نویسنده : على اکبر ذاکرى
بحث تحریف زدایى از واقعه کربلا از مباحث مهم امروز جامعه ما است. سؤالى مطرح است که آیا واقعه کربلا که یک تراژدى انسانى بوده و بیشترین نفرات یک طرف درگیرى شهید شدند. از منابع کافى و لازم براى تبیین و روشنگرى برخوردار است، تا مانع تحریف آن باشد، یا نه؟ بسیارى از حوادث آن مکتوم مانده و همین باعث آمیخته شدن حقایق با افسانه و وقایع غیرواقعى شده است. آیا گزارش هاى آن یک طرفه و از سوى جریان پیروز و با توجیه عملکرد آنها صورت نپذیرفته است. آن گونه که رویدادهاى تاریخى مرسوم است؟ و اصولاً آغازین نگارش ها و روشنگرى ها درباره رویداد کربلا در چه زمانى سامان یافته و روند نگارش وقایع کربلا چه سیرى داشته و به چه نکاتى تکیه مى شده که ما بتوانیم درست آن را بیابیم و تبیین کنیم.
در پاسخ به این سؤال باید دید رویداد کربلا در چه زمانى نگارش یافته و روند روشنگرى وقایع کربلا چه سیرى را طى کرده است و به چه نکاتى تکیه مى شده و آیا گزارشگرانى بوده اند یا نه؟
مى توان ادعا کرد که رویداد کربلا جزو حوادثى است که بسیارى از جزئیات آن در تاریخ ثبت شده و براى ما به یادگار مانده است و از چنان وضوحى برخوردار است که توجیه گران دستگاه حاکمه بنى امیه، فقط با چشم پوشى از برخى حقایق توانسته اند در جهت تطهیر حکومت بنى امیه گام بردارند. و برخى حقایق آن را وارونه جلوه دهند و افرادى نیز، در جهت تکریم اهل بیت بر ساخته هایى به آن، افزوده اند. زیرا استقبال و توجه مردم به این رخداد، سبب افزایش پیرایه ها گردیده است که با تبیین درست و کامل واقعه و بیان شاخص هاى آن مى توان بخش درست را از نادرست تشخیص داد و نیازى به روضه هاى جعلى و غیرمستند نیست.
شهید مطهرى در این باره مى گوید:
»اگر کسى تاریخ عاشورا را بخواند مى بیند از زنده ترین و مستندترین و پر منبع ترین تاریخ هاست ما احتیاجى به (این دروغ ها) نداریم، حالا گذشته از این که اصلاً دروغ جعل کردن، کار غلطى است، احتیاجى نیست. آن قدر راست هست که همان ها را اگر بگوییم کافى است. مرحوم آخوند خراسانى مى گفته است این هایى که دنبال روضه نو نشنیده هستند، بروند روضه هاى راست را پیدا کنند که آنها را احدى نشنیده است و این طور است«.(1)
براى روشن شدن این نکته که در واقعه کربلا بسیارى از جزئیات آن هم ذکر شده، به چهار عاملى که در این روشنگرى نقش داشته اند اشاره کنیم:
1. گزارش هاى حاضران در متن واقعه؛
2. اسارت اهل بیت؛
3. روند تغییرات سیاسى، اجتماعى؛
4. نگارش ها.
الف: گزارش هاى حاضران در متن واقعه
شمارى از افراد که در رویداد کربلا حضور داشته و از نزدیک حادثه را دیده بودند، به گزارش آن پرداخته اند. افزون بر امام سجاد (ع) و اهل بیت امام حسین و امامان معصوم(2) دو گروه دیگر به نقل وقایع کربلا پرداختند.
گروه اول: کسانى از لشکر عمر سعد بودند که خود در حادثه اى نقش داشتند، قاتل یا جانى بودند و عملکرد خود را نقل و یا از آن دفاع کردند. مانند: هانى بن ثبیت حضرمى.(3) افرادى نیز بودند که فقط به گزارش این حادثه پرداخته و از درگیرى و جنگ خوددارى نمودند مانند: حمید بن مسلم. که از وقایع نگاران واقعه کربلا بود. حمید بن مسلم از گزارشگران رویداد کربلا است و در سپاه عمر سعد بود،(4) اما با توجه به تعداد زیاد سپاه کوفه وى در عملیات جنگى شرکت نداشته و کار اصلى وى ثبت حوادث بوده است. ابو مخنف وقایع نگار حادثه کربلا با یک واسطه روایاتى را از حمید بن مسلم به وسیله افرادى مانند: سلیمان بن ابى راشد و عبدالرحمان بن یزید بن جابر(5) وقایع کربلا را گزارش کرده است.
گروه دوم: کسانى از همراهان امام حسین(ع) بودند که به گونه اى از کشته شدن در امان ماندند با این که در حساس ترین لحظات واقعه عاشورا در کربلا، همراه امام حسین(ع) حاضر بودند و شاهد وقایع تلخ آن روز بودند.
1. حسن بن حسن بن على بن ابى طالب
حسن مثنى همراه عمویش جنگید و مجروح شد و از اسب بر زمین افتاد. وقتى که کوفیان سرهاى شهدا را قطع مى کردند و وى هنوز زنده بود. اسماء بن خارجه فزارى که از دائى هاى وى بود از او شفاعت کرد و بخشیده شد. حسن مثنى را به کوفه برد و وى را معالجه کرد تا این که خوب شد. سپس به مدینه رفت.(6)
2. عُقبه بن سمعان
وى غلام رباب، دختر امرء القیس، همسر امام حسین(ع) و مادر سکینه و على اصغر بود. او را به عنوان اسیر نزد عمر سعد آوردند و زمانى که فهمید او برده است وى را آزاد کرد.(7)
ابو مخنف توسط حارث بن کعب والى، جریان خروج امام حسین(ع) را از مکه و گفت وگوى حضرت را با ابن عباس، از او نقل کرده است.(8) و بخشى از جریان دیدار حضرت را با حرّ.(9)
3. مسلم بن ریاح
وى غلام حضرت على (ع)(10) بوده که با امام حسین(ع) در کربلا حضور داشت و پس از شهادت حضرت جان سالم بدر برد، وى برخى حوادث کربلا را گزارش کرده است.(11)
3. ضحاک بن عبدالله مشرقى
وى از کسانى بود که مشروط به سپاه امام حسین(ع) پیوست و در آخرین لحظات برابر شرطى که با حضرت داشت از معرکه درگیرى فرار کرد.(12)
ابو مخنف توسط عبدالله بن عاصم فائشى رویدادهایى از حوادث روز عاشورا را از وى نقل مى کند.(13)
5. مرقع بن سُمامه اسدى
وى از یاران امام حسین(ع) و از تیراندازان حضرت بود، که اسیر و قبیله اش براى وى امان خواستند. ابن زیاد هم او را به زراره در سرزمین بحرین(14) یا زبده در عمان، یا رنده تبعید کرد و پس از مرگ یزید و رفتن عبیدالله به کوفه بازگشت. در اشاره به این گروه از گزارشگران واقعه کربلا است شهید مطهرى مى نویسند:
»علاوه بر نقل کسانى که در واقعه عاشورا حاضر بوده اند، چه از دشمنان و چه از دوستان (همه این ها جزئیات این حادثه را روشن کرده اند)، سه چهار نفر از دوستان امام حسین(ع) بودند که جان به سلامت بیرون بردند از جمله غلامى است به نام عقبه بن سمعان و این مرد از مکه همراه امام بود و وقایع نگار قضیه کربلا بوده است. وى از لشکریان اباعبدالله بود که در روز عاشورا گرفتار شد ولى چون گفت غلام هستم آزادش کردند. این مرد وقایع را نوشته است. مرد دیگرى است به نام حمید بن مسلم که وقایع نگار لشکر عمر بن سعد بوده است او هم نوشته است…«(15)
ب. حضور و اسارت اهل بیت
به اسارت رفتن اهل بیت رسول خدا(ص)، نقش مهمى در نقل و ثبت واقعه کربلا داشت. و مانع رواج بر ساخته هاى دستگاه خلافت اموى گردید. زمانى که یک گروه به عنوان اسیر وارد شهر بزرگى مانند کوفه و مرکز پایتختى مانند شام بشوند، براى کسانى که آنها را مى بینند و افرادى که در مناطق دیگر خبر آن را مى شنوند پرسش هایى مطرح مى شود و همه در پى کسب اطلاعات بیشتر درباره این واقعه مهم برمى آیند. این جاست که بسیارى از پرسش ها، پاسخ لازم را مى یابد. برخى پرسش ها از خود اسیران مى شده و پرسش کننده پاسخ خود را مى یابید، به ویژه که این اسیران از مردم هند و دیلم نیستند و با زبان مردمى سخن مى گویند که به استقبال آنها آمده اند و به اسارت بردن جمعى همراه با سرهاى مردان در اسلام سابقه ندارد. اسیران نیز افرادى نیستند که شهادت بزرگان و مردان و فرزندان آنها سبب خمودى آنها شود و آنان را سرافکنده کند زیرا آنان براى دستیابى به هدفى بزرگ و مقدس کشته شده اند و در جامعه اسلامى نیز برترین موقعیت اجتماعى را دارا بودند. حرکت آنها همراه با روشنگرى و نقل تاریخ حادثه کربلا بود. آنان با هرگونه تبلیغ و تحریفى که از سوى دستگاه خلافت انجام مى گرفت مبارزه مى کردند. سخنرانى زینب در دروازه کوفه، مناظره وى و امام سجاد در مجلس عبیدالله بن زیاد، همه حکایت از این شهامت وصف ناپذیر آنان داشت.
اعتراض شدید عبدالله بن عفیف ازدى، به سخنان دروغ عبیدالله بن زیاد، در هنگامى که در اوج قدرت بود و هیمنه خود را به رخ مردم مى کشید، حکایت از تأثیر تلاش این اسیران در بند دارد.(16)
وقتى سرها بالاى نیزه قرار مى گیرد، همه سؤال مى کنند این ها کى هستند؟ و چرا سرهاى آنها قطع شده و چرا آنها را کشته اند و چه کسانى در قتل آنها شرکت داشتند؟ به ویژه که شمارى از سرها از مردم کوفه بودند و قاتلان نیز در همین شهر به سر مى بردند و این جاست که جریان فرزند حبیب بن مظاهر خود را، نشان مى دهد که وقتى نمى تواند سر پدر را از حامل آن بگیرد وى را تعقیب مى کند و در فرصتى مناسب به انتقام پدر او را مى کشد.(17)
در شام نیز امام سجاد با شمارى سخن مى گوید و خود را معرفى مى کند و به پرسش هاى افراد پاسخ مى دهد و حتى خود براى آنها سؤال طرح مى کند.(18) و با خطبه خود در مجلس یزید و سخنرانى زینب (س) به روشنگرى اذهان خفته شام مى پردازند. به گونه اى که یزید تلاش مى کند تمام گناهان را متوجه عبیدالله بن زیاد نموده و خود را تبرئه کند، که راضى به کشتن حضرت نبوده است.(19) اما برنامه استقبال از اسرا و آذین بندى شام و مجلس آرائى کاخ امارت و خلافت در کوفه و شام و شخصیت هایى که به آن مجلس دعوت شده اند. وجود چوب خیزران در هر دو مجلس و زدن آن به لب ها و دندان هاى امام حسین(ع) و اشعارى که خوانده مى شود، همه حکایت از هماهنگى کامل در برگزارى این دو مجلس دارد، افشاگرى اسیران، چنان توفنده بود که یزید چاره اى جز متهم کردن عبیدالله نداشت، او مى خواست مردم را آرام کند و از اثرات نفوذ کلام اسیران بکاهد. اگر واقعاً یزید راضى نبوده و عبیدالله مجرم بوده است. چرا او را عزل نکرد، حاکم مصر در زمان عثمان یک نفر را کشت، مصریان به مقابله با وى پرداخته و خواهان عزل او شدند. عثمان نیز پذیرفت و محمد بن ابى بکر را حاکم مصر قرار داد.(20) اما ابن زیاد شریف ترین و برترین و گرامى ترین شخصیت جهان اسلام را به شهادت رساند، نه تنها مجازات نمى شود و عزل نمى گردد، بلکه به او پاداش داده مى شود و در بزم خصوصى یزید حضور مى یابد. عبیدالله حقیرتر از آن بود که بدون اجازه یزید دست به چنین کار مهمى بزند و فاجعه آفرینى کند.
زمانى عبیدالله بن زیاد خانه هاى افرادى را که از مردم بصره نزد برادرش سلم بن زیاد به خراسان مى رفتند خراب کرد سلم جریان را به اطلاع یزید رساند یزید طى نامه اى که به عبیدالله نوشت از او خواست هر خانه را که خراب کرده با گچ و آجر و ساج تجدید بنا کند، عبیدالله هم با کمال حقارت برابر دستور یزید عمل کرد.(21) این نشان مى دهد که عبیدالله به هیچ وجه نمى توانسته برابر خواست خود عمل کند.
جریان فاجعه کربلا و اسارت اهل بیت به گونه اى عجیب بود که مردم مدینه گروهى را به رهبرى عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه براى تحقیق به شام فرستادند تا درباره مجرم اصلى واقعه کربلا؛ یعنى خلیفه مستقر در شام، تحقیق کنند و آنان پس از بازگشت به مدینه، مردم را به مبارزه علیه خلیفه دعوت کردند. بدیهى است که در روند چنین حوادثى جزئیات واقعه کربلا نیز روشن و ثبت مى شود.
ج: روند تغییرات سیاسى، اجتماعى
تغییر و تحولات سیاسى جامعه اسلامى پس از واقعه کربلا سبب شد که بسیارى از جزئیات حادثه روشن شود. تشویقى که از جنایتکاران این رویداد پس از عاشورا 61 هجرى مى شد و جوائزى که به آنها داده مى شد انگیزه اى بود که عده اى از آنها آنچه انجام داده اند بدون هیچ نگرانى و شاید همراه با اغراق ابراز کنند و اظهارات آنان توسط دیگران که در کربلا حاضر بودند تأیید و در حافظه تاریخ سپرده شود. اشعارى که آورنده سر امام حسین (ع) نزد عبیدالله ایراد مى کند (22) و گزارش ناجوانمردانه مفصلى که زحر بن قیس جعفى، آن گاه که سر امام حسین(ع) را به شام مى برد به یزید مى دهد، حکایت از این خوش خدمتى دارد. و اینک جنایتکاران کربلا از آنچه انجام داده اند نه تنها پشیمان نیستند بلکه آن را افتخار مى شمارند (23) از سوى دیگر مدت زیادى نگذشت که با مرگ یزید در سال 64 هجرى کوفه از مناطق تحت نفوذ شام خارج شد. پس از مرگ یزید چون تکلیف خلیفه نامشخص بود مردم بصره عبیدالله بن زیاد را پذیرفتند اما کوفیان به وى رأى ندادند. برخى پیشنهاد کردند که عمر سعد امیر کوفه شود که این پیشنهاد با مخالفت یزید بن رویم یکى از فرماندهان سپاه عمر سعد در کربلا مواجه شد (24). و زنان قبیله هَمْدان به طور گسترده به این پیشنهاد اعتراض کردند.(25) مخالفت آنها همراه با گریه بر امام حسین(ع) بود، که اجازه نمى دهند قاتل فرزند پیامبر، حاکم کوفه شود، در نتیجه خواستار اعزام شخصى از عبدالله بن زبیر به کوفه شدند.
این واقعه تاریخى نشان مى دهد که تا آن زمان جوّ شهر کوفه در اختیار قاتلان امام حسین(ع) بوده و کار آنها از نظر اجتماعى مثبت تلقى مى شده است؛ اما اعتراض زنان همدانى و وضعیت جدید، با مرگ یزید نشان از رخدادى دیگر بود. پس از چندى که قیام توابین آغاز شد و آن گاه که مختار بر کوفه مسلط گردید و خیانتکاران کربلا و مجرمان آن واقعه تحت تعقیب قرار گرفته و جرم آنها نیز، در کربلا محرز و روشن مى شد و پس از اثبات جرم، به کیفر اعمال ننگین خود مى رسیدند. این سبب روشن شدن بخشى دیگر، از وقایع کربلا براى مردم و بازگویى و انتشار آن در میان مردم مى شد و توسط افراد ثبت و ضبط مى گردید، به تعبیر دیگر حادثه کربلا کانون توجه مردم کوفه و حاکم آن مختار بود.
اوضاع بعدى عراق و تسلط بنى امیه بر این منطقه حساس از زمان عبدالملک به بعد و سختگیرى هایى که کارگزاران بنى امیه درباره شیعیان روا مى داشتند و موقعیت بالایى که مخالفان اهل بیت در دستگاه اموى پیدا کردند، سبب شد که برخى قاتلان واقعه کربلا که از دست مختار فرار کرده بودند، بدون هیچ ترس و نگرانى و با افتخار تمام، گوشه اى از جنایات خود را مطرح کنند که به نمونه هایى اشاره مى شود.
1. هانى بن ثبیت حضرمى یکى از جانیان رویداد کربلاست. وى جنایت هاى زیادى مرتکب شده است. او دو تن از فرزندان امیرالمؤمنین (ع)، برادران عباس را، شهید کرد،(26) حمزه بن بیض، در زمان حکومت خالد، بر عراق گزارشى از شخص وى درباره یکى از این دو جنایت وى نقل کرده است.(27) خالد بن عبدالله قسرى از سال 106 تا 120، در زمان هشام بن عبدالملک حاکم عراق شد. وى نسبت به على(ع)، بغض و عداوت داشت. هانى در چنین مقطعى به راحتى بخشى از جنایات خود را در کربلا با افتخار بازگو مى نماید. گفته وى، توسط گزارش هاى دیگران، تأیید شده است. ابومخنف با یک واسطه جریان گفت وگوى امام حسین(ع) و عمر سعد را از قول هانى بن ثبیت گزارش نموده است.(28)
2. عبدالملک بن عمیر بن سوید حارثه قرشى، فقیه و قاضى شهر کوفه، یکى دیگر از این گونه انسان هاى فاسد و جانى است. در سیر اعلام النبلاء گوید: او على و ابوموسى اشعرى را دیده، شهر بن حوشب، در صحیح مسلم از وى روایت کرده اند. حدود 200 حدیث دارد. او مسند اهل کوفه نامیده مى شد و مدتى قاضى آن شهر بود و در سال 136 ه درگذشت.(29)
سید مرتضى(ره) او را این گونه معرفى مى کند: او از شیعیان بنى امیه بود و قضاوت آنها را پذیرفت و به شدت ناصبى بود و از اهل بیت منحرف… وقتى بر مجروحین از اصحاب امام حسین(ع) مى رسید آنها را مى کشت، به این جهت مورد سرزنش قرار گرفت گفت: من آنها را راحت مى کنم.(30) او رشوه مى گرفت، تجاهر به فسق و فجور داشت و زن ها را به دام مى انداخت.(31) بنابر گزارش طبرى، وى به طور مشخص عبدالله بن یقطر سفیر و نامه رسان امام حسین(ع) را، به مسلم و مردم کوفه، پس از آن که از بالاى قصر دارالاماره کوفه به زمین انداخته شد و هنوز زنده بود سر برید.(32) و مدعى بود این کار براى راحتى او بوده است، وى پاداش کار خود را در منصب قضاوت براى بنى امیه دریافت کرد و رشوه مى گرفت و تجاهر به فحشا داشت او توانسته بود از انتقام مختار بگریزد و یا زیرکانه همیشه خود را با اوضاع جدید هماهنگ سازد. همو است که داستان کشته شدن حسین(ع) را به دست عبیدالله و کشته شدن عبیدالله را به دست مختار و کشته شدن مختار را به دست مصعب و کشته شدن مصعب را به دست عبدالملک مروان و به نمایش گذاشته شدن سر آنها را نقل مى کند.(33)
3. سنان بن انس، یکى دیگر از جنایتکاران واقعه کربلا بود. بنا به نقلى، وى سر امام حسین(ع) را از بدن جدا کرد. او نیز از انتقام مختار گریخت. زمانى که حجاج بن یوسف ثقفى از او سؤال مى کند چگونه با امام حسین(ع) برخورد شد؟ گوید او را با نیزه زدم و با شمشیر زدم… .
پی نوشت ها :
1. مجموعه آثار استاد مطهرى، ج 17، ص 96، حماسه حسینى، انتشارات صدرا.
2. مسند الامام الشهید، عزیز الله عطاردى، ج 2، ص 134، به نقل از امام باقر، همان، ص 209، به نقل از امام رضا، همان، ص 199. و به نقل از امام صادق.
3. مقتل الحسین، مقدم، ص 280.
4. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 202.
5. تاریخ طبرى، ج 4، ص 311.
6. حیاه الامام الحسین، سید محمد باقر قرشى، ج 3، ص 312.
7. همان، ج 3، ص 313.
8. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 287 و 289.
9. همان، ج 4، ص 308.
10. تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 223.
11. موسوعه کلمات امام حسین، ص 502.
12. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 339؛ انصار الحسین، شمس الدین، ص 47 و 54.
13. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 317 – 318 – 319.
14. قرشى، ج 3، ص 313.
15. مجموعه آثار استاد مطهرى، ج 17، ص 96.
16. مقتل الحسین، ج مقرم، ص 327.
17. وقعه الطف، ابومخنف، تحقیق محمد هادى، یوسفى، ص 231، مؤسسه النشر الاسلامى.
18. ر.ک؛ مقتل الحسین، مقرم، ص 9.
19. الاکتفاء، تحقیق محمد جواد جلالى، ص 756، ح 247؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 1، ص 94 – 90.
20. تاریخ الطبرى، ج 3.
21. الفتوح، ج 5 – 6، ص 159.
22. الفتوح، ج 5 – 6، ص 138.
23. همان، ج 148.
24. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 403.
25. مروج الذهب، ج 3، ص 93، دارالمعرفه، بیروت.
26. انساب الاشراف، بلارى، ج 3، ص 407، دارالفکر، بیروت.
27. مقاتل الطالبین، ابوالفرج.
28. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 312.
29. سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 226، 223، 222.
30. الشافى، سید مرتضى، ج 2، ص 308، تلخیص اشاقى، حسین طوسى، ج 2، ص 389.
31. الاقضاح، ص 220، مؤسسه البعثه، قم.
32. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 300.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 269