عظمت و اهمیت شیخ مفید (1)

عظمت و اهمیت شیخ مفید (1)

نویسنده: دکتر علی اکبر ولایتی

شکل گیری و شکوفایی تمدن اسلامی متأثر از علل و عوامل گوناگون بوده است. آیین اسلام، نحله ها و مکاتب مختلف فکری و مذهبی، تلاش های علمی دانشمندان و نخبگان مسلمان در کنار عوامل مختلف سیاسی و فرهنگی دیگر از مهم ترین عوامل شکل گیری و شکوفایی تمدن اسلامی بوده اند. تأثیر آیین آسمانی اسلام در همه ی مقاطع و در تمامی تجلی های رشد و شکوفایی تمدن اسلامی مشاهده می شود و بدون حضور این آیین تصور پیدایش و رشد تمدنی با این میزان شکوفایی و رشد ناممکن بود. پس از آیین اسلام، از عوامل دیگری که در گسترش و پویایی تمدنی نقشی مهم داشتند نخبگان و دانشمندان مسلمان بودند که در واقع علمداران پیشرفت و تکامل فکری این تمدن محسوب می شدند. بنیان فکری و اندیشگی تمدن اسلامی در تمامی وجوه فرهنگی و سیاسی و علمی و مذهبی برآمده از تلاش ها و مجاهدت های فکری این نخبگان بود که علی رغم تفاوت آراء و اختلاف عقاید تلاش کلی شان معطوف به تقویت و رشد تمدنی بود. در میان این نخبگان، نقش علما و امنای دین بیش از همه است. آنان در واقع صاحبان اصلی دین بودند که پس از وفات پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) وظیفه ی تبلیغ و دفاع از آیین اسلام را بر عهده داشتند. اما در میان علمای جهان اسلام بخشی از علما بودند که علاوه بر وظیفه ی دشوار تبلیغ و دفاع از پیام الهی بار سنگین مقابله با آسیب ها و آفت های درونی تمدن اسلام را به دوش می کشیدند؛ این بخش از علما در واقع علما و نخبگان شیعی بودند که علاوه بر وظیفه ی دشوار ابلاغ و انتقال پیام الهی با آسیب ها و مشکلات درونی جهان اسلام درگیر بودند. آنان چون علمای سنی آن زمان نبودند که وظیفه ی مشروعیت بخشی به قدرت های سیاسی وقت و کردارهایشان را داشته باشند. علمای شیعه قدرت های سیاسی وقت را همواره مورد نقد قرار می دادند و بنیان های مشروعیت آن ها را به چالش می کشیدند؛ زیرا پذیرش اندیشه ی امامی در گرو مخالفت با اشکال نامشروع قدرت بود. در واقع، باور به امامت و مقابله با قدرت های سیاسی وقت موجب شده بود که گفتمان فکری و سیاسی تشیع و علمای شیعه راهی جدا از دیگر مکاتب فکری سنی در پیش گیرد. از همان قرون نخستین، علما و نخبگان شیعی در علوم مختلف مانند دیگر نخبگان سنی حضور داشتند و در تمامی زمینه ها علمای شیعی صاحب اثر، نفوذ، شهرت، و اعتبار و مورد احترام علمای مذاهب دیگر بودند. قرون چهارم و پنجم، که مقطعی طلایی برای تمدن اسلامی بود، برای شیعیان نیز عصری مملو و آکنده از شکوفایی فکری بود. در این دوره، علمای شیعی در زمینه های مختلف کلام، فقه، حدیث، فلسفه، تفسیر، دیگر علوم دینی و طبیعی ظهور کردند و آثاری ماندگار و ارزشمند برای اخلاف خود باقی گذاشتند و مبالغه نخواهد بود اگر بگوییم پایه و بنیان بسیاری از علوم دینی شیعی در این عصر طلایی گذاشته شد. شیخ مفید از سلسله ی این علما و نخبگان شیعی است که در این عصر طلایی می زیست و نقشی مهم در رشد بسیاری از علوم دینی داشت.
حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر دانشمند انقلاب، در متنی محققانه و علمی، اما در شکلی پیام گونه (1) این گونه از جایگاه شیخ مفید یاد می کنند:
« هزار سال پیش از این، در یکی از روزهای پر حادثه ی بغداد، میدان ” اشنان” (2) بر مردمی که به خاطر واقعه ای غم انگیز در آن انبوه شده بودند تنگ آمد. و هزاران چشم بر مردی که مرگش حادثه ای بزرگ بود گریست. و ده ها هزار نفر بر جنازه ی انسان والایی نماز گزاردند که پنجاه سال، چون مشعلی تابناک، بخش گسترده ای از جهان اسلام را با دانش و معرفت خود، روشن ساخت، و در کرانه ی دجله ی بغداد، دجله ی دیگری از علم و معرفت به راه انداخته بود. تندباد حوادث تلخ و خونین در پایتخت عباسی و طوفان تعصب ها و بددلی ها نتوانسته بود چراغ علم و عملی را خاموش سازد که به شجره ی زیتونه علوم قرآن و معارف اهل بیت (علیه السّلام) متصل گشته و با مصباح خِرَد بشری تلألو یافته بود. و خار و خاشاک کج فهمی ها و بدسگالی ها نتوانسته بود در برابر آن شط خروشانی سد گردد که فقه و کلام و عقل و نقل را در بستر پر فیضش به سرزمین های حاصل خیز رسانیده بود » ( ‌آیت الله خامنه ای، ص 1 ).
«‌ آن روز که پیکر مفید را انبوه خلایق تشییع کردند و به امامت سید شریف، علی مرتضی بر او نماز گزاردند، دل هایی پر از کینه و تهی از کیاست و حکمت، این را پایان کار آن بزرگ مرد شمرده و ساده اندیشان مرگ او را جشن گرفتند.
اما چشم و دل هر فرزانه ای می توانست به وضوح دریابد که مرگ آن سالار فرزانگان نمی تواند پایان کار کسی باشد و فیضان پنجاه ساله ی او، چشمه ساری از دانش و فرهنگ و اخلاق و حکمت، در فضای اندیشه ی بشری جاری ساخته و اراده ی الهی و سنت تاریخ، زایندگی و فزایندگی آن را در عبور جاودانه اش از لا به لای نسل ها و دوره ها و قرن ها، تا رسیدن به دریای منتهای رشد نهایی بشر، تضمین کرده است.
آن روز بدن نحیف مفید در خانه اش در درب الریاح بغداد به زمین سپرده شد تا روزی به جوار بارگاه حضرت ابی جعفر جواد (علیه السّلام) منتقل شود و در آن دارالسّلام رحمت الهی بیارامد، اما شخصیت سترگ او، که پنهان کردنی و از یاد رفتنی نبود، پیوسته در برابر چشم زمان باقی ماند و هرگز از یاد نرفت، و در روند شکوفایی فقه و کلام و مذهب اهل بیت (علیه السّلام) نقش برجسته خود را ایفا کرد » ( همان، ص 2 ).
حضرت آیت الله خامنه ای در بخش دیگری از پیام خود اهمیت پرداختن به شیخ مفید و بزرگداشت وی را چنین بیان می کنند:
« نسل علمی امروز با بزرگداشت مفید و نشر آثار مکتوب او، در حقیقت وظیفه سپاس خود را نسبت به مردی انجام می دهد که خود و افکارش همواره در ضمن جریان غنی و پربار فقه و کلام مدرسه ی اهل بیت (علیه السّلام) حضور داشته و به مثابه ی سنگ زاویه و قاعده ی اصلی، در بنای رفیع فقاهت و تکلم شیعی، چنان که در این هزار سال شناخته شده است، منشأ اثر بوده است.
حضور مفید در محشر آراء و افکار زنده ی علمی و کلامی، به نشر کتب یا ذکر آراء او نیست – اگرچه نشر کتب و ذکر آراء او مقتضای شکر منت او بر همه ی متکلمان و فقهای پس از اوست – بلکه این حضور درخشان، به تداوم روند و خط سیری است در فقه و کلام که او گشاینده و مؤسس آن بوده است.
تشکیل این هزاره ی تجلیل و سپاس، اولاً، نسل امروز را با چهره ی این بزرگمرد آشناتر می کند و زمینه ی قدرشناسی و آنگاه بهره گیری از آثار او را برای نسل های امروز و فردا فراهم می سازد؛ ثانیاً، به تحلیلگران و پژوهندگان تاریخ فقه و علوم عقلی، این فرصت را ارزانی می دارد که معرفتی تازه درباره ی مسیر رشد و تکامل این دانش ها و چگونگی شکل گیری و بالندگی و عناصر سازنده ی آن در برهه ی حساسی از تاریخ کسب کنند. این نکته آن گاه اهمیت بیشتری می یابد که قرن چهارم و پنجم هجری هم چون مقطع برجسته و درخشانی در اعتلاء فرهنگ و علمی و ادبی جهان اسلام، مورد عنایت و بررسی قرار گیرد؛ ثالثاً، آشنایی با معارف کلامی و اساسی شیعه را برای پژوهشگران مسلمان از هر فرقه و مذهب و نیز برای افکار عمومی مسلمین در سطحی وسیع مسیر می سازد. اهمیت این نکته نیز آنگاه آشکار می گردد که توجه کنیم امروزه قلم های زهرآگین و مزدور دشمن یا مأمور کین و حقد، چندان دروغ و افترا در باب معتقدات شیعه – که یکی از بزرگ ترین مذاهب اسلامی و امروزه پیش قراول بیداری مسلمین است – نوشته و پخش کرده اند که با همه آنچه در طول تاریخ انجام گرفته قابل مقایسه است.
و متأسفانه امروز انگیزه ی سیاسی و استعماری در این حرکت گمراه کننده، از هر زمان دیگر آشکارتر است، حتی از آن زمان که خلفای بنی امیه و بنی عباس دروغ پراکنی در باب شیعه را هم چون جزئی از مبارزه همه جانبه ی خود با پیروان اهل بیت (علیه السّلام) لازم و مقدمه ی حتمی سرکوبگری آنان می شمردند. با این نگرش، هر پژوهشی در معرفی عقاید و معارف شیعه، کمکی به استقرار وحدت و برادری میان مسلمین نیز هست، چرا که دشمنان اسلام، برای تفرقه افکنی میان مسلمانان، همواره به بد نمایاندن معارف اعتقادی و فقهی مذاهب آنان برای یکدیگر، دست زده اند » ( همان، ص 4 ).
در ادامه ی این پیام به تبیین نقش و جایگاه شیخ مفید در دو زمینه ی کلام و فقه پرداخته اند و این با استناد به کتب و آثار شیخ مفید صورت گرفته است، چنان که در خود پیام آورده اند: « من به کمک قرائن قابل اعتمادی از گفته ها و نظرات علمی و آثار مکتوب خود آن بزرگوار یا از گفته های کسانی که درباره ی آن بزرگ مرد سخن گفته اند – از شاگردان یا مترجمان او – بدان قانع شده ام » ( همان، ص 5 ).
در ادامه ی این پیام می خوانیم که « شیخ مفید در سلسله ی علمای امامیه، فقط یک متکلم و فقیه سرآمد و برجسته نیست، بلکه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقه ی جریان علمی رو به تکاملی است که در دو رشته ی کلام و فقه، تا امروز در حوزه های علمی شیعه امتداد یافته و با وجود برکنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مکتبی، ویژگی های اصلی و خطوط اساسی آن هم چنان پابرجاست مانده است.
تبیین و اثبات این نکته از آنجا اهمیت می یابد که این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیک به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تکامل سریع و شگرفی نائل گشته که در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است.
در این نکته، تأکید اصلی بر این است که تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجسته ی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی ( -436ق ) و اوج قله ی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسی ( – 460ق ) در واقع ادامه ی جریانی است که سرچشمه و مؤسس آن محمد بن محمد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نکته لازم است نقش مؤثر و تعیین کننده ی مفید 1) در تثبیت هویت مستقل مکتب اهل بیت (علیه السّلام)؛ 2) در بنیان گذاری شکل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه؛ 3) در آفرینش شیوه ی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و کلام؛ تعریف شود.
بنای رفیعی که فقها و متکلمین شیعه در طول ده قرن گذشته برافراشته و گنجینه ی بی نظیری که از آثار علمی خود پدید آورده اند همه بر روی قاعده ای است که شیخ مفید با این سه بُعد جهاد علمی خود پی افکنده است ( همان جا ).
ایشان در ادامه ی پیام به گستردگی و فعالیت حوزه های علمیه ی شیعه اشاره کرده اند: « شیخ مفید و حوزه ی علمیه ی شیعه ی بغداد در زمان او، هر یک پدیده هایی به شمار می آیند که تا آن زمان در تاریخ شیعه سابقه نداشته است. پیش از این تاریخ، بی شک حوزه های علمی بارور شیعه از شامات تا ماوراءالنهر همه جا گسترده بوده است. حوزه ی « قم » که مرکز بزرگ حدیث و جانشین « کوفه ی » قرن دوم و سوم بوده و حوزه « ری » که کلینی و ابن قبه و شمار دیگری از برخاستگان آن معروف اند، تنها بخشی از مجموعه های علمی شیعه محسوب می گشته اند. در شرق، حوزه ی علمیه ی ماوراءالنهر که دو تن از متخرجین معروف آن عیاشی سمرقندی و ابوعمرو کشی هستند و در غرب حوزه ی حلب که نام حسن بن احمد السبیعی الحلبی و علی بن خالد الحلبی از آن دیار در عداد مشایخ مفید قرار دارند، بنابر حدس مؤید به قرائن باید مراکز مهم علوم و معارف شیعی می بوده باشند. نگاهی به فهرست مشایخ کشی آشکار می سازد که در منطقه ی خراسان و ماوراء النهر با همه ی دوری از حوزه های علمیه اصلی شیعه چه تعداد قابل اعتنایی از علما و محدثین تربیت شده اند و این گمان را تقویت می کند که در این مناطق حتی پیش از یک حوزه ی علمی شیعی به تربیت و تخریج شخصیت هایی از این قبیل سرگرم بوده است. حداقل ده تن از مشایخ مشارالیهم منسوب به سمرقند یا کش ( از شهرهای نزدیک سمرقند ) و تقریباً به همین تعداد منسوب به شهرهای بخارا، بلخ، هرات، سرخس، نیشابور، بیهق، فاریاب و بعضی شهرهای دیگر آن خطه اند.
مشاهده ی این همه نام های منسوب به شهرهای ماوراءالنهر و خراسان که برحسب ظاهر همه یا نزدیک به همه ی آنان نیز شیعه بوده اند – با توجه به این که بسی دور از عادت است که کسی در قم یا کوفه یا بغداد به سراغ این همه مشایخ خراسانی و ترکستانی رفته باشد – این گمان را تقویت می کند که خانه ی عیاشی که به گفته ی نجاشی: « کانت مرتعاً للشیعه و اهل العلم » یا: « و کانت داره کالمسجد بین ناسخ او مقابل او قاری او معلق مملوئهً من الناس » در همان سمرقند – و نه در بغداد – بوده است. و در این صورت، این نیز خود حاکی از رواج علوم و معارف اهل بیت و گرمی حوزه ی علمی شیعه در آن شهر است. در شامات و حلب نیز با توجه به کثرت نفوس شیعه و حکومت حمدانیان که خود، شیعه و پایبند به مراسم و شعائر شیعی بوده اند بی شک حوزه ی علمی قابل توجهی وجود داشته است. اگرچه با توجه به نزدیکی آن به عراق و حضور محدثین و فقهای آن سامان در بغداد و سپس در زمان شیخ طوسی در نجف، نمی توان آن را در شمار حوزه های بزرگ دانست.
این وضع اجمالی حوزه های شیعه در دوران منتهی به زمان مفید است. حوزه ی بغداد نیز در همان دور آن ها دائر و به تعاطی علوم و معارف اسلامی سرگرم بوده است. ولی با ظهور شیخ مفید و گسترش صیت دانش او به تدریج بغداد که مرکز سیاسی و جغرافیایی قلمرو اسلامی بوده به مرکز اصلی علوم و معارف شیعی نیز بدل می شود و نه فقط مرجع حل مسائل فکری و دینی شیعه که کعبه ی آمال طالبان علم نیز می گردد ( همان، ص 8-9 ).
اهمیت حوزه ی بغداد با توجه به حضور شیخ مفید نکته ی مهم دیگری است که در ادامه ی پیام آورده اند و این امر با توجه به شاگردان شیخ مفید مورد ملاحظه قرار گرفته است:
« اگرچه فهرست مبسوطی شامل نام همه شاگردان مفید که قاعدتاً جمع کثیری بوده اند در دست نیست و تعداد کسانی که به عنوان شاگردان او در کُتب تراجم نام برده شده اند بسیار اندک و بسی کمتر از آن چیزی است که مردی چون مفید در مدت نزدیک به نیم قرن ریاست علمی شیعه، باید تربیت کرده باشد، ولی اولاً عزیمت نابغه ای چون شیخ طوسی از طوس به بغداد و کشیده نشدن او به حوزه های نزدیک زادگاهش – یعنی خراسان و ماوراءالنهر – و درنگ نکردن او در ری و قم و نیز عدم اشتهار چهره های برجسته ای از حوزه های مزبور تا مدت زمانی نه چندان کوتاه، همه حاکی از آن است که حوزه ی بغداد با اشتهار و شکوفایی شیخ مفید، در جایگاهی که پیش از آن در مورد هیچ یک از حوزه های علمی شیعه به یاد نداریم، قرار داشته است، بدین معنی که با حیازت همه ی علوم رایج در مجموع حوزه های تشیع، رونق حوزه های دیگر در سراسر جهان اسلام را شکسته و تا هنگام ولادت حوزه ی بکر و مبارک نجف ( در سال 448 یا 440 ) دره التاج مراکز علمی شیعه به شمار می آمده است.
بی شک محور و نقطه ی درخشان و مایه ی درخشش این حوزه شیخ مفید بوده است. او با نبوغ و استعداد خارق العاده و تلاش بی وقفه خود و با بهره گیری از موقعیت استثنایی شهر بغداد به منزله ی مرکز سیاسی و جغرافیایی جهان اسلام و رفت و آمد چهره های علمی مذاهب مختلف به آن، به جامعیتی بی نظیر دست یافته و آن گاه چون قطب و محور جذابی، عنصر متمایزکننده ی حوزه ی شیعی بغداد در زمان خود شده است » ( همان، ص 10 ).
نکته ی مهم دیگری که در ارزیابی شخصیت شیخ مفید در این پیام آمده است، توجه به اساتید شیخ و بهره بردن وی از محضر اساتید شاخص آن هنگام بوده است که در واقع این افراد شاخص ترین چهره های علمی آن هنگام دنیای تشیع بوده اند.
« با نظر به آثار علمی این شیخ بزرگوار و سایر قرائن، آشکار می گردد که مفید مجمع و ملتقای شگفت انگیزی است از بیش تر ویژگی هایی که چهره های شاخص شیعه تا آن زمان بدان اشتهار داشته اند: در او فقه قدیمین و ابن بابویه و جعفر بن قولویه، کلام ابن قبه و بنی نوبخت (3)، علم الرجال کشی و برقی، حدیث صدوق و صفار و کلینی به اضافه ی قدرت جدل و هم آوردی فکری بی نظیر و بسی برجستگی های دیگر یک جا گرد آمده بود. آنان البته هر یک مشعلی بر سر یکی از راه های معارف اهل بیت اند. اما مفید، چون چلچراغی، مجمع و ملتقای همه ی آن ها به شمار می رود. و این چیزی است که پیش از او در هیچ یک از شخصیت های علمی شیعه سراغ نداریم. در یگانه بودن او همین بس که ابن ندیم ( -380ق ) وی را در سنین پیش از 44 سالگی اش سرآمد همه ی شیعه در فقه و کلام و حدیث معرفی می کند. و ذهبی که در تاریخ الاسلام با لحنی کینه آلود و دور از انصاف از وی سخن گفته، در عین حال از ابن ابی طی (4) درباره ی او نقل می کند که: او در همه ی علوم، یگانه بود: در اصولین، در فقه، در اخبار و معرفت رجال، در قرآن و تفسیر، در نحو و شعر [ … ] در همه ی این علوم وی سرآمد همگان بود و با پیروان هر عقیده ای مناظره می کرد.
باری، مفید کسی است که علوم گذشتگان در تکامل خود، در او مجتمع گشته بود و به برکت چنین شخصیت جامع و چند بعدی و همه جانبه ای، حوزه ی علمی شیعه بدان گونه که قرن ها پس از آن استمرار یافت، پایه گذاری شد که در آن فقه و کلام و اصول و ادب و حدیث و رجال در کنار یکدیگر و مکمل یک دیگر تدریس و تحقیق و متکامل می شد. و همین حوزه است که در نقطه ای بس والا، سیدمرتضی و در اوج قله ی کمال، شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسی را پدید آورد.
با توجه به آنچه درباره ی بی سابقه بودن پدیده ی شیخ مفید و حوزه ی بغداد معاصر او گفته شد، حقاً باید مفید را بنیان گذار حوزه های علمی شیعه با قواره ای که در قرن های پس از آن دیده می شود، دانست یعنی جایی که در آن مجموعه ای از دانش های عقلی و نقلی اسلامی آموخته و تدریس می شود و متخرج آن در همه یا اکثر آن علوم تبحر می یابد.
حداقل تا دوران شهید اول یعنی تا آنگاه که دیگر اختصاص به فقه و مقدمات آن، گرایش غالب حوزه های علمیه را تشکیل داده است، همان قواره در همه یا اغلب حوزه ها و متخرجین آن ها مشاهده می شود و این ادامه ی جریانی است که از شخصیت مفید و حوزه ی آفریده ی او یعنی حوزه ی بغداد تا سال 413، سرچشمه گرفته است.
بنابراین، جای شگفتی نیست اگر ادعا شود که چنین شخصیت یگانه و ممتازی، مؤسس و بازکننده ی راهی نو در سه محوری باشد که قبلاً عناوین آن فهرست گونه بیان شد ( همان، ص 12 ).
در ادامه ی این پیام به ابعاد سه گانه ی شخصیت علمی شیخ مفید توجه شده است که در واقع ارزیابی نقش و جایگاه شیخ مفید و اهمیت وی در فقه و کلام و نیز پاسداشت مذهب تشیع است. در نخستین بُعد شخصیت شیخ به نقش او در تثبیت هویت مستقل مکتب اهل بیت توجه شده که شرح و ایضاح آن از این قرار است:
تثبیت هویت مستقل مکتب اهل بیت (علیه السّلام): پس از آغاز دوران غیبت و به ویژه بعد از انتهای دوره ی 74 ساله غیبت صغری و انقطاع کامل شیعیان از امام غائب – ارواحنا فداه – یکی از خطراتی که کلیت مکتب اهل بیت را تهدید می کرد این بود که اشتباه و انحراف عمدی یا غیرعمدی کسانی از منسوبین به این مکتب، چیزهایی را از آن کاسته یا به آن بیافزاید، و یا بر اثر کم رنگ شدن مرزبندی های اصولی مکتب، خطوط انحرافی با آن آمیخته و انحرافات مسلک های اعتقادی یا مذهب های جعلی با حقایق آن ممزوج گردد. در دوران حضور امام (علیه السّلام) هرگاه چنین چیزی پیش می آمد یا خطر آن مطرح می شد، شخص شخیص امام، آن محور و مرکز مطمئنی بود که همه چیز با آن مقایسه و اندازه گیری و درباره ی آن قضاوت می شد. پس تا امام (علیه السّلام) در میان مردم بود اشتباهات، دیری نمی پایید و آن پیشوای معصوم خطاهای عمده را در مقطع حساس تبیین می کرد. شیعه مطمئن بود که اگر در خط کلی مکتب، از سویی زاویه ی انحرافی پدید آید بالآخره حجت آشکار خواهد شد و آن که در پی کشف حقیقت است آن را خواهد یافت. در تاریخ دوران زندگی ائمه (علیه السّلام) به نام اشخاصی برمی خوریم که به خاطر احداث بدعتی یا تأسیس راه غلطی و ترویج عقیده ی باطلی، صریحاً از سوی ائمه (علیه السّلام) مورد طعن و رد قرار گرفته اند، مانند محمد بن مقلاص اسدی (5)، معروف به ابی الخطاب، یا ابن ابی العزاقر (6) معروف به شلمغانی ( که این مورد در دوران غیبت صغری اتفاق افتاده است ) و کثیری امثال آن. حتی به مواردی نیز برخورد می کنیم که در اختلاف میان دو دسته از اصحاب با اخلاص و صادق هنگامی که یک دسته از آنان کسی یا جمعی را به خاطر عقیده ای مورد طرد و لعن قرار داده اند، امام در دفاع از آن فرد یا جمع مطعون، وی را مورد مدح قرار داده و بدین وسیله آن عقیده را تأیید کرده یا انحرافی را که بدو گمان برده بودند، رد فرموده است. مثل تأیید امام از یونس بن عبدالرحمان (7) هنگامی که قمیین او را طرد و روایات منکری از او نقل کردند و صدور عبارت: رحمه الله کان عبداً صالحاً [ … ] یا: ان یونس اول من یجیب علیاً اذا دعی ( رجوع شود به رجال کشی در شرح حال یونس بن عبدالرحمن ). و نیز هنگامی که خاندان بنی فضال (8)، که به خاطر وثاقت و علم مورد اتفاقشان مورد مراجعه ی طالبان علوم اهل بیت قرار می گیرند، با صدور عبارت: خذوا ما رووا و ذروا مادروا [ … ] از نفوذ عقیده ی انحرافی آنان ( فطحی ) در میان توده ی شیعه مانع می گردد. و از این قبیل موارد در تاریخ مناسبات ائمه (علیه السّلام) با اصحاب معاصرینشان بسیار است.
با این نگرش، امام (علیه السّلام) در دوران حضور، همان مرزبان بیدار و هماره هوشیاری است که وظیفه ی حراست از مرزهای مکتب را که وی حافظ کلیت آن است شخصاً بر دوش گرفته است.
اما در دوران غیبت، به خصوص غیبت کبری وضع کاملاً تفاوت می یابد. در این دوران از طرفی به خاطر نیازهای روزافزونی که اکنون دیگر نه به وسیله امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بلکه به وسیله ی علمای دین باید برآورده شود، و از طرف دیگر، به خاطر اختلاف نظرهای طبیعی میان علما و خبرگان دین که محور بارز و قاطعی هم برای رفع آن نیست، راه به روی افکار و نظرات و برداشت های مختلف در اصول و فروع دین باز است، و در میان نظرات گوناگونی که ابراز می شود طبیعتاً عناصری هم از مکاتب انحرافی یا از مذاهب غیرامامی شیعی ( زیدی، اسماعیلی، فطحی ) (9)
به مجموعه ی مکتب اهل بیت (علیه السّلام) راه می یابد که خلوص و اتقان آن را تهدید می کند و حتی در درازمدت ممکن است جهت مکتب را به کلی دگرگون نماید.
این جاست که یکی از مهم ترین وظایف رهبران امت در آن برهه از زمان رخ می نماید، وظیفه ای که درست به انجام رسیدن آن می توانسته است به معنای حفظ مذهب و معادل جهادی سرنوشت ساز باشد. و آن وظیفه عبارت است از این که تشیع به مثابه یک نظام فکری و عملی، مرزبندی شود و برای ان از لحاظ عقیدتی و عملی با استفاده از میراث ارزشمند سخنان ائمه (علیه السّلام) چهارچوبی ترسیم گردد. و بدین گونه هویت مستقل و مرزبندی شده مذهب اهل بیت (علیه السّلام) مشخص گشته در معرض فهم و استفاده ی پیروانش قرار گیرد. این کار به علما و متفکران شیعه این امکان را می داد که انحراف اصولی یعنی خروج از حیطه ی مبانی مذهب در فقه و کلام را از اختلاف نظرهایی که در داخل محدوده ی مکتب پیش می آید بتوانند جدا کرد.
بی شک این کار تا پیش از زمان مفید (رحمه الله) انجام نشده است. وجود گرایش قیاسی در فقه ابن جنید و گرایش های معتزلی در کلام خاندان نوبخت، بهترین دلیل بر این مدعا است و این فقط دو نمونه از نتایج و تبعات مرزبندی نشدن مکتب تشیع در زمینه های اصول و فروع دین است. در عرصه ی فقه، بهره نگرفتن از مبانی عقلی و اصولی استنباط و تفریع فرع بر اصل که از تعالیم مسلم ائمه (علیه السّلام) است، و یا در طرف مقابل، لغزیدن به وادی قیاس، دو سوی انحراف غیرعمدی از مکتب و نتیجه ی مرزبندی نشدن و عدم ترسیم چهارچوب روشن برای آن محسوب می گردد. و در عرصه ی کلام، مظهر عمده ی انحرافی که ناشی از عدم تحدید حدود مذهب است، همانا خلط کلام شیعی با کلام معتزلی است. در مورد اخیر، عوارض ناشی از مرزبندی نشدن مذهب بسی زیاد و خسارت بار بوده است. از آن جمله به موارد زیر توجه شود:

1. متکلمین بزرگ و معروفی چون خاندان نوبخت در بسیاری از مسائل مطرح شده در علم کلام، دچار گرایش های معتزلی شده و همانند معتزله در فهم مباحث کلامی به عقل گرایی افراطی روی آورده اند.
2. شخصیت هایی از بزرگان شیعه، مورد ادعای معتزله واقع شده و نویسندگان معتزلی آن ها را از خود دانسته اند. یک نمونه از این قبیل افراد، دانشمند و متکلم معروف شیعه حسن بن موسی نوبختی، خواهرزاده و معاصر ابوسهل اسماعیل بن علی النوبختی، شخصیت برجسته ی نوبختیان است.
3. تشیع و معتزلی گری در شخصیت واحدی قابل جمع تلقی شده و شخصیت های معروف و بزرگی به عنوان کسی که هم شیعه و هم معتزلی است معرفی و شناسایی شده اند و حتی بعضی از آنان خود نیز همین مدعا را پذیرفته و تکرار کرده و آن را باور داشته اند! یک نمونه از این قبیل صاحب بن عباد است که خود در شعری می گوید:

لو شَقَّ قَلبی لِیَری وَسَطه *** سطران قَد خُطّا بِلا کاتب
العَدل و التوحید فی جانِب *** و حُبّ اهل البیت فی جانب

یا:
فقُلتُ: انّی شیعی و معتزلی
و این در حالی است که عقیده ی متمایزکننده تشیع، امامت اهل بیت (علیه السّلام) است که هیچ معتزلی ای آن را نمی پذیرد، و عقیده ی متمایزکننده ی اعتزال، اصل « المَنزلَه بین المَنزلتَین » است که با مسلّمات تشیع، متعارض و منافی است.
4. بعضی از علمای شیعه یک اصل از اصول خمسه ی معتزله را پذیرفته است بدون آن که خودش یا دیگری او را معتزلی بداند. مثلاً نجاشی درباره ی محمد بن بشر الحمدونی (10) می نویسد: « وی مردی خوش اعتقاد بود و به وعید معتقد بود. »
5. به طور کلی کلام شیعه متخذ از معتزله دانسته شده و بخصوص دو اصل توحید و عدل با این ادعا که از مکتب اعتزال وارد تشیع شده، دلیل بر این مدعا قلمداد شده است. در گفتارهای ملل و نِحَل نویسان و متکلمین غیرشیعی از قدیم تا دوران های متأخر و نیز در گفتار کسانی که در معلومات خود بیشتر به کتب غیرشیعی تکیه کرده اند – مانند مستشرقین – این سخن بارها و بارها تکرار شده است. حتی در زمان خود مفید، متکلم و فقیه حنفی معتزلی اهل « صاغان » که مفید در المسائل الصاغاینه با عنوان « شیخ گمراه » از او یاد می کند، درباره ی خود مفید نیز چنین گمان باطلی برده و با اشاره به او می گوید: شیخی در بغداد که مطالب خود را از معتزله گرفته است چنین و چنان گفته است. البته محققین و نویسندگان شیعه – به جز آنان که هم چون مستشرقان، بیش تر از منابع غیرشیعی یا از خود مستشرقان استفاده کرده اند – از این اشتباه برکنار مانده اند، و این از برکات مفید و کار بزرگی است که او انجام داده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. پیام رهبر انقلاب اسلامی به کنگره ی جهانی هزاره ی شیخ مفید: فروردین سال 1372 مصادف با شوال 1413.
2. از میادین شهر بغداد در قرن پنجم هجری.
3. از متکلمان امامیه در قرن سوم هجری.
4. یحیی بن حمید بن ظافر طائی‌ ( 575-630ق ) ‌از دانشمندان شیعی حلب بود که در زمینه ی تاریخ آثار مهمی تألیف کرد.
5. محمد بن مقلاص اسدی که در زمان امام صادق (علیه السّلام) می زیست، و عقایدی فاسد به امام نسبت می داد و او را تا حد خدایی بالا برد و خود مدعی نبوت از طرف وی شد.
6. این شخص ادعای نیابت خاصه از جانب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را داشت.
7. محدث شهیر شیعی در قرن دوم هجری.
8. از خاندان های علمی شیعه بودند که محدثان فراوانی داشتند؛ اما اینان پس از امام جعفر صادق (علیه السّلام) به امامت عبدالله افطح، فرزند آن حضرت، اعتقاد پیدا کردند؛ ولی افرادی ثقه بودند؛ لذا جمعی به امام عرض کردند که انبوهی از کتاب هایی که رجال خاندان بنوفضال نوشته اند در خانه های ما وجود دارد تکلیف ما در قبال آن ها چیست؟ که پاسخ امام (علیه السّلام) روایت مذکور است: به روایت آنان عمل کنید، ولی معتقدات آن ها را کنار بگذارید.
9. کتاب فرهنگ فرق اسلامی درباره ی این فرقه چنین آورده است:
پیروان عبدالله بن جعفر الافطح بود. وی پس از اسماعیل بزرگ ترین فرزند امام صادق (علیه السّلام) بود ولی منزلت و احترامی پیش پدرش نداشت و متمایل به « حشویه » و « مرجئه» بود. چون او در هنگام رحلت پدرش مهم ترین فرزند بود و در مجلس آن حضرت می نشست دعوی امامت و جانشینی پدر کرد و پیروان او حدیثی از آن حضرت روایت کردند که فرمود: « امامت در مهم ترین فرزندان امام است » از این جهت بسیاری از کسانی که پیش از این به امامت جعفر بن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قائل بودند به پسرش عبدالله گراییدند جز شماری اندک که امام راستین را می شناختند. عبدالله را به پرسش هایی درباره ی حلال و حرام و دیگر چیزها بیازمودند چون در نزد او دانشی نیافتند از پذیرفتن امامت او سرباز زدند. باری آن دسته را که به امامت عبدالله بن جعفر گراییدند « فطحیه » نامند و چون عبدالله را سری پهن بود و به قول بعضی پاهای پهن داشت از این رو او را عبدالله افطح خواندند. برخی گویند این گروه به نام عبدالله بن فطیح یا عبدالله بن افطح نامی که از پیشوایان ایشان و اهل کوفه بوده « فطحیه» نامیده شدند. باری بیشترین بزرگان شیعه و فقیهان ایشان به این مذهب گرویدند و در امامت وی شک نکردند و گفتند: پسر او نیز پس از وی امام است ولی چون عبدالله بمرد و او را پسری نیافتند همگی « فطحیه » جز اندکی از گفتار به امامت وی بازگشتند و به حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) بگراییدند. گویند زندگانی عبدالله پس از پدرش هفتاد روز یا بیشتر بود ( مشکور، 1385، ص 253 ).
10. از متکلمان شیعی.
منبع مقاله :
ولایتی، علی اکبر، (1391)، شیخ مفید، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید