نویسنده:دکتر بدری السادات بهرامی، مشاور خانواده
توجه به عوامل پیشبینیکننده آینده ازدواج بسیار عاقلانه است؛ عواملی از قبیل ارتباط خوب، مهارتهای حل مشکل، تشابه و همانندی ارزشها و عقاید. جستجوی چنین ارتباطی و چنین همسری که این مهارتها و قابلیتها را داشته باشد عاقلانه است اما از آنجا که موفقیت در ازدواج را نمیتوان تضمین کرد، برای کم کردن محدودیت این تفکر میتوان اینگونه اندیشید که هیچ راهی برای تضمین خوشبختی پیش از ازدواج میسر نیست اما باید سعی کافی را در این زمینه کرد و از باورهای غلط موجود در جامعه پرهیز نمود.این هفته نگاهی میاندازیم به 6 باور شایع اما نادرست درباره ازدواج.
اشتباه اول: عشق کافی است
خیلیها فکر میکنند عشق و دوست داشتن برای شروع یک زندگی کافی است. این یک فکر نادرست و یک باور غلط است. افراد فکر میکنند که مثلاً اگر تناسب فرهنگی یا خانوادگی نداریم اشکالی ندارد، ما خیلی همدیگر را دوست داریم و این برای اینکه خوشبخت شویم کافی است و بقیه مسایل هیچکدام مهم نیست. اینها حرفهایی است که ما در مشاوره ازدواج وقتی به طرفین میگوییم که شما به درد هم نمیخورید، میشنویم. باید بگویم تجربه ثابت کرده که عشق بستر کافی و توانمندی برای حل تمام مشکلات زندگی نیست. بسیاری از اوقات در یک ازدواج غلط اساسا عشق از بین میرود چون بسیار شکننده است و گاهی همین عشق در ازدواج غلط تبدیل به نفرت میشود و آدمهایی که زمانی عاشق هم بودند، حتی پس از جدایی نیز با شنیدن اسم هم ناراحت و منقلب میشوند.
اشتباه دوم: آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست
یکی دیگر از باورها این است که ما باید حتما یک آدم کامل را پیدا کنیم تا بتوانیم عاشق او شده و با او زندگی کنیم. در حالی که اصولا چنین چیزی وجود خارجی ندارد و ما یک آدم ناکامل را پیدا خواهیم کرد همانطور که خودمان آدم کاملی نیستم. اصولا انسان از ماهیت مادی برخوردار است و در طبیعت که ماهیت مادی دارد زندگی میکند و ماده اصولا نسبی است و نه مطلق، بنابراین یک موجود مادی و نسبی در یک ظرف مادی و نسبی مانند طبیعت هرگز نمیتواند کامل و مطلق باشد و این فکر صددرصد غلط است. افراد باید یک آدم به نسبت خوب که به آنها میخورد پیدا کنند و نه یک آدم کامل. همانطور که خودمان هم یک فرد به نسبت خوب هستیم و ضعفهای خودمان را داریم. اما از آنجا که نکات خوب ما بیشتر است یک فرد به نسبت خوب میشویم.
اشتباه سوم: هنوز آمادگیاش را ندارم
باور غلط دیگر این است که من تا زمانی که خودم به عنوان یک همسر کامل نشدهام تمایلی به ازدواج ندارم. حتما یک بخشی از مهارتهای همسر بودن مربوط به دوران کودکی ما میشود که ما والدینمان را به عنوان الگوی همسر بودن میبینیم و این نقش را از آنها یاد میگیریم و به تدریج وقتی بزرگتر شده وارد جامعه میشویم. این الگوها را در شکلهای گوناگون میبینیم، درونی میکنیم و میآموزیم، تا زمانی که وقت ازدواج فرا میرسد. دقیقا یک بخش عمده از این نقش را زمانی یاد میگیریم که در جایگاه همسری قرار میگیریم. یعنی نمیشود پیش از اینکه در جایگاه نقشی قرار بگیریم بتوانیم بهطور کامل آن نقش را ایفا کنیم. بنابراین چنین باوری صددرصد غلط است که پیش از ازدواج بتوان به عنوان یک همسر نقشی را یاد گرفت و بعد ازدواج کرد.
اشتباه چهارم: تا مهارتهای ارتباطیام کامل نشود ازدواج نمیکنم
باور غلط دیگر این است که افراد میگویند ما پیش از ازدواجمان باید ثابت کنیم که ارتباط کامل و موثری داریم و بعد ازدواج کنیم در حالی که قطعا چنین چیزی میسر نیست. ما میتوانیم پیش از ازدواج، مقداری از مهارتهای ارتباطی را یاد بگیریم و بعد در دوره آشنایی که داریم مقداری از این مهارتهای ارتباطی را در عمل شناسایی کنیم و به کار ببندیم و موانع موجود در خودمان را برای اجرای این مهارتها شناسایی و برطرف کنیم. اما حقیقت امر این است که باز ما چون هنوز در جایگاه همسری قرار نگرفتهایم، هنوز این مهارتها به شکل کامل و دقیق نمیتواند از ما صادر شود مگر اینکه ما در جایگاه همسری قرار بگیریم و این مهارتها را به تدریج یاد بگیریم و باز هر بار صحنههایی وجود دارد که این مهارتها را از ما میطلبد و هیچ وقت این ارتباط پیش از ازدواج آموخته نمیشود.
اشتباه پنجم: همسرم باید متفاوت باشد
باور غلط دیگری که در انتخاب همسر و دوست داشتن وجود دارد این است که من باید با کسی ازدواج کنم که خصوصیات شخصیتاش متضاد با من باشد. در واقع ما دو جور جاذبه داریم. یک جاذبه تشابهات که ما جذب آدمهایی میشویم که شبیه خودمان هستند و یک جاذبه تفاوتها که ما جذب آدمهایی میشویم که با ما متفاوتند. اما باید بدانید که این تفاوتها ابتدا به ساکن خیلی جذاب و جالباند برای مثال همیشه این طوری است که یک آدم سرحال، معاشرتی و پرشروشور جذب آدمی آرام میشود و پیش خودش فکر میکند که چقدر این فرد آدم باشخصیتی است که میتواند هیجاناتش را کنترل کند برخلاف من که نمیتوانم این کار را بکنم.
از طرف دیگر هم یک آدم آرام و درونگرایی که به راحتی نمیتواند ارتباط برقرار کند، جذب یک آدم پر شر و شور و معاشرتی میشود که به راحتی میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند. اما افراد باید بدانند که این جاذبه تفاوتها برای یک عمر زندگی نمیتواند جالب باشد. برای اینکه این دو نفر آنقدر با هم متفاوتند که وقتی کنار هم قرار میگیرند هر دو اذیت میشوند و هر دو احساس تنهایی میکنند.
اشتباه ششم: ازدواج آسانتر از این حرفهاست
باور غلط دیگر این است که افراد فکر میکنند انتخاب همسرکاری ندارد. ما یک شخص را خیلی اتفاقی میبینیم، خوشمان میآید و احساس علاقه میکنیم، پس میتوانیم با او ازدواج کنیم.
قطعا این باور غلطی است. انتخاب همسر یک امر کاملا دقیق، منطقی و حساب شده است که حتما باید در محاسبات ما جا بگیرد و مورد قبول واقع شود. یعنی افراد باید با هم تناسب خانوادگی، فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی، اجتماعی و… داشته باشند تا بتوانند ازدواج کنند وگرنه خود دوست داشتن در یک ازدواج غلط آسیب میبیند و از بین میرود.