نویسنده:رضا اسلامی
پس از فتح مکه در سال هشتم هجرى و درخشش قدرت اسلام در جزیرهالعرب، پیروان دیگر ادیان و مذاهب و رهبران و رجال سیاسى و مذهبى توجه خاصى به اسلام و مسلمانان و به کانون این قدرت عظیم یعنى مدینهالرسول پیدا کردند. این امر زمینه مناسبى را براى نشر و گسترش شعاع اسلام تا اقصى نقاط حجاز و حتى خارج از آن فراهم آورد و پیامبر اسلام توانست از این فرصت بخوبى استفاده کند و با ارسال نامهها و نمایندگان ویژه به رؤساى بلاد و زمامداران کشورها آنها را به پذیرش اسلام و یا به رسمیت شناختن دولت اسلامى و التزام به مقررات آن فرا خواند.
طبیعى است که بسیارى از مخاطبین این نامهها علاقهمند بودند که به مدینه و به مقر دولت اسلامى بیایند و با شخص رسولخدا آشنا شوند و از نزدیک وضعیت مسلمانان را ببینند. این بود که در سال نهم هجرى به تدریج هیئتهاى نمایندگى طوائف و قبائل عرب به حضور رسولخدا مىرسیدند و این سال را مورخین «عام الوفود» نام نهادهاند. نامه رسولخدا به مسیحیان نجران از جمله نامههاى ارسالى آن حضرت بود که گروهى از بزرگان و اشراف نجران را به مدینه کشاند. این هیئت بلندپایه چون در مذاکرات شفاهى با آن حضرت به تفاهم نرسیدند و از سر لجاج پاسخ آن حضرت به سؤالات اعتقادى خود را قانعکننده ندانستند پیشنهاد دیگرى از سوى رسولخدا دریافتند مبنى بر این که اکنون که هر طرف خود را محق و دیگرى را باطل مىشمارد بیایید عزیزان خود را جمع کنیم و دست به دعا برداریم و خداى خویش را بخوانیم و هر یک بر دیگرى نفرین کند تا ببینیم خداوند نداى کدام طرف را پاسخ مىدهد و آشکار شود چه کسى در ادعاى خود دروغگویى بیش نیست. این عمل که در لغت عرب مباهله نامیده مىشود، راهى جدید بود که به نص آیه 61 سوره آلعمران :
(فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنهالله على الکاذبین)
پیامبر اسلام از سوى خداوند بدان مأمور گشت و براى پایان بخشیدن به مجادلات هیئت نصارى با آن حضرت و اقناع عوام و خواص از مسلمانان و مسیحیان از هر منطق و استدلالى بهتر و رساتر بود. ولى به گواهى همه منابع تاریخى مسیحیان نجران پس از قبول این پیشنهاد چون به میعادگاه وارد شدند و نشانههاى حقانیت رسولخدا را در دعوت خویش مشاهده کردند از اقدام بدین کار منصرف شدند و به پرداخت جزیه و امضاى صلحنامهاى که رسولخدا شروط آن را مشخص مىساخت، تن در دادند.
این واقعه با همه خصوصیات و لوازم و آثارش نظر محققان شیعه و سنى و حتى پارهاى از مستشرقین را بهخود جلب کرده است و ما در این واقعه تاریخى سه جهت را قابل توجه و ملاحظه مىدانیم :
جهت اول: ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت.
و جالب توجه آن است که تا به امروز نیز هیچ عالم و عابد مسیحى نخواسته است که بار دیگر به میدان مباهله با مسلمانان درآید تا بدین وسیله از اعتقاد راسخ خود به صحت ادعایش و یقین به حقانیت دینش خبر دهد ؛ بلکه در پیرامون واقعه مباهله حوادثى به ثبت رسید که عکس این مطلب را ثابت کرد و بخوبى آشکار شد که مسیحیان علائم پیغمبر خاتم را که در کتب آسمانى موجود در نزد خود خوانده بودند، بر پیامبر اسلام منطبق دیدند و او را در ادعاى نبوت بر حق مىدانستند و به تعبیر قرآن «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» (بقره / 146) ولى با این حال نمىخواستند از دین خود و موقعیت ویژهاى که نزد مردم خود پیدا کردهاند دست بکشند.
جهتدوم: اثبات فضیلتىعظیم براى علىعلیه السلام و زهراءعلیها السلام و حسنینعلیهما السلام
که تنها همراهان رسولخدا در این ماجرا بودند و اختیار نمودن پیغمبر اینان را از میان فرزندان و زنان و اصحاب خود، بهترین دلیل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسولخداست.
جهت سوم: دلالت آیه مباهله بر امامت علىعلیه السلام
چرا که کلمه «انفسنا» در آیه مذکور شاهد بر وجود مقام و منزلتى براى خصوص علىعلیه السلام نزد رسولخداست که هیچکس بدان نرسیده و نخواهد رسید و هموست که در لسان وحى نفس پیغمبر شمرده شده است و از اینجاست که مىتوان گفت علىعلیه السلام افضل صحابه بلکه افضل خلق بعد از رسولخدا است و طبعا همه کمالاتى که براى رسولخدا ثابت است، براى او نیز ثابت مىگردد مگر اصل نبوت.
جهت دیگرى که براى بررسى و تحلیل این واقعه تاریخى وجود دارد و از میان مستشرقین نظر پروفسور لویى ماسینیون را بهخود جلب کرده است، امضاء صلحنامهاى میان پیامبر اسلام و مسیحیان نجران است که از نظر این استاد به معناى امضاء پیماننامه سیاسى عدم تعرض به مسیحیان در سراسر سرزمینهاى اسلامى است و رعایت آن براى جانشینان آن حضرت نیز لازم بود. و شاید او درصدد القاء این مطلب باشد که پیامبر اسلام بدین طریق مسیحیان را در التزام به دین خود آزاد گذاشت و بدین وسیله حضور آنان را در میان مسلمانان تا زمانى که رفتار مسالمت جویانه داشته باشند به رسمیت شناخته است. ماسینیون در اواخر رساله خود به سراغ عقاید خرافى برخى فرقههاى اسلامى مانند فرقه نصیریه و شیعیان خطابى و دروزى رفته و براساس باورهاى آنها به نقش سلمان فارسى به عنوان یک عنصر ایرانى که نماینده تمدن کهن ایرانى است و به عنوان یک تازه مسلمانى که سابقه طولانى در مسیحیت داشته و با مسیح و محمد (صلی الله علیه واله) هر دو آشنا و اکنون پل ارتباطى میان اسلام و مسیحیت گردیده است، توجه پیدا کرده است. ولى ما نمىدانیم چرا او از میان همه زوایاى قابل تأمل این حادثه تنها از این دو زاویه به مطالعه واقعه مباهله پرداخته است و او در نهایت درصدد اثبات چه امرى است؟
به هر صورت جاى آن دارد که در اطراف واقعه مباهله تحقیق و تدقیق بیشترى صورت گیرد و نقاط اصلى این واقعه که چون واقعه غدیرخم مسلم و غیرقابل خدشه است، روشن شود، چرا که مباهله سندى جاودان بر حقانیت اسلام و شاهدى غیر قابل انکار بر اصالت و استحکام بناى همیشه استوار تشیع راستین است.
مباهله در عرف و لغت عرب
واژه مباهله مشتق از ماده «بهل» است. گفته مىشود «بهلهالله» یعنى «لعنهالله» (1) و باهل القوم وتباهلوا وابتهلوا اى تلاعنوا و المباهله ان یجتمع القوم اذا اختلفوا فی شىء فیقولوا لعنهالله على الظالم منا (2) ولى مباهله با ملاعنه این تفاوت را دارد که «لعن» عبارت است از دعا به ضرر شخص که از رحمت الهى دور باشد و «بهل» اجتهاد در لعن است و لذا کسى که اصرار و التماس در دعا و نفرین داشته باشد «مبتهل» است. (3)
در ذیل آیه 61 سوره آلعمران در تفسیر واژه «نبتهل» مفسرین متقدم گفتهاند که در معناى ابتهال دو قول است اول آن که به معناى التعان است و دوم آن که به معناى دعا کردن بر ضد شخص دروغگو و طلب هلاکت اوست که این شبیه لعن است. (4) و روشن است که این دو معنا بسیار نزدیک به هم هستند.
برخى اساتید معاصر در توضیح این واژه آوردهاند که مباهله تضرع و ابتهال و لابه است . ابتهال گاه براى دفع بلا است و زمانى براى نزول بلا است. مثل این که با نماز استسقاء نزول باران رحمت از خداى سبحان طلب مىشود و یا با نماز، نیاز یا بلایى دفع مىشود مثل «ربنا اکشف عنا العذاب انا مؤمنون»
و گاهى هم دعا مىشود تا عذابى بر شخص یا گروهى نازل شود مثل این که نوح (علیه السلام) به خداوند عرض کرد
«رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا» (5)
ولى در اینجا این نکته در توضیح معناى واژه مذکور باید مورد تأکید قرار گیرد که مباهله همواره متضمن یک رابطه بینالاثنینى است. و ناله و زارى انسان به درگاه خداوند براى دفع بلایى از خودش یا نزول رحمتى مباهله خوانده نمىشود ولى ابتهال گفته مىشود.
برخى در معناى لغوى مباهله صیغه و هیئت خاصى را معتبر دانستهاند (6) ولى از کتب لغت و ادب بدست مىآید که واژه مباهله از این جهات مطلق است. نهایت آن که ادعاى پیدایش معناى اصطلاحى خاصى براى آن در میان مسلمانان شود که منشأ آن سیره رسولخدا در واقعه مباهله و کیفیت عمل آن حضرت یا روایات صادر از ناحیه امامان شیعه در مورد نحوه اجراى مباهله است که بدان اشاره خواهد شد.
اکنون که معناى مباهله واضح شد باید گفت که این معنا در عرف عرب و نزد پیروان ادیان آسمانى معنایى کاملا شناخته شده بود و دعوت پیامبر اسلام از مسیحیان به مباهله دعوت به کارى بدیع و فتح بابى جدید براى اثبات حق و ابطال باطل نبود. از این رو مىبینیم که مسیحیان نجران خیلى طبیعى با آن برخورد کردند و حتى وقتى پیامبر اسلام بر سر زانوان خود نشست و دست به دعا برداشت ابوحارثه اسقف بزرگ مسیحیان گفت :
«جثى والله کما جثى الانبیاء للمباهله» (7)
یعنى او همانند انبیا براى مباهله نشسته است. از اینجا معلوم مىشود که مسیحیان توسل جستن به مباهله را از مختصات پیامبر اسلام به شمار نیاورده بودند و او را در این جهت دنبالهروى انبیاء الهى مىدانستند.
فخر رازى سخن کفار (8) در آیه 31 سوره انفال :
«اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجاره من السماء او ائتنا بعذاب الیم»
را نوعى اقدام به مباهله از جانب آنها در برابر رسولخدا دانسته است (9) و این سخن از جهت آن که متوسل شدن به مباهله براى اثبات حقانیت را در عرف اعراب جاهلى ثابت مىکند مطلبى در خور توجه است. البته در روایات اهل البیت به مواردى برخورد مىکنیم که مباهله را به شکل خاصى به اصحاب و شیعیان خود تعلیم دادهاند و توسل بدان را در برابر منکرین مسأله امامت و ولایت که در بحث و مناظره به هیچ دلیل و برهانى حق را نمىپذیرند، به عنوان آخرین راهحل مطرح کردهاند.
ابومسروق گوید به امام صادق عرض کردم من با مردم سخن مىگویم و به آیه شریفه : «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم»
بر آنها احتجاج مىکنم ولى آنها مىگویند این آیه درباره امیران جنگها نازل شده است . پس به آیه شریفه
«انما ولیکمالله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون»
بر آنها احتجاج مىکنم ولى مىگویند این آیه درباره مؤمنین نازل شده است. آنگاه به آیه شریفه : «قل لا أسألکم علیه اجرا الا الموده فى القربى»
بر آنان احتجاج مىکنم ولى مىگویند درباره خویشاوندان مسلمانان نازل شده است. پس از این قبیل ادله هر چه حاضر دارم فروگذار نمىکنم. آن حضرت به من فرمود: اگر این گونه مىباشد پس آنان را به مباهله فراخوان. گفتم چگونه؟ فرمود سه روز نفس خویش را اصلاح کن و گمانم که فرمود روزه بگیر و غسل کن. آنگاه تو و او به صحرا بروید و انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست او داخل کن و از خود شروع کن و بگو :
«اللهم رب السماوات السبع و رب الارضین السبع عالم الغیب و الشهاده الرحمن الرحیم ان کان ابومسروق جحد حقا و ادعى باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما»
سپس دعا را متوجه او کن و بگو : «ان کان فلان جحد حقا و ادعى باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما»
پس چیزى نخواهد گذشت که آنچه را در حق او درخواست کردى خواهى دید. (10)
روشن است که این روایت و روایاتى از این قبیل که زمان خاص یا کیفیت خاصى را براى انجام مباهله بیان مىکند، نظر به آداب و شرایط کمال عمل دارد و نیز با توجه به مفاد این حدیث معلوم مىشود که مباهله راهى فراروى هر انسان خداشناسى است که در دین و مذهبش خود را صادق مىشمارد و گرفتار دشمنى است که حق را مىشناسد ولى آن را انکار مىکند و به تعبیر قرآن
«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا» (نمل / 14)
یعنى همواره یک طرف مباهله فردى است که یقین به حقانیت خود دارد و طرف دیگر کسى که حقانیت او را مىشناسد ولى به ستم و از سر برترى جویى آن را انکار مىکند. و این حدیث نشان مىدهد که چگونه مسأله امامت اهل البیت بر گروهى معلوم ولى مورد انکار بوده و چگونه باید شیعیان در امر امامت و ولایت جازم و قاطع باشند. و جالب آن است که امام صادقعلیه السلام در پایان روایت مذکور مىفرماید قسم به خدا من هیچ کس را نیافتم که دعوت مرا براى این کار پاسخ دهد.
و در تاریخ اسلامى به مواردى برمىخوریم که پیروان برخى مذاهب اسلامى مخالفین خود را به مباهله دعوت کردهاند ولى گویا دعوت آنها بیشتر جنبه نمایشى داشته و کمتر به مرحله عمل رسیده است. (11)
مقطع زمانى واقعه مباهله
آنچه مسلم است واقعه تاریخى مباهله رسولخدا با مسیحیان نجران بعد از نبرد تبوک بوده است. شیخ مفید آمدن هیئت نصارى به حضور رسولخدا را بعد از ماجراى فتح مکه و سرازیر شدن هیئتهاى مختلف طوائف و قبائل به سوى پیغمبر ذکر کرده است. (12)
سیدبن طاووس ارسال نامه آن حضرت به مسیحیان نجران را بعد از ارسال نامه کسرى و قیصر یعنى حدود سال نهم هجرى و بعد از نزول آیه جزیه دانسته است (13) و به طور طبیعى واقعه مباهله فاصله زیادى از این تاریخ نداشته است. همو در تعیین روز مباهله بیست و یکم و بیست و چهارم و بیست و هفتم ماه ذىحجه را نقل یاد کرده واصح آنها را بیست و چهارم ذىحجه دانسته است (14) و سپس همین روز را به عنوان روز خاتم بخشى امیرالمؤمنین و نزول آیه : «انما ولیکم الله….»
ذکر و سخن شیخ طوسى در «المصباح المتهجد» را نیز به عنوان تأکید آورده است (15) همچنان که نزول سوره «هل اتى» در حق اهل البیت در روز بیست و پنج ذىحجه دانسته است . (16) هم ایشان در جاى دیگر به نقل از عبدالمحمود نقاش در تفسیر شفاء الصدور نقل مىکند که واقعه غدیر در روز هیجدهم ذىحجه و مباهله در بیست و یکم و تزویج فاطمه به على در بیست و پنجم ذىحجه به وقوع پیوست (17) .
مرحوم مجلسى از کتاب شیخ رضى الدین علىبن یوسف المطهر حلى که برادر علامه حلى است نقل مىکند که مباهله در روز بیست و چهارم ذىحجه و به نقلى در بیست و پنجم و خاتم بخشى آن حضرت در روز بیست و چهارم ذىحجه بوده است. (18) و نیز ایشان آورده است که به خط شیخ محمدبن علىالجبعى دیدم که ایشان از خط شیخ طوسى نقل مىکند که در روز دوازدهم ذىحجه مؤاخات رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم با علىعلیه السلام و در هیجدهم این ماه واقعه غدیر به وقوع پیوست و روز بیست و یکم ذىحجه روزى است که توبه آدم پذیرفته شد که همان روز مباهله است و روز بیست و چهارم نیز به عنوان روز مباهله نقل شده است. (19)
در دیگر کتب روایى شیعه نیز روایاتى در تعیین روز مباهله نقل و اعمال مستحبى در این روز ذکر شده است. مرحوم شیخ حر عاملى در بابى تحت عنوان «استحباب الغسل و الصلاه یوم المباهله و هو الرابع و العشرون من ذىالحجه» دو روایت ذکر کرده است. روایت اول را شیخ طوسى در المصباح المتهجد به نقل از امام صادقعلیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود «کسى که در این روز یعنى روز بیست و چهارم ذىحجه نیم ساعت قبل از زوال دو رکعت نماز بخواند و …». و در روایت دوم به نقل از موسىبن جعفرعلیه السلام آورده است «روز مباهله روز بیست و چهارم ذىحجه است» (20)
شیخ مفید نیز در ذکر مناسبات ایام سال روز بیست و چهارم ذىحجه را به عنوان روز مباهله ذکر کرده است. (21)
حاصل آن که معرفى روز بیست و چهارم ذىحجه از سال دهم هجرت به عنوان روز مباهله بیشتر به واقع نزدیک است. (22) البته تعیین دقیق روز مباهله تأثیرى در مباحث آتى ندارد ولى از جهت بزرگداشت این روز و درک فضیلت آن و انجام اعمال مستحبى حائز اهمیت است. و از جمله دعاهاى وارد در این روز دعاى مباهله است که همان دعاى معروف سحرهاى ماه رمضان و بنابر برخى نقلها اندکى متفاوت با آن است. امام باقرعلیه السلام در حق این دعا مىفرماید اگر مردم مىدانستند که چه مسائل عظیمى در آن است و چه زود براى صاحبش به اجابت مىرسد، البته همدیگر را مىکشتند تا بدان دست یابند اگر قسم بخورم که اسم عظم خداوند در آن داخل است به درستى قسم خوردهام. و این دعایى است که در روز مباهله جبرئیل از جانب خداوند آورد و به پیغمبر گفت تو با وصى و دو فرزند و دختر خود بیرون برو و خدا را بدین دعا بخوان و با آن قوم مباهله کن. (23)
پی نوشت :
1) الطریحى، شیخ فخرالدین، مجمعالبحرین، ماده «بهل».
2) ابنمنظور، لسان العرب، ماده «بهل».
3) جزائرى، سید نورالدین و ابوهلال عسکرى، معجمالفروق اللغویه، ص .466
4) الطوسى، محمدبن الحسن، التبیان فى تفسیر القرآن، و الطبرسى، الفضلبن الحسن، مجمعالبیان، و الفخر الرازى، التفسیر الکبیر در ذیل آیه مذکور.
5) جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن مجید، ج 9، ص .183
6) پروفسور ماسینیون در رساله خود به نقل از ابنقتیبه در عیون الاخبار آورده است که ابتهال در لغت یعنى بردن دو دست بر بالاى سر و پائین آوردن و کشیدن کف دو دست بر روى صورت و سپس اضافه کرده است که عملیات مباهله داراى سه مرحله است نخست نشستن دو زانوا و قرار دادن دو دست بر روى رانها به گونهاى که گویى آماده حرکت و مبارزه با دشمن است . دوم آماده ساختن دو دست براى سوگند یاد کردن و سوم بلند کردن دو دست به سوى آسمان به اداى الفاظ مخصوص (منبع مذکور، ص 67).
7) شیخ طبرسى، مجمعالبیان، ذیل آیه مباهله.
8) ناگفته نماند که همین عبارت از برخى منکرین ولایت امیرالمؤمنین نیز نقل شده است. در مجمعالبیان به نقل از امام صادقعلیه السلام آمده است: آنگاه که رسولخدا (ص) در غدیر خم علىعلیه السلام را به خلافت نصب کرد و این خبر در همه جا منتشر شد نعمانبن حارث فهرى خدمت پیامبر آمد و گفت به ما گفتى شهادت به توحید و نفى بتها بدهیم و گواهى به رسالت تو بدهیم و دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکوه دادى همه را پذیرفتیم ولى به این قناعت نکردى و این پسر (علىبن ابىطالبعلیه السلام ) را خلیفه کردى و گفتى «من کنت مولاه فعلى مولاه» آیا این سخن از تو است یا دستورى از طرف خداست؟ پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود به خدایى که جز او معبودى نیست از ناحیه خداست. نعمان برگشت در حالى که آیه مذکور را مىخواند. اینجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت و همینجا آیه «سأل سائل بعذاب واقع» نازل شد (منبع مذکور ذیل آیه 1 سوره معارج و نیز شبلنجى، نورالابصار، ص 159 ؛ سبط ابن جوزى، تذکرهالخواص، ص 31).
9) فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 8، ص .87
10) کلینى، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافى، کتاب الدعاء، باب مباهله الخصم، ج 2، ص 514 و مرحوم شیخ حر عاملى در وسائل الشیعه ج 7 ص 134 دو باب را به روایات مربوط به مباهله اختصاص داده است یکى باب 56 از ابواب دعا تحت عنوان «استحباب مباهله العدو و الخصم و کیفیتها و استحباب الصوم قبلها و الغسل لها و تکرارها [اى تکرار المباهله] سبعین مره» که در این باب همه چهار روایت مذکور در اصول کافى را آورده است و دیگر باب 57 از ابواب دعا تحت عنوان «استحباب کون المباهله بین طلوع الفجر و طلوع الشمس» که دراین باب تنها یک روایت ذکر شده است. علاوه بر اینها در تفسیر عیاشى، ج 1، ص 199، ذیل آیه مباهله به روایتى از امام باقرعلیه السلام برخورد مىکنیم که حضرت به کیفیت انجام مباهله اشاره مىکند.
11) لوئى ماسینیون در رساله خود آورده است که ابنتیمیه در سال 705 هجرى در دمشق علیه رفاعیه مباهله کرد (به نقل از مجموع الرسائل و المسائل، چاپ قاهره 1341 ه) و عبداللهبن محمدبن عیسى قمى در سال 254 هجرى علیه خیرانى مباهله کرد. (به نقل از استرآبادى در منهج) و شلمغانى در سال 322 علیه حسینبن روح نوبختى مباهله کرد (به نقل از سیر اعلام النبلاء)، منبع مذکور، ص .68
12) الارشاد، ج 1، ص .222
13) اقبال الاعمال، ص .496
14) همان، ص .515
15) همان، ص .526
16) همان، ص . 527
17) الطرائف، ص .42
18) بحارالانوار، ج 95، ص .198
19) بحارالانوار، ج 95، ص .188
20) وسائل الشیعه، ج 8، ص .171
21) مسار الشیعه، ص .41
22) محدث قمى نیز در مفاتیح الجنان فرموده است که روز بیست و چهارم بنابر اشهر روز مباهله است. هم چنان که روز هیجدهم را به عنوان روز غدیر و روز مؤاخات و روز بیست و پنجم را به عنوان روز نزول «هل اتى» در حق اهل البیت معرفى کرده است.
23) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 95، ص 94، و نیز اقبال الاعمال ص 517 ولى عبارت اخیر تنها در اقبال نقل شده است.
منبع:کتاب مباهله