دومین پیشوای شیعیان در 21 رمضان سال چهلم هجری عهده دار امامت مسلمین گردید. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله بارها سبط اکبر خویش را با نام و نشان در ردیف جانشینان دوازده گانه خود معرفی کرده بود.(1) و در روایتی مشهور که درمآخذ فراوانی آمده است، با اشاره به او و برادرش امام حسین علیه السلام فرمود:
«ابنای هذان امامان قاما او قعدا»(2)
این دو فرزندم امام هستند چه قیام کنند، چه قعود.
امام حسن (علیه السلام) در برابر معاویه
علاوه بر این حضرت امیر علیه السلام در روز جمعه ای به خاطر کسالتی که داشت فرزندش حسن علیه السلام را مأمور کرد تا بر مردم نماز گزارد(3) و در واپسین لحظات زندگی، او را وصی خود قرار داد و دیگر فرزندان و بزرگان خاندانش و نیز رؤسای شیعه را بر این امر گواه گرفت و فرمود:
پسرم! رسول خدا صلی الله علیه و اله به من فرمان داده است که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم.(4)
مراسم بیعت
امام حسن علیه السلام پس از فراغت از مراسم تجهیز و دفن پدر بزرگوارش به مسجد رفت و در حضور انبوه مردم عزادار بر منبر برآمد و ضمن اعلام خبر شهادت امیرمؤمنان علیه السلام و بیان شمه ای از فضائل آن حضرت، به معرفی خویش پرداخت و خود را عضو خاندانی دانست که خداوند در کتاب خود، مودت و محبت آنان را بر همگان واجب دانسته و فرموده است:
«قل لا اسألکم علیه اجرا الا الموده فی القربی»(5)
بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوستی نزدیکانم.
سخنان امام علیه السلام حاضران را تحت تأثیر قرار داد و زمینه ی بیعت آنان را با فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله فراهم ساخت؛ از این رو به محض آنکه عبدالله بن عباس بپا خاست و مردم را به بیعت وی فراخواند، همگان دعوت او را پذیرفتند؛ گروه گروه به آن حضرت روی آورده با وی بیعت کردند.(6)
با پخش خبر بیعت کوفیان با امام مجتبی علیه السلام در دیگر شهرها، همچون بصره، مدائن، حجاز، یمن و فارس، مردم آن سامان نیز با کوفیان در بیعت با امام حسن علیه السلام هماهنگ شدند.(7) بدین ترتیب، دومین پیشوای شیعیان با بیعت عمومی و اختیاری مردم به ویژه بزرگان و زبدگان مهاجر و انصار بر کرسی خلافت الهی تکیه زد و زمام امور مسلمانان را به دست گرفت.
امام علیه السلام در نخستین اقدامات، به تدبیر امور اداری و سیاسی مملکت اسلامی پرداخت. ضمن نصب یا ابقای کارگزاران بر مناصب دولتی، دستورها و رهنمودهای لازم را به آنها داد.(8)
شرایط سیاسی آغاز امامت
امام حسن علیه السلام مسؤولیت زمامداری را درشرایطی نامساعد، جوی مضطرب و فضایی مسموم برعهده گرفت. وی برای سامان دادن امور کشور و رویارویی با دشمنان بویژه باند «قاسطین» بیش از هرجا می باید روی کوفه حساب باز می کرد؛ در حالی که آسمان کوفه به دنبال جنگهای جمل، صفین و نهروان که هر سه در نزدیکی آن و با شرکت گسترده ی نیروهای کوفی در جبهه ی امام علی علیه السلام ـ رخ داده بود، همچنان گرفته، غمبار و تاریک و فضایش آغشته به وسوسه ها و نگرانیها بود.
بازماندگان کشته های جنگ های یاد شده که عمدتا در کوفه می زیستند، در انتظار فرصتی بودند که انتقام کشتگان خود را بگیرند. عامه مردم، حتی بسیاری از آنان که دست بیعت به فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله داده بودند، به مکتبی بودن مبارزه و اهداف عالی آن ایمان استواری نداشتند و شاید بدین امید در آغاز به آن حضرت روی آوردند که بتوانند از این طریق، راهی به تأمین خواسته های نفسانی خود بیابند. جناح های مخالف نیز شاید با همین هدف به امام علیه السلام نزدیک شدند و چون در عمل با ناکامی مواجه گشتند، چهره ی خود را علنی کرده یکی پس از دیگری امام علیه السلام را تنها گذاشتند؛ درست همان موضعی که پیش از این با پدرش اتخاذ کرده بودند.
مورخان و تحلیلگران، مردم کوفه و اجتماع کنندگان گرد امام حسن علیه السلام را از نظر فکری، اعتقادی و سیاسی به چند گروه تقسیم کرده اند:
ـ امویان: که از وابستگان و هواداران عثمان و معاویه بودند. اینان در خفا با شام سر و سر داشتند و معاویه را تشویق می کردند که به کوفه یورش برد و آنان قول هر نوع همکاری را به وی داده بودند.
ـ خوارج: اینان، هم با معاویه دشمنی داشتند، هم با امیرمؤمنان علیه السلام ؛ و به حکومت عراق به همان دید می نگریستند که به حکومت شام؛ لیکن پس از به شهادت رساندن امیرمؤمنان علیه السلام نوبت معاویه بود؛ از این رو آنان که به تنهایی توانایی رویارویی با حکومت شام را نداشتند سعی کردند با پیوستن به جبهه ی امام حسن علیه السلام و تقویت آن، به هدف خود دست یابند و در مرحله ی بعد به براندازی حکومت امام مجتبی علیه السلام بپردازند.
پیروان: توده ی انبوهی از مردم کوفه را پیروان فرومایه و بی انگیزه تشکیل می داد. اینان به خاطر نداشتن خط مشی فکری و سیاسی مستقل، همواره از جریانات حاکم متأثر می شدند. بعضی از آنان که از نژاد بردگان و موالی ـ بودند و به گفته ی طبری بیست هزار مرد مسلح کوفی را تشکیل می دادندـ(9) به هیچ اصلی پایبند نبودند و حاضر بودند در برابر پول و مقام به هر جنایتی دست بزنند. جمعی دیگر، کورکورانه و بدون اراده، پیرو رؤسای قبائل خود بودند و محرک آنان در حمایت از جریانی، عصبیت قومی و قبیله ای بود نه بینش و آگاهی.
شیعیان: که نسبت به گروههای دیگر جمع محدودتری را تشکیل می دادند و در میان آنان تعدادی از بازماندگان مهاجر و انصار نیز به چشم می خورد.(10)
در چنین جو آشفته و آکنده از گرایش ها و عقاید گوناگون، فرجام کار از دید امام حسن علیه السلام پنهان نبود، لیکن از آنجا که از یک طرف از جانب پیامبر صلی الله علیه و اله و علی علیه السلام بر این مقام منصوب شده بود، از سوی دیگر، آمادگی و بیعت مردم، حجت را بر ظاهر بر او تمام کرده بود، زمام امور را به دست گرفت و در آن موقعیت بحرانی به قدری حکیمانه و واقع بینانه عمل کرد که بهتر از آن در چنان وضعی امکان نداشت:
ـ حقوق جنگجویان را به دو برابر افزایش داد.(11)
ـ به تجهیز لشکر و سپاه علیه معاویه پرداخت.
ـ دستور داد دو تن از جاسوسان معاویه را که دستگیر کرده بودند اعدام کنند.(12)
ـ در پیش از نبرد با معاویه با نوشتن نامه و فرستادن پیغام، هشدارهای لازم را به وی داد و او را از آشوب و فتنه برحذر داشت.
آن حضرت «حرب بن عبدالله ازدی» را همراه نامه ای هشدار دهنده نزد معاویه فرستاد. در قسمتی از نامه ی امام علیه السلام به معاویه آمده است:
امروز جای دارد هرکسی از دست اندازی تو به منصبی که شایستگی آن را نداری، تعجب کند؛ زیرا نه فضیلتی در دین داری و نه اثر نیک و پسندیده ای در اسلام. (و بالاتر آن که) تو فرزند حزبی از احزاب (مخاصم) و زاده دشمن ترین افراد قریش با رسول خدا صلی الله علیه و اله و قرآن هستی.
خداوند شرت را کفایت خواهد کرد و به زودی بر او وارد می شوی و خواهی دید که عاقبت از آن کیست.
سماجت در راه باطل را فروگذار و همچون مردم دیگر با من بیعت کن؛ زیرا خوب می دانی که من برای خلافت از تو شایسته ترم. از خدا بترس و طغیان و سرکشی را فروگذار و خون مسلمانان را مریز!… و چنانچه جز به ادامه گمراهی و ستیزه گری، تن در ندهی، با مسلمانان به سراغت آمده، محاکمه ات خواهم کرد.(13)
واکنش معاویه
معاویه با شناختی که از امام حسن علیه السلام داشت و می دانست آن حضرت در همه مسائل از جمله مسائل حکومتی و نبرد با ستمگران و سرکشان از سیره جدش رسول خدا صلی الله علیه و اله و پدرش امیر مؤمنان علیه السلام عدول نخواهد کرد، از همان آغاز در جهت رویارویی با آن حضرت به برنامه ریزی پرداخت و پس از مشورت با سیاستمداران و صاحبنظران، تصمیمات زیر را به اجرا گذاشت.
1ـ با امام حسن علیه السلام از موضع قدرت برخورد کرد و پاسخ نامه های آن حضرت را با همان شدت و تندی و لحن هشدار دهنده و تهدیدکننده ای که در نامه های فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله به وی بود، داد. لحن یک از نامه هایش چنین است:
بپرهیز از این که مرگت به دست سفلگان مردم باشد و نومید باش از اینکه بتوانی در ما عیب و نقص بیابی. و چنانچه از موضع خویش دست برداشته با من بیعت کنی به آنچه وعده داده ام وفا کرده خلافت را به تو واگذار خواهم کرد.(14)
و آخرین پاسخی که به فرستادگان امام حسین علیه السلام داد این بود که: «برگردید! میان ما و شما جز شمشیر نیست.»(15)
2ـ اعزام جاسوس و نیروهای اطلاعاتی به قلمرو حکومت امام حسن علیه السلام بویژه کوفه و بصره تا معاویه را نسبت به میزان وفاداری مردم به امام علیه السلام مطلع سازند و نیز در میان مردم به سمپاشی بپردازند.
3ـ ارسال نامه هایی برای بزرگان عرب و رؤسای قبایل و تطمیع آنها با رشوه های کلان و وعده مناصب دولتی. انجام این سیاست موکول به وصول گزارش جاسوسان اعزامی شد.
4ـ بسیج نیرو و گردآوری سپاه به منظور دست اندازی و تجاوز به قلب سرزمین های اسلامی تحت قلمرو امام علیه السلام. معاویه در نامه ای به کارگزاران خویش ضمن ابراز خوشحالی از شهادت حضرت علی علیه السلام و نابسامانی اوضاع کوفه و پراکندگی یاران امام و اعلام وفاداری اشراف کوفه نسبت به حکومت شام، از آنان خواست همراه سپاهشان به سوی وی حرکت کنند که زمان انتقام فرا رسیده است. معاویه پس از گردآوری نیروی لازم در پیش روی به سوی عراق تا پل منبج (16) رسید.(17)
اعلام جهاد
امام مجتبی علیه السلام با هشیاری، مراقب توطئه های معاویه بود. جاسوسان معاویه توسط نیروهای اطلاعاتی عراق شناسایی و دستگیر شدند. حمیری را نزد امام علیه السلام آوردند. امام دستور قتل او را صادر کرد. دیگری نیز نزد عبدالله بن عباس، حاکم بصره برده و به فرمان وی اعلام شد.(18)
امام پس از این اقدام، نامه هشداردهنده و تهدیدآمیزی به معاویه نوشت و او را از پیامدهای سرکشی برحذر داشت. لیکن او می دانست که معاویه کسی نیست که با این هشدارها به حق بازگردد؛ از این رو پس از آگاهی از خبر تجاوز معاویه به قلمرو حکومت خود، اعلام جهاد کرد. حجر بن عدی را به سوی فرمانداران و کارگزاران خود در شهرها فرستاد تا فرمان جهاد را به آنان برساند. خود حضرت نیز در کوفه به بسیج مردم پرداخت و آنان را به جهاد دعوت کرد. در قسمتی از خطابه امام علیه السلام آمده است:
همانا خداوند جهاد را بر بندگان واجب کرد و آن را برای شما «کره» نامید.(19) و شما ای مردم، به آنچه دوست می دارید نمی رسید مگر در پرتو پایداری و صبر بر آنچه ناخوشایند می پندارید. شنیده ام معاویه پس از اطلاع از تصمیم ما بر جنگ، بدین سوی راه افتاده است. پس شما نیز به اردوگاهتان در «نخیله» درآیید.
سخنان امام بیانگر نگرانی آن حضرت از سستی مردم است. هیچ کس در پاسخ دعوت امام علیه السلام سخن نگفت. عدی بن حاتم از سکوت مردم برآشفت و در یک سخنرانی مهیج ضمن نکوهش مردم بر سکوت، آنان را به یاری امام مجتبی علیه السلام فراخواند و گفت:
چه رفتار زشتی! چرا به پیشوا و فرزند پیامبرتان پاسخ نمی دهید؟! … مگر از خشم خدا نمی ترسید و از ننگ و عار نمی هراسید؟
آنگاه خطاب به امام علیه السلام گفت: سخنان شما را شنیدیم و با جان و دل به فرمانیم و افزود من هم اکنون به «نخیله» می روم هرکس مایل است به من بپیوندد. قیس بن سعد، معقل بن قیس و زیاد بن صعصعه نیز با سخنرانی های شورانگیز خود مردم را به جنگ ترغیب نمودند. آنگاه همه به اردوگاه رفتند.(20)
امام علیه السلام پس از آن که «مغیره بن نوفل» را به سمت فرمانداری کوفه گماشت و به وی دستور داد تا مردم را بسیج کرده به اردوگاه اعزام کند، خود همراه نیروها به «نخیله» رفت(21) و ده روز درآنجا ماند. در این مدت تنها چهار هزار نفر گرد آمدند. امام علیه السلام به کوفه بازگشت تا باقی مانده نیروها را بسیج کند. در خطبه ای که بدین منظور ایراد کرده آمده است:
شگفتا از گروهی که نه شرم دارند نه دین. اگر من حکومت را به معاویه واگذار کنم، به خدا سوگند، هیچگاه با وجود بنی امیه، روی رستگاری را نخواهید دید… . (22)
تعداد کسانی که پس از این سخنرانی به امام علیه السلام پیوستند به طور دقیق معلوم نیست. آنچه مشخص است رقم دوازده هزار نفری لشکر پیشگام امام حسن علیه السلام به فرماندهی «عبیدالله بن عباس» است.(23) به نظر می رسد اینان بازماندگان همان چهل هزار نیروی فراهم آمده توسط امیرمؤمنان علیه السلام پس از شکست مذاکرات حکمین برای حمله به شام بود که دعوت امام حسن علیه السلام را پاسخ گفتند و بقیه سرپیچی کردند.
از برخی منابع دیگر برمی آید که علاوه بر دوازده هزار نفر مقدمه لشکر، کوفه چهار هزار سرباز دیگر روانه جنگ کرده است.(24) اگر بر این تعداد، نیروهای پراکنده ای را که در ظرف اقامت سه روزه امام علیه السلام در دیر عبدالرحمان به وی پیوسته اند، بیفزاییم، سپاه امام بالغ بر بیست هزار نفر می شود.(25)
روحیه سپاه
نیروی نظامی، ستون خیمه حکومت، پاسدار حریم دولت و ملت از تجاوز بیگانه و حافظ امنیت و استقلال کشور است. انجام این رسالت در صورتی امکان پذیر است که به نظام حاکم و رهبری آن، ایمان و اعتقاد راسخ داشته باشد و با جدیت و خلوص در ایفای رسالتش بکوشد.
متأسفانه ارتش عراق ـ که برای نبرد با معاویه بسیج شده بود ـ فاقد این ویژگی اساسی بود. روحیه مردم عراق پس از ماجرای حکمیت سخت خدشه دار شده بود؛ خستگی از جنگ، تحمل خسارتهای جانی و مالی سه جنگ جمل، صفین و نهروان، خیانت ابوموسی اشعری و رسمیت پیدا کردن حکومت معاویه در شام و … همه از عواملی بود که بر تزلزل روحیه نیروها می افزود. در کنار این عوامل، گرایشهای فکری گوناگون در میان سپاهیان که پیش از این اشاره کردیم. موقعیت سیاسی امام مجتبی علیه السلام و اندیشه حکومتی آن حضرت را نزد نیروها تضعیف می کرد. بسیاری از آنان اسلام و امام را وسیله ای برای تأمین منافع مادی خود می شناختند، وگرنه اعتقادی به راه و آرمان آن حضرت نداشتند. در عین حال وقتی به سلطه معاویه بر عراق می اندیشیدند تنشان به لرزه می افتاد.
در این فضای فکری و سیاسی، طبیعی بود که دعوت امام مجتبی علیه السلام به جهاد با استقبال رو به رو نشود و آنها هم که پذیرای دعوت شدند ـ جز تعداد اندکی ـ انگیزه های غیر خالصانه داشتند که حوادث بعدی این مسأله را روشن کرد.
خیانت خواص
در فضای غبارآلود و غمبار جامعه آن روز عراق، اگر خواص ـ که اهل بصیرت و صاحبنظر در مسائل سیاسی و فرهنگی بودند ـ در هر مرحله به وظیفه خویش عمل می کردند، توده مردم «عوام» در پی آنان راه می افتادند و در نهایت سرنوشت جامعه بگونه ای دیگر رقم می خورد. خواص جبهه حق در دوران امامت امام مجتبی علیه السلام دو گروه بودند: گروه نخست افرادی بودند که امام علیه السلام و سیاست های آن حضرت را در جایگاه امامت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و اله قبول داشته و تا پای جان حاضر به جانبداری از وی بودند.
این گروه بسیار اندک بودند و جمعشان به افرادی همچون حجر بن عدی، عدی بن حاتم طایی، قیس بن سعد، معقل بن قیس، زیاد بن صعصعه، عبدالله بن عباس و سعید بن قیس محدود می شد.
اینان در بسیج نیروها و سامان دادن به ارتش عراق و حرکت به سمت جبهه ی نبرد نقش فعال داشتند. در پی سخنرانی عدی، قیس، معقل و زیاد بود که سپاهی عظیم در نخیله فراهم آمد.
یعقوبی می نویسد: قبیله طی هزار جنگجو داشت که از فرمان عدی سرنمی پیچیدند.(26)
گروه دوم که اکثریت خواص جبهه ی حق را تشکیل می دادند افرادی بودند که به امام و آرمانهای امامت ایمان و اعتقاد راسخ نداشتند. منافع مادی و مصالح گروهی و قومی، قوی ترین انگیزه آنان از شرکت در جبهه امامت بود. آنان تا آنجا از امام جانبداری می کردند که منافعشان به خطر نیفتد. در هر رویدادی سعی می کردند امام را همراه خود کنند. حتی در جریان بیعت، کسانی از اینان اصرار داشتند در شرایط بیعت، جنگ با ستمگران را بگنجانند؛ به این معنا که ما بر سر نبرد با معاویه بیعت می کنیم.لیکن امام مجتبی علیه السلام حاضر به پذیرش این شرط نشد و فرمود با آنان بیعت می کند به این شرط که با هرکس جنگید بجنگند و با هر کس به مسالمت برخورد کرد با مسالمت برخورد کنند.(27)
عدم پذیرش این شرط از سوی امام به معنای ناخشنودی آن حضرت از جنگ با معاویه نبود؛ بلکه هدف اصلی، حفظ اقتدار مقام امامت بود. زمامدار باید در امر مهمی همچون جنگ و صلح مختار باشد.
کوتاهی خواص در حمایت از امام زمانشان ازآغاز خلافت حسن بن علی علیه السلام مشهود بود؛ لیکن در جریان عزیمت به جبهه نبرد با معاویه تبدیل به خیانت آشکار شد. در شرایطی که نیروهای شام تا سرزمین های «مسکن» پیش آمده بودند، امام حسن علیه السلام دوازده هزار نفر از نیروها را به فرماندهی «عبیدالله بن عباس» به رویارویی آنان فرستاد.
انتخاب عبیدالله بدین جهت بود که وی علاوه بر توانایی و کفایت، از خویشان امام به شمار می رفت. افزون بر آن، سینه ای پر کینه از معاویه داشت؛ زیرا چندی پیش دو تن از فرزندانش توسط بسر بن ارطاه، فرمانده خونخوار معاویه کشته شده بودند. در عین حال، امام علیه السلام احتیاط را از دست نداد و دو معاون برای وی برگزید. یکی قیس بن سعد و دیگری سعید بن قیس.
عبیدالله پیش رفت و در مقابل نیروهای شامی موضع گرفت. معاویه لشکری به جنگ وی فرستاد ولی مجبور به عقب نشینی شد. معاویه پس از این زورآزمایی ابتدایی درصدد تکرار تجربه صفین و اعمال نیرنگ برآمد. چون شب شد پیکی نزد عبیدالله فرستاد که حسن بن علی به من پیشنهاد صلح داده و امر خلافت را به من واگذار کرده است و تو نیز اگر تحت فرمان من درآیی فرمانروا خواهی بود و یک میلیون درهم به تو خواهم داد که نیمی از آن را هم اکنون می پردازم و نیم دیگر را پس از ورود به کوفه.
عبیدالله فریفته هدایا و وعده های معاویه شد و شبانه همراه گروه زیادی به معاویه پیوست.(28)
همزمان با خیانت عبیدالله، شاهد خیانت بعضی دیگر از خواص در جبهه ساباط مدائن هستیم. معاویه همزمان با اعمال نیرنگ در جبهه مسکن، نمایندگانی به ساباط فرستاد تا درباره صلح با امام حسن علیه السلام گفت و گو کنند. وقتی آنان دست خالی از خیمه ی امام بازگشتند، برای تحریک خوارج، بلند ـ بگونه ای که مردم بشنوند ـ می گفتند: خدا به وسیله فرزند پیامبر، خون مردم را حفظ کرده فتنه را خوابانید و آرزوی صلح را برآورده ساخت.
این سخنان سپاه را مضطرب کرد و آنان را علیه امام حسن علیه السلام برانگیخت به حدی که بر او شورش کرده، آنچه در خیمه اش بود غارت نمودند. شیعیان، امام را در میان خود گرفته از معرکه دور کردند. با این حال جراح بن سنان یکی از سران خوارج با این فریاد که تو همانند پدرت مشرک شده ای ضربتی بر ران امام علیه السلام زد و او را مجروح کرد.(29)
——————————————–
پی نوشت :
1- برای نمونه رجوع کنید به فوائد السمطین، ج 2، صص 134 و 137.
2- ر.ک: ارشاد مفید، ص 199؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 367؛ علل الشرایع، ج 1، ص 211؛ کشف الغمه، ج 1، ص 533 و بحارالانوار، ج 44، ص 2 با اندکی اختلاف در عبارت در جمله نخست روایت.
3- مروج الذهب، ج 2، ص 431.
4- کافی، ج 1، ص 297.
5- شوری (42)، آیه ی 23.
6- ارشاد، ص 188.
7- ر.ک: صلح الحسن، ص 58.
8- ارشاد، ص 188.
9- صلح الحسن، ص 72.
10- برای آشنایی بیشتر با این گروهها رجوع کنید به صلح الحسن، ص 68-73.
11- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید ج 16، ص 33.
12- برای آگاهی از تفصیل این جریان رجوع کنید به ارشاد، ص 188.
13- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 34.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 37.
15- همان، ص 26.
16- شهر قدیمی بزرگی بوده که تا فرات سه فرسخ و تا حلب ده فرسخ فاصله داشته است (معجم البلدان، ج 5، ص 205).
17- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 38 و مقاتل الطالبیین، ص 39.
18- ر.ک: حیاه الامام الحسن بن علی علیه السلام، ج 2، ص 46 و ارشاد، ص 188.
19- اشاره به آیه 214 از سوره بقره است: «کتب علیکم القتال و هو کره لکم».
20- ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص 39.
21- همان، ص 40.
22- بحارالانوار، ج 44، ص 44.
23- ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص 40 و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 40.
24- الخرایج و الجرایح، ص 238 به نقل صلح الحسن، ص 114.
25- ر.ک: صلح الحسن، صص 114 و 123.
26- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 140 به نقل از تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 181.
27- ر.ک: کامل ابن اثیر، ج 3، ص 402؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 29 و ترجمه الامام الحسن من تاریخ دمشق، ص 174.
28- یعقوبی در ج2، ص 214 تاریخ خود نوشته عبیدالله با هشت هزار نفر از نیروهایش به معاویه پیوستند.
29- ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 215 و ارشاد، ص 190.
منبع:کتاب تاریخ تحلیلی پیشوایان علیهم السلام /س