نویسنده : محمدمهدى آصفى
ترجمه: عبدالله امینى
موارد تعمیم
سنت تعمیم، سنتى عام و فراگیر است و دنیا و آخرت و خیر و شر را در بر مىگیرد، چنانکه موارد و مصداقها و راه و روشهاى سنت تعمیم درزندگانى مردم بسیار است. در ادامه برخى روشها و موارد این سنت الهى در زندگانى مردم را با بهرهگیرى از نصوص اسلامى (کتاب و سنت) بر مىشمریم:
1. تعمیم در مسئولیت و کیفر
اگر گروهى مرتکب جرمى شدند و دیگران بدان رضایت داشتند، مسئولیت و مجازاتشامل آنان نیز خواهد شد. بدین مطلب در آغاز بحث، در تفسیر آیات آلعمران اشاره کردیمو دریافتیم خداوند فرزندان را به جرم پدران محکوم کرده، عقوبت مىکند و مىفرماید:عذاب سوزان را بچشید!
نیز فرمایش امیرمؤمنان در نهج البلاغه را خواندیم که: ناقه ثمود را یک نفر کشت، اما خداهمه را عذاب کرد، زیرا بدین کار راضى بودند. خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى کردند وهمگى پشیمان شدند.»
کثرت شمار راضىشوندگان، تغییرى در سنت الهى و تعمیم مسئولیت و کیفر نمىدهد.هر قدر هم نفرات زیاد باشند، مجازات خواهند شد و مسئول خواهند بود، چون بدین کارناروا راضى بودهاند. ابو سعید خدرى روایت مىکند:
«و جد قتیلٌ على عهد محمد رسول الله(ص) فخرج مغضباً، فحمدالله و أثنى علیه، ثم قالیُقتل رجلٌ مِن المسلمین، لا یدرى من قتله، و الذى نفسى بیدهِ لو أنّ أهل السماوات و الأرضاجْتمعوا على قتل مؤمن أو رضوا به لأدْخلهم اللّهُ فى النار؛
[15]
در زمان رسول خدا(ص) کشتهاى را یافتند. پیامبر در حالى کهخشمگین بود، خطبه خواند وپس از حمد و ثناى الهى فرمود: ازمسلمانان مردى کشته شده، قاتل وى معلوم نیست. سوگندبه آن کهجانم در دست اوست! اگر اهل آسمان و زمین براى کشتن مؤمنى گردآیند یا بدین کارراضى باشند، خداوند آنان را داخل آتش خواهدکرد.»!
سلیمان بن خالد از امام صادق(ع) روایت کرده:
«لو أنَّ أهل السماوات و الأرض لم یحبّوا أنْ یکونوا شهدوا مع رسول الله(ص) لکانوا مِنأهلالنار؛
[16]
اگر همه اهل آسمان و زمین همراهى با رسولالله(ص) را دوست نداشته باشند نیز، داخل درآتش خواهند شد.»
دورى مکان، این سنت الهى را تغییر نخواهد داد. اگر کسى بناحق دیگرى را در شرق بکشد و کسى که درغرب است، بدین کار راضى باشد، سزاوار آتش است. از رسول خدا(ص) روایتاست:
«لو أنّ رجلاً قُتلَ بالمشرقِ و آخر رضی به فى المغرب کان کمَن قتلهُ وشرک فى دمه؛
[17]
اگر کسى در مشرق کشته شود و شخصى در مغرب بدان راضى باشد، مانند قاتل بوده،شریکدر جرم است.»
گستره خشنودى و رضایت گسترده بوده، فراتر از زمان و مکان است و بیش از آن کهانسان تصور کند، مردم را در بر مىگیرد. روایت شده:
«إنّ الراضین بقتل الحسین شرکاء قتله. ألا و إنَّ قَتَلَتَهُ و أعوانهم وأشیاعهم و المقتدین بهمبراء مِن دین الله؛
[18]
کسانى که راضى به کشتن حسین بودند، شریک جرماند. بدانید قاتلان ویاران و پیروان ودنبالهروان آنان از دین خدادورند.»
نیز روایت است:
«انّ القائم(عج) یقتل ذراری قتله الحسین(ع) لرضاهم بذلک؛
[19]
امام زمان(عج) فرزندان و نسل قاتلان امامحسین را مىکشد زیرا آنان به عمل پدرانشانراضى هستند.»
2. تعمیم حجت
در آغاز بحث خواندیم خداوند یهودیان معاصر رسول الله را با عملپدرانشان مرتبط دانست و چون از رسول خدا خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بسوزاند تا ایمان آورند، کار پدران راحجتى علیه آنان آورد و از پیامبرانى نام برد که پیش از رسول خدابادلایل روشن و اینگونه قربانى آمدند، اما یهودیان آنان را کشتند وایماننیاوردند [یعنى به همان دلیل که پدران ایمان نیاوردند و عذاب شدند، شما نیز ایمان نمىآوردید و عذاب خواهید شد، و این تعمیم دلیلاست.].
در آیه 91 بقره، قرآن براى یهودیان معاصر رسول خدا چنین دلیل مىآورد: وقتى به آنانگفته مىشود که به آنچه خدا بر پیامبرش فرستاده، ایمان آورند، مىگویند: به آیاتى ایمانمىآوریم که بر ما نازل شده است وبه آنچه خدا بر رسولش فرو فرستاده، کفر مىورزند. پساز این خداوند به پیامبر مىفرماید علیه آنان این گونه احتجاج کن:
«قل فلِمَ تقتلون أنبیاء الله مِن قبل إنْ کنتم مؤمنین»
چگونه مىتوان ادعاى آنان را پذیرفت که به آنچه برایشان نازل شده، ایمان دارند، اماپیامبرانى را که برایشان فرستاده شدهاند، مىکشند؟!
قرآن علیه فرزندان همان حجتى را مىآورد که بدان باپدران بهبحث وجدل مىپرداخت. آیات یاد شده چنین است:
«و اذا قیل لهم آمِنوا بما أنزل اللهُ قالوا نؤمن بما أنزل علیناو یکفرون بما وراءه و هو الحق مصدّقاً لما معهم قل فلِمَ تقتلونأنبیاء الله مِن قبل إنْ کنتم مؤمنین؛
[20]
هنگامى که به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل کرده، ایمان بیاورید مىگویند: به آیاتى که بر ما نازل شده، ایمان مىآوریم!و به غیر آن کافرمىشوند، در حالى که حق است و آیاتى را که بر آنها نازل شده،تصدیق مىکند. بگو: اگر راست مىگویید و به آیاتى که بر شما نازل شده ایمان دارید، چرا پیامبران خدا راپیش از این، به قتل،مىرساندید؟!»
3. تعمیم در ثواب و پاداش
چنان که سنت تعمیم، مسئولیتآفرین و عذابآور بود،پاداش و ثواب را نیز براى کنندگان کار و راضى شوندگان فراگیرمىکند. این سنت، درى از رحمت خدا بر بندگان است تا آنان راشریک ثواب اعمال و جهاد صالحان کند؛ نیز ثواب دعوت به یکتاپرستى و قیام و رکوع در پیشگاه خدا و ذکر و تسبیح و عمل شایسته، شامل حالشان شود. سنت تعمیم در فرهنگ اسلامى یقینى است.
محدّث قمى در کتاب ارزشمند «نفس المهموم» به سندصحیح از ریان بن شبیب روایتمىکند:
«دخلتُ على أبیالحسن الرضا(ع) فى أوّل یوم مِن محرّم. فقال:یابْن شبیب، أصائمٌ أنتَ؟ فقلتُ: لا. فقال: إنّ هذا الیوم هو الیومالذى دعا فیه زکریا ربَّه عزّ و جلّ؛ فقال: ربِّ هبْ لى مِن لدنک ذریهً طیبهً إنّک سمیع الدعاء. فاسْتجاب الله له. و أمر الملائکهَفنادتْ زکریا و هو قائمٌ یصلی فى المحراب: «إنّ الله یبشّرکب یحیى». فمَن صام هذا الیوم، ثم دعا اللّهَ عزّو جلّ، اسْتجاباللهُ له کما اسْتجاب لزکریا.
ثُمّ قال: یابْن شبیب، إنّ المحرم هو الشهر الذى کان أهل الجاهلیه فیما مضى یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمته. فما عرفت هذه الأمه حرمه شهرها، ولا حرمه نبیها(ص). فقد قتلوا فى هذا الشهر ذریته و سبوا نساءه، و انتهبوا ثقله، فلا غفر اللهلهم ذلک أبداً.
یابن شبیب، إنْ کنت باکیاً لشىء فابک للحسین بن على ابن ابىطالب(ع)، فانه ذبح کما یذبحالکبش، و قتل معه من أهل بیته ثمانیه عشر رجلا ما لهم شبیهون فى الارض….
یابن شبیب، ان سرّک أن تلقى الله عزّ و جلّ و لا ذنب علیک فزر الحسین(ع).
یابن شبیب، إن سرّک أن تسکن الغرف المبنیه فى الجنه مع النبى(ص) فالعن قتلهالحسین(ع).
یابن شبیب، إن سرّک أنْ یکون لک من الثواب مثل لمن استشهد مع الحسین(ع) فقل متى ماذکرته: «یا لیتنى کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً».
یابن شبیب، إن سرّک أن تکون معنا فى الدرجات العلى فى الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحناو علیک بولایتنا، فلو أنّ رجلاً تولّى حجراً لحشره الله تعالى معه یوم القیامه؛
[21]
در نخستین روز ماه محرّم خدمت ابوالحسن الرضا(ع) رسیدم. فرمود: روزهاى؟ عرض کردم:نه! فرمود: مثل امروز زکریا از پروردگار درخواست کرد: خدایا! به من فرزند پاکى عطا فرما، کهتو شنونده دعایى! و خداوند خواستهاش را برآورد و به فرشتگان فرمان داد به زکریا که درمحراب نماز مىگذارد، بگویند: خداوند به یحیى تو را بشارت مىدهد.
هر که روز نخست محرّم را روزه بدارد و خدا را بخواند، دعایش برآورده خواهد شد، چنان کهدعاى زکریا برآورده شد.
مردمان زمان جاهلیت، ظلم و جنگ را در محرّم حرام مىدانستند، چون براى این ماه حرمت وعظمت قائل بودند اما این امت حُرمت این ماه وعظمت پیامبر را نشناختند و در این ماهفرزندان رسول خدا را کُشتند و زنانشان را به اسارت بردند و اموالشان را تاراج کردند. خدا ازاین کارشان در نگذرد!
اى فرزند شبیب! اگر مىخواهى بگریى، براى حسین بن على بن ابىطالب(ع) گریه کن که چون گوسفند سر بُریده شد و هیجده تن از اهل بیتش را به همراه وى کشتند که مثل و مانندى روىزمین نداشتند.
اى فرزند شبیب! اگر خوشحال مىشوى ثواب کسانى را داشته باشى که همراه حسین کشته شدند، هر وقت یاد او افتادى بگو: «یا لیتنى کنتُ معهم فأفوز فوزاً عظیماً.»
اى شبیب! اگر مسرور مىشوى که با ما، در درجات عالى بهشت باشى، در غم ما غمناک باش وبه هنگام شادیمان شاد باش و ولایت و محبت ما را داشته باش، زیرا اگر کسى سنگى را دوستداشته باشد، خداى متعال روز قیامت، او را با آن سنگ محشور مىکند.»
چنان که در کتاب «بشاره المصطفى» از عطیه کوفى چنین نقل مىکند:
همراه جابر بن عبدالله انصارى – رحمه الله علیه – براى زیارت قبر حسین بن على بنابىطالب رفتم. وقتى به کربلا رسیدیم، جابر نزدیک رود فرات غسل کرد، بعد جامهاى را لنگ خود کرده و جامه دیگر را بر دوش افکند، آن گاه کیسهاى را که در آن دانه خوشبوى سُعدبود، باز کرد و بر سرو روى خود پاشید. سپس به سوى قبر رفت و گامى بر مىداشت ذکر خدامىگفت تا نزدیک قبر رسید و به من گفت: دستم را بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم کهناگهان بىهوش روى قبر افتاد. مقدارى آب بر سر و رویش پاشیدم تا به هوش آمد و سه بارگفت: یا حسین! و افزود:
«آیا دوست، پاسخ دوست خود را نمىدهد؟ اما چگونه مىتوانى جواب دهى و حال آن کهرگهاى گردنت بر شانهات آویخته شده، سرت از بدن جدا شده است.
شهادت مىدهم که فرزند بهترین پیامبر و زاده امیرمؤمنان هستى. تو فرزند کسى هستى که باتقوا، همقسم بود و سرچشمه هدایت و خامس اصحاب کسا و پسر سید نقیبان و اشرافى،چنان که زاده فاطمه سیده زنهایى، و چرا چنین نباشى و حال آن که دست [با کفایت]سیدالمرسلین تو را پرورش داده، در دامن پارسایان پرورش یافته، از پستان ایمان شیرخوردهاى و نافت را با اسلام بُریدهاند. تو در حیات و ممات پاک بودى. دلهاى مؤمنان به سببفراق تو خوش نیست و در نیکویىات شکى ندارد. سلام و رضوان خدا بر تو باد! شهادتمىدهم بر ایمان و بر آنچه برادرت یحیى بن زکریا بود، هستى.»
سپس جابر چشم خود را دَور قبر گرداند و گفت:
«درود بر شما اى کسانى که با حسین بودید و کنار او ایستادید! گواهى مىدهم که نماز را به پاداشتید و زکات دادید و امر به معروف و نهى از منکر کردید و با ملحدان جهاد کردید و خدا راپرستیدید تا آن که به یقین رسیدید. سوگند به خدایى که محمد را بحق بر انگیخت که ما درجهاد و آنچه انجام دادید شریکیم.»!
به جابر گفتم: «چگونه چنین است و حال آن که در وادى کربلا نبودیم و بر فراز کوهىنرفتیم و شمشیر نزدیم اما میان بدن و سر این شهدا جدایى افتاده و فرزندانشان یتیم شده وزنانشان بیوه شدهاند؟!»
جابر پاسخ داد: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا شنیدم که فرمود:
«هر که مردمانى را دوست بدارد با آنها محشور مىشود و هر که به کرده گروهى راضى باشد، درعملشان شریک است.»
سوگند به خدایى که بحق محمد را به پیامبرى بر انگیخت، نیت من و دوستم انجام همانکارى است که حسین و اصحابش کردند.
سپس جابر گفت: مرا به طرف خانههاى کوفه ببرید! چون مقدارى راه رفتیم، به من گفت: «اى عطیه! آیا به تو سفارشى بکنم؟ گمان ندارم پس از این سفر باشم و تو را باز ببینم.وصیتمن این است: با دشمن آلمحمد تا وقتى که بُغض ایشان را دارد، دشمن باش،گرچهروزهدار ونمازگزار باشد، و با دوستدار آلمحمد(ص) رفق و مدارا داشته باشزیراگرچهیک قدمشان به سبب گناهانِ بسیار بلرزد اما قدم دیگرشان به محبتآلمحمداستوار و ثابت خواهد ماند. همانا جایگاه دوستدار آنان بهشت است و دشمنشان درآتش جاى دارد.»
[22]
4. تعمیم در نسبت دادن عمل
خداوند جرم پدران (کشتن پیامبران) را به فرزندان یهودىِ معاصر پیامبر نسبت مىدهد.بنابراین فرزندان در برابر جرم پدران مسئولند و بدان مجازات مىشوند. خداوند کار پدرانرا مستقیماً به فرزندان نسبت مىدهد:
«قل: فلم قتلتموهم إنْ کنتم صادقین.
[23]»
و در خطابى دیگر به یهودیان همعصر پیامبر تأکید دارد:
«قل: فلم تقتلون أنبیاء الله من قبل إن کنتم مؤمنین.»
[24]
آیهاى که خطاب به یهودیان زمان پیامبر است، تصریح دارد:
«ذلک بما قدّمت أیدیکم و أن الله لیس بظلّامٍ للعبید.»
بىشک مخاطب این آیه یهودیان همعصر رسول خدا مىباشد.
5. تعمیم در شهود و حضور
سنت الهى تعمیم، از مسئولیت و کیفر، ثواب و نسبت فراتر رفته، شهود و حضور را نیزدر بر مىگیرد و به غائبان مىگوید شما شاهد و حاضر بودید. گرچه به ظاهر آنان به هنگامعمل، حضور نداشته، صدها سال فاصله داشتند و یا مسافت طولانى، میانشان بود. شاهد وحاضر بودن بالاترین مراتب تعمیم است. سید رضى در نهج البلاغه مىگوید:
«لما أظفر الله تعالى أمیرالمؤمنین(ع) بأصحاب الجَمَل قال لَهُ بعض أصحابه: وددت أنّ أخىفلاناً کان شاهداً لیرى ما نصرک الله به على اعداک.
فقال(ع) أهوى اخیک معنا؟
قال: نعم.
قال: فقد شهدنا. و لقد شهدنا فى عسکرنا هذا اقوام فى أصلاب الرجال و أرحام النساء،سیرعف الزمان بهم، و یقوى بهم الإیمان؛
[25]
هنگامى که خداوند امیرمؤمنان(ع) را در جنگ جمل پیروز کرد، یکى از یارانش عرض کرد:
دوست داشتم برادرم فلانى شاهد و حاضر بود و مىدید چگونه خدا شما را بر دشمنانپیروزکرد!
فرمود: برادرت دوست داشت با ما باشد؟
عرض کرد: آرى.
فرمود: در این صورت شاهد و حاضر بود. در این جنگ مردمانى شاهد و حاضرند که در صُلبمردان و زهدان زنانند و زمانه بواسطه آنان جلو مىافتد و ایمان از آنها توان و قوّت مىگیرد.»
در جنگ نهروان، پس از آن که فتنه خوارج پایان گرفت و جنگ فروکش کرد، یکى ازیاران حضرت آرزو کرد کاش برادرش در جنگ حاضر مىبود. امام فرمود:
«لقد شهدنا فى هذا الموقف أناسٌ لم یخلق الله آباءهم؛
[26]
در این نبرد کسانى حاضر بودند که هنوز خداوند پدرانشان را هم نیافریده است!».
سید حمیرى – رحمه الله علیه – بینش عمیق تاریخى سنت تعمیم را نمایانده، پسینیان را باپیشینیان (خَلَف را به سَلَف) مرتبط ساخته، کار تاریخى پدران را به فرزندان تعمیم داده است.وى در اشعارى که همگى آگاهى و معرفت است مىگوید:
انى أدین بمادان الوصی به یوم الربیضه مِن قتل المحلِّینا و بالذى دان یوم النهر دنتُّ به و صافحتْ کفَّه کفى ب'(صِفّینا) تلک الدماء جمیعاً ربّ فى عنقى و مثلها معها آمین آمینا؛
[27]
قتل آنان که خونشان توسط امیرمؤمنان ریخته شد در جنگ جمل مورد تأیید من است، نیزخونهایى که در جنگ صفین و نهروان ریخته شد. پروردگارا! ثواب آن خونهاى ریخته و دیگرموارد براى من هم باشد. آمین ثم آمین.»
از ابوجعفر ثانى، امام جواد(ع) روایت است:
«مَن شهد أمراً فکِرَهه کان کمَن غاب عنه و مَن غاب عن أمرٍ فرضیه کان کمَن شهده؛
[28]
آن که در کارى باشد و آن را خوش نداشته باشد، مانند کسى است که آن را انجام نداده، و آن کهاز امرى غایب باشد (اما آرزو کند کاش حاضر مىبود) مانند حاضران است.»
رضایت به عملى، شخص غایبى را که قرنها دور است، حاضر مىداند و نارضایتى از آن،حاضر و شاهد را غایب مىشمرد. امام رضا(ع) فرمود:
«مَن غاب عن أمرٍ فرضی به کان کمَن شهده و أنساه؛
[29]
آن که در کارى غایب باشد، اما بدان راضى باشد، مانند شاهد حاضرى است که کار را فراموشکرده است.»
6. تعمیم در دستاوردها و سنن الهى، در جامعه و تاریخ
طاعت و عصیان الهى، آثار و نتایجى در زندگى اجتماعى مردمان دارد.خداوندمىفرماید:
«و لو أنّ أهلَ القرى آمنوا و اتَّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ مِن السماء والأرض و لکن کذّبوافأخذناهم بما کانوا یکسبون».
[30]
نیز مىفرماید:
«کدأب آل فرعون و الذین مِن قبلهم کفروا بآیات الله فأخذهم الله بذنوبهم إنّ الله قوىُّ شدیدالعقاب، ذلک بأنّ الله لم یک مغیّراً نعمهً أنعمها على قومٍ حتى یُغیّروا ما بأنفسهم و انّ اللهسمیع علیم».
[31]
همچنین مىفرماید:
«قد خلت مِن قبلکم سننٌ فسیروا فى الأرض فانْظروا کیف کان عاقبهالمکذبین».
[32]
این نتایج و آثار به موجب سنن خداوند (که حتمى است و به فرمان خدا واقع مىشود) درزندگى مردم نقش دارد و فقط کنندگان کار و حاضران را در بر نمىگیرد، بلکه شامل غایبان نیزمىشود، اگر بدان خشنود یا ناخشنود باشند. به آیات مبارکه 61 بقره و 112 آل عمران بنگرید.خداوند کیفرهایى را که دامنگیر یهود شد، از آن رو که جرم بسیار کردند و پیامبران را کشتند،بیان نموده است. کیفر آنان ذلت و خوارى و خشم خدا بود که در حیات سیاسى و اقتصادىبدان گرفتار شدند، زیرا سنت الهى بر خوار و خفیف کردن عصیانگران و متمردان است. خدابدین سنت فرزندان یهود را به سبب جرم پدران کیفر داد و عقوبت الهى در دنیا همگان را فراگرفت. به آیات مورد اشاره توجه کنید:
«و ضُربتْ علیهم الذِلّهُ و المسکنهُ و باءوا بغضبٍ مِن الله ذلک بأنّهم کانوا یکفرون بآیات اللهویقتلون النبیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون؛
[33]
بر یهود خوارى و مذلت مقدّر گردید و به خشم خدا دوباره گرفتار شدند، چون به آیات خدا کافرگشتند و پیامبران را بناحق کشتند و راه نافرمانى و ستمگرى پیش گرفتند.»
«ضربتْ علیهم الذله أین ما ثُقفوا إلا بحبلٍ مِن الله و حبلٍ مِن الناس و باءوا بغضبٍ مِن اللهوضربتْ علیهم المسکنه ذلک بأنّهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون الأنبیاءَ بغیر حق ذلکبما عصوا و کانوا یعتدون؛
[34]
آنان محکوم به ذلت و خوارىاند به هر کجا که متوسل شوند مگر به دین خدا و عهد مسلمانان در آیند. آنان پیوسته اسیر بدبختى و ذلت شدند، از آن رو که به آیات خدا کافر شده و پیامبران
را به ناحق کشتند، نافرمانى و ستمگرى، کار همیشه آنها بود!»
بدون تردید کیفر (که سنت الهى است) ویژه یهودیانى نیست که دست به قتل پیامبرانزدند بلکه نسل آنان (هر کجا که باشند) به دلیل تعمیم جزء مصادیق عذاب شوندگانند.
7. تعمیم در نتایج و سنن الهى در وجود انسان
سنتهاى الهى در دو زمینه محقّق مىشود: جامعه و تاریخ، فرد. پیشتر سنت تعمیم درزمینه جامعه و تاریخ را بر شمردیم، اینک سنت تعمیم که در بردارنده سنتهاى الهى در موردفرد و بشر است، بازگو مىشود.
سوره بقره از عناد بنىاسرائیل، کفران نعمتهاى الهى، لجاجت، تشکیک در آیات خداوند،کشتن پیامبران، عصیان و تمرد سخن گفته است. پس از این، سنت الهى را بازگو مىکند که بهسبب انکار و کفران و عصیان دچار عقوبت و کیفر شدند:
«ثم قستْ قلوبُکم مِن بعد ذلک فهى کالحجاره أوْ أشدُّ قسوهً؛
[35]
پس با این همه سختدل گشتید و دلهایتان چون سنگ یا سختتر از آن شد!».
بىتردید این سنگدلى که خداوند از آن توصیف به «چون سنگ یا سختتر از آن» کرده،نتیجه جرمها، انکارها و معاصى است و قرآن چنین تعبیر مىکند: «پس از این…» یعنى نتیجه گناهان سنگدلى بود!
شکى نیست مخاطبان این آیه، به دلیل ضمیر خطاب در آیه کریمه (قَسَتْ قُلُوبُکم) و سیاق آیات سوره بقره، یهودیانىاند که در زمان پیامبر مىزیستند.
8. تعمیم نفرین و بیزارى
از شمار مصادیق تعمیم، لعن و برائت از قاتلان، مجرمان و کسانى است که به کرده آنان راضى باشند. در نصوص به جا مانده از اهل بیت در زیارت امام حسین(ع) به روشنى وصراحت این تعمیم را شاهدیم. در نص زیارت وارث مىخوانیم:
«لعن اللهُ أمهً قتلک و لعن اللهُ أمهً ظلمتک و لعن اللّهُ أمهً سَمِعت بذلک فرضیت به؛
خدا لعن کند آنان را که تو را کشتند و نفرین باد بر امتى که به تو ستم کرد و آنان که شنیدند وبدین کرده راضى بودند!»
این، نص عجیبى است و آدمى را به تأمل و اندیشه وا مىدارد. لعن و برائت شامل سه گروهاست: قاتلان، آنان که با پشتیبانى و کمک، کار قاتلان را تأیید کردند، سوم: آنان که
بدینکار راضى بودند.
نفرین و بیزارى جستن، اعلام جدایى و بُریدن کامل است. نمىتوان لعن و نفرین کرد مگرآن که آخرین رشته دوستى و محبت میان امت ببُرد. اگر این رشتهها، یکى پس از دیگرىبُرید، آن گاه هر گروهى از امت، از دیگرى جدا و منفصل مىشود. اگر گروهى مورد رحمتخدا و «مرحوم» باشد، ناگزیر دیگرى مورد خشم خدا و «ملعون» است، و این، خط فاصل وجدا کننده گروهها است.
خداى متعال مسلمانان را با رشته دوستى و محبت، به هم پیوند زده، فرموده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض؛
[36]
مؤمنان یار و یاور همدیگرند.»
محبت قوىترین پیوند متمدن انه در تاریخ بشر است و هر که در گستره دوستى مؤمناندرآید، سزاوار است خانواده بزرگ و گسترده مؤمنان، بدو یارى و سلامت رسانند و او مصون باشد؛ یعنى جان و عِرض (کرامت و بزرگوارى) و مالش محفوظ بماند.
در فرمایش رسول خدا(ص) در مسجد خیف (در منا) و در آخرین حجّى که گزارد،حرمت جان و مال و آبروى مؤمنان چنین تبیین شد:
«یا أیها الناس، اسْمعوا ما أقولُ لکم و اعْقلوه فانّى لا أدرى لعلّى لا ألقاکم فى هذا الموقف بعدعامنا هذا.
ثم قال: أىُّ یومٍ أعظم حرمهً؟
قالوا: هذا الیوم.
قال: فأىّ شهر أعظم حرمه؟
قالوا: هذا الشهر.
قال: فأىُّ بلد أعظم حرمهً؟
قالوا: هذا البلد.
قال: فإنَّ دماءکم و أموالَکم علیکم حرامٌ کحرمهِ یومکم هذا، فى شهرکم هذا، فى بلدکم هذا، إلىیومٍ تلقونه. فیسألکم عن أعمالکم.ألا هَلْ بلّغتُ؟
قالوا: نعم.
قال: اللهم اشْهد! ألا مَن کانتْ عنده أمانهٌ فلْیُؤَدِّها الى من ائتمنه علیها فإنّه لا یحلُّ دم امْرىءٍمسلم و لا ماله إلّا بطیبه نفسه و لا تظلموا انفسکم و لا ترجعوا بعدی کُفّار؛
[37]
اى مردم! آنچه را به شما مىگویم بشنوید و در آن بیندیشید، زیرا مطمئن نیستم سال بعدشما را اینجا ببینم. کدام روز حرمتش بیشتر است؟
گفتند: امروز [دهم ذى حجه].
پرسید: حرمت کدام ماه بیشتر است؟
گفتند: همین ماه [ذى حجه].
پرسید: کدام شهر حرمت افزونترى دارد؟
گفتند: همین شهر[مکه].
فرمود: خون و مال شما بر همدیگر حرام است و مانند امروز و این ماه و این شهر حرمت داردتاروزى که پروردگارتان را ملاقات کنید و از شما بپرسد چه کردید! آیا پیام الهى را بهشمارساندم؟
گفتند: آرى.
گفت: خدایا! شاهد باش! هر که نزد او امانتىاست، به صاحبش برگرداند.به کسى که به او امانتداده است. ریختن خون مسلمان روا نیست و نمىتوان مال او را گرفت مگر رضایت داشتهباشد. و به خودتان ستم نکنید و پس از من کافر نگردید!».
از رسول خدا روایت است:
«المسلم مَن سَلِمَ المسلمونُ مِن لسانه و یده؛
[38]
مسلمان کسى است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.»
میان روابط متمدنانه موجود، رابطهاى قوىتر و محکمتر و در عین حال، لطیفتر ازدوستى و محبت نمىشناسیم. هر که به خدا و پیامبر شهادت و گواهى دهد، در گستره دوستى مؤمنان است و جان و مال و عِرض او توسط مسلمانان حفظ شده، مصونیت دارد، اما اگر میان مؤمنان، این رشته بگسلد، هر کدام امتى جداگانه به شمار خواهند آمد. خدا بیامرزد «زهیربنقین» را که بدین حقیقت آگاه بود و به سپاهیان بنىامیه، روز عاشورا گفت:
«اى کوفیان! از عذاب خدا بترسید! مسلمان حق دارد برادر مسلمانش را نصیحت کند و مااکنون برادر و بر یک دینیم، مگر آن که شمشیر[و جنگ] بینمان افتد. در این صورت مصونیتى [در جان و مال] نبوده، هر یک امتى جداگانه خواهیم بود.»
[39]
این مطلب آگاهى دقیقى از حقایق بزرگ دینى است. اگر مصونیت میان گروههاى مسلمانان از بین رفته، میانشان جنگ و قتل اتفاق افتد و یکى بر دیگر ستم کند، هر یک امتى به شمارآمده، یکى مرحوم و دیگرى ملعون است.
پینوشتها:
[15]. بحارالانوار، ج104، ص384.[16]. همان، ج71،ص262، ح6.
[17]. همان، ج104، ص384؛ روضه الواعظین، ص461.
[18]. بحارالانوار، ج8، ص311، ح79.
[19]. همان، ج52، ص313.
[20]. بقره، 91.
[21]. نفس المهموم، ص36، تحقیق رضا استادى؛ امالى صدوق، ص79.
[22]. بحارالانوار، ج68، ص130، ح62 و ج101، ص195، ح31؛ بشاره المصطفى، ص74، چ1383ه’.
[23]. آل عمران، 184.
[24]. البقره، 91.
[25]. نهجالبلاغه، خطبه 12.
[26]. بحارالانوار، ج71، ص262، ح5 و 6.
[27]. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج3، ص416.
[28]. تحف العقول، ص100؛ بحارالانوار، ج100، ص81، ح38.
[29]. بحارالانوار، ج11، ص320؛ ج5، ص283.
[30]. اعراف، 96.
[31]. انفال، 52 – 53.
[32]. آل عمران، 137.
[33]. بقره، 61.
[34]. آل عمران، 112.
[35]. بقره، 74.
[36]. بقره، 71.
[37]. کافى، ج7، ص273.
[38]. همان، ج2، ص235.
[39]. تاریخ طبرى، ج6، ص243.
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27