با توجه به این پرسش، ما در پی آن نیستیم که اثبات کنیم عصمت معصوم(ع) از روی اختیار است؛ بلکه سخن در آن است که این ترک معصیت و خطا از معصوم، از چه جهت است و این عدم توانایی و قدرت از چه باب است؟ آیا صدور معصیت از او محال است یا خیر میتواند اما اراده او به گناه تعلق نمیگیرد؟
به طور کلی میتوان گفت: چنین نیست که هر آن چه فعلش واجب و ترکش ممتنع باشد، صاحب چنین فعلی بر انجام آن فعل و یا ترک آن، مجبور باشد. پس هیچ تنافی بین اختیار شخص و واجب بودن فعلی یا ممتنع بودن آن فعل نیست و الا اگر چنین باشد لازم میآید که خداوند متعال بر ترک ظلم و فعل عدل مجبور باشد، با این که اختیار خداوند مطلق است و احدی همچون او چنین اختیار مطلقی ندارد، لذا عدل را ترک نمیکند و ظلم را انجام نمیدهد، مگر از روی محض اختیار و اراده مطلق. بنابراین اگر معصوم هم از معاصی و خطاها مصون است و هیچگاه مرتکب گناه نمیشود، منافاتی با اختیار داشتن آن ها نیست.
توضیح اینکه: امتناع و وجوب بر دو قسم میشود:
گاهی وجوب و امتناع ذاتی است و منظور ضرورت ثبوت و ضرورت امتناع است، مانند ضرورت ثبوت زوجیت برای اربعه و ضرورت امتناع جمع بین نقیضین. این معنا از بدیهیات است و در هیچ مکان و زمانی تخلف از آن معقول نیست.
اما گاهی مراد از وجوب و امتناع، وجوب و امتناع وقوعی است، بمعنای این که فی ذاته و بحسب نفسه، ممکن است؛ اما با در نظر گرفتن خارج، ضروری الوقوع یا ممتنع الوقوع میشود؛ مانند ظلم نسبت به باری تعالی، پس از آن نظر که به حسب ذاتش دارای قدرت و اختیار و اراده مطلق است، متمکن از ظلم است؛ اما از آن سو که درمقام خارج ظلم بر او قبیح است، ظلم کردن از او ممتنع است. پس او در حالی که قدرت بر ظلم دارد، ظلم نمیکند و در حالی که میتواند عدل را ترک کند، عدل را اختیار میکند.
بنابراین معلوم شد که وجوب شیء یا امتناع وقوعی آن شیء، منافاتی با قدرت بر آن و امکان وقوعش در خارج ندارد. پس عصمت معصومین هم از این قبیل خواهد بود، یعنی درست است که وقوع معاصی ممتنع است، اما این بدان معنا نیست که ذاتاً هم ممتنع باشد. معصوم در حالی که قدرت بر معصیت دارد، صدور گناه بر او در خارج ممتنع است. [1]
پس عصمت پیامبران و پیشوایان دین ـ علیه السلام ـ ذاتی و اجباری نیست از این رو، صدور گناه از آنان ممتنع ذاتی نمیباشد؛ زیرا اگر ممتنع ذاتی و محال بالذات بود، مقدور نمیبود و اگر مقدور نمیبود، مورد تکلیف قرار نمیگرفت. [2]
محقق طوسی در جواب به این ایراد میگوید:
همانا امام معصوم قدرت بر انجام گناه دارد، اما هرگز آن چیزیی را که مقدورش هست، انجام نمیدهد و این بدین دلیل است که امام معصوم انگیزهاش برای صدور معصیت تمام و کامل نیست، چنانکه در مورد امتناع وقوع قبایح از حکیم متعال یا در مورد عصمت انبیاء ـ علیهم السلام ـ میگوییم. پس قدرت داشتن بر انجام چیزی را که ذاتا ممکن است، اما وقوعا ممتنع است، نمیشود نفی و انکار کرد؛ همانا قدرت بر چیزی که وقوعش ذاتاً ممکن نیست انکار میشود. [3]
وی در جایی دیگر تعریف عصمت را به گونهای مطرح میکند که این ایراد نا سازگاری عصمت با اختیار وارد نشودایشان میگوید:
یعنی عصمت همان چیزی است که عبد با وجود آن قادر بر معصیت است، اما هیچگاه (مطلقا) معاصی را اراده نمیکند و این عدم اراده یا به خاطر وجود صارف است که همان لطفی است که خدا به معصوم عنایت میکند. پس معصوم اگر خدا را معصیت نمیکند، این به خاطر عجز وی نیست بلکه به سبب عدم تعلق اراده وی به گناه است. یا عدم اراده معصیت، به دلیل غالب بودن صارف و مانع بر اراده گناه است. پس وقوع معصیت از سوی معصوم با توجه به قدرت وی ممکن است، اما با نظر به عدم تعلق اراده وی به معصیت یا وجود صارفی که غالب بر اراده است صدور گناه از وی ممتنع است. [4]
فاضل مقداد در تحلیل ماهیت عصمت و سازگاری آن با اختیار معصوم مینویسد:
صاحب نظران ما امامیه و کسانی که موافق با اصحاب ما هستند از عدلیه میگویند: عصمت لطفی است که خدا به معصوم میدهد به گونهای که وقوع معصیت از او ممتنع میشود، و این به دلیل منتفی شدن انگیزه انجام معصیت و وجود صارف و مانع در اوست، با اینکه قدرت بر انجام معصیت دارد و وقوع معصیت از او امکان دارد. پس با توجه به قدرت و تواناییاش وقوع گناه از او امکان دارد، اما با توجه به وجود مانع و نداشتن انگیزه وقوع معصیت از او ممتنع است. بنابراین معتقدیم، معصومین در حالی معصیت را ترک میکنند که قدرت بر انجام آن دارند، چرا که اگر توانایی نداشتند، دیگر نه مستحق مدح بودند و نه مستحق ثواب، زیرا در این هنگام اختیاری برای آن ها نیست. چون مدح و ثواب مستحق و شایسته کسی هستند که انجام و ترک فعل برای او ممکن باشد. اما از آن جا که میبینیم به اتفاق همه علما، معصومین با وجود عصمت شان مستحق مدح و ثواب هستند، پس معلوم میشود که آن ها قادر بر انجام یا ترک گناه هستند. [5]
نتیجه این که اولا، این ترک گناه و خطا از معصوم با قدرت و اختیار او منافاتی ندارد.
ثانیا، سبب و منشاء این ترک گناه، یا به خاطر عدم تعلق اراده معصوم نسبت به انجام گناه است، یا به جهت وجود صارف و مانعی است که خداوند به آن ها لطف کرده است.
ثالثا، صدور و وقوع معصیت گرچه ذاتا ممتنع نیست و ممکن است، اما وقوعا در خارج ممتنع است.
شایان ذکر است دلیل بر اینکه عصمت و دوری گزیدن معصوم از گناه و عدم قدرت بر انجام معصیت، بدین جهت است که اختیار انسان دارای دو رکن اساسی است: یکی علم و دیگری اراده. ما اگر گرفتار معصیت میشویم، از دو حال خارج نیست: یا از آن رو است که به زشتی و بدی گناه آگاهی و یقین کامل نداریم یا نه علم داریم، اما اراده قوی و مستحکم برای ترک آن نداریم. بی تردید هر چه این دو عامل بیشتر تقویت شوند، محدوده گناهان آدمی، تنگ تر و تنگ تر میشود. معصومین کسانی هستند که در هر دو بُعد به عالی ترین درجات نائل شدهاند، هم از نظر شناخت چناناند که زشتی و ناپسندی هر کار بدی را به چشم بصیرت میبینند و هم به لحاظ اراده، چنان قدرتی دارند که طوفان غرایز حیوانی، عنان اختیار را از کف آنان نمیرباید.
برای تقریب به ذهن، کارهای زشتی هست که ما انسانهای معمولی، پلیدی و قبح آن ها را قبول داریم، از این روی نه تنها هیچ وقت آن فعل را انجام نمیدهیم بلکه اصلا قصد انجام آن را نمی کنیم با این وجود برای این عدم انجام و ترک آن به هیچ وجه، مجبور نیستیم. به عنوان مثال، خوردن برخی از نجاسات حتّی به فکر هیچ عاقلی خطور نمی کند، چه برسد به اینکه جامه تحقق پوشد. حال آیا میتوان گفت عصمت از چنین آلودگی هایی از روی اجبار و بدون اختیار است؟ خداوند هم انبیاء و ائمه ـ علیهم السلام ـ را از چنان علم والا و ارادهای قوی برخوردار کرده که گویی پلیدی و کثافت و باطن گناهان را به عینه و علم حضوری مشاهده میکنند، لذا هیچ وقت هوس و اراده ارتکاب آن معاصی را نمیکنند.
بنابراین علم ویقین قطعی معصومین است که مانع ارتکاب گناه میشود، ولی این علم، موجب سلب اختیار نخواهد شد. با توجه به این علم است که ارتکاب معصیت از او محال میشود، اما محال عادی نه محال ذاتی؛ محال عادی امکان تحقق در خارج را دارد، ولی تحقق پیدا نمیکند، ولی محال ذاتی، امکان تحقق ندارد و ذاتا محال است.
علامه طباطبایی ـ رحمه الله علیه ـ در مورد سبب عصمت و مبدء آن تحقیق جامعی داشتهاند و حاصل آن این است که مبداء عصمت، همان علم خاص معصوم به خدای سبحان و صفات جمال و جلال اوست و این علم، حبّ بسیاری را به دنبال دارد، به گونهای که آن حبّ وافر، هیچ مجالی را برای چیز دیگر غیر از خدا و رضایت او در فکر و نفس معصوم به جای نمیگذارد، از این روی هرگز خطا و گناه از آن ها صادر نمیشود.
علم مزبور، یعنی ملکه عصمت در عین اینکه از اثرش تخلف ندارد و اثرش قطعی و دائمی است، در عین حال طبیعت انسانی را که ـ همان مختار بودن در افعال ارادی خویش است ـ تغییر نداده، او را مجبور و مضطر به عصمت نمیکند؟ و چگونه مجبور بکند با اینکه علم، خود یکی از مبادی اختیار است، و مجرد قوی بودن علم، باعث قوی شدن اراده میشود نه اجبار. مثلا اگر کسی که طالب سلامت است وقتی یقین کند که فلان چیز سم کشنده آنی است، هر قدر هم که یقینش قوی باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمیکند، بلکه وادارش میکند به اینکه با اختیار خود از شرب آن مایع سمی خوداری کند.
آری وقتی عاملی انسان را مجبور به عمل و یا ترک عملی میکند که انسان را از یکی از دو طرف فعل و ترک بیرون نموده و امکان فعل و ترک را مبدل به امتناع یکی از آن دو بسازد… پس معصومین به اراده و اختیار خودشان از معصیت منصرف میشوند، و اگر انصراف شان را به عصمت شان نسبت دهیم مانند انصراف غیر معصومین است که به توفیق خدایی نسبت میدهیم… .».[6]
پی نوشت ها:
[1]. ر.ک: قاضی محمد، محاضرات سید کمال الحیدری، العصمه، ص 104 ـ 106، دار الفرائد، 1424.
[2]. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، ص 208. مرکز نشر اسرا، ، قم، 1381.
[3]. خواجه نصیر طوسی، رساله امامت، ص 430، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405.
[4]. العصمه، (از رسالههای خواجه، چاپ شده در تلخیص المحصل، ص 525 دار الاضواء، چاپ دوم، 1405.
[5].فاضل مقداد بن السیوری الحلی، الوامع الالهیه، ص 243. تحقیق قاضی طباطبایی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1380.
[6].ر.ک:طباطبایی،محمدحسین،المیزان،ج11،ص162ـ164،انتشارات اسماعیلیان،چاپ پنجم، قم 1371.