سلمان محمدی در زمره اهلبیت (ع)

سلمان محمدی در زمره اهلبیت (ع)

تهیه کننده : حسن نجفی

حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستاى «جى‌» (از روستاهاى اصفهان) فرزندى به دنیا آمد، که نامش را «روزبه‌» گذاشتند سلمان خود چنین میگوید: در رامهرمز از مادر زاده شدم و پدرم اهل اصفهان است.( ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2، ص 328، سیره ابن هشام، ج 1، ص 228)
بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان‌» نامید. سلمان در این باره می گوید: اعتقنی رسول الله و سّمانی سلماناً؛ پیامبر مرا از بردگی آزاد کرد و نام مرا سلمان گذاشت. (اکمال الدین و اتمام النعمه، ص 165) کنیه ی او ابوعبدالله، معروف به سلمان الخیر و آزاده شده ی رسول الله است. از نسب وی سؤال شد، پاسخ داد: من سلمان پسر اسلام هستم.(ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2، ص 265)
پدر سلمان «بدخشان کاهن‌» (روحانى زرتشتى) بود و کار همیشگى‌اش هیزم نهادن بر شعله آتش.
با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطى زرتشتى دیده به جهان گشود، ولى هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خداى یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکى مادرش را از دست داد و عمه‌اش سرپرستى او را به عهده گرفت.
سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانى سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکارى عمه‌اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانى دید که به سوى شام مى‌رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهاى ناشناخته گردید.
سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده‌اش را یافت و در حالى که برده یک یهودى بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد. (1)

آزادى و نامگذارى سلمان
پیامبر گرامى اسلام(ص) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه (هر وقیه معادل چهل درهم)، از مرد یهودى، خرید و آزادش ساخت و نام زیباى «سلمان‌» را بر او نهاد. (2) این تغییر نام، بیانگر آن است که:
1 – برخى از نامهاى عصر جاهلیت، شایسته یک مسلمان نیست;
2 – واژه «سلمان‌» از سلامتى و تسلیم گرفته شده است.
انتخاب این نام زیبا از سوى پیامبر(ص) نشانه پاکى و سلامت روح سلمان است.

سلمان جوینده حقیقت
این چه فنا در حقیقت، و چه عشق به حقیقت، و کدام سر پر شورى بود که او را با طیب خاطر و به میل خود، از آغوش ملک و خاک و نعمتهاى پدرش، به در برد و به دنبال گمشده ‌اى که آن همه دشوارى و مشکلات و مشقت ها در سر راه آن بود، به تکاپو انداخت بطورى که با کمال جدیت و با نهایت زحمت، و پیوسته عبادت کنان، از سرزمینى به سرزمین دیگر، و از شهرى به شهر دیگر منتقل مى‌شد؟! تا اینکه در جوار رسول خدا (صلی الله علیه واله) آرام گرفت و بر تلاطم دریای حقیقت جوی خویش مرهمی نهاد و سلمان محمدی شد.
در سال اول هجرى ، هنگامى که پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) میان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادرى برقرار نمود، میان سلمان و ابودردا (عویمر بن ‌زید) نیز عقد اخوت بست و در این ماجرا به سلمان فرمود: یا سلمان أنت من أهل البیت و قد آتاک الله العلم الاوّل و الآخر و الکتاب الاوّل و الکتاب الآخر؛
اى سلمان، تو از اهل‌بیت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستین و واپسین را عنایت کرده است و کتاب اوّل (نخستین کتابى که بر پیامبران الهى نازل شده بود) و کتاب آخر (قرآن مجید) را به تو آموخته است.(3)
ابوالبحترى روایت کرد: از حضرت على(علیه السلام) درباره شخصیت سلمان فارسى پرسش شد، آن حضرت فرمود: تابع العلم الاوّل و العلم الآخر و لایدرک ما عنده؛
سلمان، به دست آورنده و پیروى کننده دانش نخست و دانش واپسین (یعنى تمامى معارف) بود و آن چه در نزد اوست، بر دیگران پنهان مانده است.(4)
سلمان ‌فارسى به حذیفه بن ‌یمان که از دوستان وى بود، درباره دانش و معرفت، چنین سفارش کرد: یا أخا بنى‌عبس، انّ العلم کثیر و العمر قصیر فخذ من العلم ما تحتاج الیه فى أمر دینک ودع ما سواه فلا تعانه؛ اى برادر طایفه بنى‌عبس، بدان که دانش، بسیار است و عمر انسان کوتاه، پس به مقدارى که در امر دینت به آن نیاز دارى، به دست آور و مابقى را رهاکن و خود را در تحصیل آن به خستگى نینداز.(5)
از پیامبراکرم(صلی الله علیه واله) روایت شد: روح الأمین بر من نازل گردید و به من گفت که خداى متعال، چهار تن از صحابه مرا دوست دارد.
از آن حضرت پرسیدند: یا رسول‌الله(صلی الله علیه واله)، آن چهار تن کیانند؟
پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: آنان عبارتند از: على، سلمان، ابوذر و مقداد.(6)
هم چنین قنبر از امیرمؤمنان(ع) و آن حضرت از پیامبر(صلی الله علیه واله) روایت کرد: آگاه باشید که بهشت برین، مشتاق چهار تن از یاران من است. خداوند سبحان به من دستور داده است که آنان را دوست داشته باشم.
در این هنگام، تنى چند از صحابه مانند صهیب، بلال، طلحه، زبیر، سعد بن ‌أبى ‌وقاص، حذیفه و عمار یاسر به پیامبر(صلی الله علیه واله) نزدیک شده و از آن حضرت پرسیدند: اى پیامبر خدا(صلی الله علیه واله)! آن چهار تن کیانند؟ به ما نیز بشناسان تا ما هم آنان را دوست داشته باشیم.
پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: اى عمار! تو همانى که خداوند سبحان، شناخت منافقان را به تو عنایت کرد. اما آن چهار نفر عبارتند از:
اوّل: على‌ بن‌ ابى ‌طالب(علیه السلام) ، دوّم: مقداد بن ‌اسود، سوّم: سلمان ‌فارسى و چهارم: ابوذر غفارى.(7)

تلاش برای رهایی از اسارت:
مؤلف شهیر ” اُسد الغابه” ، زندگى‌نامه سلمان را از ابن ‌عباس به تفصیل نقل کرده است که خلاصه آن چنین است: وى از اهالى روستاى “جى” از توابع اصفهان بود و پدرش دهقان تلاشگر و از پیروان دین زرتشت در این روستا بود و به خاطر علاقه و محبت زیاد به فرزندش سلمان، او را از کار باز مى‌داشت و خدمت‌کار آتشکده زرتشتیان نمود. اما سلمان با مسیحیان منطقه خود آشنا شد و به کیش مسیحیت درآمد. ولى با مخالفت شدید پدرش مواجه گردید. پدرش براى جلوگیرى سلمان از پیوستن به مسیحیان، وى را در بند نمود و در خانه خویش زندانى کرد. سلمان از مسیحیان یارى جست و از بند و زندان پدر رها شد و به سوى شام هجرت کرد. در آن جا با مسیحیت آشنایى بیشترى پیدا کرد و در کنار اسقف شام به خدمت‌کارى این دین پرداخت. پس از درگذشت بزرگ مسیحیان در شام، به موصل رفت و پس از مدتى به “عموریه” نقل مکان کرد و در این مدت نیز به مسیحیت و مسیحیان خدمت مى‌کرد و هم درباره این دین الهى، تحقیق و تفحص بیشترى به عمل مى‌آورد. پس از درگذشت بزرگ مسیحیان عموریه، به همراه گروهى از عرب‌هاى طایفه بنى‌کلب به شبه‌جزیره عربستان هجرت کرد و عرب‌ها ناجوانمردانه وى را در وادى‌القرى به مردى از یهود فروختند. مدتى نگذشته بود که مردى از یهودیان بنى‌قریظه، او را از آن یهودى خرید و به همراه خود، به مدینه برد. سلمان، مدتى در این شهر به خدمت‌کارى یهودیان پرداخت. تا این که با دعوت پیامبر(صلی الله علیه واله) آشنا گردید و گمشده خود را در وجود شیرین پیامبر(صلی الله علیه واله) یافت.
وى، مسلمان شد و به فرمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) با صاحب خود پیمان بست که قیمت خود را پرداخت کند و آزاد گردد. مرد یهودى با وى عقد مکاتبه بست که در قبال غرس سیصد نهال خرما و یک دیه کامل و چهل اوقیه طلا، وى را آزاد نماید.
ابن عساکر در تاریخ دمشق، گفت: سلمان فارسى، مکنّى به ابوعبداللّه، از اهالى رامهرمز (در استان خوزستان) و یا از اهالى اصفهان، از روستایى به نام «جى» بود و پدرش در این روستا کشاورزى مى کرد و بر کیش زرتشتیت قرار داشت. سلمان نیز بر همین کیش بود، تا این که به مسیحیت تمایل پیدا کرد و مسیحى شد و پس از چندى با یهودیت آشنا شد. آن گاه به مدینه رفت و برده مردى از یهودیان بنى قریظه، قرار گرفت. هنگامى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به این شهر هجرت کرد با دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دین اسلام آشنا گردید. سلمان به نزد آن حضرت آمد و مسلمان شد و پیامبر (ص) با مولاى او قراردادى بست بر این که سلمان کار کند و از درآمدهاى خویش، خود را آزاد کند. پیامبر (صلی الله علیه واله) و مسلمانان مدینه او را کمک کردند تا این که بهاى خویش را به یهودى پرداخت و آزاد گردید. وى با این که ایرانى نژاد است در میان عرب ها و مسلمانان حجاز که غالبا عرب نژاد بودند، به مقامى رفیع و مرتبه اى بلند دست یافت.
سلمان در سالى که پیامبر(صلی الله علیه واله) میان هر دو مسلمانان عقد اخوت بست، به عقد اخوت ابودرداء درآمد و در جنگ خندق، از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگ‌هاى مسلمانان شرکت نمود و حتى پس از رحلت رسول خدا (ص) در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت. پس از وفات پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و بیعت نمودن مسلمین با ابوبکر و بیعت کردن حضرت امیر (علیه السلام) با او ، سلمان را جهت بیعت گرفتن خواستند ، استنکاف نمود از بیعت با دست راست و با دست چپ بیعت کرده گفت به زبان پارسی: ای اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) کردید و نکردید، و حق مرده ببردید.
عمر در زمان خلافت خود سلمان را والی مداین ساخت و تا زمان خلافت امام علی (علیه السلام) برقرار بود. سلمان سالی پنج هزار (ظاهراً درهم) از بیت المال سهم داشته و می گرفته ولی به صدقه می داده است.

فضیلتهاى برجسته سلمان
سلمان، الگوى مسلمان کمال‌جو، وارسته و خودساخته است و ارزشهاى متعالى بسیارى در خویش گردآورده بود. بخشى از این فضایل عبارت است از:

1 – نزدیکى به رسول خدا(صلی الله علیه واله)
سلمان، پس از پذیرفتن اسلام، چنان در راه ایمان و معرفت اسلامى پیش رفت که نزد رسول خدا جایگاهى والا یافت و مورد ستایش معصومان(ع) قرار گرفت.
بخشى از سخنان آن بزرگان در باره سلمان چنین است:
الف) در ماجراى جنگ خندق، که در سال پنجم هجرى رخ داد و به پیشنهاد سلمان پیرامون شهر خندق کندند. هر گروهى مى‌خواست‌سلمان با آنها باشد; مهاجران مى‌گفتند: سلمان از ما است. انصار مى‌گفتند: او از ما است. پیامبر(ص) فرمود: «سلمان منا اهل البیت‌» (8) ; سلمان از اهل بیت ما است.
عارف معروف، محى‌الدین بن‌عربى ، با اینکه از علماى اهل تسنن است، در شرح این سخن پیامبر اکرم(ص) مى‌گوید: پیوند سلمان به اهل بیت (علیهم السلام)
در این عبارت، بیانگر گواهى رسول خدا(صلی الله علیه واله) به مقام عالى، طهارت و سلامت نفس سلمان است; زیرا منظور از اینکه سلمان از اهل بیت (علیهم السلام) است، پیوند نسبى نیست; این پیوند بر اساس صفات عالى انسانى است. (9)
ب) جابر نقل مى‌کند که رسول خدا (ص) فرمود: «همانا اشتیاق بهشت‌ به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است; و بهشت ‌به دیدار سلمان عاشق‌تر از دیدار سلمان به بهشت است.» (10)
ج) پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هر که مى‌خواهد به مردى بنگرد که خداوند قلبش را به ایمان درخشان کرده، به سلمان بنگرد.» (11)
د) آن بزرگوار همچنین فرمود: «سلمان از من است، کسى که به او ستم کند به من ستم کرده است و کسى که او را بیازارد مرا آزرده است.»
و) امام صادق(ع) فرمود: «سلمان علم الاسم الاعظم‌» (12) ; سلمان اسم اعظم را مى‌دانست.
این سخن بدان معناست که سلمان از نظر عرفان، به مقامى رسیده بود که حاصل اسم اعظم الهى بود. اگر کسى چنین لیاقتى داشته باشد، دعایش به اجابت مى‌رسد و کرامات عظیمى از او سر مى‌زند.

2 – علم سلمان
پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) فرموده است: «اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسى پیدا مى‌کرد.» (13)
وسعت و عمق آگاهیهاى سلمان به حدى بود که براى هر کس قابل هضم نیست.
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا (ص) و على(ع) اسرارى را که دیگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان مى‌گفتند و او را لایق نگهدارى علم مخزون و اسرار مى‌دانستند;از اینرو یکى از القاب سلمان، «محدث‌» است. (14)
سلمان داراى علم بلایا و منایا (حوادث آینده) بود و همچنین از متولمان(قیافه‌شناسان) و محدثان به شمار مى‌رفت. جایگاه علمى سلمان چنان بود که امام صادق(ع) در باره‌اش فرمود: «در اسلام، مردى که فقیه‌تر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفریده نشده است.» (15)
پیامبر اسلام(ص) فرمود: «سلمان دریاى علم است که نمى‌توان به عمق آن رسید.» (16)
البته دانش سلمان، به معارف فکرى محدود نمى‌شد و آگاهیهاى فنى او نیز در حد بالایى بود. در جنگ خندق، طرح کندن خندق را سلمان خدمت پیامبر(ص) پیشنهاد کرد و عملى شد. همچنین در جنگ طائف، طرح ساختن «منجنیق‌» براى درهم کوبیدن قلعه‌هاى مشرکان از ابتکاراتى است که به سلمان نسبت داده شده است.
بنابراین، سلمان حق دارد از مقام علمى‌اش چنین تعبیر کند:
اى مردم! اگر من شما را از آنچه مى‌دانستم مطلع مى‌کردم، مى‌گفتید، سلمان دیوانه است، یا به کسى که سلمان را بکشد درود مى‌فرستادید. (17)

3 – عبادت سلمان
آنچه به عبادت سلمان ارزش بیشترى مى‌دهد، علم و آگاهى اوست. چرا که عبادت آگاهانه و پرستش از روى بصیرت از عبادت سطحى و ظاهرى ارزشمندتر است.
امام صادق(ع) فرمود: روزى پیامبر اسلام(ص) به یاران خود فرمود: کدام یک از شما تمام روزها را روزه مى‌دارد.
سلمان گفت: من، یا رسول الله. پیامبر(ص) پرسید: کدام یک از شما تمام شبها را به عبادت مى‌گذراند؟
سلمان گفت: من، یا رسول الله. حضرت پرسید: آیا کسى از شما هست که روزى یک بار قرآن را ختم کند؟
سلمان گفت: من یا رسول الله. یکى از حاضران که جوابهاى سلمان را خودستایى و فخرفروشى مى‌پنداشت، گفت: اکثر روزها دیده‌ام که سلمان روزه نیست، بیشتر شب را هم مى‌خوابد و بیشتر روز را به سکوت مى‌گذراند، پس چگونه همیشه روزه است و هر شب براى نیایش با خدا بیدار مى‌ماند و روزى یک بار قرآن را ختم مى‌کند؟!
پیامبر(ص) فرمود: ساکت ‌باش! تو را با همسان لقمان چه کار؟ اگر مى‌خواهى چگونگى‌اش را از خودش بپرس تا خبر دهد.
سلمان گفت: در ماه سه روز روزه مى‌گیرم و خداوند فرموده است: «هر کس عمل نیکى انجام دهد پاداش ده برابر دارد. از طرف دیگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به روزه ماه رمضان متصل مى‌کنم و هر که چنین کند، پاداش روزه همیشه را دارد. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر کس با طهارت بخوابد، در ثواب، چنان است که تمام شب را عبادت کرده باشد. اما ختم قرآن، رسول خدا(ص) فرمود: هر کس یک بار سوره «قل هوالله‌» را بخواند،
پاداش یک سوم قرآن را دارد و هر که دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و هر که سه بار بخواند، گویا قرآن را ختم کرده است. و نیز حضرت فرمود: یا على، هر کس تو را با زبان دوست ‌بدارد یک سوم ایمانش کامل شده، هر که با دل و زبان دوستت ‌بدارد، دو ثلث ایمان او کامل شده; و هر که با دل و زبانش دوستت‌ بدارد و با دست هم یارى‌ات کند، تمام ایمان را به دست آورده است.» (18)

زهد سلمان
آیات و روایات نشان مى‌دهد که «زهد» به معناى حرام ساختن نعمتهاى الهى بر خود نیست. زهد به معناى عدم دلبستگى به امور مادى است.
یکى از مواردى که در تمام زوایاى زندگى سلمان، از آغاز تا پایان عمر، دیده مى‌شود زهد، پارسایى و بى‌رغبتى او به دنیاست. سلمان، که پیرو راستین پیامبر(ص) و حضرت على(ع) بود، راه آنان را پیش گرفت و حتى وقتى فرماندار مدائن بود، ساده‌زیستى را رها نکرد.
زهد و وارستگى سلمان از ایمان عمیق او سرچشمه مى‌گرفت; زیرا هر کس ایمان قویتر داشته باشد، از جاذبه‌هاى دنیوى آزادتر است.
امام صادق(ع) فرمود: «ایمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان است.» (19)
سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانه‌سازى نمى‌داد. شخصى از او خواست تا برایش خانه‌اى بسازد ولى سلمان راضى نشد. سرانجام به سبب اصرار شخص نیکوکار اجازه داد برایش خانه بسازد، ولى سفارش کرد خانه چنان باشد که هنگام ایستادن سر به سقف آن بخورد و هنگام خوابیدن پا به دیوار برسد. (20)
سلمان پارسا، حتى حقوق اندک سالانه (21) خود را هم به نیازمندان مى‌داد و بسیار اندک براى خود برمى‌داشت.

سلمان در آیات:
الف. (إنّما المؤمنون الّذین إذا ذکرالله وجلت قلوبهم…) (الأنفال : 2) ؛ مؤمنان همان کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکّل میکنند.
بنا به نظر برخی مفسّرین این آیه در شأن حضرت علی و ابوذر و سلمان و مقداد نازل شده است.( تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ص 136)
ب. از پیامبر راجع به معنای آیه ی ( وءاخرین منهم لمّا یلحقوا بهم…) (جمعه 3) سؤال شد، ایشان فرمود: در این معنا سلمان فارسی وفا کرد. سپس دست مبارک را روی شانه سلمان گذاشت و فرمود: لو کانت الدین فی الثریا لنا له سلمان.( احمد صادقی اردستانی، سلمان فارسی، ص 181)
ج. درباره ی آیه ی ﴿… فالّذین هاجروا، و أخرجوا من دیارهم…﴾ (آل عمران 195) علی بن ابراهیم قمی مفسر بزرگ قرآن می نویسد: آنها که هجرت کردند و از وطن خود خارج شدند، یعنی امیرالمؤمنین، سلمان، و ابوذر، آنگاه که توسط حکومت وقت تبعید شدند و عمار یاسر هم در راه خدا آزار و اذیت بسیار دید.( سلمان فارسی، ص 181)

او سلمان محمدی است :
منصور برزخی خدمت امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: یابن رسول الله چرا شما نام سلمان فارسی را زیاد می برید؟ امام فرمود: مگو سلمان فارسی، او سلمان محمدی است. می دانی چرا او را یاد میکنم؟ زیرا او سه خصلت دارد: اول اینکه خواسته ی امیر مؤمنان را برخواسته ی خود مقدم می داشت. دوم اینکه فقرا را دوست داشت و آنها را بر اغنیا مقدم میکرد. سوم اینکه علم و علما را دوست داشت. همانا سلمان بنده ای صالح و مطیع و تسلیم پروردگار بود، و از مشرکان نبود.( بحارالانوار، ج 22، ص 348)
خدمت امام صادق(علیه السلام) نام سلمان و جعفر طیّار به میان آمد، بعضی از حضار جعفر را بر سلمان ترجیح دادند.
یکی گفت: سلمان مجوسی بود که اسلام آورد. امام از گفتار این مرد ناراحت شد و فرمود:
جعله الله علویاً بعد أن کان مجوسیّاً و قرشیّاً بعد ان کان فارسیّاً فصلوات الله علی سلمان؛ خدا او را از علویان قرار داد پس از آن که مجوسی بود، و پس از آن که فارسی بود قریشی گردانید، درود خدا بر سلمان(همان)
نیز پیامبر اکرم به مرد گستاخی که سلمان را مجوسی خواند، فرمود: نه او مجوسی نبود، بلکه از روی تقیّه اظهار شرک می­کرد، وی در باطن مؤمن و یکتاپرست بود.(شیخ مفید، الإختصاص، ص 11)
پیامبر به تمام یارانش علاقه داشت، ولی نظرش نسبت به بعضی به گونه ای خاص بود، آنچنان که فرمود: إنّ الله عزّوجلّ أمرنی بحب اربعه، فقلنا: یا رسول الله مَن هم؟ سمهم لنا، فقال: علیٌّ منهم و سلمان و ابوذر و المقداد و أمرنی بحبّهم، و أخبرنی أنّه بحبّهم؛ خداوند مرا فرمان داده تا چهار نفر را دوست بدارم، پرسیدیم آنان کیانند؟ آنان کیستند؟ پیامبر فرمود: علی و سلمان و ابوذر و مقداد.(شیخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 253)

علم و دانش سلمان
یکی دیگر از فضایل سلمان مقام علمی او است، همچنان که در روایات به او لقمان حکیم گفته شده است.
حضرت علی علیه السلام میفرماید: بخّ بخٍّ سلمان منّا أهل البیت و من لکم بمثل لقمان الحکیم عَلم عِلم الاوّل والإخر وهو بحر لا ینزف؛ سلمان از ما اهل بیت است و کسی است که برای شما مانند لقمان حکیم است. او علم اول و آخر را می داند و چون دریایی است که پایان ندارد.( بحارالانوار، ج 22، 330)
رسول خدا نیز در وصف سلمان میفرماید: سلمان سلسل یمنح الحکمه؛ سلمان آب گوارا و خنکی است که حکمت پیوسته از او تراوش میکند.(بهجه الآمال، ج 4، ص 410)
یک روز که پیامبر اکرم در جمع یاران مشغول صحبت بود، سلمان وارد شد. حضرت او را نزد خود نشاند و فرمود: سلمان! تو شب را صبح کردی در حالی که علوم و اسرار ما را در صندوقچه ی سینه ی خود محفوظ داشتی، و به آنچه امروز از آن نهی کردیم دانایی. تو معلم مسلمانان هستی. مردم باید آداب و دستورات دین را از تو بیاموزند. سلمان! به خدا سوگند تو گذرگاه دانش اهل بیت من هستی هر که علم تأویل و تنزیل و رموز و اسرار را بخواهد؛ باید به تو مراجعه کند و از تو پیروی نماید. آنگاه فرمود: سلمان مخصوص بالعلم الاول والاخر.( بحارالانوار، ج 22، ص 347)

تقیه سلمان
در محضر امام زین العابدین از تقیّه صحبت به میان آمد، حضرت فرمود: والله لو علم ابوذّر ما فی قلب سلمان تقتله و لقد آخی رسول الله بینهما فما ضنّکم بسایر الخلق انّ علم العلماء صعب مستصعب لایحتمله الاّ نبی مرسل او ملک مقرّب أو عبد إمتحن الله قلبه للایمان فقال و انّما صار سلمان من العلماء لانّه إمرء منّا أهل البیت؛(اصول کافی، چهارجلدی، ج 2، ص 333 و بحارالانوار، ج 22، ص 343) به خدا سوگند اگر ابوذر بداند در دل سلمان چیست او را خواهد کشت. و پیامبر میان آن دو برادری قرار داد. درباره ی سایر مردم چگونه فکر میکنید؟! همانا تحمل علم سخت و دشوار است که جز پیامبر مرسل و فرشته ی مقرب و بنده ای که خدا قلب او را با ایمان آزمایش کرده است تاب تحمل آن را ندارد، این که سلمان جزء علما شد به جهت آن است که فردی از خاندان ماست.
روشن است که درجه ی معرفت سلمان و ابوذر با یکدیگر فرق دارد و آنچه موجب این تفاوت شده و سلمان را در درجه ی بالاتری قرار داده است، از اهل بیت: بودن سلمان است.
اصبغ بن نباته می گوید: از امیر مؤمنان درباره ی شخصیت سلمان پرسیدم، حضرت فرمود: چه بگویم درباره ی کسی که از گِل ما آفریده شده و روحش با روح ما نزدیک است؛ خدای متعال او را به اول و آخر و ظاهر و باطن آگاه گردانیده است. آیا می خواهی که در این­باره ماجرایی را برایت بگویم؟ گفتم: بله. فرمود: من و سلمان خدمت رسول الله بودیم، عربی وارد شد و سلمان را کنار زد و در جای او نشست. حضرت رسول ناراحت شد و چهره اش متغیر و برافروخته گردید، سپس رو به عرب کرد و فرمود: “ای اعرابی آیا کسی را که خدا در آسمان و پیامبرش در زمین دوست دارند دور می سازی؟ مردی را کنار زدی که هرگاه جبرئیل بر من وارد می شود به من امر می کند که از طرف پروردگار او را سلام کنم، سلمان از من است، هرکه بر او ستم کند بر من ستم کرده، هرکه او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده هر که او را بیازارد مرا آزرده است، هرکه او را از خود براند مرا رانده است، … ای اعرابی درباره ی سلمان اشتباه نکن که خدا مرا فرمان داده تا او را به علم تعبیر خواب و حوادث آگاه سازم و علم قضاوت و انساب را به او بیاموزم” اعرابی گفت: یا رسول الله فکر نمی کردم سلمان چنین مقامی را دارا باشد جز آن که یک نفر مجوسی است که ایمان آورده است. رسول خدا فرمود: “من از طرف خدا و با گفته ی او با تو سخن می گویم و تو او را مجوس(محمد معین، فرهنگ معین، ج 3، ص 3884) می خوانی؟ خیر سلمان مجوس نبود، بلکه مؤمنی بود که ایمان خود را پنهان می داشت.” آنگاه حضرت فرمود: “آنچه به شما دستور میدهم انجام دهید و از آنچه نهی میکنم خودداری کنید. آنچه گفتم بپذیرید و شکرگذار باشید”.( بحارالانوار، ج 22، ص 346)

دفاع از حریم ولایت
آنچه در زندگى سلمان، بسیار چشمگیر و جالب است عدم بى‌تفاوتى اوست. او با هوشیارى و جدیت کامل در صحنه‌هاى مختلف حضور داشت و در پیروى از امام‌حق لحظه‌اى تردید نکرد. او همواره، از هر فرصتى، براى گفتن حق بهره مى‌برد و مسلمانان را به امامت‌حضرت على(ع) فرا مى‌خواند. آن بزرگوار پیوسته این سخن رسول خدا را براى مردم تکرار مى‌کرد:
«همانا على(ع) درى است که خداوند گشوده است. هر کس در آن وارد شود، مؤمن است و هر کس که از آن خارج گردد، کافر است.» (22) «بهترین فرد این امت، على(ع) است.» (23)
بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص)، غصب خلافت و مظلومیت‌حضرت على(ع)، سلمان در خطبه‌اى بسیار فصیح، که مى‌توان آن را «کوبنده و افشاگرانه‌» خواند، چنین گفت:
«اى مردم! هر گاه فتنه‌ها و آشوبها را همچون پاره ظلمانى شب دیدید که برجستگان در آن به هلاکت مى‌رسند ، بر شما باد به آل محمد(ص) چرا که آنها راهنمایان به سوى بهشتند، و بر شما باد على(ع). اى مردم! ولایت را در میان خود همانند سر قرار دهید.»
یعنى اگر ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نداشته باشید، مسلمان حقیقى نیستید و دین شما سودى ندارد. (24)
ابن‌عباس سلمان را در خواب دید و از او پرسید: در بهشت، پس از ایمان به خدا و رسول، چه چیز برتر است؟
سلمان پاسخ داد: پس از ایمان به خدا و پیامبر، هیچ چیز با ارزشتر و برتر از دوستى و ولایت على بن‌ابى‌طالب(ع) و پیرورى از او نیست. (25)

سلمان در محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها)
عبدالله بن سلمان نقل میکند، پدرم گفت: من تا ده روز پس از وفات پیامبر از خانه بیرون نیامدم. پس از آن علی بن ابیطالب را در کوچه دیدم. علی فرمود: سلمان تو هم بعد از رسول خدا به ما جفا کردی؟ گفتم: ای ابوالحسن، ای حبیب من، به خدا پناه میبرم از جفای به شما، ناراحتی و غم رحلت پیامبر باعث شد که نتوانم از خانه بیرون بیایم و از زیارت شما بی نصیب شوم. علی فرمود: سلمان هرچه زودتر به سوی خانه ی فاطمه حرکت کن تا از ارمغان های بهشتی به تو نیز عطا کند.
عرض کردم: مگر هنوز هم پس از رسول خدا تحفه ی بهشتی برای زهرا می آید؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: آری، و هم اکنون ارمغان بهشتی رسیده، عجله کن. سلمان میگوید: با سرعت زیاد به خانه ی فاطمه رفتم. فاطمه فرمود: سلمان بعد از پدرم به من جفا کردی چرا به احوالپرسی ما نمی آیی؟ گفتم: ای حبیبه ی من، من به شما جفا میکنم؟ فرمود: بنشین و به آنچه برایت می گویم درست فکر کن. دیروز در حالی که در خانه به رویم بسته بود، در همین مکان نشسته بودم و درباره ی قطع وحی و اینکه چرا دیگر پس از پدرم فرشتگان نازل نمی شوند، فکر میکردم. در همین حال در منزل باز شد و سه فرشته که تاکنون در زیبایی و ابهت مانند آنها را ندیده بودم وارد شدند. دخترانی در نهایت خوشرویی که بوی خوش عطر آنان شادی می آفرید. من در برابر آنها متحیر ایستادم و پرسیدم: شما اهل مکه یا مدینه هستید؟ پاسخ دادند: ای دختر محمد ما نه اهل مکه ایم و نه اهل مدینه، بلکه فرشتگانی از دارالسلام بهشت هستیم و خدای متعال ما را به این جا فرستاده است. ما همه مشتاق تو هستیم.
پرسیدم: اسم شما چیست؟ یکی از آنها گفت: اسم من حقدوده است، گفتم: چرا چنین نامی داری؟ گفت: برای اینکه من برای مقداد بن اسود خلق شده ام.
دومی گفت: اسم من سلمی است. گفتم: چرا چنین نامی داری؟ گفت: من برای سلمان فارسی آفریده شده ام. نام سومی را پرسیدم. گفت: نام من ذرّه است. علت این نامگذاری را سؤال کردم، گفت: من برای ابوذر غفاری خلق شده ام. سپس خرماهای قرمزی را به من دادند که از مشک خوشبوتر است. ای سلمان، روزه ی خود را با این خرماها افطار کن و هسته ی آن ها را برایم بیاور.
سلمان میگوید: خرما را گرفتم و به راه افتادم. در مسیر به هرکدام از اصحاب پیامبر که برخورد میکردم، به من میگفتند: مگر مشک همراه داری؟ و من پاسخ میدادم: نه. وقتی شب فرا رسید، با همان خرما افطار کردم، ولی هسته ای در آنها نیافتم. روز بعد خدمت فاطمه رسیدم و عرض کردم: رطبها هسته نداشت، فرمود: سلمان این خرماها هسته ندارند. درخت آنها را خداوند در دارالسلام بهشت کاشته است. این موهبت الهی از برکت کلامی است که پدرم به من آموخته است.
سلمان میگوید: حضرت فاطمه سلام الله علیها کلامی را که از رسول الله آموخته بود و در هر صبح و شام آن را میخواند، به من نیز آموخت و فرمود: “اگر میخواهی در دنیا به بیماری تب مبتلا نگردی این ذکر را بخوان و بر آن مداومت و مراقبت کن.” سلمان میگوید: آن ذکر را آموختم و همیشه میخواندم. قسم به خدا آن دعا را به بیش از هزار نفر از مردم مکه و مدینه آموختم و همگی به اذن خدا شفا یافتند.( احمد صادقی اردستانی، سلمان فارسی، ص 189) و این همان دعای معروف نور است.( شیخ عباس قمی1، مفاتیح الجنان، ص 210)

نقش سلمان در تشیّع ایرانیان
یکى از کارهاى بسیار مهم سلمان، که بخش اعظم زندگى او را فرا گرفته بود، تلاش پیگیر او در معرفى اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت
رسول خدا(ص) است. او در این راستا در مدینه جهاد کرد و از هر فرصتى بهره برد. وقتى به مدائن آمد، همین عقیده را دنبال کرد و نقش بسیارى در تشیع ایرانیان داشت.
مى‌پرسند: با اینکه اسلام در عصر خلافت‌خلیفه دوم وارد ایران شد، چرا اکثریت قاطع مردم ایران، شیعه حضرت على(ع) هستند؟
در پاسخ باید گفت: عوامل متعددى سبب این گرایش است. از نخستین عوامل این گرایش، وجود سلمان در مدائن و رفت و آمد او به کوفه و حوالى آن و حتى اصفهان و … بود.
سلمان پیام‌ آور اسلام ناب، منادى تشیع و نوید بخش مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بود و اکثر ایرانیان این ندا و نوید را شنیدند و پذیرفتند. (26)

وفات
سلمان سرانجام، پس از عمرى طولانى و با برکت، در اواخر خلافت عثمان در سال 35ه .ق وفات یافت. (27)
حضرت على(ع) پیکرش را غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد. همراه آن حضرت ، جعفر بن‌ابى‌طالب و حضرت
خضر ، در حالى که با هر یک از آن دو هفتاد صف از فرشتگان بودند بر پیکر سلمان نماز گزاردند.
بعضى از راویان چنین نقل کرده‌اند که حضرت على(ع) بر کفن سلمان شعرى نوشت که معناى آن چنین است:
«بر شخص کریم و بزرگوارى وارد شدم ، بى‌آنکه توشه نیک و قلب پاک داشته باشم; ولى بردن توشه نزد شخص کریم و بزرگوار، زشت‌ترین کار است.» (28) و به قولى در اوّل سال 36 هجرى قمرى ، بدرود حیات گفت.(29)
مرقد شریف حضرت سلمان(سلام الله علیه) در مدائن، در پنج فرسخى بغداد ، نزدیک تاق کسرى قرار دارد.
در این دنیاى پرتلاطم و پرزرق و برق که انسان را در گرداب گناه غرق مى‌کند ، هر کس الگویى مى‌خواهد تا با سرمشق قرار دادن روش و کردارش کشتى وجودش را سالم به ساحل سعادت برساند; و زندگى سلمان فارسى براى ما ایرانیان الگویى شایسته است.
برخى از مورخان روز وفات سلمان را، هشتم صفر دانسته‌اند. اگر منظورشان صفر سال 35 قمرى باشد، پس وفاتش در آخرین سال خلافت عثمان‌ بن ‌عفان روى داده است. ولى اگر مرادشان صفر سال 36 قمرى باشد، دانسته مى‌شود که وى در اوائل خلافت حضرت على(ع) زنده بود و حکومت مدائن را هم چون گذشته بر عهده داشت و پس از قریب به پنجاه روز از خلافت آن حضرت، در مدائن وفات یافت. حضرت على(ع) آن هنگام در مدینه ساکن بود و هنوز به کوفه مهاجرت نکرده بود. آن حضرت، در عالم غیب از مدینه به مدائن رفت و بر جنازه سلمان نماز خواند و وى را در همان مکان دفن نمود. هم اکنون مرقد او زیارت‌گاه شیفتگان حقیقت و معرفت است.(30)

برای مطالعه بیشتر :
1ـ سلمان نخستین مسلمان ایرانی، داود الهامی.
2ـ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی.
3ـ سلمان فارسی ، سید جعفر مرتضی عاملی.
4ـ پیامبر و یاران ، عالمی دامغانی.
5- سلمان استاندار مدائن: احمد صادقی اردستانی
6- زندگینامه سلمان فارسی: محمد عقیل زاده

پی نوشت :

1- بحار، ج 22، ص‌366.
2- الدرجات الرفیعه، ص‌203.
3. الریاض ‌النظره (المحب الطبری)، ج1، ص 197 و سیر أعلام ‌النبلاء (ذهبی)، ج1، ص 142
4. حلیه الاولیاء (ابونعیم اصفهانی)، ج1، ص 187
5. همان، ص 189
6. حلیه الاولیاء، ج1، ص 190 و الاستیعاب فى معرفه الاصحاب ( یوسف بن عبدالله)، ج2، ص 636
7. تاریخ ‌دمشق، ج60، ص 177
8- مجمع‌البیان، ج 2، ص‌427.
9- شرح نهج‌البلاغه ابن ابى‌الحدید، ج 18، ص‌36.
10- بحار، ج 22، ص 341.
11- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 150.
12- اعیان الشیعه، ج‌7، ص‌287.
13- شرح نهج‌البلاغه ابن ابى‌الحدید، ج 18، ص‌36.
14- بحار، ج 22، ص 331.
15- تنقیح المقال، ج 2، ص‌47.
16- اختصاص شیخ مفید، ص 222.
17- رجال کشى، ص 20.
18- بحارالانوار، ج 22، ص‌317.
19- همان، ص 341.
20- شرح نهج‌البلاغه ابن ابى‌الحدید، ص‌36.
21- حدود چهار تا شش هزار درهم.
22- کتاب سلیم بن‌قیس، ص 251.
23- اعیان الشیعه، ج‌7، ص‌287.
24- بهجه‌الآمال، ج 4، ص 418.
25- بحارالانوار، ج 22، ص 341.21- کتاب ایرانیان مسلمان در صدر اسلام، ص 201.
26- بحار، ج 22، ص 391 – 392.
27- همان، ص‌373.
28- طرائف الحقائق، ج 2، ص 5.
29. اسد الغابه فى معرفه الصحابه (ابن اثیر)، ج2، ص 328؛ رجال حول الرّسول (خالد محمد خالد)، ص 61
30. نک: نفس الرحمن فى فضائل سلمان(ع) (نوری طبرسی)؛ سلمان‌الفارسى (عبدالله السّبیتی)؛ الاستیعاب فى معرفه الاصحاب،ج2، ص634؛ رجال ‌حول ‌الرسول، ص61؛ اسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج2، ص328 و ألاصابه (ابن حجر عسقلانی)، ج2، ص 113

منابع :
راسخون
پایگاه مرکز نشر اعتقادات اسلامی
پایگاه حوزه (سلمان فارسی فرزند اسلام : زهرا صالحی)
پایگاه صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران
پایگاه نورپرتال
اندیشه قم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید