اگر به اندازه کافی در مورد امامت امامان بشارت داده اند چرا از ابتدا حضرت علی ـ علیه السلام ـ و سپس بقیه امامان از جمله امام حسین توسط گروه عمده مسلمین به شهادت رسیدند؟

اگر به اندازه کافی در مورد امامت امامان بشارت داده اند چرا از ابتدا حضرت علی ـ علیه السلام ـ و سپس بقیه امامان از جمله امام حسین توسط گروه عمده مسلمین به شهادت رسیدند؟

مطالعه تاریخ و سرگذشت جوامع بشری به خوبی نشان می دهد که جهل و ناآگاهی تنها عامل دشمنی، جنگ و درگیری، در میان گروه ها و اقشار انسانی نبوده است اگرچه به طور کلی نمی توان منکر نقش و اثرگذاری آن شد. بلکه غالباً دشمنی ها، عداوت ها و در پی آن جنگ و کشتارها آگاهانه و با شناخت کامل از اعتقادات و مواضع طرف مقابل و حقانیت مواضع آن ها اتفاق افتاده است. و چه بسا شناخت هایی که منجر به دشمنی و عدوات های طولانی و دامنه داری در میان گروه ها گردیده است که از باب نمونه می توان به مقابله و دشمنی قدرت های شیطانی و نیز برخورد خصمانه سردمداران کشورهای اسلامی و به تعبیری که در سئوال آمده است (گروههای عمده مسلمین) با قیام های حق طلبانه شیعیان در ایران و عراق و لبنان، اشاره نمود. بر انسان آگاه و منصف پوشیده نیست که مخالفت های طولانی و سرسختانه گروه های نامبرده با انقلاب اسلامی ایران و رهبری الهی آن به خاطر عدم شناخت کافی از حقانیت این نظام اسلامی و مردم مسلمان آن، نیست، بلکه قاطعانه می توان گفت که دشمنی و عداوت استکبار و نیز کشورها و سردمداران به ظاهر اسلامی که فعلاً اکثریت جمعیت مسلمانان را تشکیل می دهند، دقیقاً به خاطر شناخت کامل ازحقانیت نظام اسلامی ایران و حرکت های رهایی بخش شیعیان در عرصه جهانی است.
عوامل و دلائل این مخالفت ها با ائمه اطهار( علیهم السلام):
الف: گروهی عداوت و دشمنی شان با بنی هاشم و در رأس آنان امامان معصوم علیهم السلام به خاطر کینه و عداوتی بود که با رسول خدا و اصل اسلام و توحید داشتند، از قبیل بنی امیه و خلفاء اموی که به ناحق بر کرسی خلافت تکیه زده بودند و در واقع در صدد دگرگون کردن اسلام و مبانی اعتقادی آن بودند و لذا بنی هاشم که ائمه اطهار و خلفاء راستین رسول خدا در میان آنان بود تنها مانع و سد راه آن ها در رسیدن به این هدف شوم شان بودند .
علامه طهرانی در کتاب شریف امام شناسی از مورخ کبیر «مقریزی» در کتاب «النزاع و التخاصم فیما بین بنی امیه و بنی هاشم» نقل می کند: «من بسیار در فکر فرو رفته و در شگفت می افتادم از سرکشی بنی امیه برای امر خلافت با آن که از ریشه و بُن و اَصلِ رسول الله دورتر هستند و بنی هاشم نزدیک می باشند، و با خود می گویم: چگونه به فکر خلافت افتادند؟ بنی امیه و بنی مروان بن حکم رانده شده و تبعیدی رسول الله، آن که رسول خدا بر او لعنت فرستاد، کجا و فکر خلافت (کجا)، با وجود تحکیم عداوت میان بنی امیه و بنی هاشم و شدّت عداوت بنی امیه با رسول خدا و مبالغه ایشان در اذیت و آزار او و اصرارشان در تکذیب او در آنچه از طرف خدا آورده بود از روزی که خدای سبحان او را مبعوث به رسالت کرد و به دین هدایت و آئین حق دعوت نمود، تا هنگامی که مکّه فتح شد و برخی از آن ها به اسلام داخل شدند. سوگند به جان خودم ابداً هیچ فاصله بیشتر از فاصله بنی امیه با امر خلافت وجود ندارد. زیرا میان بنی امیه و خلافت هیچ پیوندی وجود ندارد و هیچ رابطه نسبی نیز موجود نمی باشد …»[1] بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خصوصاً در زمان خلافت عثمان که بنی امیه به اوج قدرت رسیده و ردای خلافت رسول الله را جامه مناسبی برای اظهار کینه و عداوت دیرینه خود با اهل بیت ساخته و توجیهی برای اِعمالِ سیاست های خصمانه خود بر علیه اسلام و کانون اصلی آن یعنی اهل بیت، که سال ها در انتظار فرا رسیدن چنین فرصتی لحظه شماری می کردند، قرار دادند: «ابوسفیان و تبارش که سرلشکر و فرمانده کل احزاب بود، آن کس که با رسول خدا در روز احد جنگ کرد و از برگزیدگان اصحاب هفتاد تن از مهاجر و انصار را کشت که از آنان است حمزه عموی رسول خدا و با رسول خدا در روز جنگ خندق کارزار نمود. او پیوسته با خدا و با رسول خدا در دشمنی سخت و حادّ می گذرانید، و در فتح مکه به (ظاهر) شهادت بر زبان جاری نمود و اسلام آورد …»[2] و اینک در نبود رسول خدا و با شناخت و آگاهی کاملی که از اهل بیت و پایداری آنان بر اهداف و اندیشه ناب پیامبر دارند و آن ها را تنها مانع در راه پیاده کردن اهداف شوم و پلید خود می دیدند، مورد ستم های بی شمار قرار دادند که فقط نمونه های اندکی از این ستم ها برخورد معاویه و یزید و عمال شان با امیر المؤمنین و فرزندان معصوم آن بزرگوار حضرت امام حسن و امام حسین و اهل بیت مظلوم شان بود، و این ها همه در لباس دین و خلافت و اسلام و با علم و آگاهی کامل از جایگاه اهلبیت انجام گردید.
ب: یکی از علل و اسباب انحراف مردم و بزرگان جامعه نوپای اسلامی از امیرالمؤمنین و ائمه بزرگوار بعد از او، عدالت بی نظیر و خدا محوری آن بزرگواران بود و این چیزی بود که هرگز خوشایند مذاق گروهی ریاست طلب و امتیاز خواه در میان سران جامعه مسلمان آن روز نبود. امیر المؤمنین در روز دوم بیعت مردم با آن حضرت در مدینه در یک سخنرانی فرمود: آگاه باشید هر زمینی که عثمان به کسی داده و هر مالی که از مال خدا به کسی (بی جهت) بخشیده است به بیت المال (خزانه دولت اسلامی) برمی گردد، همانا حق گذشته را هیچ چیزی باطل نمی کند (گذشت زمان، سبب نمی شود که گذشته ها را نادیده بگیرم) من اگر ببینم که با آن (حقوق مردم) ازدواج کرده اند و به کابین زن ها رفته و میان شهرها پراکنده شده باشد، آن را به جای خود برمی گردانم، همانا «عدالت گشایش است و هر که حق بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگ تر است.»[3] سپس حضرت دستور داد تا تمامی اموالی که عثمان ریخت و پاش نموده بود هر کجا که یافت شود به بیت المال (یا صاحبان آن) برگردانده شود.
علی بن محمد بن یوسف مدائنی از فضیل بن جعد نقل کرده است که می گفت: عمده ترین علّت کناره گیری (و مخالفت) عرب از امیر المؤمنین، مسأله مال بود، زیرا او نه اشراف را بر دیگران ترجیح می داد و نه عرب را بر عجم، او با رؤسا و سران قبایل زد و بند نمی کرد همچنان که پادشاهان می کنند و هیچ کس را (با دادن باج) به طرف خود نمی کشاند.[4] و لذا بسیاری از اشراف که در زمان خلفای پیشین دارای ثروت های حیرت انگیزی شده بودند، زبیر بن عوام دارای یازده خانه در مدینه و دو خانه در بصره و یکی در کوفه و یکی در مصر بود، او چهار زن داشت که وقتی ارث او را تقسیم می کردند بعد از کم کردن ثلث او به هر زنی یک میلیون و دویست هزار (درهم یا دینار)رسید. در صحیح بخاری آمده است که بنا بر آنچه گذشت دارایی او 50200000 خواهد بود ولی دیگران گفته اند: بخاری در محاسبه اشتباه کرده است مجموع دارایی او (بیش از این بوده است).[5] و همین طور افرادی چون طلحه بن عبیدالله همدم زبیر نیز ثروتی سنگین اندوخته بود در حالات او آورده اند که درآمد او از غلات عراق روزی هزار دینار بود (هر دینار یک مثقال طلا است) اما درآمد او را در حجاز بیش از این برآورد کرده اند.[6] و اکنون شما می توانید بخوبی حدس بزنید که این ها با این اشرافیت، که متأسفانه تعدادشان هم کم نبودند، هرگز به عدالت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ و نیز سائر ائمه که با تأسی به سیره رسول خدا و رسالت الهی که داشتند، راضی نخواهند شد و لذا با این که از سران صحابه بودند ولی مع الاسف در برابر دنیا طلبی و خواسته های نفسانی شان نتوانستند تاب بیاورند، سر به شورش و مخالفت زدند و در برابر علی ـ علیه السلام ـ با این که با آن حضرت بیعت کرده بودند و از موضع بر حق آن حضرت آگاهی داشتند و نسبت و قرابت او را به رسول خدا می دانستند، به جنگ برخواستند و موجب هتک حرمت رسول خدا شدند و عده زیادی از مسلمانان را به کشتن دادند و اگر چنانچه قدرتی داشتند از کشتن امیر المؤمنین و سایر اهل بیت نیز دریغ نمی کردند.
ج: دینداران جاهل و زاهدان کوردل: نبرد نهروان و چگونگی ظهور جریان خوارج، از حوادث عبرت انگیز و تنبیه آفرین تاریخ اسلام و روزگار حاکمیت ائمه خصوصاً امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ است. چگونگی رفتار آنان، پیشینه دینداری و ظواهر اسلام گرایانه آنان و آنگاه رویارویی آن ها با مولا امیر المؤمنین علیه السلام، و دشواری رویایی با این جریان منحرف که تعدادی از آنان را زاهدان شب زنده دار و حافظان قرآن تشکیل می داد اما هرگز از نورانیت اسلام و تعبد و قرآن، خبری نداشتند و اثری در آن ها وجود نداشت به گونه ای که امام زمان شان را متهم به کفر می نمودند و از او مصرّانه می خواستند که توبه کند. و این فتنه ای بود که در اسلام پدید آمده بود و جز امیر المؤمنین کسی دیگر هم یارای برخورد با آن ها را نداشت چنانچه خود آن حضرت فرمود:« فأنا فقأتُ عین الفتنه، و لم تکن لیجّری علیها احّد غیری[7]…» من چشم فتنه را درآوردم که جز من کسی جرأت آن را نداشت. و شاید بتوان گفت که عمده ترین عامل مخالفت این گروه منحرف، جهالت آن ها نسبت به شناخت مقام والای امامت و ولایت امیر المؤمنین، بوده است.
بنابراین مخالفان عمده و اکثریت آنان را گروه اول و دوم تشکیل می دادند که مخالفت شان آگاهانه و با شناخت کامل از جایگاه امام و نسبت اهل بیت به رسول خدا، صورت گرفته است اما در این میان گروه سوم و مخالفت آنان با امام که از روی جهل و کج فهمی انجام گرفته است نیز قابل توجه است. پس نمی توان گفت که علل و عوامل مخالفت با ائمه اطهار در طول تاریخ به خاطر عدم دلائل کافی و شناخت درست از جایگاه آن بزرگواران بوده است.
اساساً به دلیل ساختار پیچیده وجود انسان، اعمال و رفتار او برخاسته از عامل واحد نیست بلکه عوامل متعددی در تصمیم های انسان ها مؤثر است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ الغدیر، ج8، علامه امینی.
2ـ دانش نامه امیر المؤمنین، ج6، محمدی ری شهری.
3ـ پیشگوئی های امام علی ـ علیه السلام ـ سید محمد نجفی یزدی.

پی نوشت ها:
[1]. امام شناسی، علامه طهرانی، ج 18، قسمت 13، به نقل از : النزاع و التخاصم فیما بین بنی امیه و بنی هاشم، ص 1.
[2]. همان، به نقل از: النزاع و التخاصم…، ص 10 ـ 34.
[3]. الغدیر، ج 8، ص 287.
[4]. بحار الانوار، ج 41، ص 331.
[5]. الغدیر، ج 8، ص 282.
[6]. پیشگویی های امام علی، سید محمد نجفی یزدی.
[7]. نهج البلاغه، خطبه 93.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید