امام حسین‌(ع) از نگاه علامه محمد تقی جعفری

امام حسین‌(ع) از نگاه علامه محمد تقی جعفری

استاد علامه محمد تقی جعفری همواره بر توجه داشتن به اهمیت حادثه عاشورا اصرار می‌ورزید. از آن جهت که این حادثه، تابلویی ماندگار برای بشریت به یادگار نهاد که ارزش‌های انسانی در متن آن به زیبایی به نمایش درآمد. این حادثه به بهترین شکل، قابلیت انسان را در گرفتار آمدن به درجه حضیض سقوط و استعداد او را در اوج گرفتن به درجه رفیع صعود، برای همه آیندگان نمایاند. عاشورا برجسته‌ترین صحنه نمایش حضور خدا در زندگی انسان بود. حادثه عاشورا در نگاه علامه آنچنان است که می‌تواند تکیه گاه و پشتوانه اخلاق ابنای بشر قرار گیرد. می‌توان در آینه عاشورا تفسیر عظمت حیات انسان را به تماشا نشست. حسین بن علی (ع) موقعی که می‌خواست از مکه خارج شود فرمود: «..الا فمن کان فینا باذلاً مهجته و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا غداً فانّی راحل مصبحاً ان شاء الله».
ـ اینک آگاه باشید! کسی که می‌خواهد نفس و جانش را آماده دیدار خدا کند، با ما حرکت کند. ما بامدادان حرکت خواهیم کرد. ان‌شاء الله. امام حسین (ع) نمی‌فرماید که می‌خواهم به دیدار مرگ بروم. نمی‌فرماید آنجا می‌رویم که از هستی خارج شویم و به کرانه نیستی برسیم، بلکه می‌فرماید اگر کسی مثل ما اشتیاق دیدار خدا را دارد، من صبح حرکت خواهم کرد، با من بیاید. اگر بنا شود این کلمه «لا اله الا الله» که جوهر روح آدمی است، قوامش با کشته شدن من باشد «فیا سیوف خذینی» ؛ پس ای شمشیرها مرا دربرگیرید. من وسیله هستم . زندگانی من برای بقای این ایده، وسیله است. من حاضر و آماده هستم.
علامه از سیدالشهداء جملاتی را نقل می‌کند که حکایتگر شکوفایی ایمان است: «صبرأ بنی الکرام! فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البوس و الضّراء الی الجنان الواسعه و النّعیم الدائمه فایّکم یکره این ینتقل من سجن الی قصر؟» دل بر شکیبایی بندید ای بزرگ زادگان! مرگ، جز پلی نیست که شما را از سختی‌ها و ضررها به بهشت وسیع و نعمت جاویدان می‌رساند. کدام یک از شما کراهت دارد از این که از زندان به قصر منتقل شود؟
صبر کنید! چند دقیقه و چند لحظه است، بعد از آن ، قرن‌ها میوه خواهید چید.حسین از آن دسته از انسان‌هاست که روح خود را در اتصال به خدا وسعت بخشید، نه از آنان که در غیاب خدا تنها و تنها به فربه ساختن جسم خود مشغولند. باید حیات را هم افق با حسین‌(ع) تفسیر کرد. «آیا هدف روح با عظمت شما، خاک و جلوه‌‌های خاک است؟ پس وقتی خودمان این روح را زندانی کردیم، چرا بیمار نشود؟ چرا هوای جنگ به سرش نزند؟ برای خود فلسفه می‌بافیم که چرا انسان‌ها می‌جنگند؟ هدفی بالاتر از خاک نشان دهید و بگویید تزاحم نداشته باشید. بشر مادامی که در خاک است، بر سرهم خواهد کوبید. تمام بحث‌ها برسر این است: من خاکی، تو خاکی، اگر جایی که من می‌گیرم، محبوب تو باشد، با من خواهی جنگید.»
هر چیز محدود را در جهان هستی، مورد عشق قرار بدهید، اگر توانستید از او بی‌نهایت بیرون بکشید ، تحیّر ندارد . اگر نتوانستید و موضع برای شما محدود باشد و شما را محاصره کند، گیج خواهید شد؛ زیرا روح، بزرگ است و اینها کوچک‌تر. قلمرو را وسیع بگیرید. زندگانی این نیست که آنها را که وسیله‌اند، هدف بگیریم. این امر ما را ساقط می‌کند.
اگر کسی بگوید فهرست و مجموعه تمام ارزش‌های تاریخ بشری از یک طرف و فهرست ضد ارزش‌های بشری در طرف دیگر، در آن روز، در آن مدت معین بروز کرده است؛ جای تردید نیست. تنها زمان کم است و انسان خیال می‌کند که حادثه، حادثه یک روز و دو روز است. کمی زمان را نگاه نکنید. لحظات، گاهی بوی ابدیت می‌دهد. آدم احساس می‌کند که اگر آن روز تمام دنیا از حرکت حسین بن علی(ع) جلوگیری می‌کردند و می‌گفتند: یا ابا عبدالله قطعاً کشته خواهی شد، می‌گفت: «اَ فبالموت تخوفنی» آیا مرا از مرگ می‌ترسانید؟ اراده او تکیه به جای دیگر داشت. اراده او منبعث از انگیزه‌های زودگذر مادیات نبود. حسین (ع) گفت: می‌خواهم ، چون او می‌خواهد.»

امام حسین‌(ع) از نگاه علامه محمدتقی جعفری

از حسین تا به خدا

علامه جعفری معتقد است که ما نیز می‌توانیم به سعادت دست یابیم و در همسایگی خدا مسکن گزینیم و عالم را بی‌حضور خدا نبینیم. ما نیز می‌توانیم تنها مخاطب خود را خدا بدانیم . او اشک برحسین را بر این ادعا به گواهی می‌گیرد.تحلیل اشک بر حسین، در رفتن به سوی خدا راهگشاست و امیدبخش. به هنگام ارتباط عاطفی با حسین، ما اخلاص را در اوج، تجربه می‌کنیم. ما تنها به عشق حسین اشک می‌ریزیم.
«ای حسین! درود و سلام خدا بر تو باد! هیچ‌کس اختیار را مثل حسین بن علی (ع) ثابت نکرد. چه جلوه‌ای داشت این اختیار! آزاد، با کمال آزادی… حتی در طی مسیر نیز احساس می‌شود که هیچ‌کس را اجبار نفرمود. شب عاشورا هم صریح گفت: در این شب تاریک بروید. همه را آزاد کرده بود…»
«امام حسین(ع) فرمود: الا فمن کان باذلاً فنا مهجته و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا غداً فانّی راحل مصبحاً ان شاء‌ الله.
اینک، آگاه باشید! کسی که می‌خواهد نفس و جانش را آماده دیدار خدا کند، با ما حرکت کند، ما بامدادان حرکت خواهیم کرد، انشاء الله.
به کجا حرکت خواهد کرد؟ به دشت نینوا!؟ از کجا به کجا؟ از بارگاه الهی به بارگاه الهی. شما فکر می‌کنید حسین بن علی به کربلا رفت تا خدا را پیدا کند؟! او در پای عظمت الهی غوطه می‌خورد. خواه در وطن خودش که مدینه باشد، خواه در دشت نینوا که شمشیرها آماده متلاشی کردنش شده بودند.»

اعتماد به نفس

راوی می‌گوید که من ندیدم کسی این تعداد از فرزندانش شهید شوند یا این همه اطراف او را ناگواری بگیرد، ولی این قدر با حالت طراوت، نفس برآرد و بجنگد.
علامه محمدتقی جعفری (قدسه سره) توصیه می‌کند که از حسین درس بیاموزیم. در اعمال خود اخلاص بورزیم، خود را در ساحت خدا ببینیم و تنها رضایت او را در نظر داشته باشیم.
«… این غصه نیست، بلکه موتور و محرک تاریخ است. این که در این مکان جمع شده‌ایم و نام حسین بن علی را برده و آهی می‌کشید؛ این، گریه و اندوه نیست، بلکه محرک تاریخ انسان‌هاست. وقتی شما آهی از اعماق دل می‌کشید که ای حسین کاش ما هم با شما بودیم، این حال دلالت می‌کند بر این که ارواح آدمیان در عالی‌ترین اوج، تسلیم آن مرد هستند. او روح‌ها را مالک است. اگر دیگران اجسام ما را مالک هستند، او وجدان آزاد ما را در اختیار دارد؛ اما در تواریخ، شمشیرها کالبد ناخودآگاه انسان‌ها را در اختیار دارند. حال، پیروزی از آن کیست؟ آیا از آن کسی است که وجدان آزاد انسان‌ها را در اختیار دارد یا کالبد مجبور آنها را؟
مرگ هر کسی آینه حیات اوست. اگر حیات آدمی در ساحت معنویت آباد باشد، مرگ نیز برای او شیرین خواهد بود. حسین مرگ را نه پایان زندگی که جزئی از حیات می‌دید. اینک چه جای تعجب که اگر امام حسین از شهادت این‌چنین استقبال کند؟
امام باز هم در بامداد روز عاشورا چنین دعا می‌کند:« اللّهم انت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کلّ شدّه و انت لی فی کلّ امر نزل بی‌ثقه و عدّه کم من کرب یضعف عنه الفواد و تقل فیه الحیله و یحذل فیه الصّدیق و یشمت به العدوّ و انزلته بک و شکوته الیک رغبه منّی الیک عمّن سواک، ففرّجته و کشفته فانت ولیّ کلّ نعمه و صاحب کل حسنه و منتهی کلّ رغبه.»
خدایا ، در هر اندوهی تو تکیه‌گاه منی و در هر سختی تو امید منی و در هر مشکلی که برایم پیش بیاید، مورد اعتماد و آماده کننده ساز و برگ منی، چه بسا اندوهی که دل‌ها در آن سست شود، تدبیر در آن اندک شود. دوست در آن خوار گردد و دشمن در آن شاد شود که من آن را به بارگاه تو آوردم و شکوه آن را پیش تو کردم. به خاطر آن که به جز تو دیده بربستم و تو آن اندوه را از من برطرف نموده و برداشتی. پس تویی صاحب اختیار هر نعمت و دارنده هر نیکی و پایان هر آرزو و امیدی. در حقیقت حسین بن علی(ع) بر مبنای برادری با انسان‌های آن روز بود که گفت: من نمی‌توانم با یزید بسازم، چون برادر دارم. بشر برادر من است. می‌فهمم بشریت چیست؟
باید کوشش کنیم که بشر را بالا بیاوریم در آن بالا به هم می‌رسند. در آن بالا از برادر هم شدیدتر می‌شوند . در پایین برادری نداریم. زیرا در پایین، همه اسیر خودخواهی و اسیر شهوات چند صباح خویش هستند، در پایین ، فقط «من» مطرح است.
این مسأله اخیراً رواج پیدا کرده است که همه خوب هستند. به اصطلاح ، همدیگر را تحمل کنند. هر فردی از افراد اگر با هر یک از پنج میلیارد و نیم نفوس روی زمین رویاروی شد، او را ببوسد و ببوید و بگوید ما با هم‌ برادریم؛ برابریم، مساوی هستیم. البته ان شاء الله چنین باد؛ ولی چنین نیست.
«اعثم کوفی» شعری دارد که بعضی‌ها بخواهند این کلام امیرالمؤمنین را دریابند که: «من برای تو عبادت می‌کنم و نه ترس از جهنم و نه طمع بهشت»؛ این شعر اعثم را درباره امام حسین (ع) در نظر بگیرند:
یابن النبی المصطفی یابن الولی المرتضی
یابن البتول الزاکیه بکیک عینی لالاجل مثوبه
لکنّما عینی لاجلک باکیه
ای پسر پیامبر، ای پسر علی مرتضی، ای پسر بتول پاک «فاطمه» ! چشم گریه می‌کند، اما نه برای پاداش، بلکه روحم متوجه خود توست. گریه فقط برای خود توست.
فرمول زندگی چنین است: « و اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و عمل لاخرتک کانک تموت غداً»؛ برای دنیای خود چنان عمل کن که گویی برای همیشه زنده خواهی ماند و برای آخرت خود چنان عمل کن که گویی فردا خواهی مرد.
قدر این جریان را که هر سال شما را چنین ملکوتی تحریک می‌کند، بدانید. داستان حسین، خیلی مهم است.
آنچه که تمام نمی‌شود، داستان حسین است. این داستان تا بقای دهر باقی است. تا زمانی که انسان وجود دارد، تا زمانی که انسان از بین نرود، تا زمانی که آفتاب می‌درخشد، داستان حسین به بقای خود ادامه می‌دهد و از بین نخواهد رفت.

حسین کیست؟ یزید کیست؟

با شریف آن کرد آن دون از کجی
که کند با آل یاسین خارجی
تا چه کین دارند دائم دیو و غول
چون یزید و شمر با آل رسول
این گونه سؤالاتی که رو در رویم قرار گرفته‌اند، فراوان پیدا می‌شود؛ از قبیل:
موسی کیست؟ و فرعون کیست؟
محمد (ص) کیست و ابوجهل کیست؟
علی بن ابی‌طالب کیست و معاویه کیست؟
اگر بخواهید شکوه و جلال انسانی را در آخرین درجه ملکوتی‌اش ببینید، داستان مختصر دشت نینوا را که در چنین ورق نوشته شده است، بخوانید. باز اگر بخواهید سقوط و رذالت انسانی را در پست‌ترین قیافه‌اش بنگرید، همین قصه مختصر را از نظر بگذرانید. در این داستان شگفت‌انگیز، عقربک مرموز زمان چونان افراد ناخودآگاه که بر صفحه زمین خاکی می‌گذرند و هزاران نظم و نشان ابدیت را نادیده می‌گیرند، بر صفحه روزگار خزیده و از روی ثانیه‌ها و دقایق بالاخره از روی ساعاتی چند عبور کرده و اراده خود رفته است.
آری، در حدود 1330 سال است که از وقوع این حادثه با شکوه و غم‌انگیز می‌گذرد. گرد و غبار گذشت زمان از یک طرف، کوشش‌های گردپایشان و سوداگران جان‌های آدمیان از طرف دیگر، نتوانسته است درخشندگی این حادثه را تیره و تاز بسازد.
عقربک زمان گذران، دو خاصیت متضاد دارد که حوادث و رویدادهای تاریخ را دو قسمت می‌کند: قسمتی از آنها را دو رو کرده و سوزانده و خاکسترش را به باد فنا می‌دهد و قسمت دیگرش را از ابدیت اشباع کرده با عبور از روی ساعت‌ها و سالیان و قرون و اعصار ریشه‌های آن‌ها را آبیاری می‌کند. هر انسانی که با این داستان روبرو شده ، چه شرقی و چه غربی، چه دیروز و چه امروز ، از دیدگاهی که برای عظمت و جلال رویدادها در نظر گرفته است؛ حداقل لحظاتی چند در دریایی از حیرت و بهت فرو رفته است. قطرات اشک‌های مقدس که قرن‌هاست در سوز و گداز حادثه نینوا از دیدگان انسان‌ها سرازیر می‌گردد، هنوز نتوانسته است شعله‌های آن بیدادگری را خاموش سازد. ما به نوبت خود آن چند ساعت دشت نینوا را از نظر عظمت و جلال انسانی چنین تفسیر می‌کنیم که در ادامه می‌آید. در تاریخ بشری با ملاحظه مجموعه شرایط و عوامل هیچ‌گونه صف‌آرایی را سراع نداریم که پستی و رذالت یکی از طرفین خصومت، این اندازه موجب بروز عظمت طرف دیگر و عظمت و شهامت انسانی یکی از طرفین خصومت، این همه موجب بروز پستی و رذالت طرف دیگر بوده باشد. پیکار و تضادی که محصولی مانند حربن یزید ریاحی بار آورد که پرده از روی قیافه ابدیت حریت و آزادی یک انسان خاکی برداشت. وقتی که با این سؤال روبرو می‌شویم که حسین(ع) کیست؟ ممکن است با پاسخ‌های زیر روبرو شویم:
حسین یعنی قهرمان قهرمانان که حوادثی همچون برکنار‌شدن دادگرترین انسان‌ها یعنی علی‌ابن ابیطالب(ع) را از تصدی رهبری اجتماعات (که شدیدترین احتیاج را به مثل علی داشت) و تبعید شدن ابوذر غفاری به بیابان ربذه و صدها روش انحرافی دوران چنگیزنژادسان (معاویه) و فرزندش را که شقی‌ترین موجود زباله‌دان تاریخ است، برملا ساخت و توضیح و تفسیر کرد.
حسین، یعنی کسی که صورت سازی‌ها و تمام حق کشی‌‌ها و بیدادگری‌ها و حیله‌گری‌های «ماکیاولی» را که به نام آیین مقدس اسلام به دست جلادان میگساری مانند یزیدبن معاویه رایج شده بود، در روی ریگ‌های سوزان دشت نینوا انبوه کرده با یک ضربه الهی متلاشی ساخت. حسین، یعنی پرچم‌دار مبارزه‌کنندگان علیه پیکارجویان تنازع در بقا که با اشکال رنگ‌های گوناگون و فریبنده‌اش حتی متفکرین را به اشتباه می‌اندازد.
آن روز خونین که از سالیان دراز، اجتماع اسلامی به طور ناخودآگاه در انتظارش بود؛ از راه آینده رسید. تکاپو و خنده و گریه و امید و یأس را در لابه‌لای ساعاتی چند درهم پیچیده و جای خود را به سکوت موحش شبانگاهی داد و به ره خود رفت. جلادان خون‌آشام قطرات و لخته‌های خونی را که از شکافتن پیکرهای عدالت و تقوا و فضیلت و حمایت از انسانیت به سر و صورت و لباسشان داشتند شستند. که می‌داند؟ شاید بعضی از آنها احتیاط کار بودند و یک بارهم بیش از حد مقرّر آب به کار بردند!
حسین، آن سالار شهیدان کوی حق، در آن روز با لب تشنگان بادیه آزمایش نهایی در بستری از خاک و خون غنودند، اما دروس دهگانه‌ای که به آدمیان آموختند،‌هرگز فراموش نخواهد گشت.
این دروس شامل موضوعاتی بوده که می‌توان بعضی از آنها را به این قرار مطالعه نمود:
1 ـ حیات انسان‌ها نبایستی بازیچه هوس‌های کاموران قرار بگیرد.
2 ـ مسأله اکثریت و اقلیت در بنیاد اساسی قوانین هستی و انسانی مطرح نیست. اگر هفتاد و دو تن در مقابل صدها هزار فریب‌خوردگان، راه دیگری را انتخاب کرده و اکثریت آن دوران را محکوم کردند؛ به همین جهت بود که واقعیت‌های زیربنایی حیات انسان‌ها چنان که با تراکم شمارش حمایت‌کنندگانش ارزش اضافی پیدا نمی‌کند، همچنین با اندک بودن تعداد یاورانش ارزش خود را از دست نمی‌دهد. حق اگر یک نفر هم باشد امت است و باطل هم اگر جهانی باشد، کف روی آب است.
3 ـ برای وصول به عالی‌ترین جلوه‌گاه انسانی کافی است که انسان به طور جدی از خود بپرسد که من در این وضع چه موقعیتی دارم؟ سعادت چیست و من چه تکلیفی دارم؟ چنان که حرّبن یزید ریاحی از خود پرسید.
4 ـ انسان‌ها می‌توانند خود را قربانی قوانینی کنند که آن قوانین ابدیت انسانی را تضمین می‌کند و آن قوانین، فرامین الهی است.
5 ـ ارتکاب به قصاص پیش از جنایت کار صحیح نیست. چنان که دیدیم حسین (ع) پیش از شروع پیکار، نافع بجلی را از تیراندازی به سوی شقی‌ترین مخلوقات خدا (شمربن ذی‌الجوشن) جلوگیری کرد.
6 ـ وحدت در ایده‌آل الهی متحدین را به اعضای یک پیکر تبدیل می‌کند. در دشت نینوا یک انسان وجود داشت به نام حسین‌بن علی (ع) با هفتادو یک تن دیگر.
7 ـ تن به زندگانی ذلت بار دادن و سقوط از انسانیت در قاموس مردان الهی محکوم است. مرد الهی باید در راه نجات زندگی سعادت‌مند و ارزش آن از هر وسیله مناسب‌ بهره‌برداری کند.
8 ـ اتکا به خداوند است که می‌تواند قیافه جدی زندگانی را آشکار بسازد.
9 ـ چنان که عظمت و اعتلای شخصیت انسانی هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد، بالعکس سقوط و پستی انسانی هم نهایتی ندارد.
10 ـ تاریخ انسانی در پشت پرده هیاهو و غوغاهای ظاهری‌اش یک وجدان مخفی دارد که کارش منحصر در حفظ خاطرات با اهمیتی است که نیروی ایجاد کننده یا ادامه دهنده «خلیفه الله» در روی زمین است.
دریغا که شرقی‌ها و مسلمانان و حتی برادران مغرب زمینی ما این داستان تراژدیک نینوا را به طور جدی و دقیق مطالعه و در آن به صورت اوپتیک نگاه نکرده‌اند. پس علامه می‌فرمایند که من یقین دارم موضوع حادثه نینوا اگر به طور دقیق و قابل تفاهم نوشته شود، امثال جلال‌الدین و ویکتورهوگو و شکسپیرها و پوشکین و تولستوی‌ها و… دست به هم بدهند؛ البته اگر پس از این پیدا شوند، می‌تواند پایدارترین آثار انسانی را از این منظره تاریخی شگفت‌انگیز به وجود آورد.

وجه‌الله (2)

امام حسین (ع) در کوتاهترین معرفی و بارزترین ارزش و مختصرترین کلام، فرزند علی‌بن ابی‌طالب است که عالم و آدم و خاتم عالم در وصف او سخن گفته‌اند. او همان صاحب نهج‌البلاغه است که دائرالمعارف فرهنگ عالم است. جهان شناس کامل فراتر از کلام بشر و فروتر از کلام خدا که در طرح مسائل و بحث‌ها همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت از هر پدیده محسوس و معقولی نمونه‌ای روشن و قابل درک در پیش چشم شنونده قرار می‌دهد. سپس آرام آرام او را با خود به سرمنزلی می‌برد که باید بدان برسد. به آستان خدا و آستان پروردگار یکتا. فرزند یگانه دخت پیامبر حضرت فاطمه زهرا(س) است. که افتخار عالم و آدم و فخر زنان و بشریت بوده و هست. او فرزند آگاهی و آزادی و زندگی برای زندگی است.3
اگر چه داستان کربلا دلخراش‌ترین حادثه‌هاست، اما استراتژی‌ترین حادثه نیز به شمار می‌رود. به این دلیل که نکات مهم این داستان ، قابل مقایسه با هیچ یک از حادثه‌های بشریت درطول تاریخ نیست. چرا که تماماً آگاهانه و با اختیار صورت پذیرفته است. داستان با عظمت علی اصغر (ع) یا ابوالفضل (ع) در کجای تاریخ اتفاق افتاده است؟ همه محققین و پژوهشگران به این اصل آگاهی و اختیار که با هدف عالی رخ داده است، فهم نظر و تآمل داند که هدف فقط خدا و پروردگار یکتا بوده و بس.
و بنابر تقریرات علامه استاد محمدتقی جعفری، اگر در مقابل 72 نفر، صد میلیون نفر دیگر هم می‌آمدند و حمله می‌کردند، سخن هدف‌گیری، آگاهی و اختیار همان بود. این حادثه با هیچ حادثه‌ای قابل مقایسه نیست. گفتیم که عمده عظمت حسین بن علی (ع) از این جهت است که پسر پیامبر (ص) بود و بدین خاطر همه می‌دانستند و می‌گفتند که حق ما نیست تو را بکشیم. حال این چه ستیزی بود که در این سی‌هزار نفر به وجود آمده بود؟ این محصول کدام فکر بود که می‌گفتند باید تو را بکشیم؟ مطالبی عنوان می‌کردند که خودشان هم قبول نداشتند. اما برای آنان عاملی برای کشتن بوده. استاد علامه جعفری به نقل از تاریخ طبری چنین بیان می‌دارد که: « و مکث مدلا (ساعه) طویلا من النهار… حسین (ع) مدتی طولانی از روز بر روی زمین مانده بود و از دنیا هم نرفته بود، اما کسی جسارت نمی‌کرد که او را بکشد این جریان در کجای دنیا نظیر دارد؟ همه نگاه می‌کردند که چه بگویند و اصلاً چه کار کنند؟ او هم همین‌طور مانده بود و نفس‌های آخر را می‌کشید حتی در تواریخ نقل است که شمر به ابو جنوب گفت برو جلو. [ابو جنوب] گفت: ای کاش این نیزه‌ای که در دستم است، شرایطی مهیا بود و من آن را در چشم تو فرو می‌کردم. اصلاً هر لحظه این حادثه و هر لحظه این داستان یک تحلیل خاص می‌خواهد. همان‌طور که ابن خلدون گفته است، حسین(ع) یگانه فرد آن روز در دنیا بود. ابن خلدون این را هم گفته است که حسین احساس کرد خروج بر یزید (و مبارزه با او) به جهت فاسق بودنش متعیّن و واجب است. مخصوصاً برای کسی که دارای توانایی برای قیام باشد و او درباره خود این شایستگی و قدرت را می‌دید و گمان وی از نظر شایستگی (برای زمامداری) و توانایی خود صحیح بود و بیش از آن بود که گمان می‌کرد. ولی گمان وی درباره قدرت خود چنان نبود که تصور می‌کرد می‌تواند با نیروی نظامی خویش در قیامش پیروز گردد. 4
ابن خلدون این مطلب را اشتباه گفته است. او متوجه نشده است که حسین بن علی (ع) بهتر از همه می‌دانست که در مقابل شوکت و جلال نیروی یزید نمی‌تواند به این زودی نیرویی جمع کند. منتهی حضرت فرمود که من می‌روم، اگر پیروز شدم، نحمدالله علی ذلک سپاس خدا را می‌گویم و اگر کشته شدم، من شهید «احدی الحسنیین 5» هستم. ای کاش ابن خلدون این مسأله را متوجه می‌شد. اما این سخن را ابن خلدون درست گفته است که: در این که حسین(ع) یگانه فرد دنیا در آن روز بود، هیچ جای تردیدی نیست و بالاتر از آن بود که خودش خیال می‌کرد. آیا برای شناخت شخصیت امام حسین (ع) نیازی به یزیدی‌ها بود؟6

پی‌نوشت‌ها:
گرد آورنده: سرهنگ صالح افشار تویسرکانی

1 ـ شرح مناقب محیی الدین عربی با تأمل و تلخیص، ص 82 الی 92
2 ـ از صالح افشار و مستفاد از افاضات علامه جعفری (ره) است که:
آنکس که زعرفان خدا آگاه است مانند حسین بنده درگاه است
چون نغمه «اینما تولّواـ شنود روی دل او فثمّ‌ وجه‌الله است
3 ـ امام حسین(ع) ، شهید فرهنگ پیشرو و انسانیت، ص 183
4 ـ مقدمه ابن خلدون ، ص 216
5 ـ یکی از دو نیکی؛ یا زندگی با کرامت و شرف و عزت و یا مرگ سرخ با افتخار و سربلندی 6 ـ در محضر حکیم، ص20

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید