رویکرد شناسی کلامی فلسفه ی قیام حسینی(1)

رویکرد شناسی کلامی فلسفه ی قیام حسینی(1)

نویسنده: محمد جعفری هرندی

چکیده

حماسه ی عاشورا پس از قرن ها، همچنان بر تارک تاریخ می درخشد و جان تشنه ی انسان های حقیقت جو را سیراب می سازد. این تأثیرگذاری شگرف، نشان از ژرفا و ابعاد و زوایای پیدا و پنهان بسیار در این رویداد عظیم دارد. در این میان، بعد عاطفی و حماسی این حادثه بیشتر مورد توجه قرار گرفته، گرچه در کنار آن، رویکرد تحلیلی نیز به تدریج جای خود را در منظومه ی فکری اندیشمندان، مورخان و مصلحان باز کرده است که در آن، افزون بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه نظاره می شود.
تحلیل عقلانی حادثه ی طفّ وقتی پذیرفتنی خواهد بود که بتوان میان عناصر و مؤلفه های گوناگون این رخداد سترگ، هماهنگی ایجاد کرد. و این مهم به ثمر نمی نشیند جز آنکه پیش از هر چیز، زمینه های کلامی و انگیزه های اعتقادی که امام را به سوی این حرکت سوق داد، مورد علاقه قرار گرفته و عناصر تاریخی، سیاسی و جامعه شناختی حادثه، در پرتو آن تحلیل شود.
این مقاله با رویکرد تحلیلی، به بیان دیدگاه های پنج گانه ی اندیشمندان شیعی در رویکرد کلامی به فلسفه ی قیام حسین بن علی(ع) پرداخته و با نقد و بررسی، به دیدگاه مختار خود می رسد.

مقدمه

واقعه ی عاشورا، رویدادی است که تاریخ اسلام و بلکه بشریت، همانندی برای آن سراغ ندارد. فرهنگ عاشورا ابعاد مختلفی دارد و از جنبه های گوناگون قابل تحلیل و بررسی است. در میان ابعاد گسترده ی این رویداد بزرگ، به بُعد عاطفی آن بیش از ابعاد دیگر عنایت شده است؛ اما در کنار این برخورد، به تدریج رویکرد تحلیلی به این واقعه نیز شکل گرفته است که در آن، افزون بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه نگاه می شود.
تحلیل عقلانی حادثه عاشورا هنگامی ارزشمند و ثمربخش است که بتوان بین عناصر و مؤلفه های گوناگون این رخداد، هماهنگی ایجاد کرد و با نگره ای جامع و کامل، برای آنها تبیینی معقول و پذیرفتنی ارائه نمود. این مهم وقتی ظهور می یابد که پیش از هر چیز، زمینه های کلامی و اعتقادی حرکت و قیام امام حسین(ع) به درستی مورد عنایت قرار گیرد، چرا که آن اصول و پیش فرض های کلامی، به مثابه ی زیرساخت آن تحلیل عقلانی، نقش مؤثری در بررسی عناصر تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی واقعه ی طفّ برعهده دارد.
از آن جا که در این عرصه، رهیافت های گوناگون و متضاد و در برخی موارد، مناقشه انگیزی وجود دارد، پژوهش حاضر در پی آن است که با نگاهی توصیفی ــ انتقادی به بررسی این آرا پرداخته، و مبانی و جوانب نهفته ی شان را تا حدودی نمایان سازد. بدیهی است در این راستا، نگارنده صرفاً به بیان رویکردهای کلامی این حادثه می پردازد و از پرداختن به دیگر عناصر فکری صاحب نظران درباره ی هزینه های تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی حادثه ی عاشورا می گذرد. به دیگر سخن، بحث حاضر در پی آن نیست که علل و عوامل وقوع این حادثه را که سرانجام به شهادت امام انجامید، بررسی کند، بلکه درصدد است از دیدگاه تحلیل گران، به بررسی انگیزه های اعتقادی و کلامی که امام را به این حرکت واداشته است، بپردازد.
نکته ی دیگر آنکه نقد و تحلیل مبانی کلامی یاد شده، نیازمند پژوهش های گسترده و عمیقی است که مجالی فراخ تر می طلبد؛ ولی از آن جا که نگارنده در این باره بی نظر نیست، به اختصار در هر مورد به داوری پرداخته است.
به اعتقاد نگارنده، پنج رهیافت کلامی مستقل و اصلی درباره ی واقعه ی عاشورا وجود دارد که در آثار مورخان، مقتل نویسان و تحلیل گران این واقعه به چشم می آید. در ادامه به بررسی و ارزیابی این دیدگاه ها خواهیم پرداخت.

دیدگاه اول: هدف قیام، تعبد به شهادت

براساس این برداشت، تعبد بر اجرای فرمان الاهی باعث شد تا امام از تسلیم و تعبد، پای در راه نهد و حرکت عاشورایی را آغاز کند. مشیت خدای تعالی بر این قرار گرفته است که حضرتش را در خون، غلتان، و خاندانش را اسیر دست دشمنان ببیند.(1) امام با آگاهی از این دستور، تمام هستی خویش را در طبق اخلاص نهاد و آن را بی چون و چرا تقدیم حضرت حق نمود. براساس این دیدگاه حرکت عاشورایی به دلیل آنکه سرانجامش در آغاز پیدا بود، در حوصله ی تدبیر و عقل نمی گنجد و راهی برای توجیه آن، جز تعبد نمی ماند.
می توان ادعا کرد که این دیدگاه، سنتی ترین دیدگاه درباره ی حادثه ی عاشورا است که از دیرباز مورد توجه بوده است. مرحوم کلینی در کتاب کافی حدیثی را با این مضمون نقل می کند امام حسین(ع) دستور محرمانه ی آسمانی داشت که برای کشته شدن حرکت کند.(2) با توجه به اینکه مرحوم کلینی در مقدمه ی کافی، تمام روایات کتاب را صحیح انگاشته است، استظهار می شود که ایشان به این دیدگاه گرایش داشته است.
سیدبن طاوس نیز در مقدمه ی لهوف پس از آنکه اخبار مربوط به شهادت امام را از پیش از واقعه ی کربلا می آورد، اشاره به اشکال کسانی می کند که نمی توانند شهادت را به مثابه ی یک سعادت درک کنند؛ کسانی که آن را تهلکه و خودکشی معنا کرده اند. وی در پاسخ به این اشکال، به روایتی از ابوایوب انصاری استناد می کند که آیه ی و لا تلقوا بأیدیکم إلی التَّهلکه را درست عکس این نظر تفسیر می کند.(3)
دربندی در اسرار الشهاده تصریح می کند که اگر امام مسلم را به کوفه می فرستند تا از مردم بیعت بگیرد و نیرو تهیه کند، برای این بوده است که این نیروهای چند هزار نفری نیز که مسلم تدارک می کند، در کربلا کشته شوند و به فیض شهادت برسند.(4)
یکی از نویسندگان معاصر نیز پس از آنکه فلسفه ی قیام را شهادت معرفی می کند،(5) در تأیید این برداشت، چنین می نویسد: «حسین(ع) می توانست پیروز شود، ولی پیروزی را کنار زد و شهادت را برگزید؛ چون پیروزی، درخشندگی شهادت را فاقد بود».(6)
به نظر می رسد برخی از روایات درباره ی حادثه ی عاشورا همچون تعبیر «إن الله شاء أن یراک قتیلاً»، صاحب نظران را بدین سو جهت داده است که امام و یارانش برای خودشان شهید شدند، یعنی چون به لحاظ معنوی، افرادی عالی مقام بودند و خداوند آنها را دوست می داشت، آنان را به سوی خود طلبید.

نقد و نظر

درباره ی این دیدگاه، نقدها و تحلیل های ذیل را می توان بیان کرد:
1.به نظر می رسد این برداشت بیشتر، از نگاه معنوی و عاطفی به حادثه ی عاشورا نشأت گرفته و نگره ی سیاسی و اجتماعی به آن واقعه ی عظیم را به کلی مغفول نهاده است. این ادعا که امام حسین(ع) براساس دستوری خاص و با تعبد به فرمان الاهی به استقبال شهادت رفته و تنها، همین انگیزه او را به حرکت و قیام واداشته است، با تکالیف اجتماعی و فردی که از سویی به واسطه ی جنبه ی بشری و از سوی دیگر به واسطه ی امامت متوجه ایشان بوده است، نمی سازد و نمی تواند برای دیگران معقول و پذیرفتنی باشد.(7)
2.این برداشت با بسیاری از بیانات و گفته های آن حضرت همخوانی ندارد. امام بارها قیام خود را در راستای اجرای عدالت، اصلاح امت پیامبر(ص) و مخالفت با حکومت یزید معرفی کرده که همه، انگیزه هایی معقول، فهمیدنی و عقلایی است؛ بنابراین، سخن از مصلحت خفی که در حوصله ی تدبیر و عقل نمی گنجد، سخنی بی دلیل است. البته در این شکی نیست که این حادثه بنابر اراده ی الاهی مقدر شده و از ناحیه ی عالم غیب، توجهی خاص به این حادثه بوده است و این عنایت خاص، پیش از قیام امام حسین(ع) و در نصوص بسیاری، مورد تأکید قرار گرفته است تا ارزش، اهمیت، عمق و تأثیر آن در حیات بشری بیشتر روشن شود؛ ولی این مطلب از جایگاه عقلانی آن نکاسته، آن را از دسترس فهم بشر خارج نمی سازد.(8)
3.این برداشت، واقعه ی عاشورا و رفتار امام را یک قصه ی غیرتربیتی برای بشر می نمایاند که نمی تواند و نمی باید الگوی رفتار سیاسی و اجتماعی مردم قرار گیرد.(9) به طور قطع، نمی توان این برداشت خشک و جامد را درست دانست و از آثار و پیامدهای اخلاقی، تربیتی و سیاسی آن رویداد سترگ چشم پوشید. استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می نویسد:
یکی از اموری که موجب می گردد داستان کربلا از مسیر خود منحرف گردد و و از حیّز استفاده و بهره برداری عامه ی مردم خارج شود و بالأخره، آن هدف کلی که از امر عزاداری آن حضرت در نظر است، منحرف گردد، این است که می گویند حرکت سیدالشهداء معلول یک دستور خصوصی و محرمانه به نحو قضیه ی شخصیه بوده است و دستوری خصوصی در خواب یا بیداری به آن حضرت داده شده است؛ زیرا اگر بنا شود که آن حضرت یک دستور خصوصی داشته که حرکت داده، دیگران نمی توانند او را مقتدا و امام خود در نظیر این عمل قرار دهند و نمی توان برای امام حسین(ع) مکتب قایل شد. برخلاف این که بگوییم: حرکت امام حسین(ع) از دستورهای کلی اسلام استنباط و استنتاج شد.(10)
همو در جای دیگر می گوید:
اینکه می گویند: عارفاً بحقه، معرفت امام لازم است برای این است که فلسفه ی امامت، پیشوایی و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام انسان مافوق است و نه مافوق انسان، و به همین دلیل می تواند سرمشق باشد. اگر مافوق انسان می بود، به هیچ وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت ها و حادثه ها را جنبه ی اعجاز آمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم. برای سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحیح لازم است؛ اما اطلاعات غلط و تحریف شده، نتیجه ی معکوس می دهد و به هیچ وجه الهام بخش نیکی ها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود.(11)
4.نکته ی دیگر که در تحلیل و نقد این رویکرد، لازم به ذکر است، آنکه برخی از مخالفان این رویکرد، در ردّ آن بسیار کوشیده اند که علم غیب امام را به گونه ای مخدوش ساخته یا آن را مسکوت گذارند.
از نظر این دسته، روایاتی که به برخی از آن ها اشاره کرده ایم به لحاظ سند یا دلالت، قابل تأمل اند.(12) آنها از این رهگذر به این نتیجه می رسند که چون امام به پایان این حرکت و قیام علم نداشته و از شهادت خویش در این راه خبر نداشته است، پس نمی توان ادعا کرد که امام به قصد شهادت حرکت کرده است.
به نظر می رسد، این پاسخ در نقد رویکرد اول صائب و استوار نباشد؛ زیرا راه آگاهی از پایان کار در قصه ی امام حسین(ع) منحصر در علم امامت نیست، بلکه از پیشگویی های رسول اکرم(ص) و حضرت امیر(ع) نیز می توان به آن دست یافت. از این رو، توفیق نظریه ی تعبد، در گرو اتخاذ موضعی کلامی درباره ی علم امام، و در انحصار آن نیست.(13) در تحلیل دیدگاه چهارم، باز به این بحث نظری خواهیم داشت.
در پایان این بخش، این تذکر ضروری می نماید که به اعتقاد نگارنده، آن دسته از صاحب نظران که معتقدند امام به قصد شهادت حرکت کرد تا با شهادت خود موجب بیداری امت اسلامی گردد و پایه های حکومت یزید را به لرزه درآورد، در دیدگاه اول نمی گنجند و با طرف داران نظریه ی تعبد هم نظر نیستند. آنان با این تحلیل، به حرکت امام صبغه ای عقلانی می دهند و در همین جا، خود را از مدافعان دیدگاه اول جدا می سازند. از نظر نگارنده، می توان این دسته از تحلیل گران عاشورا را ــ که کم تعداد هم نیستند ــ در دیدگاه دیگری گنجاند که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

پی نوشت:

1.ان الله شاء ان یراک قتیلاً…و ان براهنّ سبایا.(ر.ک: محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع)، ص 64) این روایت عمده ترین دلیلی است که طرفداران این نظر بدان تمسک می جویند.
2.محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 280ــ281.
3.سیدابن طاووس، الهوف علی قتلی الطفوف، به کوشش سید محمد صحفی، ص 16ــ 17.
4.فاضل دربندی، اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، ج 1، ص 57.
5.سیدرضا صدر، پیشوای شهیدان، ص 8.
6.همان، ص 88.
7.ر.ک: سید محمود الهاشمی، محاضرات فی الثووره الحسینیه، ص 32ــ 35.
8.همان، ص 49.
9.برای مطالعه نمونه ای از این نوع برداشت ر.ک: ابوالفضل قمی، مقصد الحسین(ع)، ص 9ــ10.
10.مرتضی مطهری، حماسه ی حسینی، ج 3، ص 84.
11.همان، ص 292.
12.این تلقی عمدتاً از سوی طرفداران دیدگاه چهارم ارائه می گردد. برای نمونه(ر.ک: نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 367، 438.
13.مهدی علیزاده سورکی، نظریه های عاشورا، ص 17.

منبع: نشریه معرفت کلامی شماره 1

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید