نویسنده: حجه الاسلام دکتر قاسم ترخان
آیا اثبات توانایی های فرابشری برای ائمه (علیهم السّلام) به ویژه امام حسین (علیه السّلام) و دامن زدن به حوادثی مانند گریه ی آسمان در شهادت آن حضرت، اسطوره پردازی نیست؟
سؤال:
آیا بررسی زندگی بزرگان دین مخصوصاً امام حسین (علیه السّلام) با دیدگاه اسطوره ای صحیح است؟ آیا استناد دادن کارهایی مانند این که این بزرگان یک تنه حریف لشکری بودند و…، اسطوره پردازی نیست؟
در تاریخ آمده است: در آن روز که ابراهیم از دنیا رفت، خورشید گرفت و مردم مدینه گفتند: خورشید برای مرگ ابراهیم گرفته است! رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) برای رفع این اشتباه و خرافه به منبر رفت و فرمود: ای مردم همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های قدرت حق تعالی هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و برای مرگ و حیات کسی نمی گیرند و هر زمان دیدید که آن دو یا یکی از آنها گرفت نماز بگزارید. (1) پس چرا گرفته می شود که در شهادت امام حسین (علیه السّلام) آسمان گریه کرد و… آیا بیان این گونه مسائل، تحلیل شهادت، زندگی و شخصیت آن امام از دیدگاه اسطوره ای نیست؟
چکیده پاسخ:
« اسطوره » در لغت به معنای « افسانه » است و « افسانه » یعنی بیان اموری که واقعیت ندارد. بدیهی است که نباید با این دیدگاه به تحلیل زندگی و شخصیت بزرگان دین پرداخت و درباره ی شخصیت آنان غلو کرد، اما باید توجه داشت که غلو را باید فهمید و نباید به بهانه ی غلو و افسانه بودن، مقامات واقعی بزرگان دین را نادیده گرفت. ائمه (علیهم السّلام) در اثر عبادت و اطاعت خداوند متعال، به توانایی ها، قابلیت ها و مقامات بی مانندی رسیده و از ولایت کلیه الهیه بهره مند بودند و به واسطه ولایت تکوینی خود، قدرت تصرف در عالم را داشتند. آنان از نظر توانمندی، ویژگی ها و صفات، مثال خدا بودند و چنین تحلیلی، بیان امور غیر واقعی نیست. بله آنان این همه را با اذن الهی و در ظل و سایه ی عنایت او دارا بودند، آنان همان گونه که در ذات خود محتاج خداوند هستند، در صفات خود نیز محتاج اویند و از خود استقلالی ندارند. و توجه به همین نکته است که ما را از غلو دور می کند.
از آموزه های دینی استفاده می شود که عوامل غیر طبیعی در حوادث طبیعی اثر گذارند. نماز باران، دعا، ایمان و تقوا و… از جمله این عوامل اند. همچنین وجود مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و استغفار دو سبب برای امان از عذاب الهی محسوب می گردند. در روایات آمده است که خالی ماندن زمین از امام معصوم (علیهم السّلام) موجب واژگونی اش خواهد شد. پس تأثیر موت و حیات انسان کامل در پدیده های طبیعی، از باب ولایت کلیه ای که دارد غیر قابل انکار است، بر این اساس؛ پذیرش روایاتی که بیان می کنند، با شهادت امام حسین (علیه السّلام) همه ی مخلوقات متأثر شده اند و اجنه نوحه سر دادند و پرندگان آسمان گریه کردند و بعد از شهادت آن حضرت آفتاب به رنگ سرخ طلوع و غروب کرد و آسمان زمین بر مصیبت آن حضرت گریه کردند. نمی تواند استبعادی داشته باشد.
این که چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در داستان ابراهیم آن گونه فرمود، باید گفت: اولاً: فضا و شرایطی که در آن فضا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن می گفت، آلوده به خرافات و جهالت بوده است و آن حضرت مراعات این فضا و شرایط را کرده است؛ ثانیاً: مخاطبانِ آن هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسانی نبوده اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بتواند در همان مجلس مطالب دقیق فلسفی را برای آنان تبیین کند؛ یعنی آنان از چنین ظرفیتی برخوردار نبودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بتواند در همان جا تأثیرگذاری عوامل غیرطبیعی در پدیده های طبیعی را تبیین نماید، این مطلب باید به مرور بیان می گردید و کلام های بعدی به مثابه ی قرینه ی منفصلی می شد که اطلاق و عموم کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را قید و تخصیص می زد. بر این اساس؛ مراد جدی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که، خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های قدرت حق تعالی هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و برای مرگ و حیات کسی نمی گیرند، مگر این که شخص دارای ولایت کلیه الهیه باشد.
پاسخ تفصیلی:
در پاسخ به این سؤال نخست باید دانست که « اسطوره » در لغت به معنای « افسانه » است (2) و « افسانه » یعنی بیان اموری که واقعیت ندارد.
دین و اسطوره پردازی
اسلام از سویی می فرماید، نباید دیدگاه اسطوره ای به معنایی که گفته شد، نسبت به بزرگان دین داشت و از سوی دیگر این بزرگان را از نظر توانمندی، ویژگی ها و صفات، مثال خدا می داند. (3)
توضیخ این که آیات و روایات فراوانی ما را از غلو در دین و همچنین غلو درباره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السّلام) نهی کرده است. قرآن می فرماید: « یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی الله الا الحق انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمته »؛ ای اهل کتاب در دین خود غلو و زیاده روی نکنید و درباره خدا نیز غیر از حق نگوئید، همانا مسیح عیسی پسر مریم فقط فرستاده خداست و مخلوق اوست. (4) در این آیه ی شریفه اهل کتاب (مسیحیان) که حضرت عیسی (علیه السّلام) را فرزند خدا می خواندند، از این کار نهی شده اند. البته این آیه دلیل بر آن است که اسلام اجازه ی غلو و گفتار غیر واقعی را درباره هیچ کس حتی پیامبران (علیهم السّلام)، نداده است. ائمه (علیهم السّلام) و شخص حضرت علی (علیه السّلام) نیز به شدت با کسانی که در مورد آن حضرت غلو می کردند، برخورد کرده و آنان را از این کار بر حذر داشته اند. (5)
اما نکته ی دقیق این است که غلو را باید فهمید و نباید به بهانه ی غلو و افسانه بودن، مقامات واقعی بزرگان دین را نادیده گرفت.
بیان شد که، ائمه (علیهم السّلام) در اثر عبادت و اطاعت خداوند متعال، به توانایی ها، قابلیت ها و مقامات بی مانندی رسیده اند، آنان از ولایت کلیه ی الهیه بهره می بردند و به واسطه ی ولایت تکوینی خود، قدرت تصرف در عالم موجودات، را داشتند.
شاهد این گفته سخن علی (علیه السّلام) است. آن حضرت کندن درِ قلعه ی خیبر را به قدرت جسمانی مستند نکرده و فرموده است، من به قدرت الهی آن را کنده و به دور افکنده ام. (6) جامی در این باره می گوید:
بوده از غایت فتوت خویش *** خالی از حول خویش و قوت خویش
قدرت و فعل حق از او زده سر *** کنده بی خویشتن در خیبر
خود چه خیبر که چنبر گردون *** پیش آن دست و پنجه بود زبون
در حدیثی آمده است: « العبودیه جوهره کنهها الربوبیه »؛ عبودیت و بندگی، گوهری است که باطن آن « ربوبیت » است، (7) یقیناً ائمه به جوهره ی عبادت دست یافته بودند، اما باید توجه داشت آنچه ما را از غلو دور می کند عنایت به این نکته است که با همه ی این مقامات، باز این بزرگواران بندگان خدا بودند و این همه فضایل و مقامات را با اذن الهی و در ظل و سایه ی عنایت او داشتند، آنان همان گونه که در ذات خود محتاج خداوند هستند، در صفات خود نیز محتاج اویند و از خود استقلالی ندارند. بنابراین؛ اثبات این توانایی ها هیچ منافاتی با توحید حضرت حق ندارد، بلکه تأکید کننده ی توحید است.
این نکته همان چیزی است که در دعای ایام رجب از ناحیه ی مقدسه آمده است: « لا فرق بینک و بینها الّا أنّهم عبادک و خلقک » (8)، فرقی بین توی خدا و اینان نیست، مگر این که اینان بنده و مخلوق تواند.
از این جا می توان فهمید که اگر معصومان فرموده اند: « انفوا عنا الربوبیه و قولوا ما شئتم » (9)؛ از ما ربوبیت را نفی کنید و آن گاه هر آنچه می خواهید درباره ما بگوئید، مقصود ربوبیت استقلالی است، نه ربوبیت ظلّی که با عبودیت برای بنده و عبد حاصل می شود.
به هر حال، نباید این مقامات را امر غیر واقعی پنداشت و چنین تحلیلی را اسطوره ای دانست، وقتی عده ای از اولیاء الله در اثر عبادت و اطاعت از خداوند صاحب کراماتی مثل « طی الارض » یا توانایی های دیگری می شوند، یا افرادی با ریاضت های غیر شرعی به قدرتی نظیر بازداشتن قطار از حرکت تنها بانگاه چشمی، دست می یابند، چه جای تعجب است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه طاهرین (علیهم السّلام) که در عبادت و اطاعت پروردگار همتایی ندارند، توانایی تصرف در کائنات را داشته باشند. در این صورت اگر قدرت و توانایی آنان مورد بحث و بررسی قرار گیرد، دیگر اسطوره نخواهد بود، بلکه بیان واقعیت های موجود در زندگی آن بزرگواران است.
تأثیر عوامل غیرطبیعی در عالم طبیعت
درباره ی سخنی که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) در مرگ ابراهیم، نقل گردید، باید گفته شود:
1. بدیهی است که اگر از متکلم حکیمی کلام خاص و عامی صادر شود، به طور طبیعی، باید خاص بر عام، اظهر بر ظاهر، مقدم داشته شود، چه کلام خاص رامتصل به کلام عام ذکر کند، (10) چه این کار را نکند و در کلامی دیگر آن را بیان نماید. (11) تقدیم خاص بر عام به معنای کوتاه کردن شعاع حکم سابق است؛ یعنی رفع حکم از بعض افراد در حالی که حکم سابق درباره ی بغض دیگر هم چنان جاری است. (12)
2. روشن است که اگر از دو متکلم مستقلِ جدای از هم، کلام خاص و عامی صادر شود، یکی نمی تواند ظهور و حجیت دیگری را مخدوش سازد و مرادات جدی یا استعمالی او را تغییر دهد؛ یعنی کلام عام یا مطلقِ متکلمی با خاص یا قید متکلم دیگر تخصیص یا تقیید زده نمی شود؛ زیرا هر متکلمی مسئول کلمات و مطالبی است که خود بیان می کند و کاری به دیگری ندارد، مگر این که آنان به منزله ی یک متکلم تلقی شوند.
3. ما معتقدیم که علم و دانش معصومان (علیهم السّلام) به مراد جدی کلام خداوند در قرآن و حقایق دین از ناحیه خود خداوند و بدون واسطه الفاظ حاصل شده است؛ یعنی علم آنها علم لدنی است و از این جهت سنت معصومان (علیهم السّلام) و آیات قرآن به منزله ی کلام متکلم واحدی هستند (13) که برای فهم دین می توان به آنها استناد کرد. بنابراین؛ اگر در مواردی احساس گردید که بین کلام این متکلم واحد (ظواهر قرآن و کلام معصومان)، ناسازگاری وجود دارد، باید به جمع عرفی و دلالی روی آورد؛ یعنی خاص را بر عام، مقید را بر مطلق و اظهر را بر ظاهر مقدم کرد. لذا در هنگام رجوع به منابع دینی (کتاب و سنت) باید به تخصیص ها و قیدهای یک حکم توجه داشت و در برخورد ابتدائی با این نصوص بدون فحص از مخصص و مقیدات آن، به عمومیت یا اطلاق آن حکم نکرد.
4. بی گمان از نظر آموزه های دینی، عوامل غیر طبیعی در پدیده های طبیعی، تأثیرگذارند. نماز باران در نزول باران اثر می گذارد، دعا گاهی سبب ساز است (14) و زمانی سبب سوز (15)، ایمان و تقوا عاملی برای نزول برکات زمین و آسمان دانسته شده است (16)، خودداری مردم از دادن زکات موجب می گردد که زمین برکت های خود را، از هر نوع زراعت و میوه ها و کانی ها دریغ دارد، (17) وجود مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و استغفار، دو سبب برای امان زمین از عذاب الهی اند. قرآن در این باره می فرماید: « وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم و أنتَ فیهِم وَ ما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُون »؛ ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند. (18) حضرت علی (علیه السّلام) نیز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اشاره به آیه فوق، فرموده است: در زمین دو امان از عذاب خدا وجود داشته است که یکی از آنها از میان ما رفت و دیگری باقی مانده است و آن امانی که از میان ما رفت، پیامبر عظیم الشان اسلام بود و آن امانی که باقی مانده استغفار به درگاه الهی است. (19) همچنین در روایات آمده است که اگر کره ی زمین از امام معصوم خالی بماند، واژگون خواهد شد. (20)
بر این اساس؛ پذیرش روایاتی که بیان می کنند، با شهادت امام حسین (علیه السّلام) همه ی مخلوقات متأثر شده اند، (21) اجنه نوحه سر دادند، پرندگان آسمان گریه کردند (22)، بعد از شهادت آن حضرت آفتاب به رنگ سرخ طلوع و غروب کرد (23) و آسمان و زمین بر مصیبت آن حضرت گریستند (24)، چه استبعادی می تواند داشته باشد؟!
البته بعضی گریه ی آسمان و زمین را کنایه از شدتِ مصیبتِ در آن روز گرفته اند یا گفته اند همان گونه که در بعضی از روایات آمده، منظور از گریه ی اهل آسمان، گریه ی ملائکه ها است، اما باید گفت که حتی اگر منظور از گریه ی اهل آسمان، گریه ی ملائکه ها باشد، باز ظاهرِ بسیاری از روایات آن است که سختی مصیبت آن روز، در آسمان و زمین اثرات فیزیکی گذاشته است و نمی توان تمام این تعبیرات را بر معنای کنایی حمل کرد. (25)
علامه طباطبایی (رحمه الله) در این باره می فرماید: امام حسین (علیه السّلام) چون ولی خدا بود و صاحب ولایت کلیه و با همه ی عالم در ارتباط بود، طبیعی است که همه مخلوقات متأثر شوند. (26)
قرآن برای فرعونیانی که غرق شدند فرمود: بر آنان آسمان و زمین گریه نکرده است. (27) این موجودات خبیث از آن جهت که هیچ گونه ارتباطی با عالم هستی نداشته، بی گانه محسوب می شدند. در چنین وضعیتی طبیعی است که در هنگام مرگ، قطره اشکی برای فقدان آنان ریخته نشود و جای خالی آنان در صحنه زمین، بر پهنه آسمان و در اعماق قلوب انسان ها، احساس نگردد!
نتیجه این که هم تأثیر و تصرف ولی خدا در جهان خلقت از باب ولایت کلیه ای که دارد غیر قابل انکار است و هم تأثیر موت و حیات انسان کامل، به جهت همان ولایتی که دارد در پدیده های طبیعی مورد قبول است، همان گونه که نماز و دعا و… در پدیده های طبیعی اثر می گذارند.
بنابراین، آن دسته از متون دینی که از تأثیر عواملی مانند موت و حیات انسان کامل در پدیده های طبیعی سخن می گویند، به عنوان مخصص منفصلی محسوب می شوند که کلام عام پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) را تخصیص می زنند و آن را از عموم و کلیت خارج می سازند. برآیند این جمع دلالی در کلام عامی که از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل شد و روایات و آیاتی که در حکم مخصص منفصل بودند آن است که، خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های قدرت حق تعالی هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و برای مرگ و حیات کسی نمی گیرند، مگر این که آن شخص، دارای ولایت کلیه الهیه باشد.
اما این که چه چیزی باعث شده تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در داستان ابراهیم، به نفی اثرگذاری مرگ هر انسانی بر پدیده های طبیعی مثل خورشید گرفتگی بپردازد، باید گفت: گاهی زمینه های لازم برای ذکر قید یا مخصص وجود ندارد و لازم است مطلبی به صورت مطلق یا عام ذکر شود و آن گاه که شرایط بیانی قید یا مخصص فراهم گردید، بیان گردید. آلوده بودن فضا و شرایط به خرافات و جهالت، پائین بودن سطح فکری مخاطبانی که در آن زمان در مجلس پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) حضور داشتند و دلایلی احتمالی دیگر که بر ما مخفی است، از جمله عواملی اند که موجب گشته تا پیامبر اسلام که مأمور بود به اندازه ی عقول مردم با آنان سخن بگوید (28) این مطلب دقیق فلسفی و عرفانی را در آن مجلس تبیین نکند و با ذکر یک کلام عام از دامن زدن به خرافه و سوء استفاده های آینده جلوگیری کند.
پینوشتها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3، ص 208-463؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1. ص 540؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 22، ص 155.
2. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا.
3. بعضی از بزرگان بر این اعتقادند که، حرف کاف در آیه 11 سوره شوری « لیس کمثله شیء » زائده و بی معنا نیست بلکه به معنای مثل است. بر این اساس معنای این آیه شریفه آن است که مثلِ مثل خدا کسی نیست و از آن رو که ائمه مثل خدایند پس آیه می خواهد بگوید که ائمه مانند و مثلی ندارند.
لا مثل و لا مثال لله، ولی
مثلش که مثال اوست لا مثل له
نک: نوری، مولی علی، التعلیقات علی مفاتیح الغیب، ص 742 و 748.
4. نساء، 171.
5. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 25، ص 161.
6. حضرت (علیه السّلام) در نامه اش به عثمان بن حنیف به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: « وَ اللهِ مَا قَلَعتُ بَابَ خَیبَرَ وَ رَمَیتُ بِهِ خَلفَ ظَهرِِی أربَعیِنَ ذراعاً بِقُوَّهٍ جَسَدِیَّهٍ وَ لاحَرکَهٍ غِذَائیَّهِ لَکِنِّی أیِّدتُ بِقُوَّهٍ مَلَکُوتیَّهٍ وَ نَفسٍ بِنُورِ رَبِّها مُضیِئَه »؛ نک: طبری، عمادالدین، بشاره المصطفی، ص 191؛ شیخ صدوق، الأمالی، مجلس 77، ص 513. دیلمی در إرشاد القلوب الی الصواب، ج 2، ص 246، می گوید: و أغلقوا باب الحصن و عالجه جماعه کثیره من المسلمین فلم یتمکنوا من فتحه فجاء أمیرالمؤمنین فقلعه و اتخذه جسرا علی الخندق حتی عبر المسلمون علیه و ظفروا بالحصن و غنموا الغنائم و لما انصرفوا رمی باب الحصن بیمناه سبعین ذراعا و کان یغلقه عشرون رجلا و رام المسلمون حمله فلم یستطع قلبه إلا سبعون رجلا و قال (علیه السّلام) و الله ما قعلت باب خیبر بقوه جسمانیه و لکن بقوه ربانیه.
7. منسوب به امام صادق (علیه السّلام)، مصباح الشریعه، باب دوم در حقیقت عبودیت، ص 7.
8. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 95، ص 392؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 803.
9. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إراشد القلوب الی الصواب، ج 2، ص 427؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 25، ص 289.
10. در تعریف مخصص متصل گفته شده است: هو المقارن للعام بنظر العرف من وصف أو بدل أو شرط أو استثناء، کما إذا ورد أکرم کل عالم عادل، أو أکرم کل عالم عدولهم، أو إن کانوا عدولا، أو إلا فساقهم.
11. در تعریف مخصص منفصل گفته شده است: ما کان فی کلام مستقل بحیث لا یصح عند العرف عده جزء من العام أو من متمماته، سواء أ کان صدوره قبل العام أم بعده، طالت المده الفاصله بینهما أو قصرت، کما إذا ورد فی خبر أکرم العلماء و ورد فی آخر لا تکرم فساق العلماء.
12. بر خلاف نسخ که رفع حکمِ سابق، از تمامی افراد موضوع است.
13. برای آگاهی از دلایل این سخن، نک: هادوی تهرانی، مهدی، تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر ششم، ص 75-80.
14. در اغلب موارد، خداوند دعای افراد با ایمان را با وسایل عادی مستجاب می کند. در این باره داستان سگی که همه روزه به عسکرگاه مسلمین رفت و آمد می کرد. باعث فتح و ظفر مسلمین گردید، خواندنی است. قلعه ای محکم به مدت طولانی در محاصره مسلمین بود، اما راه نفوذی به آن وجود نداشت، فرمانده لشکر از صمیم قلب برای پیروزی مسلمانان دعا کرد. بعد از این، سگ سیاهی توجه فرمانده را با خود جلب کرد، چند ساعت بعد همان سگ را بالای دیوار قلعه دید، دانست که قلعه راهی به خارج دارد… نک: عوفی، سدیدالدین محمد، جوامع الحکایات، ص 157.
15. داستان سرد و گلستان شدن آتش بر ابراهیم (علیه السّلام) از مواردی است که « سبب » بی اثر گشته است؛ زیرا به آتشی که سببِ سوزاندن است خطاب شد: یا نارُ کُونی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إبراهیمَ؛ انبیاء، 6، و این جا بود که سبب از کار افتاد.
16. قرآن می فرماید: « وَ لَو أنَّ أهلَ القُری آمَنوا و اتَّقَوا لَفَتَحنا علَیهِم بَرَکاتٍ مَنَ السماءِ والارضِ »؛ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گرائیده بودند قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم؛ اعراف، 96.
17. شیخی، حمیدرضا، ترجمه میزان الحکمه، ج 5، ص 2186-2184؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 100، ص 107.
18. انفال، 33.
19. نهج البلاغه، حکمت، 88، ص 483.
20. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 36، ص 338 باب نصوص الرسول، روایت 201.
21. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 98، باب 26، ص 336؛ ابن طاووس، سید علی بن موسی، إقبال الأعمال، ص 712؛ کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، المصباح، ص 491.
22. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج45، ص 174.
23. این سرخ شفق که بر این چرخ بی وفا است *** هر شام عکس خون شهیدان کربلاست
گرچرخ خون ببارد از این غصه، در خور است *** ور خاک خون بگرید از این ماجرا رواست
24. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 13، باب 4، ص 104؛ همان، ج 14 باب 15، ص 183-182 و همان، ج 45، باب 40، ص 211 و 215 و 218. این روایات در کتاب های اهل سنت نیز ذکر شده است. برای آگاهی بیشتر از منابع اهل تسنن، نک: فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسه من الصحاح السته، ص 293.
25. بعضی گفته اند که این حوادث اگرچه واقعی بودند، اما از حوادث ملکوتی بوده و از این رو برای همه افراد، قابل مشاهده نبوده است و افراد خاصی می توانستند آن را ببینند. نک: مرکز فرهنگ معارف قرآن، امام حسین (علیه السّلام) و قرآن، ص 11.
26. رخ شاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبایی، ص 113-114 با کمی تصرف و تلخیص.
27. « فَما بَکَت عَلَیهِمُ السماءُ والارضُ وَ ما کانُوا مَنظَرین »؛ و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و مهلت نیافتند. دخان، 29.
28. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: أنا أمرنا معاشر الانبیاء ان نکلم الناس بقدر عقولهم؛ ما گروه پیامبران فرمان دادیم که با مردمان به اندازه خردهای ایشان سخن گوییم. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 2، باب 13، ص 69؛ شیخ طوسی، الأمالی، باب 17، ص 481.
منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشی عرفانی فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول