نویسنده: مرتضی رحیمی
مقدمه
وقف در لغت به معنای حبس شدن و حبس کردن، متوقف شدن و متوقف کردن است. چنان چه در آیهی (قفوهم انهم مسؤولون) (1) آنها را باز دارید و متوقف کنید از اعمالشان مسؤول هستند»، به این معنا به کار رفته. اگر کلمهی وقف با حرف جر «علی» به کار رود، به معنای اطلاع دادن است؛ (2) مثل آیه (و لو تری اذ وقفوا علی النار فقالو ایلیتنا نرد) (3) «ای کاش ببینی آن گاه که بر آتش مشرف شدند و مطلع گشتند و گفتند ای کاش به دنیا برگردانده میشدیم».
وقف در اصطلاح فقهی عبارت است از این که شخصی عین مال را حبس دائم کند و منافع آن را شرعا و به رایگان در اختیار تأسیسات یا شخص یا اشخاص مخصوص بگذارد. مرحوم محقق حلی در تعریف آن گفته: «الوقف عقد ثمرته تحبیس الاصل و اطلاق المنفعه»؛(4) یعنی وقف عقدی است که ثمرهی آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعت است. این تعریف از روایت «حبس الاصل و سبل الثمره» (5) مستفاد شده است. امام خمینی (قدس سره) در تعریف وقف فرموده است: «تحبیس العین و تسبیل المنفعه»؛ (6) یعنی وقف، عبارت از حبس کردن عین و رها گذاشتن منفعت آن است.
یکی از معاصران در تعریف وقف گفته: «وقف صدقهی جاریه یا حبس کردن عین (عین ملک) و تسبیل، اطلاع و رها کردن منفعت و مباح کردن آن و فی سبیل الله قرار دادن آن است. حبس به این معناست که دیگر نتوان آن را معامله کرد و در معرض نقض و انتقال قرار داد» و تسبیل یا اطلاق منفعت آن یعنی رها کردن منفعت آن، به عبارت دیگر، یعنی بهره آن را فی سبیل الله و صدقهی جاریه قرار دادن است. (7) برخی عالمان از جمله مرحوم بجنوردی در تعریف وقف لفظ تسبیل را بهتر از لفظ اطلاق دانسته است؛ زیرا از یک سو در لفظ تسبیل، راه خدا منظور شده
که در نتیجه بر این اساس، لفظ وقف از عبادات خواهد شد و از سویی، این تعریف با سخن پیامبر (ص) که فرموده: «حبس الاصل و سبل المنفعه» (8) هماهنگی دارد. (9)
در مادهی 55 قانون مدنی در تعریف وقف گفته شده: «وقف عبارت است از این که عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود. در این تعریف نیز لفظ تسبیل بر لفظ اطلاع ترجیح داده شده» همچنین در حدیث دیگری در خصوص وقف آمده: «احبس الاصل و سبل الثمره»؛ (10) به همین دلیل برخی از فقیهان همچون شیخ طوسی در کتاب نهایه و سلار در کتاب مراسم، وقف را جزو عبادات برشمردهاند. شهید اول در کتاب دروس، وقف را صدقهی جاریه معنا کرده. و سلار گفته: «وقف و صدقه یک چیز است». (11)
مرحوم صاحب جواهر هیچ یک از تعاریف مربوط به وقف را تعریف حقیقی ندانسته؛ زیرا معتقد است که هیچ یک از تعاریف وقف جامع افراد و مانع اغیار نیست. (12) بسیاری از فقیهان وقف را عبادت نمیدانند؛ گر چه معتقدند که اگر وقف با قصد همراه باشد، ثواب عبادت را نیز خواهد داشت. (13)
همهی ادیان و شرایع برای وقف اهمیت قائل شدهاند. هزینهی نگاهداری معابد و آثار مقدسهی دینی از منابع موقوفات تأمین شده که نشان دهندهی اعتقادات متدینان بوده است؛ به همین دلیل، در کتاب شرایع، حکم فقیهی وقف بر معبد یهود و نصارا و نیز وقف بر نوشتن تورات و انجیل بیان شده و گفته شده که چنان چه وقف به وسیلهی خود یهود و نصارا صورت گیرد، اشکال ندارد. (14)
از آنجا که واقف، اغلب با موقوف علیهم رو به رو نیست، وقف وی صدقهای شمرده می شود که از منت و آزار مبطل صدقه، خالی است؛ بدین سبب باطل نمیشود؛ (15) چون در قرآن مجید منت و آزار، باعث بطلان صدقه دانسته شده؛ چنان که خداوند فرموده: (یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لا یؤمن بالله و الیوم الاخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون علی شیء مما کسبوا و الله لا یهدی القوم الکافرین) (16) «ای مؤمنان! صدقات خود را با منت گذاشتن و آزار باطل نکنید همانند کسی که مالش را برای نمایش دادن به مردم انفاق میکند و به خداوند و روز باز پسین ایمان ندارد. آری، داستان او مثل سنگی است که بر آن خاکی باشد و باران سنگینی بر آن ببارد و آن را همچون سترون وا گذارد. آنان از کار و کردار خویش حاصلی نبرند و خداوند خدا نشناسان را هدایت نمیکند.»
همهی مذاهب فقهی اسلامی (حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی، زیدی و ظاهری) وقف را جایز دانستهاند؛ البته برخی از مذاهب اسلامی، وقف را مشروع ندانسته و آن را منافی اصول اسلامی میدانند، مگر در خصوص مسجد. این قول نزد مذاهب اسلامی متروک است. (17) مذاهب فقهی اسلامی به طور کلی وقف خانه، زمین، باغ، سلاح، قاطر، لباس و قرآن و نظایر اینها را جایز میدانند. برخی هم وقف را فقط در اسلحه و اسب و قاطر و الاغ جایز دانستهاند و در غیر اینها جایز نشمردهاند. (18) در مادهی 58 قانون مدنی گفته شده: فقط مالی جایز است که بقای عین بتوان از آن منتفع شد اعم از این که منقول باشد یا غیر منقول، مشاع باشد یا مفروز.
امام خمینی (قدس سره) فرموده است: آن چه وقف میشود، باید عین مملوک باشد که مدتی قابل توجه باقی بماند، به گونهای که امکان انتفاع منفعت محلله از آن و نیز امکان قبض آن باشد؛ بنابراین، وقف منافع و دیون و وقوف چیزهایی که به ملکیت در نمیآیند، مثل خمر و خنزیر و نیز وقف خوردنیها و میوهها صحیح نیست. (19)
یکی از نویسندگان معاصر میگوید: «وقف نه تنها جایز است، بلکه در موارد و حالاتی راجح و مستحب نیز میباشد و در موقعیت ویژهای برای «حق دماء» (20) و مبارزه با مال پرستی و مال اندوزی و جهت کاهش اختلاف طبقاتی فاحش (21) واجب میشود. (22) در روایات معصومان (ع) به صور گوناگون تشویق به وقف شده؛ از جمله پیامبر (ص) فرموده است: «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقه جاریه او علم ینتفع به او ولد صالح یستغفر له؛ (23) وقتی آدم بمیرد، پروندهی عمل وی مسدود میشود، مگر در سه مورد: صدقهی جاریه، علمی که از آن نفع برده شود و فرزند صالحی که برایش دعا کند.»
همچنین امام صادق (ع) فرموده است: «لیس یتبع الرجل بعد موته من الاجر الا ثلاث خصال: صدقه موقوفه لا تورث او سنه هدی سنها و کان یعمل بها و عمل بها من بعده او ولد صالح یستغفر له؛ (24) پس از مرگ آدمی، پاداشی به دنبال فرد نمیآید، مگر در سه خصلت: صدقهای که فرد در زمان حیاتش جاری و برقرار ساخته که پس از مرگش تا قیامت جاری و برقرار میماند؛ صدقهای که وقف کرده و به ارث گذاشته نمیشود، و نیز سنتی که برقرار نموده و در زمان حیاتش به آن عمل میشده و پس از وفاتش به آن عمل میشود و فرزند صالحی که برایش طلب آمرزش کند.»
همچنین امام صادق (ع) فرموده است: «ست خصال ینتفع المؤمن بعد موته: ولد صالح یستغفر له و مصحف یقرأ منه و قلیب یحفره و غرس یغرسه و صدقه ماء یجریه و سنه یؤخذ بها بعده؛ (25) شش خصلت است که پس از مرگ مؤمن به مؤمن نفع میرسانند: فرزند صالحی که برایش طلب آمرزش کند و قرآنی که از روی آن خوانده میشود و چاهی که حفر میکند و درختی که غرس میکند و صدقهی آبی که جاری و مستمر میسازد و سنت خوبی که پس از وی از پیروی شود.»
چنان که از روایات یاد شده و نظایر آنها بر میآید، از وقف به صدقه جاریه تعبیر شده؛ چون استمرار دارد و از همین جاست که گفته شده: از جمله شرایط وقف استمرار و دوام آن است؛ یعنی وقف باید برای همیشه باشد و وقف موقت درست نیست. (26) هر چند که مالکیه، ابدی بودن وقف را شرط صحت آن ندانسته و گفتهاند: «صحیح است که وقف برای مدت محدودی مثل یک سال معین صورت گیرد. پس از این مدت، ملک به صاحبش بر میگردد». (27) بیشتر فقیهان امامیه معتقدند که اگر قصد موقت شود، وقف صحیح نیست؛ ولی اگر مالک قصد حبس کرده باشد، حبس صحیح است و اگر قصد وقف کرده باشد، وقف و حبس هر دو باطل است؛ چه آن که وقف و حبس با هم تفاوت دارند؛ زیرا با وقف، ملک کاملا از ملکیت واقف خارج میشود؛ بدین سبب مالک از تصرف در آن منع میشود و آن مال به صورت ارث به ورثهی واقف منتقل نمیشود، بر خلاف حبس که عین ملک حبس شده بر
حبس کنندهی آن باقی است و امکان فروش و انتقال آن از طریق ارث وجود دارد. (28)
با وجود این برخی از فقیهان امامیه همچون صاحب عروه با تمسک به حدیث «الوقف علی حسب ما یقفه الواقف» وقف موقت را صحیح دانستهاند. (29)
لزوم استمرار وقف و دائم بودن آن از مادهی 61 قانون مدنی نیز استفاده میشود که در آن گفته شده: «وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نمیتواند از آن رجوع کند یا در آن تغییری بدهد یا از موقوف علیهم کسی را خارج کند یا کسی را داخل در موقوف علیهم کند.
در پارهای از روایات، هر نوع کار خوبی صدقه دانسته شده؛ چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «کل معروف صدقه و اهل المعروف فی الدنیا اهل المعروف فی الاخره و اهل المنکر فی الدنیا اهل المنکر فی الاخره». (30) اما وقتی که صدقه فقط به معنای وقف به کار رود، با قراینی همچون جاریه و مشابه آن همراه است.
افزون بر این که معصومان (ع) از طریق گفتار، وقف را تشویق کردهاند، به صورت عملی هم آن را تشویق کردهاند؛ یعنی عملا سنت وقف را انجام میدادند؛ چنان که علی (ع) تمام زمینی را که از تقسیم فیء به وی رسیده بود وقف زوار بیت الله الحرام و سالکان راه حج کرد و فرمود: «به فروش نمیرسد و ارث گذاشته نمیشود و هر که آن را بفروشد یا آن را هبه کند، لعنت خدا و ملائکه و همهی مردم بر او خواهد بود». (31) همچنین پیامبر (ص) زمینی را وقف کرد و منافع آن را برای ابن السبیل صدقه قرار داد و تشویقهای حضرت در خصوص وقف اموال چنان مؤثر واقع شد که بسیاری از مسلمانان، پس از جنگ خیبر میخواستند اموال خود را وقف کنند؛ اما حضرت اجازه وقف بیش از یک سوم اموالشان را به ایشان نداد. همچنین برخی از اصحات برخی از اصحاب رسول خدا، اموالی را وقف کردند و حضرت کار ایشان را تنفیذ و تحسین کرد.(32)
وقف در قرآن
در قرآن کریم آیهای به طور خاص دربارهی وقف وجود ندارد؛ ولی میتوان از باب اولویت به آیات مربوط به احسان و انفاق و قرض الحسنه و تعاون و صدقه، به جواز، بلکه رجحان و استحباب وقف استدلال کرد. (33) برخی از نویسندگان کتب آیات الاحکام از جمله راوندی و معاصر و فاضل مقداد و دکتر محمود شهابی و دکتر خزایلی، آیاتی را که به شکلی به وقف اشاره دارند بیان کردهاند؛ از جمله:
1 – «لکل وجهه هو مولیها فاستبقوا الخیرات اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا؛ (34) هر کس را راهی است به سوی حق [یا قبلهای است در دین خود] که بدان راه یابد و به آن قبله روی آورد؛ پس بشتابید به سوی خیرات که هر کجا باشید، همه شما را خداوند به عرصهی محشر خواهد آورد».
در خصوص قسمت اول آیه در کتب تفاسیر نظریات چندی بیان شده؛ از جمله این که هر کس مطابق نیست و اندیشهی خود کار میکند یا هر امتی قبلهای دارد یا برای هر طایفهای از مسلمانان جهتی است در استقبال کعبه که به آن جهت توجه کند (35) و نظایر این وجوه.
در خصوص جملهی «فاستبقو الخیرات» میتوان گفت: برخی از مفسران معتقدند که خیرات
جمع خیر بر وزن صعب به معنای چیزی است که انتخاب شده و برتر باشد. این معنا اعم است از هر عمل صالح و هر قدم خوب و عبادت و طاعتی که سبب پیشرفت و سعادت انسان شود. (36)
در کتاب کافی از امام باقر (ع) روایت شده است: «خیرات به معنای ولایت اهل بیت (ع) است». (37)
زجاج گفته: یعنی به قبول آن چه خداوند امر میکند، بشتابید. ابن عباس گفته: در انجام اموری که به آن ترغیب میشوید، بر یک دیگر پیشی بگیرید که خداوند، ثواب هر یک از افرادی را که در این امور بر یک دیگر سبقت بگیرند عنایت خواهد کرد. (38)
در مصحف ابی آمده: یعنی پیشی بگیرد به خیرات از قبله و غیر آن و پیشی بگیرید به فاضلترین و نیکوترین جهات که آن قبله است؛ چون شریفترین جهات، جهت کعبه است. (39)
شأن نزول آیه در خصوص قبله است که به سبب آن پس از آن که قبله از بیتالمقدس به سوی کعبه تغییر یافت، مشاجره بالا گرفت و یهود اعتراض کردند. آیه در پاسخ به یهود نازل شد و خداوند فرمود: به جای مشاجره در این باره به انجام کارهای خوب شتاب کنید؛ ولی الخیرات جمع، و اعم از عمل صالح و «بر» است. این کلمه حدود 180 بار در قرآن استعمال شده. از مجموع آیاتی که واژهی خیر در آنها به کار رفته، استفاد میشود که هر چه انسان را به خداوند تعالی نزدیک سازد و در دنیا و آخرت برای انسان صالح باشد، خیر است، و چنان که از سنت شریفه ظاهر میشود، جامع بین خیرات، رضای خداوند است. (40)
با توجه به این که الخیرات، جمع محلا به الف و لام است و از سویی جمع محلا به الف و لام، افاده عمومی میکند، کلمهی الخیرات شامل همه خوبیها از واجبات و مستحبات میشود و امر استبقوا ارشادی است، نه مولوی؛ یعنی به حکم عقل بر انسان لازم است که هر قدر میتواند به سوی خیرات بشتابد. (41)
از آن جا که کلمهی الخیرات جمع است و معنای جمع میدهد، هر نوع کار خوبی را شامل میشود. بدیهی است که با توجه به تشویق روایات به سنت وقف و با توجه به انجام وقف به وسیلهی معصومان (ع)، وقف میتواند که یکی از مصادیق خیر باشد. به همین سبب است که آقای دکتر خزایلی در کتاب احکام القرآن ضمن بیان این آیه گفته: «این آیه ارشاد میفرماید که باید نظر و نیات واقفان پیوسته مورد نظر باشدو با مال وقف چنان عمل کنند که اگر واقف خود زنده میبود، همان گونه عمل میکرد و در مصارفی که زمانه، مقتضی آن بود، مصروف میداشت؛ از این جهت باید منافع وقف بر حسب نیت واقف صرف شود و اگر مصرف آن ممتنع یا متعذر باشد، باید مصرفی برای آن تعیین کنند که هر چه بیشتر با نیت و مقصود واقف سازگار باشد». (42)
با توجه به این که برخی از مفسران در تفسیر قسمت اول آیهی (لکل وجهه هو مولیها) گفتهاند: در برخی روایات به نیت تفسیر شده؛ یعنی هر کس مطابق نیت و اندیشهی خود کار میکند؛ چنان که در خیر وارد شده که «انما الاعمال بالنیات» (43) به نظر میرسد برداشت حکم فقهی یاد شده با توجه به این تفسیر باشد.
2 -) لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله به علیم) (44) «هرگز به نیکوکاری یا مقام عالی نخواهید رسید، مگر آن که قسمتی از آن چه را دوست میدارید انفاق کنید و
هر آنچه ببخشید، خداوند از آن آگاه است».
ز مخشری گفته: گذشتگان هر چیز را دوست میداشتند، خاص خداوند میکردند و در راه او میبخشیدند. (45)
مفسران در تفسیر معنای کلمهی «بر» نظریات گوناگونی بیان کردهاند؛ از جمله برخی گفتهاند: تفاوت «بر» و احسان، اعم از احسان مالی و جاه و غیر آنها ست؛ ولی «بر» اعطای چیزی است به غیر از مال و جاه و مقام، چنان چه الف و لام جنس بر سر کلمهی «بر» در بیاید، شامل همهی مثوبات دنیایی و آخرتی میشود.(46)
در قاموس قرآن و مفردات راغب گفته شده: معنای اصلی کلمه «بر» به فتح باء، خشکی است و چون خشکی نوعا توأم با وسعت است، به نیکیهای وسیع «بر» به کسر باء، و به بسیار نیکی کننده، «بر» به فتح باء گفته میشود و جمیع این کلمه، ابرار و برره است و «بر» به کسر باء به معنای نیکی و خوبی است؛ هر چند که در برخی از آیات به معنای همبستگی و پیوستن و فرمانبرداری و اطاعت کردن و نیز تقوا و پرهیزکاری نیز به کار رفته است.(47)
ابن عباس و مجاهد گفتهاند: منظور از «بر» بهشت است. مقاتل و عطا آن را به معنای طاعت و تقوا دانستهاند. حسن بصری گفته: یعنی از صالحان و اتقیا نخواهید بود. برخی مفسران منظور از آن را پاداش نیک گرفتهاند و برخی گفتهاند. «بر» معنای گستردهای دارد که شامل همهی نیکیها اعم از ایمان و اعمال میشود. (48)
برخی مفسران گفتهاند: منظور از «بر» زکات واجب و واجبات مالی دیگر است. (49)
حسن بصری گفته: معنای «بر» عام است برای همهی صدقات اندک و بسیار تا اگر خرمایی دهد، در این آیه داخل باشد. (50)
تفاوت «بر» و «خیر» چنین میشود: «بر» نفعی است که به غیر برسانی اگر به قصد نفع این کار را انجام دهی؛ ولی «خیر» به هر حال خیر است و نفع هر چند که سهوا انجام شود. ضد «بر»، عقوق، و ضد «خیر»، شر است. (51)
ابن عباس گفته: منظور از «بر» همهی چیزهایی است که انسان از اموال خود در راه خیرات انفاق میکند. (52)
برخی مفسران معتقدند که «بر» هر کاری است که خیر باشد؛ خواه فعل قلبی باشد، مثل اعتقاد حق و نیت پاکیزه، یا فعل اعضا و جوارح باشد، مثل عبادت کردن برای خدا و انفاق در راه خدا؛ چنان که آیهی 177 سورهی بقره (لیس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق…) هر دو را در بر دارد؛ از همین روی نظر کسانی که گفتهاند: «بر» به معنای انفاق از آن چه که دوست میدارید است، مردود و غیر قابل قبول است. (53)
با توجه به معنای اخیری که برای «بر» بیان شد، بدیهی است که وقف میتواند یکی از مصادیق «بر» باشد؛ به ویژه با توجه به این که در تفسیر آیه به مواردی اشاره شده که افرادی مالشان را انفاق یا وقف کردهاند و احیانا تشویق شدهاند؛ از جمله گفته شده که شخصی به نام ابوطلحه انصاری در مدینه نخلستان و باغی زیبا و مصفا داشته که همه در مدینه از آن سخن میگفتند و در آن، چشمهی آب صافی بوده و هر وقت پیامبر (ص) به آن باغ میرفتند، از آن آب میل میفرمودند و وضو میگرفتند. پس از نزول آیهی
شریفهی یاد شده، ابوطلحه خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: میدانید که محبوبترین اموال من همین باغ است و میخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیرهای برای آخرتم باشد. پیامبر فرمود: «بخ بخ ذلک مال رابح؛ آفرین بر تو، آفرین بر تو! این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود؛» سپس فرمود:«من صلاح میدانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی.» ابوطلحه دستور پیامبر را عمل، و آن را میان بستگان خود تقسیم کرد. (54)
در تفسیر ابو الفتوح رازی در پایان ماجرای یاد شده گفته شده «پیامبر (ص)فرمود: این که گفتی شنیدم و مصلحت در آن دانم که بر خویشان خود وقف کنی. گفت یا رسول الله آن چنان که باید کردن میفرمایی. رسول بر ایشان وقف کرد. (55)
همچنین گفته شده: زبید، همسر هارونالرشید، قرآنی بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقهی بسیاری به آن داشت. یک روز هنگامی که از همان قرآن تلاوت میکرد، به آیهی (لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون) رسید. با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت: هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم و کسی به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهای آن را در بیابانهای حجاز برای تهیهی آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد که می گویند امروز هم بقایای آن چاهها وجود دارد و به نام وی نامیده میشود. (56)
همچنین گفته شده: وقتی این آیه نازل شد، برخی از اصحاب پیامبر (ص) عزیزترین ملک و مال خود را به پیامبر تقدیم و به ارشاد ایشان در وجه مطلوب صدقه و انفاق کردند. (57)
با توجه به وسعت معنای کلمهی «بر» که شامل هر کار خوبی اعم از قلبی و غیر قلبی است و با توجه به این که وقف میتواند یکی از مصادیق «بر» باشد، دکتر خزایلی در ذیل آیه یاد شده گفته: «این آیه بر آن دلالت دارد که همهی صدقات و من جمله موقوفات، باید از اموالی باشد که مورد رغبت و علاقهی صاحب آن باشد». (58)
3 -) لیس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبیین و آتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلوه و آتی الزکاه و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون)؛ (59)
نیکی فقط به این نیست که صورت خود را سوی مشرق و مغرب کنید؛ بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده و مال خود را با تمام علاقهای که به آن دارد، به خویشان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان و سائلان و بردگان انفاق میکند و نماز را بر پا میدارد و زکات میدهد و به عهد خود در وقتی که عهدی بستند وفا میکنند و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج میدهند. اینان کسانی هستند که راست میگویند و اینان هستند پرهیزگاران».
این آیه پس از تغییر قبله از بیت المقدس به سوی مسجدالحرام در پاسخ اعتراض یهود و نصارا به این تغییر قبله نازل شد؛ چه آن نصارا به سوی مشرق، و یهود به سوی مغرب عبادات خود را انجام میدادند و کعبه که قبلهی مسلمانان قرار داده شد میان آن دو قرار داشت.
این آیه از حیث جامعیت صفات نیکوکاران، مهم است و به تمام اصول اعتقادی و عبادی و اجتماعی اشاره کرده؛ چون به شش موضوع اساسی، یعنی ایمان، انفاق، نماز، زکات، وفاداری به عهد و صبر و بردباری اشاره دارد. (60)
همان گونه که پیشتر اشاره شد، در این آیه «بر» به همهی خوبیها اعم از فعل قلبی، مثل نیت پاکیزه، یا فعل اعضا و جوارح، مثل انفاق کردن در راه خدا و عبادت کردن دلالت دارد و چنان که پیش تر نیز اشاره شد، با توجه به مطلوبیت وقف، وقف نیز میتواند یکی از مصادیق «بر» باشد و از همین روی، آقای دکتر خزایلی، ذیل این آیه گفته: «برخی از فقها ضمیر در «علی حبه» را راجع به خدا دانستهاند و از این جهت، قصد قربت را شرط صحت وقف گرفتهاند.(61)
در این که آیا قصد قربت در وقف شرط است یا نه، بین فقها اختلاف نظر وجود دارد. اگر قصد قربت در وقف شرط باشد، وقف از مستحبات و عبادات خواهد بود؛ برای مثال، مرحوم بجنوردی گفته؛ «چون ماهیت وقف، ماهیت صدقهای است، لذا به احتیاط وجوبی بر اشتراط قصد قربت در وقف معتقد هستم». (62) در مقابل شهید ثانی گفته: «قصد قربت شرط نیست؛ چون دلیلی بر شرطیت آن نداریم؛ ولی اگر واقف بخواهد ثواب ببرد، باید قصد قربت کند.» (63)
همچنین مرحوم فاضل مقداد ضمن این که این آیه و آیهی قبل را در شمار آیات مربوط به وقف یاد کرده، در عبارت «علی حبه» گفته: «علی حبه ای علی حب الله و قیل حب الایتاء او حب المال و الاول اوجه لتضمنه الکل و لدلالته علی القرابه و الاخلاص»؛(64) یعنی دربارهی مرجع ضمیر در «علی حبه» سه احتمال داده، و بهترین آن برگشت ضمیر به نام شریف الله دانستهاند؛ چون که همهی معانی را در بر دارد و از این گذشته بر قربت و اخلاص دلالت میکند.
4 -) المال و البنون زینه الحیوه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا)؛ (65)
«اموال و پسران، تجمل زندگی دنیوی است و کارهای ماندگار شایسته نزد پروردگارت خوش پاداشتر و امید بخشتر است.»
در خصوص معنا و مفهوم «الباقیات الصالحات» وجوه چندی بیان شده؛ از جمله عبدالله عباس و عکرمه و مجاهد گفتهاند: «به معنای سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر است. چون بنده این را گوید، گناهانش بریزد مثل ریختن برگ از درخت.» روایات فراوانی در همین باره از پیامبر نقل شده است. (66)
عدهای آن را صلوات بر محمد و آلش دانستهاند. برخی هم آن را به معنای روزه، حج، عتق، جهاد و صلهی رحم گرفتهاند. عطیه آن را به معنای سخن نیکو دانسته و حسن بصری گفته: به معنای نیات است که به وسیلهی آن، اعمال پذیرفته میشود. و قتاده معتقد است که «الباقیات الصالحات» هر
طاعتی است برای خدا انجام شود.(67)
امام باقر (ع) آن را به معنای قیام اللیل لصلوه اللیل دانستهاند.(68)
برخی گفتهاند: منظور از «الباقیات الصالحات» دختران صالح هستند؛ به دلیل «هن ستر من النار» که سبب نجات والدین باشند. ابن مسعود و سعید بن جبیر گفتهاند به معنای نمازهای پنجگانه است و در همین خصوص از امام صادق (ع) نیز روایتی نقل شده. (69)
در کتاب ابن عقده گفته شده که امام صادق (ع) به حصین بن عبدالرحمان فرمود: «لا تستصغر مودتنا فانها من الباقیات الصالحات یعنی ای حسین! دوستی ما را کوچک مشمار؛ زیرا از باقیات و صالحات است». (70)
امام قشیری گفته: «باقیات صالحات آن عمل است که مشوب به طمع و غرض نباشد؛ بلکه خالصانه لوجه الله باشد». (71)
بهترین تفسیر باقیات صالحات آن است که نظریات گوناگون بیان شده دربارهی آن را مصادیق آن بدانیم و بگوییم باقیات و صالحات به معنای اعمال صالح است؛ چون اعمال انسان نزد خداوند برای انسان محفوظ است. چنان چه عمل انسان صالح باشد، باقیات الصالحات خواهد بود و این گونه اعمال نزد خداوند ثواب بهتری دارند؛ چون خداوند تعالی به آنان که آنها را انجام میدهند، جزای خیر میدهد. (72)
می توان گفت: همهی کارها و اعمالی که خدا و رسول (ص) آن را نیک بدانند، مشمول باقیات الصالحات است. گفتار و عباداتی که چنین باشند نیز از باقیات الصالحات به شمار میروند (73) یا این که باقیات الصالحات، یعنی ارزشهای پایدار و شایسته نزد خداوند.(74)
چنان چه الباقیات الصالحات را به معنای اعمال صالح یا مطلق کارهای نیک بدانیم، وقف نیز یکی از مصادیق آن خواهد بود؛ چه آن که تشویق گفتاری و عملی معصومان (ع) دربارهی وقف، نشان میدهد که وقف از مصادیق عمل صالح است؛ به ویژه با توجه به این که در پارهای از روایات، وسیلهی نجات انسان در قیامت دانسته شده. (75) از همین روی است که خزایلی دربارهی این واژه گفته: «مراد از باقیات صالحات که در نزد پروردگار از جهت عمل و ثواب نیکوتر است، وقف تواند بود که صدقهی باقیه است». (76)
مشابه آیهی یاد شده، آیهی 76 سورهی مریم است که خداوند در آن فرموده: (و یزد الله الذین اهتدوا هدی و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر مردا)؛ «و خدا بر هدایت هدایت یافتگان میافزاید و اعمال صالحی که اجرش نعمت ابدی است، نزد پروردگار تو بهتر است هم از جهت ثواب الاهی و هم از جهت حسن عاقبت آخرتی.»
5 -) و اقرضوا الله قرضا و حسنا و ما تقدموا لا نفسکم من خیر تجدوه عندالله هو خیرا و اعظم اجرا) (77) «در راه خدا قرضالحسنه بدهید و هر آن چه از کارهای خیر که برای خود پیش اندیشی کنید، آن را بهتر و بزرگتر نزد خداوند خواهید یافت.» در این آیه، هم از کلمهی «خیر» میتوان بر مدعا استدلال کرد و هم «قرضا حسنا» میتوان یاری گرفت؛ زیرا همان گونه که پیشتر اشاره شد، خیر به معنای هر کار
خوبی است؛ چنان که مرحوم علامه طباطبایی در تأکید این مدعا گفته: «عبارت «من خیر» بیان «ما» است و مقصود از خیر، مطلق است اعم از واجب و مستحب». (78)
در مورد «قرضا حسنا» میتوان گفت در تفسیر این کلمه، موارد چندی بیان شده؛ از جمله برخی گفتهاند: اقرضوا الله قرضا حسنا، یعنی اموال خود را انفاق کنید، انفاق نیکو که موافق رضای خدا باشد. در این صورت، این جمله امر به سایر خیرات و یافتن جزای بسیار درآن از سوی خداوند است. بعضی معتقدند که مقصود، انفاق از پاکیزهترین مال بر اهل استحقاق و مراعات نیت و طلب رضای خداوند است. (79)
برخی گفتهاند: منظور از «قرضا حسنا» هر کار خیری است که متعلق به نفس و مال باشد؛ (80) به همین روی از رسول خدا روایت شده است: «در اموال حقی است غیر از زکات مقرر که به وجه احسن باید اخراج شود از مال طیب و پاکیزه.» (81) و برخی معتقد هستند که منظور از «قرض الحسنه»، همان انفاقهای مستحبی است و این بزرگوارانهترین تعبیری است که در این زمینه تصویر میشود؛ چرا که مالک تمام ملکها از کسی که مطلقا چیزی ندارد، قرض میطلبد، تا از این طریق وی را به انفاق و ایثار و کسب فضیلت این عمل خیر تشویق کند. (82)
چنان چه منظور از «قرضا حسنا» هر کار خیری باشد، وقف میتواند یکی از مصادیق آن باشد؛ چنان که از مصادیق خیر نیز میتواند به شمار رود؛ به همین دلیل در برخی از کتب آیات الاحکام، این آیه در شمار آیات مربوط به وقف ذکر شده. (83)
مرحوم فاضل مقداد هر چند که این آیه را در شمار آیات مربوط به وقف ذکر نکرده، گفته که اطلاق قرض استعاره از اعمال صالحه است. (84)
افزون بر آیه یاد شده، آیات دیگری که دربارهی قرض هستند، با همان استدلال میتوانند دربارهی وقف نیز باشند؛ از جمله (من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا) (البقره، 245 و الحدید، 11)، (ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم) (التغابن، 17)، (ان المصدقین و المصدقات و اقرضوا الله قرضا) (الحدید، 18).
6 -) فاما من اعطی و اتقی و صدق بالحسنی فسنیسره بالحسنی)؛(85)«پس اما آن کس که بخشید و پرهیزگار بود و نیکوتر را تصدیق کرد، او را برای کار خیر آماده میسازیم و توفیق میبخشیم.»
در این آیه از عطا و بخشش سخن به میان آمده بدون این که به مورد بخشش اشاره شود؛ چون اصل، بخشندگی و بخشش است هر چه که میخواهد باشد؛ خواه مالی و خواه آبرویی و خواه بدنی باشد. (86)
برخی گفتهاند: «اعطی» به عبادات مالی، و «اتقی» به سایر عبادات و انجام واجبات و ترک محرمات اشاره دارد؛ اما بهتر آن است که بگوییم: منظور از «اعطی» همان انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان و «تقوا» اشاره است به این که هنگام انفاق و بخشش و تهیهی اموال از طریق مشروع و انفاق آن منت و آزای در کار نباشد. (87)
مرحوم علامهی طباطبایی در این باره گفته: «با توجه به این که آیات پس از این آیه بخل را نکوهش
میکنند، منظور از «اعطی» بخشش مال است برای رضای خدا و «اتقی» نشان میدهد که انفاق باید در راه تقوای دینی باشد». (88)
با توجه به آن چه گفته شد، بهترین معنا همان است که در تفسیر مجمع البیان از امام باقر (ع) در این باره نقل شده که فرموده است: «اعطی مما آتاه الله» یعنی از آن چه که خداوند داده، بدهد و ببخشد. از سویی، لفظ «عطاء» به معنای مطلق دادن است که بخشیدن را نیز شامل میشود؛ بنابراین، هر که حقوق واجب اموالش را بپردازد و هر که مالی در راه خیر بدهد و کسی که برای خدا گامی بر دارد یا سخنی بگوید و از مقام و آبرو یا دانش و هنرش به نفع بندگان خدا استفاده کند، عموما مشمول این آیه و داخل در «من اعطی» است. (89)
این که مفعول «اعطی» ذکر نشده، یعنی آن چه که بخشش میشود بیان نشده به منظور گسترش مفهوم «اعطی» است که موارد بسیاری را شامل شود؛ بدین جهت در معانی و بان گفته شده: یکی از انگیزههای حذف «مفعول به» تعمیم و گسترش مفهوم است. (90)
بر این اساس، بدیهی است یکی از عناوینی که میتواند تحت واژهی «اعطی» قرار بگیرد، وقف است؛ چون وقف هم یک نوع اعطا و بخشش مال در راه خداست و از همین روی در کتاب میزان الحکمه در مبحث وقف، آیهی مزبور راجع به وقف دانسته شده و از طریق روایات به تفسیر آن اقدام شده. (91)
7 – افزون بر آیات گذشته در کتاب احکام القرآن به آیهی 18 سورهی توبه اشاره شده که خداوند در آن فرموده: (انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الاخر) مساجد الاهی را فقط کسانی آباد میکنند که به خداوند و روز قیامت ایمان آوردهاند.» این آیه به تعمیر مساجد و گذاشتن وقف برای آنها اشاره دارد. بعضی از سیاق آیات قبل و بعد این آیه استفاده کردهاند که منظور از آیهی کریمه آن است که «مساجد الله» را مؤمنان به خدا و روز رستاخیز آبادان نگاه میدارند؛ یعنی مساجد اسلامی بیشتر از ابنیه و تجهیزات به خود کسان با ایمان نیازمند است. (92)
همانگونه که در روایات آمده که خداوند به دلیل وجود آباد کنندگان مساجد و کیفر و مجازات گناهکاران را به تأخیر میاندازد، چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «ان الله اذا اراد ان یصیب اهل الارض بعذاب قال: لولا الذین یتحابون فی و یعمرون مساجدی و یستغفرون بالاسحار لا نزلت عذابی؛ (93)؛ خداوند متعالی هر گاه بخواهد اهل زمین را (به سبب اعمال بدشان) کیفر دهد، میفرماید: اگر آنان که برای من با یک دیگر دوستی و محبت میورزند و مساجدم را آباد میکنند، نبودند عذاب خود را برایشان (گناهکاران) نازل میکردم.»
همچنین پیامبر (ص) فرموده است: «من اسرج فی مسجد سراجا لم تزل الملائکه و حمله العرش یستغفرون له مادام فی ذلک المسجد ضوئه؛ (94) کسی که چراغی در مسجدی بر افروزد، فرشتگان و حاملان عرش الهی مادام که نور آن چراغ در مسجد میتابد، برایش استغفار میکنند.
مرحوم فاضل مقداد در خصوص احکام مربوط به مساجد و هفت آیه اشاره کرده است. (95)
8 -) و جعلناهم ائمه یهدون بأمرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات)؛ «ما ایشان را پیشوایانی قرار
دادیم که به امر ما هدایت میکنند و به ایشان نیکیها را وحی کردیم».
برخی از مفسران خیرات را به معنای شرایع نبوت گرفتهاند؛ (96) ولی بیشتر آنان، الخیرات را به معنای اعمال صالحه گرفتهاند. با توجه به این که کلمهی الخیرات جمع محلا به الف و لام است، بدیهی است که هر نوع عمل صالحی را شامل میشود، (97) و هر چند که پس از این قسمت آیه، به مواردی چون زکات و نماز اشاره شده، از باب بیان بهترین مصداق خیر است نه این که خیر فقط نماز و زکات را شامل شود و دیگر خوبیها را در بر نگیرد؛ از این روی، همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد، با توجه به تشویقهایی که دربارهی وقف صورت گرفته، میتواند یکی از مصادیق خیر یا اعمال صالح باشد.
افزون بر آیات گذشته که در خصوص وقف به آنها اشاره شد، آیاتی که در قرآن به انفاق، احسان، عمل صالح، ایثار و… میتوانند مشوق وقف باشند و از سویی در قرآن در آیات بسیاری با «کنز مال»، تکاثر، تفاخر، استکبار، سرقت، طغیان، کسب حرام، حب مال، راندن قهر آمیز یتیم، پرخاش با سائل، خودبینی و… مبارزه شده که به شکلی میتوانند به مقام و جایگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشند. (98)
پی نوشت :
1- صافات، 24.
2- قاموس قرآن، ج 7، ص 236.
3- انعام، 27.
4- شرایع الاسلام، شرح سید صادق شیرازی، ج 1، ص 442.
5- مستدرک وسائل الشیعه، ج 2، ص 511.
6- تحریر الوسیله، ج 2، ص 62.
7- فیض، مبادی فقه و اصول، ص 382.
8- مستدرک وسائل الشیعه، ج 2، ص 511.
9- سلیمی فر، نگاهی به وقف و آثار اقتصادی و اجتماعی آن، ص 12.
10- میزان الحکمه، ج 10، ص 613.
11- مجله میراث جاویدان، ش 4، مقالهی دکتر فیض درباره وقف.
12- همان؛ جواهر، ص 3 و 4.
13- مجله میراث جاویدان، ش 4، مقالهی دکتر فیض.
14- ترجمهی شرایع الاسلام، ابوالقاسم یزدی، ج 1، ص 347.
15- دکتر خزایلی، احکام قرآن، ص 134.
16- بقره، 264.
17- فقه تطبیقی، کاظمپور جوادی (ترجمهی الفقه علی المذاهب الخمسه از مرحوم محمد جواد مغنیه)، ص 414.
18- همان، ص 421 و 422 و نگاهی به وقف و آثار اقتصادی و اجتماعی آن، سلیمی فر، ص 14.
19- تحریر الوسیله، ج 2، ص 69.
20- اشاره است به حدیث امام صادق علیهالسلام که فرمود: «بأداء الزکاه حقنوا دمائهم» (نگاهی به وقف و آثار اقتصادی و اجتماعی آن، ص 54).
21- اشاره است به حدیث «حصنوا اموالکم بالزکاه» با دادن زکات مالهای خود را حفظ کنید. (میزان الحکمه، ج 4، ص 220).
22- سلیمی فر، نگاهی به وقف و آثار اقتصادی و اجتماعی آن، ص 54.
23- بحارالانوار، ج 2، ص 22 و 23.
24- همان، ج 6، ص 293 و 294 و ج 71، ص 257.
25- همان، ج 71، ص 257.
26- شرح شیرازی بر شرایع الاسلام، ج 1،ص 448.
27- فقه تطبیقی، ترجمهی الفقه علی المذاهب الخمسه از محمد جواد مغنیه، ص 415.
28- همان، ص 414 و 415.
29- فیض، مبادی فقه اصول، ص 382.
30- بحارالانوار، ج 74، ص 407.
31- میزان الحکمه، ج 10، ص 614 و 615.
32- نگاهی به وقف و آثار اقتصادی و اجتماعی آن، ص 15 و 57 و نیز ذیل تفسیر آیهی «لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون» (آل عمران، ص 92).
33- همان، ص 53 و نیز مجله میراث جاویدان، ش 4، مقالهی فیض و نیز ادوار فقه محمود شهابی، ج 2، ص 151.
34- بقره، 148.
35- اسراء، 84 (قل کل یعمل علی شاکلته).
36- تفسیر روشن، ج 2، ص 238.
37- صافی، ج 1، ص 182.
38- ترجمهی مجمعالبیان، ج 2، ص 109.
39- تفسیر گازر، ج 1، ص 172.
40- تفسیر مواهب الرحمن، ذیل تفسیر آیهی 148 سوره بقره.
41- تفسیر اطیب البیان، ج 2، ص 242.
42- خزایلی، احکام القرآن، ص 136.
43- آل عمران، 92.
44- میزان الحکمه، ج 10، ص 277.
45- قرآن ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، ذیل ترجمه آیه 92 سوره آل عمران.
46- اطیب البیان، ذیل تفسیر آیه 92 سوره آل عمران.
47- انوار العرفان، ج 6، ص 22 و مفردات راغب، ص 40 و قاموس قرآن، ج 1، ص 180.
48- انوار العرفان، ج 6، ص 246.
49- التبیان، ج 2، ص 530 و تفسیر ابوالفتوح رازی، ذیل تفسیر آیه 92 سوره آل عمران.
50- تفسیر ابو الفتوح رازی، ذیل تفسیر آیهی 92 سوره آل عمران.
51- ترجمهی مجمع البیان، ج 4، ص 161.
52- همان.
53- تفسیر المیزان، ج 4، ص 344.
54- تفسیر نمونه، ج 3، ص 3 و 4.
55- تفسیر ابو الفتوح رازی، ذیل تفسیر آیهی 92 سوره آل عمران.
56- همان و تفسیر نمونه، ج 3، ص 3 و 4.
57- ترجمه قرآن بهاءالدین خرمشاهی، ذیل ترجمه آیه 92 سوره آل عمران.
58- خزایلی، احکام قرآن، ص 136.
59- بقره، 177.
60- تفسیر نمونه، ذیل تفسیر آیه 177 سوره بقره.
61- خزایلی، احکام قرآن خزایلی، ص 137.
62- قواعد فقهی، بجنوردی، جزء چهارم، ص 231 و نیز نگاهی به وقف و آثار اقتصادی و اجتماعی آن، ص 28.
63- شرح لمعه، کلانتر، ج 3، ص 165.
64- فاضل مقداد، کنز العرفان، ج 2، ص 58.
65- کهف، 46.
66- تفسیر ابو الفتوح رازی، ذیل تفسیر آیه 46 سوره کهف.
67- همان.
68- همان.
69- ترجمه مجمع البیان، ج 15، ص 73 و مواهب علیه ج 2، ص 474. در کتاب میزان الحکمه ج 10، ص 474 روایتی به این صورت نقل شده: «نعم الولد البنات المخدرات من کانت عند واحده جعلها الله سترا من النار».
70- ترجمه مجمع البیان، ج 15، ص 73 و نیز تفسیر نمونه، ج 12، ص 445.
71- مواهب علیه، ج 2، ص 474.
72- ترجمه المیزان، ج 13، ص 442.
73- تفسیر آسان، ج 10، ص 307.
74- تفسیر نمونه، ج 12، ص 445.
75- چنان که علی (ع) در یکی از وقف نامههایش فرموده: «ابتغاء وجه الله لیولجنی الله به الجنه و یصرفنی عن النار و یصرف النار عن وجهی یوم تبیض وجوه و تسود وجوه؛ برای جلب رضای خداوند تا به سبب آن خداوند مرا داخل بهشت کند و از آتش دورم سازد و آتش را از صورتم دور کند در روزی که صورتهایی سفیدند و صورتهایی سیاه». (وسائل الشیعه، ج 13، ص 312 و نیز بحارالانوار، ج 103، ص 184).
76- خزایلی، احکام قرآن، ص 137.
77- مزمل، 20.
78- المیزان، ج 20، ص 77. شایان یادآوری است که به نطر مرحوم علامه طباطبایی، کلمه خیر افعل التفضیل نیست ولی معنایش با معنای تفضیل مطابقت دارد، چون اگر افعل التفضیل باشد باید قوانین اسم تفضیل درباره آن اجرا شود؛ یعنی همان طور که افضل گفته میشود که جمع آن افاضل و مؤنث آن فضلی و فضلیات است باید در مورد خیر نیز چنین باشد و حال آن که در مورد خیر گفته می شود خیره و اخیار و خیرات. از این گذشته، آیه (قل ما عندالله خیر من اللهو و من التجاره) (جمعه، 11) افعل التفضیل بودن خیر را رد میکند چون در لهو خیری نیست که معنای افعل التفضیل درست باشد؛ پس باید گفت: کلمهی خیر معنای انتخاب میدهد. (المیزان، ج 3، ص 133).
79- تفسیر اثنی عشری، ج 13، ص 366.
80- تفسیر اثنی عشری، ج 13، ص 366.
81- انوار درخشان، ذیل تفسیر آیهی 20 سورهی مزمل.
82- تفسیر نمونه، ج 27، ذیل تفسیر آیه 20 سوره مزمل.
83- احکام قرآن خزایلی، ص 137 و نیز ادوار فقه، محمد شهابی، ج 2، ص 151.
84- فاضل مقداد، کنزالعرفان، ج 1، ص 220.
85- لیل، 7.
86- محمد تقی شریعتی، تفسیر نوین، ج 2،ص 67.
87- تفسیر نمونه، ج 27، ص 73.
88- تفسیر المیزان، ص 302 و 303.
89- تفسیر نوین، ص 67 و مجمع البیان، ذیل تفسیر آیهی 7 سوره لیل.
90- جواهر البلاغه، احمد هاشمی، ص 176.
91- میزان الحکمه، ج 10، ص 612 و 613.
92- احکام قرآن، ص 138.
93- وسائل الشیعه، ج 3، ص 486.
94- تفسیر نمونه، ج 7، ص 318 و فاضل مقداد، کنزالعرفان، ج 1، ص 108.
95- کنز العرفان، ج 1، ص 105 – 112.
96- تفسیر اثنی عشری، ج 8، ص 416.
97- تفسیر لاهیجی، ج 3، ص 132 و نیز منهج الصادقین، ج6، ص 89 و نیز التبیان، ج 7، ص 265 همچنین اطیب البیان، ج 9، ص 212.
98- نگاهی به وقف و آثار اقتصادی و اجتماعی آن، سلیمیفر، ص 53 و 54.
منبع: میراث جاویدان