مفسران در تفسیر آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» و همچنین تاریخ نویسان قریب به اتفاق چنین می نویسند:
خداوند پیامبر را مأمور نمود تا خویشاوندان خویش را به آیین خود بخواند. پیامبر، علی ـ علیه السلام ـ را که آن روز سنش از سیزده یا پانزده تجاوز نمی کرد، مأمور ساخت تا غذایی به همراه نوشیدنی از شیر تهیه نمایند. سپس سران بنی هاشم را که تعداد آن ها چهل یا چهل و پنج نفر بود، دعوت نموده و تصمیم گرفت در ضمن پذیرایی از مهمانان آن ها را به آیین خود بخواند. ولی متأسفانه با سخنان بی اساس یکی از عموهای وی (ابو لهب)، آمادگی مجلس برای طرح موضوع رسالت از بین رفت.
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مصلحت دید که طرح موضوع خود را به فردا موکول کند. سپس فردا برنامه خود را تکرار کرده و با ترتیب یک ضیافت دیگر، پس از صرف غذا، رو به سران بنی هاشم نمود و سخن خود را با ستایش خدا و وحدانیت وی آغاز کرد و سپس انذارشان کرد و فرمود: ای بنی عبد المطلب من خودم از ناحیه خدای عز و جل به عنوان نذیر به سوی شما فرستاده شده ام، اسلام بیاورید و مرا اطاعت کنید، تا هدایت شوید.[1]
سپس افزود: هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آن چه من برای شما آورده ام، نیاورده است. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام، خدایم به من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم. کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد.[2]
وقتی سخنان حضرت به این جا رسید سکوت مطلق مجلس را فرا گرفت یک مرتبه علی ـ علیه السلام ـ سکوت مجلس را در هم شکست و برخاست و عرض کرد: «ای پیامبر خدا من آماده پشتیبانی از شما هستم، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور داد تا بنشیند و سپس گفتار خود را تا سه بار تکرار نمود و جز علی ـ علیه السلام ـ کسی پرسش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را پاسخ نگفت.
لذا پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رو به خویشان خود نمود و فرمود: «مردم! این جوان برادر و وصی و جانشین من میان شما است! به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید».[3]
در این هنگام مجلس پایان یافت، و حضار با حالت خنده و تبسم رو به ابو طالب نمودند و گفتند: محمد دستور داد که از پسرت پیروی کنی و از او فرمان ببری! و او را بزرگ تو قرار داد.[4]
پی نوشت ها:
[1]. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1383ش، ج15، ص475.
[2]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، دارالفکر، 1423ق.
[3]. همان، ج2، ص229.
[4]. همان، ج2، ص229 ـ ج15، ص475؛ سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، نشر معشر، زمستان 1378ش.