نویسنده: آیت الله سید علی حسینی میلانی
مقدمه
حادثه کربلا و شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از مهم ترین قضایای تاریخی است که در عقائد مسلمین نقش به سزائی داشته وگستردگی ابعاد آن همواره برای دانشمندان و اندیشمندان شگرف بوده است.
به طور کلی می توان این حادثه را از سه جهت مورد بررسی قرار داد:
1- ریشه ها و علّت های رخ داد این حادثه؛
2- وقایع پیش آمده درحادثه ی کربلا؛
3- آثار و پیامدهای این حادثه در تاریخ اسلام و جوامع بشری.
هرکدام از این جهات؛ ابعاد و زوایای مختلفی دارد که این نوشتار، بعضی از آن ها را بررسی خواهد کرد و از تحقیقاتی که صورت گرفته نتایجی را خواهد گرفت که می توان گفت تا به حال به آن پرداخته نشده است
این پژوهش ازمهم ترین و قدیمی ترین مدارک و منابع دست اول تاریخی، حدیثی و تفسیری اهل تسنّن بهره گرفته و تنها درموارد اندکی از بعضی کتاب های مهم شیعه استفاده شده است.
گفتنی است که رجوع شیعیان به کتاب های اهل سنّت به دو دلیل است:
1- دفع شبهه ها و اتهام های اهل تسنّن که با استدلال به کتاب های آنان، به ناچار باید پاسخ را بپذیرند؛
2- برای این که همگان بدانند این اتفاقات و قضایا در کتاب های شیعه و سنّی موجود است.
ناگفته نماند که عالمان سنّی تمام قضایائی را که در تاریخ اهل بیت علیهم السلام اتفاق افتاده، نقل نکرده اند. به اعتقاد نویسنده، آنان در نقل خصوصیات دو قضیّه، قصور داشته یا مقصّرند؛
یکم: قضیه صدیقه طاهره سلام الله علیها
دوم: حادثه عاشورا.
البته از سویی ما هر مطلبی را که در کتاب های آنان آمده، به طور کلّی صحیح نمی دانیم.
پس ما به این دلیل اسکات مخالفان مکتب شیعه، به کتاب های آنان مراجعه می کنیم؛ واِلّا عالمان مذهب ما در نقل وحفظ حقایق زحمت های بسیار کشیده اند و نقل آنان برای ما مقدّم است.
امید است این تحقیق پذیرفته پژوهش گران وحقیقت جویان قرار بگیرد.
معاویه وحکم امارت ابن زیاد
(با ورود جناب مسلم و برملاشدن قضیه) وضع شهر کوفه آشفته شد، به گونه ای که آن شهر درمعرض از دست رفتن بود.
در این هنگام یزید به سرجون نصرانی که مشاور و محرم اسرار پدرش معاویه بود، مراجعه کرد و با او مشورتی نمود.
سرجون به یزید گفت: اگر هم اکنون پدر تو زنده شود و به تو امرکند، آیا اطاعت می کنی؟
گفت: آری!
سرجون بی درنگ حکم ولایت و سرپرستی عبیدالله بن زیاد را بر کوفه بیرون آورد. مفاد حکم چنین بود: عبیدالله بن زیاد با حفظ سمت قبلی که ولایت بصره است، به ولایت کوفه نیز منصوب می گردد.
معاویه این حکم را با دست خود نوشته و به سرجون سپرده بود تا در وقت مناسب آن را به یزید ارائه کند.(1) (علیه السلام)
یکی از شواهد ما بر این ادعا که شهادت امام حسین (علیه السلام) بنابر نقشه پیشین معاویه بوده، همین نامه ی سرجون و اتفاقات پس از آن است.
آن چه مهم به نظر می رسد، ازاین تاریخ به بعد است، از این مرحله به بعد، امر به قتل سیدالشهداء (علیه السلام) صورت می پذیرد و ازنخستین نامه ای که یزید به همراه حکم سرپرستی شهر کوفه (نامه پدرش) برای عبیدالله می فرستد، نقش یزید در شهادت امام حسین (علیه السلام) شروع می شود.
بنابر تحقیقات انجام شده دستور کشتن آن حضرت از زمان رسیدن نامه یزید به ابن زیاد آغاز شده و قبل از این زمان، حکومت یزید چنین دستوری صادر نکرده است؛ زیرا سیاست حکومت بنو امیّه در رفتار با سیدالشهداء(علیه السلام) از جهت مکانی متفاوت بوده است. به عبارت دیگر، سیاست آنان در داخل حجاز با سیاستشان در بیرون از حجاز( عراق) متفاوت بود. به همین جهت، آنان تلاش کردند تا آن حضرت از حجاز خارج شوند و برخورد والی مدینه و مکّه نیز در همین راستا بوده است.
نامه یزید به ابن زیاد
نخستین شاهد بر این مطلب، نامه ی یزید به ابن زیاد است.
یزید در این نامه به ابن زیاد این گونه نوشت:
خبر حرکت حسین به کوفه به من رسیده است. در میان والیان، توگرفتار امتحان شده ای. اگر حسین را کشتی، آقا و شخصیتی محترم هستی و گرنه برمی گردی به همان نسب گم نام(ولد الزنا بودن).(2)
نامه ابن عبّاس به یزید
شاهدی دیگر بر این مطلب این است که بعد از شهادت امام حسین وقتی ابن زبیر در مکه اعلام خلافت کرد و مشغول بیعت گرفتن از مردم شد، ابن عبّاس و شخصیت های دیگر با او بیعت نکردند.
چون یزید از این ماجرا آگاه شد، در نامه ای از ابن عبّاس به جهت بیعت نکردنش تشکّر کرد و از او خواست که نگذارد مردم با ابن زبیر بیعت کنند بلکه مردم را به سوی یزید دعوت کند.
ابن عبّاس پاسخ ارزشمندی به نامه ی یزید داد. وی در پاسخ او نوشت:
ای یزید!… این که من با ابن زبیر بیعت نکرده ام، به خدا سوگند به جهت محبّت به تو نبوده است… چگونه من از تو حمایت کنم؟ توحسین(علیه السلام) و فرزندان خاندان عبدالمطلب را که چراغ های هدایت و ستارگان دانش بودند به قتل رسانده ای و همه ی ایشان در عراق به دستور تو به قتل رسیده اند… هرگز فراموش نمی کنم که شما حسین(علیه السلام) را تحت تعقیب قرار دادید تا این که آن بزرگوار از حرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مکّه برود و او را فراری دادید تا از حجاز بیرون رود و وارد خاک عراق شود.
این کلمات به نکات دقیق و ناگفته های عاشورا اشاره دارند. ناگفته هائی که از نکته هائی چنین ظریف و تاریخی سرچشمه می گیرند.
ابن عبّاس در ادامه می نویسد:
امام حسین(علیه السلام) را با خوف، ارعاب و نگرانی از حرم رسول الله (صلی الله علیه و آله) خارج کردید. سربازان تو در آن جا به جهت دشمنی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت او(علیهم السلام) از فرصت استفاده کردند و با وجود کمی یاران او، همانند کشتار اهل شرک و کفر، آنان را به قتل رساندند!
ای یزید! بعد از این همه مصیبت، تو از من توقع محبّت داری؟
خون خاندان من از شمشیر تو می چکد و من باید از تو انتقام بگیرم.(3)
سخنرانی معاویه، فرزند یزید
یکی دیگر از شواهدی که قاتل بودن یزید را اثبات می کند. سخنرانی معاویه فرزند یزید است که در توصیف او می گویند جوان صالحی بوده است.
ابن حجر مکی در کتاب الصواعق المحرقه که دردفاع از شیخین و ردّ بر شیعه نوشته چنین می نگارد:
(وقتی یزید مرد) معاویه به یزید به میان مردم نیامد و در امور حکومت دخالت نکرد و فقط چهل روز حاکمیت داشت. از ویژگی هائی که برخوبی او دلالت دارد این است که (در اولین سخنرانی خود) وقتی بر فراز منبر رفت، گفت: همانا این خلافت، ریسمان الهی است و جدّم معاویه آن را به ناحق از علی بن ابی طالب (علیه السلام) گرفت و آن چه را می خواست انجام داد… سپس نوبت به پدرم رسید و او نیز اهلیّت تصدّی خلافت را نداشت… او در حالی که گریه می کرد افزود: (پدرم) یزید، عترت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به قتل رساند، شرب خمر را مباح کرد و کعبه را تخریب نمود.. و او اهل جهنم است.(4)
و طبق این سخنرانی، فرزند یزید به قاتل بودن پدرش اقرار کرده است.
اقرار ابن زیاد
شاهد دیگر بر این موضوع اقرار خود ابن زیاد است. وی می گوید: من بین دو امر مخیّر بودم؛ یا حسین را بکشم و یا خودم کشته شوم، پس من قتل او را برگزیدم.(5)
به راستی کجا هستند ابن تیمیّه و اتباع او که ادعا می کنند این جنایت ها بدون علم و اطّلاع یزید بوده است؟ یا آن که می گویند ما در قاتل بودن یزید تردید داریم!
از دیگر شواهدی که اثبات می کند، خود یزید قاتل سیدالشهداء (علیه السلام) است و به دستور او این کار انجام شده است، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- امر یزید به ابن زیاد مبنی بر قتل حضرت مسلم و هانی بن عروه و اظهار سرور او بعد از آن و فرستادن نامه تشکّر آمیز برای ابن زیاد.(6)
2- نامه ای که از جانب یزید برای عبیدالله رسید و در آن دستور داده بود که اهل بیت (علیهم السلام) را که در اسارت بودند به سوی او بفرستد و عبیدالله، آن ها را همراه با سرهای مطهّر شهداء به سوی شام فرستاد.(7)
3- اظهار شادی یزید و برپا کردن مجلس جشن و شراب خواری هنگام ورود اهل بیت (علیهم السلام) و سرهای مطهر به شام.(8)
4- قضیّه چوب خیزران و…
پینوشتها:
1- تاریخ طبری: 258/4؛ الفتوح: 36/5، الکامل فی التاریخ: 22/4-23 و منابع دیگر.
2-انساب الاشراف: 160/3، تاریخ مدینه دمشق: 214/14 و منابع دیگر.
3-تاریخ یعقوبی: 247/2-249، الکامل فی التاریخ: 127/4- 128.
4- الصواعق المحرقه. 641/2-642.
5- الکامل فی التاریخ: 140/4.
6-تاریخ طبری: 285/4-286، تاریخ مدینه دمشق: 307/18 و منابع دیگر.
7- تاریخ طبری: 355/4، ترجمه الامام الحسین (علیه السلام) من طبقات ابن سعد:81
8- الرد علی المتعصب العنید: 57-59
منبع مقاله :
حسینی میلانی، سیدعلی، (1390)، گزیده ناگفته هایی از حقایق عاشورا، قم: الحقایق، چاپ دوم.