تعزیه، هنر وقفی ایران

تعزیه، هنر وقفی ایران

نویسنده: جابر عناصری
و میراث جاویدانی از قلمرو آیین و ایمان

مقدمه
ز دوستان و مُحبّان سیدالشهدا
به دستیاری هر کس شدست تکیه به پا
اگر شکوفایی و والایی هنر در قیام ظهوری و معراج عاشقانه هنرمندان در نظر گرفته شود و ارج و شأنی از قیامت قامت هنر مردمی در رَفِ چینیْ خانه دلِ اهل نظر اتراق کرده باشد و پرده‌دار حقیقت، غبار ریا و تکلّف و تصنّع از رخسار هنر اصیل برگیرد، آن‌گاه به حق‌الیقین خواهیم رسید و توصیف جانبازی هنرمندانه عاشقانِ راه حق را «شبیه‌خوانی» خواهیم خواند، و تعزیه را کامل‌ترین هنری خواهیم دانست که هم از دیدگاه زیبایی‌شناسی و هم از منظر اُنس و الفت با مردم عادی، هزار مهلکه و معرکه چشمگیر عیان می‌سازد، و بی‌ریا و صرفا با اتّکا به وفا و صفا و نقش شهدا در صحنه لم‌یزلیِ آزمونِ «اَلَستُ بربّکم؟ قالوا: بلی»، صد میدان عشق را می‌نمایاند و از غیرتمندان، امداد می‌طلبد تا سینه شرحه‌شرحه از فراق و داغدار خود را طبل مصائب قرار دهند و به گلبانگ عزا و در وزن رثا و از گاهِ بُریده شدن کاکل خون‌آلود هابیلِ وجیه به دست قابیلِ کریه، نوحه‌ها سر دهند و به دستیاری و همدلی، سر سپارِ هابیلیان مظلوم باشند و رُخ از قابیلیان مشؤوم بر تابند و غمکده‌ای بیارایند که نقل محفلش گلواژه‌های کلامی و چرخش و پویش خدمتگزاران مجلسش گُلچرخ رفتاری و تمام‌نمایش مصیبتش تعزیه یا شبیه‌خوانی باشد و هر دَم بیتی نغز بر زبان شاعری عزادار جاری شود که:
این مصیبت چون ندارد انتها
هر چه گویم گفته‌ام از ابتدا
امّا تعزیه، فقط نمایش مصیبت نیست؛ بلکه نیایشی است درخور بزرگواران و آنان که نقد «جان» وقف کردند و خیرات باقیاتی جز طریق وصول به حقیقت برجای نگذاشتند.
تعزیه، شرح ماجرای «وقف خونِ»، دریادلانی است که قباله مِهر الهی را به خون خود مُهر کردند.
تعزیه، طوماری است از وقفنامه جسم و پیکر و اوداجِ(1) بریده نیکان و پاکان که کُوردلی اشقیا و جبر فرعونیان و شدّادان و نمرودیان را جان و جسم خستند و خون حلقِ خود را بر زمین بریان و سوخته از ظلم ظالمان جاری نمودند. پس تعزیه تذکاری از جوشش خونهای حمرا و رویش گُلهای احمری است که از شاهرگ یحیای حریرْ حلقوم و حسین (ع) تشنه جگر ـ و حتّی در قلمرو اسطوره از رگهای سیاوش گُل بدن ـ بر شوره‌زار ظلم‌آباد امیرانِ عهد عتیق و سفیانیانِ سفیه و افراسیابیان کریه ریخته است.
اینجاست که شاعری از مدّاحان آل‌اللّه‌ از ولایتی گمنام در شبیه‌نامه سیدالشهدا علیه‌السلام، به زبان حال از سوی زینب کبری (س) خطاب به شهیدِ اکبر، حسینِ جان بر کف و نشسته برلُجّه(2-) خون در گودال قتلگاه و به زیر خنجر بُرّانِ شمربن‌ذی‌الجوشن می‌گوید:
حیف است خونِ حلق تو ریزند بر زمین
یحیای من! اجازه که تشتی بیاورم
چه وقفی بالاتر از «وقفِ جان و نَفَسْ» و چه موقوفه‌ای پُرثمرتر از بار درخت معرفت و آگاهی و خودآگاهی و دلْ‌آگاهی و چه وقفی راجح‌تر از «وقف قلم» در تحریر زندگینامه قاریان قَسَمنامه نون والقلم! چه وقفی گواراتر از یک «جو» یا یک «شعیر» یا «حبّه‌ای» و «پنگانی»(3) آب از بهر تشنه‌لبان و حکّ نفرین‌نامه‌ای در حق یزیدیان بر مشربه(4) سقّایان. که آبی بنوش و لعنت حق بر یزید کُن همین تقسیم و تسهیم آب و وقف آن بر تشنه‌لبان، با ذکر نام و یاد سالار و سقّای تشنه‌لبان ابوالفاضل علیه‌السّلام، در واقع از صدقات جاریه و باعث اجر دنیا و آخرت است.
چه وقفی‌پذیرفته‌تر از قربانی گوسفند نفس به مصداق «ذبح عظیم» در قربانگاه عشق خدا!
آری اسماعیل گُلچهره را ابراهیم (ع) به وقف و نذرِ جان و پیکر به مذبح حق می‌برد و صاحب کُلّ موقوفات جهان و آن قاضی حاجات، در صحنه آزمون، ابراهیم (ع) رابه ملاطفت و نوازش، پذیرا می‌شود و اسماعیل (ع) را «ذبیح خدا» می‌خواند(5) و آن گاه ابراهیم (ع) به وقف دستان خود و به عشق و ایمان کعبه‌ای می‌سازد از بهر وقف، و واقف می‌گردد از برای عبادتگاهی که از مأذنه‌اش نام خدا برخیزد و از چاه زمزمش آبی به زُلالی قطرات اشک چشم بر جوشد و در عرفاتش، عرفان حاکم باشد و در صفا و مروه، طیّ طریق الی‌الحق صورت گیرد و در خلوتسرای آن درگاه، گهواره‌ای وقف مولود کعبه، علی اعلی (ع) آن شیدای حضرت پروردگار شود. الحق بیت‌الاحزان یعقوب (ع) نیز وقف ایّام هجران او در حسرت دیدار یوسف بود و ذُوالفقار علی (ع) وقف راه حق؛ زیرا که آن یلِ بی‌مثال شمشیر از بهر حقیقت می‌زد و از تظاهر گریزان بود.
پس ذکر مصائب آل‌اللّه‌ و گریستن بر آنان، «بکاء» منفعل نیست و «تعزیه، شرح قیام ظهوری و توصیف شکوفایی و مُردن از «عالم حیوانی و پر کشیدن از جهان خاکی و پَرّان شدن در آسمان عرش الهی و همدمی با کرّوبیان و همنشینی با ساقی کوثر علی (ع) و در نهایت آشکار ساختن کنز مخفی از زبان اولیاست» و تکیه و حسینیّه و عباسیّه و زینبیّه و جز آن، مأمنی برای تذکار از این خوبان خجسته و محل نفرین بر ستمگران گجسته(6)و معلون است، از دیدگاه فرهنگ مادّی، حریم این تکایا با کُلّ اسباب و اثاث وقف عزاداران می‌باشد و از منظر جامعه‌شناسی تعاون (Sociology of co-operation).
«تکیه شریک»ها در ایّام عزا، خیمه و خرگاهی برپا می‌سازند و آرام‌آرام به صورت مراسم ادواری، عزاداری بر آل‌علی (ع) را در این محنتکده‌ها مرسوم می‌دارند. مسلما برای یادآوری شطّ فرات و نمایش دریادلی ابوالفاضل (ع)، تشتهای پُر آب را در گوشه‌ای از تکیه ـ به نماد فرات ـ قرار می‌دهند و عَلَمی به نشان علمداری عبّاس علیه‌السلام بر ستونی می‌بندند و شمایلی از شهادت هفتاد و دو تن به قلم نگارگری هنرمند، سینه دیواری را در تکیه می‌آراید و منبری که هنرمندی صاحب ذوق یا مؤمنی اهل صفا به عنوان وقف به این بیت‌الحزن تقدیم کرده در گوشه دیگری به چشم می‌خورد. پس تکیه، جایگاه عزاداری و محلّ اجرای شبیه‌خوانی و مأمن برگزاری مراسم تعزیه است، و اثاث‌البیت این مکانِ نظر کرده، در روزهای عافیت و به هنگام نیازمندی اهل محلّ طبق نظر واقف در شادمانی‌های شرعی و عُرفی، موجب آسوده‌خیالی مردم می‌شود، که آری عدّه‌ای صاحبِ سخا و فتوّت به نیّتِ «وقف» این وسایل را آماده کرده‌اند و خیرات باقیات داشته‌اند و مردم محلّه‌ای را از دریوزگی و تمنّا در برابر نااهلان بر حذر داشتند و حال می‌توان به امانت از این اثاث بهره بر گرفت و سپس به قدر وسع، به وسایل این الفت‌سرا افزود. در چنین مکانی است که تعزیه اجرا می‌گردد و میدانگاه این تکایا به زیر پای شبیه‌خوانان و ذاکران خبره و ماهر می‌لرزد، و این ذاکران و نطّاقان، «اجیر شرعی» آقا اباعبداللّه‌ (ع) می‌گردند و به «وقفِ نَفَسْ» و کلام و گفتار، وقف جان، وقف مال و متاع و… از کاروان سالار کربلا امداد می‌طلبند تا به سیر آفاق و انفس، خود نیز از واقفان خبیر باشند.
اینک با این مُقدّمه، می‌توان پلی زد از عرفان و ایمان به قلمرو تعزیه یا هنر مُقدّس شبیه‌خوانی به عنوان: «هنر وقفی ایران» و ظرایف و دقایق این بحث و گفتار را به منقاش دقّت برگرفت و توضیح و تفسیری درخور این هنر والا ارائه نمود

تعزیه، وقف، فرهنگ مادی
نخستین بحث در قلمرو وقف و تعزیه، به فرهنگ مادّی و شیوه بهره‌مندی از اماکن و اسباب و وسایل ویژه‌ای است که سوخته‌دلان به ساحت مُقدّس آقا اباعبداللّه‌ (ع) و سایر دریادلان تقدیم می‌دارند.
در این بخش، اوّلین موضوع مورد نظر شبیه‌خوانان، داشتن تکیه‌ای درخور تعزیه و اجرای شبیه‌خوانی است.
برخی از مؤمنان سخی حتّی منزل مسکونی خود را ـ به هنگام حیات خویش ـ در اختیار شبیه‌خوانان قرار می‌دهند و طبق وصیّت، سفارش می‌کنند که پس از در گذشتشان، ورّاث، منزل و کاشانه آنان را در ایّام خاص (مُحرّم و صفر) و برای همیشه به بانیان تعزیه بسپارند یا اگر ملکی دارند، اجازه ملک را بالکُلّ یا بخشی از اجاره‌بها را وقف تعزیه‌داری و شبیه‌خوانی می‌سازند. بسیار هنگام، باغ و کاروانسرا یا حجره و حمّام و آسیاب و… وقف مراسم شبیه‌خوانی است تا از طریق برداشت محصول یا دریافت حق‌الزّحمه یا دستمزد، ورثه آن مرحوم یا مرحومه، به وصایای عزیز از دست رفته گوش سپارند و خود را بانی تعزیه و برگزارکننده مجالس شبیه‌خوانی و خادم درگاه آقا اباعبداللّه‌ (ع) و اهل‌بیت طهارت و عصمت بدانند. در این زمینه شواهدی وجود دارد و نشان می‌دهد که بخصوص در دوره قاجار که شبیه‌خوانی به هر عنوان رونقی می‌یابد، معمولاً بانیان خیراندیشی که تکیه‌هایی را برای تعزیه و اقامه مراسم سوگواری برپا می‌کردند، برای نگهداری و تعمیر و مرمّت این تکایا، چندین دُکّان و حجره و تیمچه و مغازه را نیز وقف می‌کردند. هنوز خاطره زنده‌یاد کربلایی جبّار اردبیلی (اهل محلّه عالی‌قاپو) در ذهن مُعمّرین شهر اردبیل استوار است که آن مرحوم، به هنگام حیات، درآمد مغازه‌های مُتعلّق به خود ـ در جنب مسجد عالی‌قاپو ـ را وقف شبیه‌گردانی و تعزیه‌خوانی کرده بود و پس از مرگ بنا به وصیّتِ آن مردِ راه خدا، جنازه‌اش را در درگاه و آستانه مسجد عالی‌قاپو دفن نمودند.
زنده‌نام علی عناصری ـ والدِ راقم این سطور ـ نیز از بانیانِ جانْ شیفته تعزیه در اردبیل بود و هرچه از مال دنیا داشت، صرف آبروداری برای عزاداری و حفظ و حرمت هنر شبیه‌خوانی می‌کرد.
اگر رونقی در تعزیه آن دیار وجود دارد، همه از برکت تلاش شادروان علی عناصری ـ ریش‌سفید محلّه معمار اردبیل ـ است.
در تهران نیز، «منزل مکّی» در خیابان وحدت اسلامی، حدّاقل بیست سال تمام است در روزهای آدینه و در اعیاد و وفیات، شاهد اجرای تعزیه‌های بی‌ریاست. و مردم دولت‌آباد شهر ری، احترام شبیه‌خوان مُخلص و با صفای دولت‌آباد، یعنی آقای رمضان فرّخ‌رو (مشهور به خسروشمر) را در نظر دارند؛ چرا که او افزون بر سردسته بودن و سرپرستی و «معین‌البکا» و بانی تعزیه بودن و گرم‌چانگی در اولیاخوانی و مهارت در اشتلم و میدان‌گیری در اشقیاخوانی، منزل مسکونی خود را به عنوان دارالشفای خانم فاطمه زهرا (س) و حسینیّه تعزیه‌داران اختصاص داده و رسما وقفنامه‌ای تنظیم کرده است. خداوند، این عزیزان جوانمرد را با مولا علی (ع)، فتی‌فتیان محشور فرماید.
امّا دریغ و هزار افسوس که امروز حتّی یک تکیه رسمی و محلّ دائمی برای شبیه‌خوانی در تهران وجود ندارد، و ما نه از باب مقایسه، بلکه از سر احساس نیاز برای شبیه‌خوانیِ بقاعده، هر دَم به یاد «تکیه دولت» می‌افتیم و عظمتی که بویژه بیگانگان و فرنگیان و سیّاحان را به اعجاب می‌کشانده است.
غیر از تکیه و حسینیّه و اماکنی در این ردیف، برای اجرای تعزیه باید در حیطه فرهنگ مادّیِ منتسب به شبیه‌خوانی، از اسباب و لوازم تعزیه نام ببریم که واقف یا واقفان، فی‌المجلس یا در طیّ زمان و با در نظر گرفتن ملزومات شبیه‌خوانی فراهم می‌بینند:
عَلَمها و نشانه‌ها (= شعار) و لباس و جنگ‌افزار (= دثار)، خیمه‌ها، تشت آب، کجاوه‌ها و هودجها و… سایر وسایل، به اقتضای اجرای هر مجلس شبیه‌خوانی، بانی خیّر می‌طلبد.

تعزیه، وقف، نفس
در این بخش، شاعران و نویسندگان به نظم و نثر (عموما به نظم)، آثار گرانقدری از خود به جا گذاشته‌اند و اشعار دلنشینی در اوزان رثایی سروده‌اند. آنان خود را ذاکر و مدّاح آل‌اللّه‌ می‌خوانند و استواری کلام و زیبایی سجع و شیوایی بیان خود را «خدادادی» می‌دانند و در قلمرو ادبیّات عاشورایی، ذوق و قریحه خویش را وقف سرودن مرثیه‌ها و شبیه‌نامه‌ها می‌سازند، ضمن اینکه، رجزخوانی، شبیه‌خوانی، نوحه‌خوانی، بحرطویل‌خوانی و… را نه به عنوان تفاخر، بلکه حتّی گاهی از باب توسّل و تشبّه و تقرّب به اولیا می‌دانند و با ذکر و دعا و مناجات و مقتل‌خوانی و شهادت‌خوانی و یادآوری مصائب، خود را در رنج مقسوم آنان سهیم می‌شمارند.

تعزیه، وقف، قَلم
کاتبان و شبیه‌نامه‌نگاران، در پایان شبیه‌نامه‌ها، عموما خود را «اقلّ‌العباد» می‌خوانند و قلم را وقف تحریر شبیه‌نامه می‌سازند. چه بسیار شبیه‌خوانانی که جوهر قلم بر سینه کاغذ روانه کردند و سوی چشمان، وقفِ نوشتن نسخه‌ها و بیاضها و جُنگها و طومارهای شبیه‌خوانی کردند و به سوزن خونپالای مژگان و به خطّاطی و مشّاقی و ملاحت قلم و قلم‌گیری بقاعده، در شمایل‌کشی نیز شُهره گشتند و نگاره‌های مذهبی بی‌نظیری از خود به یادگار گذاشتند یا قلم در حَرَم بقاع مُتبرّکه به جولان در آوردند و دیوارهای عریانِ صحن و آرامگاه امام‌زاده‌ها را به گُلْ‌نقشِ شهادت آراستند.
افزون بر آنچه گفتیم، اصولاً باید به این نکته ظریف عنایت داشته باشیم که شبیه‌خوانی در حیطه «جامعه‌شناسی تعاون» و همیاری قرار می‌گیرد؛ فی‌المثل اگر کسی صاحب اسب سفیدی باشد، به شبیه‌خوانان وعده می‌دهد که روز عاشورا این باره(7) نجیب را شبیه ذوالجناح ـ مرکب زبان‌دان آقا اباعبداللّه‌ (ع) ـ خواهد کرد.
اسبان ابلق و اشقر(8) و اشهب(9)را نیز دارندگان این اسبان، مهمیز خواهند بست تا اشقیاخوانانی از شمر و سنان و خولی و انس و… بر گُرده این باره‌ها سوار شوند.
چه بسیار هنگام که شترداران از فراسنگها راه، شتاب‌زده افسار شتران در دست گرفته و به تعجیل، قطار اشتران را به میادین شبیه‌خوانی آورده‌اند تا اسرا ضمن «هجران‌خوانی» بر ناقه‌های عریان سوار شوند و محملهای شکسته را بر کُوهان این حیوان بربندند.
علاوه بر این آنان که مهارتی در «نعش‌سازی» دارند، به دقّت و کوشش در آراستن و پیراستن «نعش»، آستین همّت بالا می‌زنند و پیکانهای خون‌آلود، شمشیرهای شکسته و سنانها را به روی نعشها قرار می‌دهند و پرندگان خون‌آلود را به یاد عاشورا، با شهپر خونین نمایان می‌سازند؛ تو گویی از دشت تفته کربلا تا مدینه‌النّبی پر خواهند کشید و پیک و قاصد خواهند شد تا واقعه الم‌بار کربلا را خبر دهند… اینک غمین و محزون بر سینه نعشها می‌نشینند و تداعی آن ماتم عظما صورت می‌گیرد.
دیده شده است که خیّاطان هر دیار، به پیشواز محرّم می‌روند و بدون هیچ چشمداشتی و درخواست قراضه‌ای از زر و نقره و مس و دوخت پیراهن سینه‌زنان و زنجیرزنان و لباس شبیه‌خوانان را عهده‌دار می‌گردند و در روزهای عزاداری و شبیه‌خوانی، خود در «لباس‌پوش‌خانه» و پشت صحنه حاضر می‌شوند و در بزرگ کردن و کوچک کردن پیراهنها یا دوختن سربندهای شبیه‌خوانان، به آنان مدد می‌رسانند.
سابقا، آهنگران راسته بازار شهرهای بزرگ، به مهربانی و الفت، زنجیرهایی را که بر اثر مرور زمان، حلقه‌هایشان از هم گسیخته و زخمی بر پشت زنجیرزنان وارد می‌آوردند، به زیر پتک می‌گرفتند و با آوردن قطراتی از اشک بر دیدگان، از زنجیرزنان التماس دعا می‌کردند و دیناری از باب حق‌الزّحمه دریافت نمی‌نمودند. همین مردم باصفا و اهل دیار وفا برای حفظ گرمای اجاق تعزیه و بقای رسم شبیه‌خوانی، وصیّت نامه‌های ویژه‌ای داشتند و با حضور گواهان، دست‌خطّی آماده می‌کردند و ورّاث خود را ملزم به رعایت وصایای خود می‌نمودند. در سندی
تعزیه میراث جاویدان بنی نوع انسان است و وسیله تذکار ظلم ظالمان و جبر اشقیا، و یادآور ایستادگی و مقاومت دریادلان است.
که همراه این مقاله است، خوانندگان ارجمند، به رأی‌العین ملاحظه می‌فرمایند که بعد از قید و ذکر: «الحمدللّه‌ الواقف علی کُلّ واقف والصلوه والسلام علی رسوله و آله و…» آمده است:
عالی‌شأن عزّت‌پناه و سعادت‌نشان، زبده‌الاعیان آقامُحمّدعلی، ولدِ غفران‌پناه حاجی‌ابراهیم و… از ولایت رشت، املاکی از خود را برای تعزیه‌داران «حضرت سیدالشهدا» وقف نموده و ولد ذکور خود، آقامیرزا مُحمّدطاهر و اولاد ذکور او را نسلاً بعد نسل مُوظّف به رعایت مواد مندرج در وصیّت‌نامه خود نموده است. صورت وقف به این تفصیل است که مُتولّی بعد از وضع حق‌التّولیت که یک عشر است، دو عشر از سه عشر دیگر را صرف تعمیر، احیا و آبادی املاک موقوفه بکند و سه عشر دیگر از هفت عشر را صرف تعزیه‌داری «حضرت سیدالشهدا» مصروف نماید و حتّی اگر املاک موقوفه احتیاج به احیا و آبادی نداشته باشد، درآمد اضافی، صرف تعزیه‌داری شود. گواهان و شهود نیز به این وقف و امر خیر اعتراف کرده و سند را به تاریخ «سیّم شهر ربیع‌المولود» 1271 قلمی و مهر کرده‌اند.
آنچه تحت عنوان «تعزیه؛ هنر وقفی» گفتیم، فقط درآمدی بود بر مقوله بسیار پُراهمیّتی که غیر از رعایت بُعد «آیینی ـ مذهبی» تعزیه، یادآور مساعدتها و معاضدتها و پشتیبانی‌های عامّه مردم است که تعزیه را هنر عتیق ایران و شبیه‌خوانی را والاترین نمایش مذهبی در جهان شناسانده‌اند. جدا دریغ است که سنّتهای پسندیده را نادیده بگیریم و به جای الفاظ و اصطلاحاتی مانند: «اجیر شرعی» شدن بر اولیا، از سفته و چک و دستمزد برای شبیه‌خوانی صحبتها بداریم و تعزیه را هنر ذلیل و ضعیف بنمایانیم و تحریفها در قلمرو این هنر برجسته وارد سازیم و حتّی با کمال شرمندگی، اشیاء وقفی تکیه‌ها را به چوب حراج آشنا کُنیم و مُهر و نشان و نام واقف را به ضرب سمباده از روی ابزار تعزیه پاک نماییم تا مگر کیسه‌ای بردوزیم و قراضه‌ای از زر به دست آوریم!
تعزیه هنر مردمی است و سبب ماندگاری این هنر بی‌ریا همان است که مردم کوچه و بازار همواره به دلسپاری و عشق، در حفظ و نگهداشت این هنر آیینی ـ مذهبی کوشیده‌اند. شأن و وقار این هنر را از یاد نبریم و آثار مثبت اجتماعی و تأثیرات عمیق روحی ـ اخلاقی تعزیه را فراموش نکنیم.
تعزیه، میراث جاویدان بنی نوع انسان است و وسیله تذکار ظلم ظالمان و جبر اشقیا و قوم دغا، و یادآور ایستادگی و مقاومت دریادلان است و مِهر اولیا و طایفه سرسپار خدا. تعزیه، هنر مقاومت است، قدر این هنر را بدانیم.

پی نوشت:

1- ادواج (به فتح همزه): شاهرگها. جمع وَدَج.
2- لُجّه (به ضم لام و فتح جیم مُشدّد): میانه دریا.
3- جو، شعیر، حبّه، پنگان و… واحدها و مقیاسهای تقسیم و تسهیم آب در اصطلاح آبیاران و کشتکاران.
4- جو، شعیر، حبّه، پنگان و… واحدها و مقیاسهای تقسیم و تسهیم آب در اصطلاح آبیاران و کشتکاران.
5- راستی آن آزمایشی آشکار بود… درود بر ابراهیم. سوره صافات، آیات 100 تا 110.
6- گجسته (به ضمّ گاف و فتح جیم): ملعون (در برابر خجسته = میمون).
7- باره: اسب.
8- اَشقر (به فتح همزه و قاف): سرخ و سفید، هر چیز سرخ مایل به زرد، و اسبی که به این رنگ باشد.
9- اشهب (به فتح همزه وها): هر چیزی که رنگ آن سیاه و سفید باشد، خاکستری رنگ و اسبی که به این رنگ باشد.
منبع: میراث جاویدان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید