برگ های اضافی را میزند و هیچ ملاحظه ای در این باب ندارد و همین باعث رشد تاک و افزایش محصول میگردد. سپس ایشان نتیجه میگیرد که انتقاد از سوی دشمنان مفید تر است و مینویسد: «اعتقادم این است که در مورد نوشته های هرکس نیز آن کسانی که تمایلات یا خویش بینی به شخص نویسنده ندارند، شاید بهتر و سودمندتر بتوانند به نقد آثار آن نویسنده بپردازند.» (11)
مولانا نقل میکند که واعظی هرگاه بر منبر مینشست، دست به دعا بر میداشت و مفسدان و ظالمان و کافران و بددلان را دعا میکرد. بر او خرده گرفتند که چرا برخلاف رسم، بدان را دعا میکند، نه نیکان را، پاسخ واعظ این بود:
گفت: نیکویی از اینها دیده ام *** من دعاشان زین سبب بگزیده ام
خُبث و ظلم و جور چندان ساختند *** که مرا از شر به خیر انداختند (12)
سپس از این داستان نتیجه میگیرد:
در حقیقت هر عدو داروی توست *** کیمیا و نافع و دل جوی توست (13)
پس نه تنها دشمن میتواند منتقد خوبی باشد، که وجودش ضروری است و عامل رشد آدمی و آگاهی او نسبت به نقاط ضعف خویش. سعدی نیز با نقل داستانی که در آن مردی از سر دشمنی و بدخواهی، عیب خطیبی نامور را بر او آشکار ساخت، آرزومندانه میگوید:
کو دشمنِ شوخ چشم ناپاک *** تا عیب مرا به من نماید (14)
امام خمینی (رحمه الله) در این زمینه، چندان پیش میروند که اساساً دشمن را دوست واقعی انسان دانسته، از ما میخواهند تا خود را در معرض داوری او قرار دهیم و از او بیاموزیم: «انسان باید یک کسی که دشمن او هست، پیش او برود، ببیند قضاوت او نسبت به این چه هست، تا عیب های خودش را بتواند بفهمد. انسان نمی تواند از دوستان خودش تعلیم بگیرد. انسان باید از دشمنان خودش تعلیم بگیرد. وقتی که یک صحبتی میکند، ببیند دشمنها چه میگویند و تفکر کند که عیبها را دشمنها میفهمند. دوستها هر چه هم شما عیب داشته باشید و ما عیب داشته باشیم، برای این که حق را برای حق نمی خواهند و باطل را برای این که باطل است دشمن ندارند، به ما میآیند و به شما میآیند و میگویند که چه قدر خوب صحبت کردی و چه مقالهی خوبی نوشتی! چه مقالهی کوبنده ای بود این! چه طور حریف خودت را منزوی کردی! چه طور حرف های حریف خودت را ولو هم صحیح بود باطل کردی! دوستان انسان، دشمنان وقعی انسانند. و دشمنان انسان، دوستان واقعی انسانند. انسان باید از کسانی که بر او خرده میگیرند، از آنها یاد بگیرد.» (15)
بنابر آنچه گذشت ظاهراً این قالب که «انتقاد باید دوستانه باشد» پذیرفتنی نیست و استفادهی مکرّر از آن، پشت سپر راه کارهای دفاعی پناه گرفتن است. انسان با شهامت و دارای اعتماد به نفس، کسی است که از هرگونه برچسب گذاری در این زمینه خودداری کند و هر نوع انتقادی را بشنود و از آن بهره گیرد و دشمنان خود را دوستان واقعی و معلمان حقیقی خود بداند و از رویارویی با عیب های خود طفره نرود و بکوشد تا آنها را بزداید، نه آن که بر آنها سرپوش نهد و نهان سازد.
پینوشتها:
1.صحیفه ی امام، ج20، ص 126.
2. میزان الحکمه، ج1، ص 498.
3. بوستان سعدی، ص 69.
4. گلستان سعدی، ص 131.
5. غررالحکم، کلام 134.
6. الحیاه، ج 1، ص 196.
7. غررالحکم، کلام 274.
8. عیش پیری و راز دوستی، ص 101.
9. از توضیحات مرحوم دکتر محمد خزائلی بر گلستان سعدی، به نقل از مرحوم غلامحسین یوسفی در توضیحات گلستان (ص 424).
10. خود مشت و مالی، ص 24.
11. همان، ص 25.
12. مثنوی، ج 4 (دفتر چهارم)، ص 12.
13. همان، ص 13.
14. گلستان سعدی، ص 131.
15. صحیفهی امام، ج 14، ص 145-146.
منبع مقاله :
اسلامی، سیدحسن، (1388)، انتقاد و انتقادپذیری، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، چاپ پنجم