پیامبر خدا- صلی الله علیه وآله- پس از سیزده سال سخت کوشی، تلاش در راه ابلاغ رسالت و تحمّل دشواری ها، شکنجه ها و آزارها به مدینه هجرت کرد و حکومت اسلامی را بنیاد نهاد.
حضرت علی – علیه السلام- از آغازین روزهای رسالت پیامبر – صلی الله علیه وآله- همگام و همراه پیامبر خدا بود و در سال اوّل هجرت، بیست و چهار سال داشت. او باید ازدواج می کرد و زندگانی مشترک را آغاز می کرد.
فاطمه – علیها السلام- نُه ساله است.[1] او دختر پیامبر خداست و در جایگاهی بلند از فضایل انسانی و ویژگی های والای ملکوتی، که پیامبر خدا بارها او را ستوده و «پاره قلب» خود نامیده است.
موقعیت پیامبر – صلی الله علیه وآله- در جایگاه زعامت امّت از یک سوی، و شخصیت والای فاطمه – علیها السلام- از سوی دیگر، زمینه ای بود تا کسانِ بسیاری – بویژه آنان که از این گونه پیوندها بیشتر در فکر رقم زدن آینده خود هستند، – به خواستگاری بروند. پیامبر – صلی الله علیه وآله- یکسر جواب رد می داد و گاه، تصریح می کرد که منتظر «قضای الهی» است. [2]
برخی از دوستان حضرت علی- علیه السلام- و صحابیان پیامبر خدا به وی پیشنهاد کردند که به خواستگاری فاطمه – علیها السلام- برود.
حضرت علی – علیه السلام- قلبی دارد سرشار از ایمان و سینه ای آکنده از عشق؛ امّا دستانی تهی و پیراسته از درهم و دینار. حضرت علی – علیه السلام- به خانه پیامبر خدا رفت، شکوه و عظمت پیامبر خدا او را از سخن گفتن باز داشت. با چشمانی آمیخته با آزرم، نگاهی به پیامبر – صلی الله علیه وآله- داشت و نگاهی دیگر به زمین.
پیامبر – صلی الله علیه وآله- با تمهیداتی حضرت علی – علیه السلام- را به سخن گفتن وا داشت، و چون علی – علیه السلام- سخن گفت، فرمود: «چیزی در زندگی داری؟». جواب، معلوم بود؛ امّا مگر فاطمه – علیها السلام- را همسانی جز حضرت علی – علیه السلام- و همسری لایق جز او بود؟!
ازدواج (و به تعبیر پیامبر خدا: امر الهی) تحقّق یافت[3] و آن دو بزرگوار، زندگانی مشترک را در اوّلین سال هجرت،[4] با مهریه ای بسیار اندک[5] و مراسمی بس ساده[6] و جهیزیه ای ساده تر[7] آغاز کردند و بدین سان، شکوهمندترین خانه و نقش آفرین ترین زندگانی مشترک در تاریخ اسلام، رقم خورد.
در کنار خانه پیامبر – صلی الله علیه وآله-، خانه ای خُرد – که به راستی از همه تاریخ بزرگ تر، و غبطه آفرین عرشیان و زمینیان بود – ، بر پا شد. این خانه، سرچشمه فضیلت ها، مکرمت ها، عشق، ایمان، ایثار، جهاد، ساده زیستی،… بود و به راستی خانه ای بود که سر بر عرش می سایید.
حضرت علی – علیه السلام- – این پارسای شب و زمزمه گر خلوت های آن – ، شیر بیشه نبرد بود و هنوز زخم های نشسته بر پیکرش التیام نیافته، در جنگی دیگر حاضر بود و رزم آورترین و بزرگ ترین هماوردجوی میدان.
و فاطمه – علیها السلام-، آرام و پرشکیب، بار زندگی را بر دوش داشت، با کم ترین امکانات می ساخت، زخم های همسر و پدر را می شست[8] و افزون بر همسری حضرت علی – علیه السلام- ، به تعبیر لطیف پیامبر خدا، «برای پدر، مادری می کرد». [9]
اوّلین ثمر این پیوند الهی به سال سوم هجری دیده به جهان گشود که حسن – علیه السلام- نام گرفت. [10] و دومین آن، حسین – علیه السلام- بود که در سال چهارم به دنیا آمد. [11] زینب و امّ کلثوم – علیهما السلام- پس از برادرها پای به دنیا گذاردند و آخرین آنها، محسن، سقط گردید و شهد شهادت نوشید. [12]
– سنن النسائی به نقل از بریده – : ابوبکر و عمر، از فاطمه – علیها السلام- خواستگاری کردند؛ امّا پیامبر خدا فرمود: «او کوچک است». سپس علی – علیه السلام- از او خواستگاری کرد و پیامبر خدا او را به ازدواجش درآورد. [13]
– الطبقات الکبری به نقل از علباء بن احمر یشکری – : ابوبکر، فاطمه – علیها السلام- را از پیامبر – صلی الله علیه وآله- خواستگاری کرد؛ امّا پیامبر خدا فرمود: «ای ابوبکر! منتظر تقدیر الهی هستم».
ابوبکر، این را برای عمر باز گفت. پس عمر بدو گفت: ای ابوبکر! تو را رد کرده است. سپس ابوبکر به عمر گفت: تو فاطمه را از پیامبر خدا خواستگاری کن. پس خواستگاری کرد. پیامبر – صلی الله علیه وآله- به او همانی را گفت که به ابوبکر گفته بود: «منتظر تقدیر الهی هستم». [14]
– الطبقات الکبری به نقل از عطا – : علی – علیه السلام- ، از فاطمه – علیها السلام- خواستگاری کرد. پس پیامبر خدا به فاطمه – علیها السلام- فرمود: «علی تو را یاد می کند!». فاطمه – علیها السلام – ساکت ماند. پس پیامبر خدا او را به ازدواج علی – علیه السلام- درآورد. [15]
– پیامبر خدا – صلی الله علیه وآله- : خداوند به من فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج علی درآورم. [16]
– پیامبر خدا – صلی الله علیه وآله- : من هم انسانی مانند شما هستم، از شما زن می گیرم و به شما زن می دهم، مگر فاطمه را که ازدواجش از آسمان نازل شده است. [17]
– پیامبر خدا – صلی الله علیه وآله- خطاب به فاطمه – علیها السلام- : به خدا سوگند، در این که تو را به ازدواج بهترینِ خاندانم درآورم، کوتاهی نکردم! [18]
– پیامبر خدا – صلی الله علیه وآله- خطاب به فاطمه – علیها السلام- : آگاه باش که برای این که تو را به ازدواج بهترینِ خاندانم درآورم، از هیچ کوششی فروگذار نکردم! [19]
– پیامبر خدا – صلی الله علیه وآله- خطاب به فاطمه – علیها السلام- : به جان و دل کوشیدم و برایت بهترینِ خاندانم را یافتم. [20]
– امام صادق – علیه السلام- : اگر نبود که خداوند – تبارک و تعالی – علی – علیه السلام- را برای فاطمه – علیها السلام- آفریده بود، برایش هیچ همسری بر روی زمین نبود، از آدم تا کنون. [21]
– امام علی – علیه السلام- : پیامبر خدا به من فرمود: «ای علی! مردانی از قریش در امر فاطمه بر من خرده گرفتند و گفتند: ما او را از تو خواستگاری کردیم و ندادی؛ ولی او را به ازدواج علی درآوردی. و من به ایشان گفتم: به خدا سوگند، شوهردادن و ندادنش به دست من نبود؛ بلکه خدای متعال، او را از شما باز داشت و به ازدواج علی درآورد. جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: ای محمّد! خداوندِ با جلال و شکوه می گوید: اگر علی را نیافریده بودم، برای دخترت فاطمه، همسری بر روی زمین نبود، از آدم تا کنون». [22]
– امام علی – علیه السلام- : چون فاطمه – علیها السلام- بالغ شد، بزرگان قریش که اهل فضل و سابقه در اسلام و دارای شرافت و ثروت بودند، او را خواستگاری کردند؛ ولی هر مردی از قریش که خواستگاری می کرد، پیامبر خدا از او روی بر می تافت، به گونه ای که برخی از آنان، در پیش خود گمان می بردند که پیامبر خدا از ایشان ناراحت شده و یا وحی آسمانی درباره ایشان بر پیامبر – صلی الله علیه وآله- نازل شده است. [23]
– السنن الکبری – به نقل از مجاهد، از امام علی – علیه السلام- : از فاطمه – علیها السلام- دختر پیامبر – صلی الله علیه وآله-، خواستگاری شده بود. زنی از بستگانم به من گفت: آیا می دانی که فاطمه – علیها السلام- خواستگاری شده است؟ گفتم: نه – یا آری – . گفت: تو هم او را خواستگاری کن. گفتم: آیا من چیزی دارم که با آن به خواستگاری بروم؟ پس به خدا سوگند، هماره مرا امید داد تا این که به حضور پیامبر – صلی الله علیه وآله- رسیدم و چون او را بزرگ و گرامی می داشتیم، هنگام نشستن در پیش روی ایشان، زبانم بند آمد و نتوانستم چیزی بگویم.
پیامبر – صلی الله علیه وآله- فرمود: «آیا حاجتی داری؟». پس ساکت ماندم. آن را سه بار تکرار کرد و فرمود: «شاید به خواستگاری فاطمه آمده ای؟». گفتم: آری، ای پیامبرخدا. فرمود: «آیا چیزی داری که مهرش کنی؟». گفتم: نه به خدا، ای پیامبر خدا. فرمود: «پس زرهی را که بدان مسلّحت کرده بودم، چه کردی؟». گفتم: به خدا سوگند، آن، زرهی ساخته عشیره حُطَم است و بیش از چهار صد درهم نمی ارزد. فرمود: «برو که او را به ازدواجت درآوردم و همان زره را به عنوان مهر برایش بفرست». [24]
الأمالی – به نقل از ضحاک بن مزاحم – : شنیدم علی بن ابی طالب – علیه السلام- می گوید که ابوبکر و عمر نزد من آمدند و گفتند: چرا نزد پیامبر خدا نمی روی تا فاطمه – علیها السلام- را خواستگاری کنی. پس نزد پیامبر خدا رفتم. چون مرا دید، خندید. سپس فرمود: «ای ابوالحسن! به چه کار آمده ای و حاجتت چیست؟».
علی – علیه السلام- (در ادامه) گفت: خویشاوندی و سابقه ام در اسلام و یاری کردن او و جهادم را ذکر کردم. پس فرمود: «ای علی! راست گفتی و برتر از چیزهایی هستی که می گویی». پس گفتم: ای پیامبرخدا! فاطمه را به ازدواج من در می آوری؟ فرمود: «ای علی! مردانی او را پیش از تو خواستگاری کردند و به فاطمه – علیها السلام- گفتم؛ ولی در چهره اش کراهت دیدم؛ امّا منتظر باش تا به سویت باز گردم».
پس پیامبر خدا بر فاطمه – علیها السلام- وارد شد. فاطمه – علیها السلام- از جا برخاست و ردای پدر را گرفت و کفش هایش را درآورد و آبْ دست برایش آورد و دست و پای او را شُست و سپس نشست.
پس پیامبر خدا به او فرمود: «ای فاطمه!». پاسخ داد: بلی، چه می خواهی، ای پیامبر خدا؟ فرمود : «علی بن ابی طالب، کسی است که خویشاوندی و فضیلت و اسلامش را می شناسی و من از خدا خواسته ام که تو را به ازدواج بهترینِ آفریدگانش و محبوب ترینِ آنان در نزدش درآورد و علی از تو خواستگاری کرده است. چه نظری داری؟».
فاطمه – علیها السلام- ساکت ماند و صورتش را برنگردانْد و پیامبر خدا کراهتی در چهره اش ندید. پس برخاست، در حالی که می گفت: «اللَّه اکبر! سکوت او نشانه رضایت اوست». پس جبرئیل نزدش آمد و گفت: ای محمّد! او را به ازدواج علی بن ابی طالب – علیه السلام- درآور که خداوند، او را برای وی و وی را برای او پسندیده است. [25]
– الکافی به نقل از سعید بن مسیّب – : به علی بن حسین – علیه السلام- گفتم: چه هنگام پیامبر خدا، فاطمه – علیها السلام- را به ازدواج علی – علیه السلام- درآورد؟ فرمود: «در مدینه، یک سال پس از هجرت، و فاطمه – علیها السلام- در آن زمان، نُه ساله بود». [26]
– تاریخ الیعقوبی در ذکر ازدواج فاطمه – علیها السلام- : پیامبر خدا دو ماه پس از ورودش فاطمه – علیها السلام- را به ازدواج علی – علیه السلام- درآورد، در حالی که گروهی از مهاجران، او را از پیامبر خدا خواستگاری کرده بودند. پس چون پیامبر – صلی الله علیه وآله- او را به ازدواج علی – علیه السلام- درآورد، خرده گیری کردند. پیامبر خدا فرمود: «من او را به ازدواج علی در نیاوردم، بلکه خداوند درآورد». [27]
– الأمالی: روایت شده که امیر مؤمنان، فاطمه – علیها السلام- را شانزده روز پس از وفات خواهرش رقیّه، همسر عثمان، به خانه بُرد و این، پس از بازگشت از جنگ بدر و سپری شدن چند روز از ماه شوّال بود.
و روایت شده است که او را سه شنبه، شش روز از ذی حجّه سپری شده، به خانه برد و خداوند متعال، داناتر است. [28]
– المعجم الأوسط به نقل از جابر بن عبداللَّه – : ما در مراسم عروسی علی بن ابی طالب – علیه السلام- و فاطمه – علیها السلام- دختر پیامبر خدا حاضر شدیم. پس بهترین «حیس» [29] را در آن عروسی خوردیم و پیامبر خدا، روغن و خرما برایمان آماده ساخت و ما خوردیم و تشک آن دو در شب عروسی، پوست قوچ بود. [30]
– الطبقات الکبری به نقل از اسماء بنت عُمَیس، خطاب به اُمّ جعفر – : جهاز جدّه ات فاطمه – علیها السلام- برای جدّت علی – علیه السلام- آماده شد و درون رختخواب و پشتی هایشان، جز لیف خرما نبود.
علی – علیه السلام- در عروسی فاطمه – علیها السلام- ولیمه ای داد که در آن زمان، ولیمه ای برتر از آن نبود. زرهش را نزد یک یهودی در برابر مقداری جو به رهن گذاشت. [31]
– سنن ابن ماجه – به نقل از عایشه و امّ سلمه – : پیامبر خدا به ما فرمان داد که جهاز فاطمه – علیها السلام- را آماده کنیم تا او را به خانه علی – علیه السلام- بفرستیم. پس به سراغ خانه رفتیم و کف اتاق را با خاک نرم اطراف مَسیل، فرش کردیم. سپس دو بالش را از لیف (خرما) که با دست، آن را زده و حلّاجی کرده بودیم، پر کردیم.
سپس پیامبر خدا به ما خرما و کشمش خورانْد و آب گوارا نوشاند و چوبی را در گوشه اتاق نصب کردیم تا بر آن، لباس آویزان کنند و مشک آب بیاویزند. پس بهتر از عروسی فاطمه – علیها السلام- عروسی ای ندیدیم [32]. [33]
– امام علی – علیه السلام- : چون خواستم فاطمه – علیها السلام- را به خانه بیاورم، پیامبر خدا، ظرف زرّینی [34] به من داد و فرمود: «با (پول) این ظرف، خوراکی برای ولیمه عروسی ات بخر».
پس به سوی محافل انصار به راه افتادم و به نزد محمد بن مسلمه در جایگاه خشک کردن خرماهایش رفتم. از کارش فارغ شده بود. به او گفتم: در برابر این ظرف، خوراکی به من بفروش. پس طعامی به من داد و من برداشتم. آن گاه گفت: تو کیستی؟ گفتم: علی بن ابی طالب.
گفت: پسرعموی پیامبر خدا؟ گفتم: آری. گفت: و با این خوراک چه می کنی؟ گفتم: عروسی می کنم. گفت: با چه کسی؟ گفتم: دختر پیامبر خدا. گفت: پس این خوراک و این ظرف زرّین را بگیر و برای تو باشد.
پس آن را گرفتم و بازگشتم و همسرم را پیش خود آوردم.
و خانه فاطمه – علیها السلام-، از آنِ حارثه بن نعمان بود. فاطمه – علیها السلام- از پیامبر – صلی الله علیه وآله- خواست که جایش را تغییر دهد؛ امّا پیامبر خدا به او فرمود: «آن قدر حارثه به خاطر ما تغییر مکان داده است که من از او شرم می کنم». چون حارثه این را شنید، از آن خانه نقل
مکان کرد و فاطمه – علیها السلام- را در آن جای داد. [35]
– المصنّف به نقل از ابن عبّاس – : (پیامبر – صلی الله علیه وآله-) بلال را فرا خواند و فرمود: «ای بلال! من دخترم را به ازدواج پسرعمویم درآورده ام و دوست می دارم که غذا دادن هنگام ازدواج، از سنّت های امّتم شود. پس به پیش گلّه برو و گوسفندی و چهار یا پنج مُد [36] بگیر و کاسه ای برایم بگذار تا شاید مهاجران و انصار را بر آن گِرد آورم و هرگاه از کارت فارغ شدی، مرا آگاه کن».
پس بلال رفت و فرمان را اجرا کرد و کاسه را نزد پیامبر خدا آورد و در جلوی حضرت نهاد. پیامبر خدا از سرِ کاسه برداشت و فرمود: «مردم را دسته دسته وارد کن و هیچ دسته ای دوباره باز نگردد». پس مردم وارد می شدند و هرگاه دسته ای غذایش را تمام می کرد، دسته ای دیگر وارد می شد تا آن که همه فارغ شدند.
سپس پیامبر – صلی الله علیه وآله- به سوی آنچه باقی مانده بود، توجه کرد و آب دهان مبارک خود را در آن ریخت و غذا برکت کرد و فرمود: «ای بلال! آن را برای مادرانت (همسران پیامبر خدا) ببر و به آنان بگو: بخورید و به کسانی هم که بر شما وارد می شوند، بخورانید». [37]
– کتاب من لایحضره الفقیه به نقل از جابر بن عبد اللَّه انصاری، در ذکر ازدواج فاطمه – علیها السلام- : چون شب زفاف شد، اسب خاکستری رنگ پیامبر – صلی الله علیه وآله- را برایش آوردند و بر رویش روپوشی از مخمل انداخته شد. پیامبر – صلی الله علیه وآله- به فاطمه – علیها السلام- فرمود: «سوار شو» و به سلمان فرمان داد که زمام آن را بکشد و پیامبر – صلی الله علیه وآله-، خود از پی، آن را می راند.
در همین حال که در میان راه بودند، پیامبر – صلی الله علیه وآله- صدای فرود آمدن چیزی را شنید، که جبرئیل بود با هفتاد هزار فرشته، و میکائیل به همراه هفتاد هزار فرشته. پس پیامبر – صلی الله علیه وآله- فرمود: «چه چیزْ شما را به زمین فرود آورده است؟». گفتند: آمده ایم تا فاطمه – علیها السلام- را به خانه همسرش ببریم. و جبرئیل، تکبیر گفت و میکائیل، تکبیر گفت و فرشتگان، تکبیر گفتند و محمّد – صلی الله علیه وآله- تکبیر گفت. پس، از همان شب، تکبیر گفتن در عروسی ها رسم شد. [38]
– امام علی – علیه السلام- در ذکر ازدواجش با فاطمه زهرا – علیها السلام- : سپس پیامبر خدا مرا صدا کرد: «ای علی!». گفتم: بلی، ای پیامبر خدا. فرمود: «به خانه ات وارد شو و با همسرت لطیف و سازگار باش که فاطمه، پاره تن من است. هرچه او را رنج دهد، مرا رنج می دهد، و هرچه او را شادمان کند، مرا شادمان می کند. شما را به خداوند می سپارم و خدا را به جای خود، بر شما می گمارم». [39]
[1] . الکافی: 8/340/536، مختصر بصائر الدرجات: 130. نیز، ر. ک : إعلام الوری : 1/290.
[2] . الطبقات الکبری: 8/19، أنساب الأشراف: 2/30.
[3] . المعجم الکبیر : 10/ 156 / 10305، تاریخ دمشق : 42/ 125 / 8494.
[4] . الطبقات الکبری: 8/22، تاریخ الیعقوبی: 2/41، ر. ک: الکافی: 8/340/536، الأمالی، طوسی: 43/47. از منابع تاریخی استفاده می شود که میان عقد و زفاف علی علیه السلام بافاطمه علیها السلام مدتی فاصله شده و عقد، اندکی پس از رسیدن به مدینه منوره و زفاف، پس از جنگ بدر بوده است و توجه به این نکته می تواند تعارض میان روایت های موجود را حل نماید.
[5] . مسند ابن حنبل: 1/174/603، السنن الکبری: 7/383/1435214350.
[6] . الطبقات الکبری: 8 / 23، الأمالی، طوسی: 43 / 47، بشاره المصطفی: 267.
[7] . سنن النسائی: 6 / 135، مسند ابن حنبل: 1 / 183 / 643، المستدرک علی الصحیحین: 2 / 202 / 2755، الأمالی، طوسی: 40 / 45.
[8] . الإرشاد: 1 / 89، إعلام الوری: 1 / 378، المغازی: 1 / 249.
[9] . شاید بدین جهت، یکی از کنیه های ایشان، «اُمّ أبیها» است، ر. ک : مقاتل الطالبیّین: 57، مناقب آل أبی طالب: 3 / 357، الاستیعاب: 4 / 452 / 3491، تهذیب الکمال: 35 / 247 / 7899.
[10] . تاریخ الطبری: 2 / 537، تاریخ دمشق: 13 / 167 – 168 و 173، تهذیب التهذیب: 1 / 560 / 1490.
[11] . مروج الذهب: 2/ 295، تاریخ دمشق: 14/ 115 و 121.
[12] . معانی الأخبار: 206، الاحتجاج: 1/ 212 / 38، الاختصاص: 185.
[13] . سنن النسائی: 6/62، المستدرک علی الصحیحین: 2/181/2705.
[14] . الطبقات الکبری: 8/19، أنساب الأشراف: 2/30.
[15] . الطبقات الکبری: 8/20، ذخائر العقبی: 69، کشف الغمّه: 1/365.
[16] . المعجم الکبیر: 10/156/10305، ذخائر العقبی: 70.
[17] . الکافی: 5/568/54، کتاب من لا یحضره الفقیه: 3/393/4382.
[18] . خصائص أمیرالمؤمنین: 233/125، الطبقات الکبری: 8/24.
[19] . الطبقات الکبری: 8/24، کنز العمّال: 11/606/32930.
[20] . المعجم الکبیر: 22/412/1022، کفایه الطالب: 306، کنز العمّال: 11/606/32928.
[21] . الکافی: 1/461/10، تهذیب الأحکام: 7/470/1882.
[22] . عیون أخبار الرضا: 1/225/3.
[23] . المناقب: 343/364، کشف الغمّه: 1/353.
[24] . السنن الکبری: 7/383/14351، المناقب: 335/356.
[25] . الأمالی، طوسی: 39/44، بشاره المصطفی: 261.
[26] . الکافی: 8/340/536، مختصر بصائر الدرجات: 130. نیز، ر. ک : کشف الغمّه: 1/364.
[27] . تاریخ الیعقوبی: 2/41.
[28] . الأمالی، طوسی: 43/47، بشاره المصطفی: 267.
[29] . حیس به خرمایی گفته می شود که با روغن و پنیر تُرش آمیخته و شورانیده شود تا هسته آن بیرون آید و همچون تَرید گردد (فرهنگ لاروس، ذیل واژه «حیس»).
[30] . المعجم الأوسط : 6/290/6441، مجمع الزوائد : 9/336/15215.
[31] . الطبقات الکبری: 8/23، ذخائر العقبی: 74.
[32] . سنن ابن ماجه: 1/616/1911.
[33] . با مراجعه به زندگی نامه راویان این احادیث یعنی اسماء بنت عمیس، اُمّ سلمه و سلمان فارسی، می یابیم که اسماء در سال اول ودوم هجری در حبشه بوده، ام سلمه هنوز همسر پیامبرصلی الله علیه وآله نشده و سلمان به مدینه نیامده است. از این رو، روایت حضور آنان در مراسم ازدواج حضرت زهراعلیها السلام مورد تردید است.
[34] . به احتمال فراوان، این ظرف، جزو سهم پیامبرصلی الله علیه وآله از غنیمت بوده است. (م)
[35] . الأخبار الموفّقیّات: 375/231.
[36] . هر «مُدّ»، برابر ده سیر، یعنی 750 گرم است.
[37] . المصنّف: 5/487/9782، المعجم الکبیر: 22/411/1022.
[38] . کتاب من لا یحضره الفقیه: 3/401/4402، الأمالی، طوسی: 258/464.
[39] . المناقب: 353/364، کشف الغمّه: 1/363.
محمد محمدی ری شهری – دانشنامه امیرالمؤمنین(ع)، ج1