جامعیّت قرآن از نگاه احادیث

جامعیّت قرآن از نگاه احادیث

نویسنده:اصغر هادوى کاشانى

مقدمه
بحث در مورد جامعیّت قرآن، از دیرباز تاکنون مورد توجه مفسّران و قرآن پژوهان بوده است و با توجه به تصریح قرآن در خصوص اصل جامعیّت، همگان آن را پذیرفته اند؛ گرچه درباره محدوده آن اختلاف کرده اند. عدّه اى قائل به جامعیت مطلق قرآن شده اند و نتیجه گرفته اند که در قرآن، تمام آنچه که مى توان نوعى ادراک و فهم به آن پیدا نمود ، وجود دارد ؛ هرچند عقل و درک ما از شناختن آن قاصر است. سیوطى پس از برشمردن جمعى از علوم که از قرآن استنباط مى گردد ، مى نویسد:
علوم دیگرى را نیز در بر دارد ، از جمله: طب ، مناظره ، هندسه ، جبر و مقابله ، نجوم و غیر اینها. [1] غزالى در«احیاءالعلوم» و«جواهر القرآن) [2] ، زرکشى در«البرهان) [3] و شمارى دیگر این نظریه را پذیرفته اند؛ البته زرکشى ، مراد از تمام علوم را اصول کلّى آنها مى داند.
در مقابل دیدگاه اول ،گروهى معتقدند اگر هم بحثى از علوم(غیر از علم دین) در قرآن آمده ، فقط جنبه هدایتى و تربیتى آن مورد نظر بوده است. براى نمونه مى توان از شاطبى و دکتر ذهبى‌ [4] و علامه طباطبایى نام برد. علامه طباطبایى مى فرماید:
چون قرآن کریم کتاب هدایت است و جز این ، کارى ندارد ، لذا ظاهرا مراد از«کلّ شى‌ء» همه آن چیزهایى است که برگشتش به هدایت است ، از معارف حقیقیه مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و مواعظى که مردم در هدایت و راه یافتنشان به آن محتاجند ؛ و قرآن ، تبیان همه اینهاست. [5] در بررسى دیدگاههاى دو طرف ، استناد به مجموعه روایات ، کمتر به چشم مى خورد و مهمترین دلیل آنها آیه معروف «تبیانا لکل شى‌ء) [6] است که هر کس در تفسیر آن ، یار ظنّ خویش گردیده است. در این نوشتار، تا آنجا که امکان داشته است ، روایات مربوط به این بحث ، جمع آورى و به پنج دسته تقسیم شده و معناى جامعیّت و شرط آن ، روشن گردیده
است و در نهایت ، دسته ششم روایات آورده شده که در سبک و سیاق پنج دسته اول نیست ؛ بلکه نشان مى دهد که سنّت هم باید در کنار قرآن باشد ، تا بیان کننده و روشنگر جامعیّت قرآن باشد؛ گرچه همان طور که بعدا نشان خواهیم داد ، از گروه پنجم روایات هم مى توان این مطلب را فهمید ؛ ولى در گروه ششم ، به لزوم همراهى کتاب و سنّت براى انتقال مفاهیم ، تصریح گردیده است.
قبل از ورود به بحث، تذکّر چند نکته ضرورى است:
اولا: یکى از معدود ابواب حدیثى که در بین روایات موجود در آنها تعارضى وجود ندارد، همین بحث جامعیت قرآن است و اگر در ظاهر هم اختلافى باشد، به راحتى جمع عرفى بین آنها صورت مى گیرد.
ثانیا: از کنار هم قرار دادن روایات، به تدریج معناى«جامعیت» روشن خواهد شد.
ثالثا: همه روایات مرتبط با موضوع جامعیت رآن، در این نوشتار نیامده اند؛ ولى سعى شده است که سند روایات نیز ملاحظه شوند و روایات قوى تر مورد استشهاد قرار گیرند.

دسته اول:
در این دسته، روایاتى است که دلالت دارند «تمام علوم و احتیاجات انسان، در قرآن وجود دارد»:
1- به عنوان نمونه، امام صادق(علیه السلام) قسم خوردند که هیچ گاه انسان در حسرت نخواهد بود که چرا فلان مطلب در قرآن وجود ندارد:
إنّ اللّه عزّوجلّ أنزل فى القرآن «تبیانا لکلّ شى‌ء» حتى واللّه ما ترک شیئا یحتاج الیه العبد، حتى واللّه ما یستطیع عبد أن یقول«لوکان فى القرآن هذا» الاّ و قد أنزله الله فیه؛ [7] خداوند آیه«تبیانا لکل شى‌ء» را نازل کرد و به خدا قسم از آنچه انسان به آن نیاز دارد فروگذار نکرد و به خدا قسم هیچ کس قادر نیست بگوید«اى کاش فلان مطلب در قرآن وجود داشت»؛ زیرا هر آنچه انسان نیاز داشته باشد، خداوند در مورد آن، آیه اى نازل کرده است.
2- امام باقر(علیه السلام) همین مضمون را با اندکى تفاوت بیان فرموده‌اند:
إن اللّه تبارک و تعالى لم یدع شیئا تحتاج الیه الامّه الى یوم القیامه الاّ أنزله فى کتابه؛ [8] خداوند آنچه را که امّت تا روز قیامت بدان احتیاج دارند، در قرآن آورده و براى رسولش بیان فرموده است.
3- سماعهبن مهران از امام کاظم(علیه السلام) سؤال مى کند:«آیا پیامبر(صلی الله علیه واله)، در زمان خود، آنچه را که مردم احتیاج داشتند بیان فرمود؟» حضرت، علاوه بر آنکه جواب مثبت دادند، اضافه کردند:«بله؛ آنچه را تا روز قیامت، مردم نیاز دارند بیان کرده است»:
أصلحک اللّه، أتى رسول اللّه الناس بما یکتفون به فى عهده؟ قال: نعم و ما یحتاجون الیه الى یوم القیامه. [9] 4- امام على(علیه السلام) در بیانى که در مورد اختلاف علما در فتواست، فرمود:
أم أنزل اللّه دینا ناقصا فاستعان بهم على اتمامه، أم کانوا شرکاء فلهم أن یقولوا و علیه أن یرضى، أم أنزل اللّه دینا تامّا فقصر الرسول(صلی الله علیه واله) على تبلیغه و أدائه، واللّه سبحانه یقول«ما فرّطنا فى الکتاب من شى‌ء» و «فیه تبیان کلّ شى‌ء»؛ [10] أیا خداوند، دین ناقص فرستاده و از این عالمان در تکمیل آن یارى خواسته؟ یا اینان شرکاى اویند و حق دارند بگویند و باید خشنود باشد از راهى که آنان مى پویند؟ یا دینى که خدا فرستاده، تمام بوده و پیامبر(صلی الله علیه واله) در رساندن آن کوتاهى نموده؟ در حالى که خداوند سبحان گوید: «فرو نگذاشتیم در کتاب، چیزى را» و گوید که «در آن، بیان هر چیزى هست».
اضافه بر این چهار مورد که نقل شد، روایاتى دیگر نیز به همین مضمون وارد شده است. [11] نتیجه این دسته روایات که ائمه به طور مطلق فرموده اند«همه چیز در قرآن وجود دارد»، اثبات جامعیت مطلق براى قرآن است؛ امّا چهار دسته روایت دیگر وجود دارد که اطلاق فوق را محدود نموده، به تدریج روشن مى کند که مراد از این علوم چیست.

دسته دوم:
دسته دیگر، دو خبر است به این مضمون که«علم اوّلین و آخرین در قرآن است و باید با تفکر در معانى قرآن، به آن علوم دست یافت». پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: من أراد العلم فلیثور القرآن فانّ فیه علم الأوّلین و الآخرین. [12] در نقل دیگرى از عبداللّه بن مسعود، صحابى معروف پیامبر(صلی الله علیه واله)، به همین معنا اشاره شده است: إذا أردتم العلم فأثیروا القرآن فإنّ فیه خبر الأوّلین و الآخرین؛ [13] اگر به دنبال علم هستید، با تفکّر در معانى قرآن آن را بیابید؛ چون خبر اولین و آخرین در قرآن یافت مى شود.
گرچه نقل دوم، در اصطلاح، روایت نیست و در اصطلاح علم«درایهالحدیث» به آن خبر مى گویند، ولى در همان علم، گفته شده است که بعضى خبرها به گونه اى است که محتواى آن، گواه عدم صدور آن از اشخاص عادى و غیر معصوم است. لذا حداقل براى تأیید روایت اوّل، مى توان از این خبر استفاده نمود.

دسته سوم:
دسته سوم، دو روایت است که از مجموع آنها استفاده مى شود که«جمیع احکام مورد نیاز مردم، در قرآن آمده است». البته در دسته ششم روایات، بیان خواهیم کرد که فهم این احکام و حدود آنها با توجه به سنّت است. فعلا این دو را نقل مى کنیم تا با ضمیمه نمودن روایات دسته اول و دوم، این طور نتیجه شود که اخبار ماکان و مایکون و ماهو کائن، در قرآن وجود دارد. ذکر این نکته هم لازم است که اخبار ماکان، مربوط به گذشتگان و امّت هاى سابق است و اخبار مایکون در مورد معاد و بهشت و جهنم است؛ ولى ماهو کائن، تفسیرهاى مختلف دارد که در نتیجه گیرى پایان مقاله به آن اشاره مى شود. فعلا دو روایتى را که وعده دادیم، نقل مى کنیم:
1- روایت حضرت کاظم(علیه السلام): فیه تبیان حجج اللّه المنوّره و محارمه المحدوده و فضائله المندوبه و جمله الکافیه و رخصه الموهوبه و شرائعه المکتوبه؛ [14] در قرآن، حجت هاى نورانى خدا و محرّمات و مستحبّات و رخصتهایى که به انسان بخشیده شده و واجبات، بیان گردیده است.
2- حدیث امام رضا(علیه السلام) که فرمودند: فیه القرآن تفصیل کل شى‌ء بین الحلال والحرام و الحدود و الأحکام و جمیع ما یحتاج الیه کملا؛ [15] تفصیل حلال و حرام و حدود و احکام و به طور کلّى آنچه انسان به آن محتاج است، در قرآن وجود دارد.

دسته چهارم:
بعد از آنکه در سه دسته قبل روشن گردید که منظور از«کلّ شى‌ء» چیست و نتیجه شد که اخبار گذشته و آینده و احکام مورد نیاز (که به ترتیب از آنها تعبیر به ماکان و مایکون و ماهو کائن مى شود) در قرآن وجود دارد، در دسته چهارم، این موارد یک جا در روایات بیان شده است. نکته مهم اینکه اگر کسى در سند روایات قبل هم شبهه داشته باشد، در اینجا روایات معتبرى بر مطلب دلالت دارند که بعضى از آنها را نقل مى کنیم.
1- امام صادق(علیه السلام): إنّ اللّه عزّ ذکره ختم بنبیکم النبیین فلانبىّ بعده أبدا و ختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده و أنزل فیه تبیان کل شى‌ء و خلقکم و خلق السماوات و الأرض و نبأ ماقبلکم و فصل ما بینکم و خبر ما بعدکم و أمر الجنه و النّار؛ [16] خداوند با پیامبر شما نبوت را به پایان رساند و هیچ پیامبرى بعد از او نخواهد آمد و با کتاب شما(قرآن) نزول کتب الهى خاتمه یافت و تا ابد کتابى نخواهد آمد. در این کتاب، همه چیز بیان شده است، از جمله ماجراى آفرینش انسان و آسمان و زمین و اخبار گذشته و آینده، و احکامى که به آن نیاز دارید و همین طور اخبار بهشت و جهنّم.
2- امام صادق(علیه السلام): فیه القرآن شرعکم و خبرمن قبلکم و بعدکم؛ [17] در قرآن، احکامى که به آن نیاز دارید و اخبار کسانى که قبل از شما بوده اند و همچنین اخبار آینده (معاد) وجود دارد.
نکته قابل ملاحظه در این حدیث، کلمه«شرعکم» است که منظور از«فصل بینکم» در روایت اول را بیان مى کند. گرچه سند این روایت، به قوّت روایت قبلى نیست، امّا وقتى احادیث مجموعا با هم دیده شود، گاهى اوقات روایت ضعیف دلالت روایت قوى را روشن مى کند. روایت بعدى نیز قرینه است که مراد از«فصل بینکم» همان احکام و دستوراتى است که مسلمین در زندگى به آنها نیاز دارند.
3- امام على(علیه السلام): فى القرآن نبأ ماقبلکم و خبرما بعدکم و حکم مابینکم؛ [18] در قرآن، خبر امّت هاى گذشته و خبر معاد و احکامى که لازم دارید، وجود دارد.

دسته پنجم:
پنجمین دسته، روایاتى است که یک مطلب اضافى نسبت به دسته چهارم دارند. در این گروه، علاوه بر آنکه«تبیان کل شى‌ء» معنا شده و بر علم ماکان و مایکون و ماهو کائن تطبیق گردیده است، این قید آمده است که «استظهار این علوم از قرآن، احتیاج به افراد خاصى دارد». تعداد این روایات و تعدّد طرق آنها به اندازه اى است که هرگونه شبهه در مورد سند را از بین مى برد. لذا در این مرحله، با اطمینان مى توان گفت که اوّلا، منظور از جامعیت قرآن، جامعیت در مسیر هدایت انسانهاست که قبلا معنا کردیم؛ ثانیا، کشف این علوم هم در قدرت همه کس نیست. تعدادى از این روایات را نقل مى کنیم:
1- امام على(علیه السلام): ذلک القرآن فاستنطقوه ولن ینطق لکم، أخبرکم عنه، إنّ فیه علم ما مضى و علم ما یأتى إلى یوم القیامه و حکم ما بینکم و بیان ما أصبحتم فیه تختلفون، فلو سألتمونى عنه لعلّمتکم؛ [19] این قرآن را به حرف در آورید که خودش براى شما هرگز سخن نخواهد گفت. به شما خبر دهم که علم آنچه گذشته و آنچه تا قیامت خواهد آمد و احکامى که به آن نیاز دارید و حکم آنچه در آن اختلاف دارید، در آن وجود دارد. اگر از من سوال کنید، به شما یاد خواهم داد.
2- امام على(علیه السلام): والذى بعث محمدا بالحق و أکرم أهل بیته، ما من شى‌ء یطلبونه إلاّ و هو فى القرآن، فمن أراد ذلک فلیسألنى عنه؛ [20] به خدایى که محمد(صلی الله علیه واله) را به رسالت بر انگیخت و اهل بیت او را کرامت بخشید، هر چه مردم بخواهند، در قرآن یافت مى شود. هرکس در این مورد چیزى مى خواهد، باید از من سؤال کند.
3- امام باقر(علیه السلام): إذا حدّثتکم بشى‌ء فاسألونى عنه من کتاب اللّه، [ ثم قال فى بعض حدیثه ] إنّ رسول اللّه(صلی الله علیه واله) نهى عن القیل و القال و فساد المال و کثره السؤال. [ فقیل له: یابن رسول اللّه، و أین هذا من کتاب اللّه؟ قال: ] إن اللّه عزّوجلّ یقول: «لاخیر فى کثیر من نجواهم إلاّ من أمر بصدقه أو معروف أو إصلاح بین الناس» و قال: «لاتؤتوا السفهاء أموالکم التى جعل اللّه لکم قیاما» و قال: «لا تسئلوا عن أشیاء إن تبدلکم تسؤکم»؛ [21] هنگامى که در مورد چیزى با شما صحبت کردم، سؤال کنید که آیا در قرآن وجود دارد؟ [ سپس حضرت ادامه داد که ] پیامبر(صلی الله علیه واله) از قیل و
قال و فساد مال و زیاد پرسش کردن، منع فرمودند. [ حاضرین سؤال کردند که: آنچه مى گویید، در کجاى قرآن آمده است؟ حضرت به این آیات استناد کردند که: ] خداوند مى فرماید: در مورد نهى از قیل و قال، به آیه «لاخیر فى کثیر من نجواهم إلاّ من أمر بصدقه أو معروف أو اصلاح بین الناس) [22] استناد کردند و در مورد نهى از فساد مال، آیه«لاتؤتو السفهاء أموالکم التى جعل اللّه لکم قیاما) [23] را متذکّر شدند و سرانجام در مورد نهى از کثرت سؤال، به آیه «لاتسئلوا عن أشیاء إن تبدلکم تسؤکم) [24] استشهاد فرمودند.
4- امام صادق(علیه السلام): إنّى لأعلم ما فى السماوات و ما فى الأرض و أعلم ما فى الجنه و أعلم ما فى النار و أعلم ما کان و مایکون. [ قال: ثم مکث هنیهه فرأى أن ذلک کبر على من سمعه منه، فقال: ] علمت ذلک من کتاب اللّه عزّوجلّ. انّ اللّه عزّوجلّ یقول:«فیه تبیان کلّ شى‌ء»؛ [25] من به آنچه در آسمان و زمین و بهشت و جهنم است، آگاهم و بر ماکان و مایکون، علم دارم. [ سپس حضرت مکثى کردند و پس از آنکه متوجه شدند این مطلب بر شنونده سنگین است، فرمودند: ] این مطلب را از قرآن دریافته ام؛ زیرا خداوند مى فرماید: در قرآن، همه چیزها بیان شده است.
ملاحظه مى شود که حضرت «تبیان کل شى‌ء» را بر آگاهى بر آنچه در آسمان و زمین است و اخبار گذشته و آینده، تطبیق نموده است و بحثى از علوم تجربى و دانشهایى از این قبیل، نیست.
در میان روایات ما، علاوه بر آنچه که گذشت، موارد فراوانى وجود دارد که ائمه(علیهم السلام) با توجّه به فهم دقیقى که از قرآن داشته اند، مطالبى را بیان مى کرده اند که دیگران عاجز از فهم آن بوده‌اند (که باید به کتب روایى مراجعه نمود و موارد آن را دید)؛ مثلا در مورد ارث شخص خنثى، از امام صادق(علیه السلام) سؤال کردند. ایشان با توجه به آیه«فساهم فکان من المدحضین) [26] فرمودند باید قرعه انداخت؛ اگر قرعه به ارث مرد اصابت کرد، باید آن اندازه ارث ببرد و اگر قرعه به ارث زن اصابت نمود، خنثى باید به اندازه ارث زن، ارث ببرد. همچنین، حضرت در ذیل روایت فرمودند: و ما من أمر
یختلف فیه إثنان إلاّ وله أصل فى کتاب اللّه و لکن لاتبلغه عقول الرجال. [27] در هر مورد که دو نفر با هم اختلاف کنند، براى حلّ این اختلاف، اصلى در قرآن وجود دارد ولکن عقول مردم از رسیدن به آن، عاجز است(یعنى افراد خاصّى مى توانند به آن اصل دست یابند).

دسته ششم:
ششمین دسته، روایاتى است که دلالت دارند«همه چیز در کتاب وسنّت پیدا مى شوند؛ نه آنکه فقط در کتاب باشد». امّا منظور این روایات، این نیست که فرضا درصدى از علوم در قرآن و درصدى دیگر در سنّت است؛ چون همان طور که گذشت، [28] هیچ علمى وجود ندارد، مگر آنکه اصل آن در قرآن یافت مى شود. پس اصل علوم در قرآن هست و آنچه در روایات است، در واقع، توضیح و تبیین آن علوم است؛ ولى در عین حال، مقصود این است که جامعیت قرآن، با روایات کامل مى شود و الاّ بودن علم در جایى که قابل دسترس و فهم نباشد، فایده اى ندارد و منظور ما هم بیش از این نیست. آیاتى از قرآن نیز دلالت بر این مطلب دارد که وظیفه پیامبر(ص) فقط بیان و روشن نمودن آیات الهى بوده است. اگر تشریع هم توسط ایشان بوده، اصل آن در قرآن موجود بوده است. دو آیه(در این مورد) را مرور مى کنیم:
1- أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزّل إلیهم ولعلّهم یتفکّرون. [29] این قرآن را به سوى تو فرو فرستادیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى؛ امید آنکه بیندیشند.
2- و ما أنزلنا إلیک الکتاب إلاّ لتبین لهم الذى اختلفوا فیه و هدى و رحمه لقوم یؤمنون؛ [30] این کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر اینکه آنچه در آن اختلاف کرده اند براى آنان توضیح دهى.
براى روشن شدن مطلب، تعدادى از روایات را که مؤید همین ادّعاست، نقل مى کنیم:
1- امام باقر(علیه السلام): إن اللّه تبارک و تعالى لم یدع شیئا یحتاج إلیه الأمّه إلى یوم القیامه إلاّ أنزله فى کتابه و بیّنه لرسوله؛ [31] خداوند تبارک و تعالى آنچه را که مردم تا روز قیامت به آن محتاج باشند، در کتابش آورده و براى پیامبرش بیان کرده است.
2- روایتى وجود دارد که دلالت روشنترى بر مطلب دارد و نشان مى دهد آنچه در سنّت آمده، در واقع قبل از آن، در قرآن وجود داشته و سنّت فقط وظیفه روشنگرى داشته است. سعید اعرج نقل مى کند که به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم در بین ما کسانى هستند که ادّعا مى کنند حکم بعضى از مسائل مورد ابتلا، در کتاب و سنّت یافت نمى شود. حضرت فرمودند: کذبوا؛ لیس شى‌ء إلاّ جاء فى الکتاب و جاءت فیه السنّه؛ [32] دروغ مى گویند؛ هیچ چیزى نیست مگر آنکه در قرآن آمده و در مورد آن، سنّت هم وارد شده است.
نکته قابل توجه در این روایت، جمله«جاء فى الکتاب و جاءت فیه السنّه» است؛ یعنى در همان موردى که قرآن درباره آن آیه اى دارد، سنّت هم آمده است و سنّت، توضیح و تبیین آن آیه را به عهده دارد.
با توجه به آنچه گفته شد، معناى حدیث امام کاظم(علیه السلام) روشن مى شود که فرمودند: کلّ شى‌ء فى کتاب اللّه و سنه نبیّه. [33] یعنى این قبیل روایات، لطمه به جامعیّت قرآن نمى زنند و قرآن در محدوده اى که تعریف کردیم، جامعیّت دارد و سنّت، فقط روشنگرى مى کند.
نتایج این نوشتار، در چند جمله خلاصه مى شود:
الف) جامعیّت قرآن، فقط در محدوده هدایت است و از روایات معصومان(علیهم السلام)، بیش از این استفاده نمى شود. مثالهایى هم که در قرآن وجود دارد و در مورد سایر علوم است، در راستاى همین هدایت است.
ب) در بین روایات، هیچ گونه تعارضى وجود ندارد و یکدیگر را تکمیل مى کنند و در نهایت، این نتیجه را مى دهند که قرآن، در برگیرنده علم ماکان و مایکون و ماهو کائن است که علم ماکان و مایکون روشن است، فقط در مورد ماهو کائن تفاسیر متعددى در روایات وجود دارد. در بعضى روایات، بر احکام منطبق شده است و در بعضى دیگر، با تعبیر«خبرکم» آمده است که مى توان به احوالات و اتفاقات صدر اسلام منطبق نمود، از قبیل جنگ و اتّفاقات دیگر؛ و در عدّه اى از روایات، تعبیر به«حکم موارد اختلاف» شده است و سرانجام، در روایتى، بر «آنچه در آسمان و زمین است» تطبیق گردیده است.
ج) گرچه قرآن جامعیت به معناى بالا را دارد، ولى کشف و استظهار آن، با معصومان علیهم السلام است.

پی نوشت :

[1]. الاتقان، سیوطى، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج‌2، ص‌275
[2]. احیاءالعلوم، غزالى، بیروت، دارالمعرفه، ج‌1، ص‌298؛ جواهرالقرآن، فصل چهارم، ص‌18
[3]. البرهان، ج‌1، ص‌190
[4]. التفسیر والمفسرون، ج‌2، ص‌498
[5]. المیزان، ج‌12، ص‌325
[6]. نحل 89
[7]. الکافى، ج‌1، ص‌59، ح‌1؛ المحاسن، برقى، ج‌1، ص‌416، ص‌956
[8]. همان، ح‌2؛ تفسیر عیاشى، ج‌1، ص‌6، ح‌13
[9]. الکافى، ج‌1، ص‌57، ح‌13؛ المحاسن، ج‌1، ص‌421، ح‌965
[10]. نهج البلاغه، خطبه‌18
[11]. نگاه کنید به: تفسیر عیاشى، ج‌1، ص‌6، ح‌12؛ دعائم الاسلام، ج‌1، ص‌348
[12]. کنزالعمال، ح‌2454
[13]. فضائل القرآن، ابوعبید، دمشق، دار ابن کثیر، ص‌96
[14]. من لایحضره الفقیه، ج‌3، ص‌567، ح‌494 براى توضیح بیشتر واژه هاى حدیث نگاه کنید به: روضهالمتقین، مجلسى، ج‌9، ص‌279
[15]. الکافى، ج‌1، ص‌199، ح‌1؛ الأمالى، صدوق، ص‌773، ح‌1049
[16]. الکافى، ج‌1، ص‌269، ح‌3
[17]. کشف الغمه فى معرفهالأئمه، على بن عیسى الإربلى، ج‌2، ص‌409
[18]. نهج البلاغه، حکمت 303
[19]. الکافى، ج‌1، ص‌61، ح‌7 و نیز نگاه کنید به: نهج البلاغه، خطبه‌125 و 158
[20]. الکافى، ج‌2، ص‌624، ح‌21
[21]. الکافى، ج‌1، ص‌60، ح‌5 و ج‌5، ص‌300، ح‌2؛ تهذیب الأحکام، ج‌7، ص‌231، ح‌1010؛ المحاسن، ج‌1، ص‌419، ح‌962
[22]. نساء114
[23]. همان‌5
[24]. مائده‌101
[25]. الکافى، ج‌1، ص‌261، ح‌2؛ بصائر الدرجات، ص‌128، ح‌2
[26]. صافات‌141
[27]. الکافى، ج‌7، ص‌158، ح‌3؛ تهذیب الأحکام، ج‌9، ص‌357، ح‌1275
[28]. روایات دسته پنجم.
[29]. نحل‌44
[30]. نحل‌64
[31]. الکافى، ج‌7، ص‌176، ح‌11 و ج‌1، ص‌59، ح‌2؛ تفسیر عیاشى، ج‌1، ص‌6، ح‌13
[32]. الاختصاص، ص‌281؛ بصائر الدرجات، ص‌301، ح‌2
[33]. الکافى، ج‌1، ص‌62،
منبع:(علوم حدیث, شماره 8)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید