یکی از مسائل مهم و کلیدی مطرح در بحث امامت، موضوع عصمت امام و جانشینان پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است شیعه امامیه معتقد است که یکی از شرائط اساسی امام، عصمت اوست و شخص غیر معصوم هرگز صلاحیت تصدی مقام امامت و جانشینی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را ندارد.
این اعتقاد متکی بر دلائل مستحکم عقلی و نقلی (قرآن ـ سنت) است.
قبل از پرداختن به دلائل اثبات عصمت، لازم است توضیح اندکی در مورد مفهوم و معنای عصمت ذکر شود تا منشأ و قلمرو عصمت مورد نظر در باب امامت به خوبی روشن گردد:
در لغت کلمه «عصمت» از ریشه «عصم» به معنای منع، امساک و نگهداری، تفسیر شده است.[1] در قرآن نیز این کلمه به همین معنا در چندین آیه بکار رفته است.[2]
در اصطلاح متکلمین، عصمت عبارت است از ملکه و نیروی فوق العاده باطنی برخواسته از علم ویژه که از سوی خداوند موهبت می شود و شخص معصوم را دائماً از هر گونه لغزش و خطائی مصونیت می بخشد.[3] بر این اساس عصمت یک موهبت الهی است که شخص را قادر به درک حقایق هستی و مشاهده ملکوت اشیاء نموده و صاحب آن با وجود قدرت بر انجام معصیت، دائما از گناه و خطای عمدی و سهوی خودداری می نماید.
اما دلائل عصمت امام ـ علیه السلام ـ بر اساس ترتیبی که در سئوال مطرح شده است:
الف) دلائل قرآنی عصمت: آیات قرآن که برخی ناظر به مقام امامت و برخی نیز در شأن اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نازل شده است، دلالت بر لزوم عصمت امام دارد، در این جا به قسمتی از این آیات به عنوان دلائل وحیانی لزوم عصمت امام ـ علیه السلام ـ اشاره می نموده و توضیح و تفصیل مطلب را به کتب تفسیر ارجاع می دهیم.
1. «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».[4]
در این آیه وقتی حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ از خداوند سئوال کرد که آیا از نسل من کسی به مقام امامت خواهد رسید؟ پاسخ خداوند این است که مقام امامت به ظالمین نخواهد رسید. مفاد آیه شریفه این است که منصب امامت یک منصب الهی است که فقط انسان های برگزیده و معصوم که هرگز مرتکب ظلم نشده و نمی شوند به این مقام نائل خواهند شد، زیرا در آیه هر گونه ظلمی از چنین شخصی نفی شده است. ظلم نیز در قرآن به سه گونه ذکر شده است:
اول ظلم بنده نسبت به خداوند متعال مثل شرک که از آن به ظلم بزرگ یاد شده است «ان الشرک لظلم عظیم»[5].
دوم ظلم بر هم نوعان مثل: إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ »[6].
سوم ظلم بر نفس مثل: «فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ»[7] «وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»[8] در آیه مورد بحث، ظلم به هر شکل آن از کسی که متصدی مقام امامت است نفی شده است بنابراین اگر کسی در طول عمرش حتی مرتکب یک مورد از ظلم و معصیت بشود، مشمول آیه نخواهند شد. تنها کسی می تواند مصداق آیه باشد که در تمام عمرش به هیچ نحوی مرتکب ظلم و خطا و عصیان نگردد و جز انسان معصوم هیچ کسی مصونیت مطلق از ظلم را ندارد. بر این اساس تنها کسی صلاحیت مقام امامت را دارد که مطلقا از ظلم بدور باشد.
2. «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ»[9]در این آیه خداوند متعال امر به اطاعت از خدا و رسول و صاحبان امر (کسانی که سرپرستی امور مردم را به عهده دارند) نموده است. با توجه به اینکه امر به اطاعت در این آیه مطلق ذکر شده است و از سوی دیگر وجوب اطاعت و پیروی از هر کدام از این سه مرجع یعنی خدا و رسول و صاحبان امر که زمام امور را به دست دارند، مساوی و یکسان ذکر شده است، آیه دلالت روشن بر عصمت اولی الامر و سنخیت آنان با پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دارد زیرا اطاعت رسول همان اطاعت از خدا دانسته شده و اطاعت اولی الامر از سنخ اطاعت رسول ذکر شده و لذا با واو عطف شده است.
سیاق آیه نشان می دهد که اولی الامر کسانی هستند که منصب زمامداری و صاحب الامری را همانند رسول از ناحیه خداوند دریافت نموده اند و همانند رسول بر همگان ولایت و حق تبعیت دارند.
بنابراین امر به اطاعت مطلق از اولی الامر و قرار دادن آنان در ردیف اطاعت از خدا و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دلالت بر عصمت اولی الامر دارد زیرا امر مطلق به اطاعت با امکان گناه و لغزش عملی اولی الامر قابل جمع نیست چون اگر اولی الامر حتی در یک مورد دچار گناه و خطا شود، مستلزم امر به اطاعت از عاصی و گناهکار خواهند بود و چنین چیزی بر خدا محال است که امر به اطاعت از گناهکار نماید.
3. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا»[10] مراد از «اهل البیت» در این آیه که خداوند طهارت و پاکی آنان را از هر نوع پلیدی اراده نموده است، خانه معهود و اهل همان خانه است نه همه خانه های رسول خدا. بر اساس آنچه در احادیث از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شده است این حدیث در شأن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و پنج تن از خاندان او یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ نازل شده است. ابو سعید خدری از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت نموده است که فرمود: آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا» در مورد من و علی و فاطمه و حسن و حسین، نازل شده است.[11] و این واقعه در خانه ام سلمه رخ داده است.[12] مفاد آیه این است که خداوند تکوینا اراده نموده است که شما اهل بیت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را از هر گونه پلیدی و زشتی منزه و پاک گرداند و این معنا همان چیزی است که ما از آن به عصمت و پاکی تعبیر می کنیم.
گرچه شأن نزول این آیه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و چهار نفر از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بوده است که به اصحاب کسا و پنج تن آل عبا معروف شده است اما مضمون آیه بر سایر امامان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نیز تسری دارد و آن پنج نفر، مصادیق نخستین اهل بیت در آیه می باشند. امیر المومنین می فرماید: من در خانه ام سلمه بودم در خدمت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» نازل شد پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به من فرمود: این آیه درباره تو و فرزندت حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ و امامان بعدی که از نسل تو به وجود می آیند، نازل شده است. گفتم یا رسول الله بعد از تو چند نفر به امامت می رسند؟ فرمود: بعد از من تو امام می شوی، بعد از تو فرزندت حسن…)[13] حضرت در این حدیث نام تک تک امامان 12 گانه را ذکر می فرماید.
ب) دلائل روائی عصمت: در احادیث و روایات زیادی، موضوع عصمت ائمه ـ علیهم السلام ـ مطرح شده است که فقط دو نمونه را ذکر می کنم:
1. شیخ صدوق در کتاب های خود این حدیث را نقل نموده است که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «انا و علی و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین، مطهرون معصومون»[14] من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین، پاک و معصوم از گناه هستیم.
2. امیر المومنین ـ علیه السلام ـ می فرماید: «انما الطاعه لله و لرسوله و لولاه الامر و انما امر بطاعه اولی الامر لأنهم معصومون مطهرون لا یأمرون بمعصیه؛ همانا حق اطاعت از آن خدا و رسول و صاحبان امراند. بدان جهت خداوند به اطاعت اولی الامر دستور داده است که آنان معصوم از خطایند و به گناه امر نمی کنند».[15]
ج) دلیل عقلی: علاوه بر نقل، عقلا نیز عصمت امام ضروری است زیرا بر اساس درک عقلی امام فردی کامل و اسوه و پیشوای بندگان بعد از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است. چنین کسی به ضرورت عقلی باید از هر جهت همانند پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باشد و تابلوی تمام نمای دیانت و صراط مستقیم باشد تا دیگران را هدایت و رهبری نماید. لازمه این امر این است که امام از نظر علم و عمل و اخلاق کامل باشد و جهل و لغزش و گناه در او راه نداشته باشد و الا اگر شخصی که خطاکار است و یا جاهل و فراموشکار است نمی تواند همواره با حقیقت همراه باشد و مبین دین و صراط مستقیم برای دیگران باشد و در نتیجه نمی تواند انسان کامل و الگو و غایت نوع افراد باشد پس الزاما امام برای تصدی مقام امامت و پیشوائی باید مبرا از جهل و نسیان و خطای علمی و عملی باشد تا بتواند پیشوا و هدایت گر دیگران به سوی حقیقت و سعادت باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ بررسی مسائل کلی امامت ـ ابراهیم امینی.
2ـ آموزش عقائد، مصباح یزدی.
3ـ اهل البیت سماتهم و حقوقهم، جعفر سبحانی.
4ـ اهل بیت در قرآن و حدیث، محمدی ری شهری.
5ـ پرسمان عصمت ـ حسن یوسفیان.
پی نوشت ها:
[1].ر.ک:ابن فارس، معجم مقایس اللغه، ج4، ص331؛ ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص403؛ زبیدی، تاج العروس،ج8، ص398. ماده «عصم».
[2]. ر.ک: سوره مائده آیه 67، سوره هود، آیه 63.
[3]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج8، ص1.
[4]. بقره / 124.
[5]. لقمان / 13.
[6]. شوری / 42.
[7]. فاطر / 32.
[8]. طلاق / 1.
[9]. نساء / 59.
[10]. احزاب / 33.
[11]. علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988م، ج9، ص167.
[12]. همان، ج9، ص166.
[13]. بحرانی، سید هاشم، غایه المرام، تحقیق سید علی عاشور ، بی تا، ص293.
[14]. شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج1، ص64؛ شیخ صدوق، کمال الدین، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1362ش، ص280.
[15]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تحقیق سید هدایت الله المسترحمی، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1983م، ج25، ص200.