بعد سیاسی اجتماعی حضرت فاطمه علیه السلام

بعد سیاسی اجتماعی حضرت فاطمه علیه السلام

پس از آنکه آب ها از آسیاب افتاد و هرچه خواستند روا داشتند، در روزهای واپسین حیات دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سلم برای جلب افکار عمومی، ابابکر و عمر به فکر عیادت و دلجویی از حضرت زهرا علیه السلام و زبان به عذرخواهی گشودند و فکر می کردند که تنها معصومه امت با آنان دشمنی خصوصی دارد ولی پاسخی قاطع را دریافت کردند. ایشان فرمودند: «والله لا اکلمکما من راسی کلمه حتی القی ربّی فاشکونکما الیه بما صنعتما به وبی و ارتکبتما منّی» [خدا بعد از این با شما دو نفر حتی کلمه ای سخن نخواهم گفت تا به دیدار خدا بشتابم و شکایت شما دو نفر را به خدا می برم و توضیح خواهم داد که شما با خدا و دین او و با من چه کردید و چه اعمالی را مرتکب شدید].
حضرت فاطمه علیه لاسلام خود در متن مسائل سیاسی و اجتماعی بودو همواره از حق و اسلام و اهل بیت دفاع می کرد. نقل می کنند که در جنگ احد که اکثر مجاهدان گریختند. تنها علی علیه السلام و معدودی از افراد در کنار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مقاومت می کردند. در آن لحظه های حساس، فاطمه علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شرایط حساس و دشوار و بحرانی که فتنه و دشمنی تمامیت اسلام و قرآن را تهدید می کرد، این فاطمه زهرا بود که با پیوستن در صحنه سیاسی و اجتماعی و دفاع از مقام ولایت و رهبری اساس و بقای اسلام را تضمین کرد.
پس از تهاجم به منزل علی بن ابیطالب علیه السلام حضرت زهرا علیه السلام سکوت پیشه کرد و با عمرحرف نزد و به مبارزه خود پرداخت. او پس از غصب فدک و بی اثر یافتن شهادت ها ومباحث استدلالی خود خطاب به ابابکر فرمود: «والله لا اکلّمتک ابداو الله لا ذعون الله علیک فی کلّ صلوه»‍[سوگند به خدا! از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا! شکایت تو را در هر نماز به خداوند خواهم نمود].
جعفر بن محمد علیه السلام از پدران بزرگوارش روایت می کند که چون موقع رحلت حضرت فاطمه علیه السلام رسید ایشان گریه اش گرفت. امیرالمومنین به آن حضرت فرمود: «ای بانوی من! چرا گریه می کنی؟» فرمود: «گریه نکن، به خدا سوگند! این مطالب در راه خدا برایم کوچک است». آنگاه حضرت زهرا علیه السلام به او وصیت کرد که ابوبکر و عمر را در تشیع جنازه اش خبر نکند.
در فتح مکه حضرت زهرا علیه السلام به همراه پدر بزرگوار و شوهر گرامیش-در حالی که برای حضرت رسول خیمه ای در بالای بلندی برافراشته بودند-به سر می برد. رسول خدا در آن خیمه غسل می کرد که به حضرت علی علیه السلام خبر رسید که خواهرش-ام هانی-عده ای از افراد قبیله محزوم را که با شوهرش خویشاوندی داشتند پناهندگی داده است. حضرت نزد او رفته و چون پوششی از زره و آهن بر خود داشت ابتدا ایشان را نشناخت. روی به علی علیه السلام کرد و گفت: «ای بنده خدا! من ام هانی دختر عموی رسول خدا و خواهر علی ابن ابیطالب هستم، از خانه من بیرون برو». حضرت فرمود: «کسانی را که جای داده اید بیرون کنید». گفت: «به خدا سوگند! شکایت تو را به رسول خدا خواهم کرد». حضرت کلاه خود را از سر برداشت و ام هانی او را شناخت و گفت: «فدایت شوم سوگند یاد کرده ام که شکایت تو را به رسول خدا ببرم». حضرت فرمود: «برو به سوگند خود عمل کن». ام هانی نزد حضرت رسول آمده و داستان را به حضرت گفت. پیامبر فرمود: «آنان را که پناه داده ای در پناه تو باشند که مورد قبول است». حضرت زهرا علیه السلام در مقام دفاع از شوهرش امیرالمؤمنین علیه السلام برآمده و روی به ام هانی کرده و فرمود:‌«ای ام هانی! تو از اینکه علی دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا راترسانیده و تهدید کرده آمده ای به حضرت رسول شکایت می کنی…؟».
حضرت فاطمه علیه السلام خدمت به خلق را نوعی مسئولیت می داند. او در این راه هم در جنبه های ظاهری و مادی و هم در جنبه معنوی زندگی خود را وقف مردم و اسلام می کرد و روز و شب در فکر کیفیت اجرای این خدمت بود. او در شب عروسی جامه نو را به فقیر می دهد و خود با جامه ای کهنه به خانه علی می رود. افطار خود را چون همسر و فرزندانش تا سه شب به مسکین و یتیم و اسیر می دهد. درآمد فدک را صرف فقیران می کند در عین آنکه می داند در خانه اش ذخیره غذایی نیست. از دسترنج خود غذا برای فقیران تهیه می کند. پرده در خانه را به نزد پدر می فرستد تا پیراهنی برای درمانده شود؛ سهم غذای روزانه اش را گاهی به گرسنه ای می دهد و خود و فرزندانش گرسنه می مانند؛ شب تا سحر عبادت می کند و برای خلق الله خیر و سعادت و آمرزش می طلبد.
حضرت فاطمه علیه السلام کوشید زندگی زن به پوچی نگذرد، وسیله ای برای شهوت مردان نباشد، بزرگواری و شرف انسانی او به خطر نیفتد. او به زنان درس می داد و به آنان فهماند که با حفظ شخصیت اسلامی و قرآنی خود می توانند آزاد باشند؛ جلوی راه استثمارگران را سد کنند و بنا به رسالت اجتماعی که بر دوش دارند وظیفه ای عهده دار شوند. فاطمه نشان داد زن برای خرید و فروش نیست و نباید زن را چون کالایی با مهریه ای سنگین با زندگی اشرافیگری معامله کنند. وی ثابت کرد که ازدواج تنها به منظور ارضای غرایز و برآورده ساختن امیال و هوس ها مشکلی دردآلود از حیات اجتماعی و مایه سقوط ارزش زن است. تاریخ خود گواه است که همه تلاش و اضطراب فاطمه علیه السلام همه کوشش ها و فعالیت های او برای مردم بود. او با از دست رفتن حق علی، حق مردم را غصب شده می دانست. او احساس می کرد که دورداشتن علی از مقام خلافت ظلم به بشریت است. حاضر بود همه گونه رنجی را تحمل کند. آن روز که پدرش گردن بندی در گردن فاطمه دید، با نگاهش به او فهماند که ضرورت مهمتری در پیش است که باید بدان رسید. فاطمه گردن بند را از گلو باز کرد و به خدمت پدر فرستاد. پدر فرمود: «فاطمه همانا تو از من هستی ما باید با هم به درد مردم برسیم». و آنگاه از محل فروش آن بینوایی را سر و سامان داد. وی در طریق مردم آن چنان کوشاست که حتی حاضر نیست از مرگش هم برای فریب مردم استفاده شود و حتی کسی به بهانه حمایت از او در نتیجه گول زدن مردم بتواند زیر تابوت او را بگیرد و رهبری خود را به اثبات رساند.
فاطمه علیه السلام معتقد بود که نمی توان تنها برای خود زندگی کرد، زیرا اصولاً امت اسلامی امتی است که باید برای دیگران و در خدمت دیگران باشد. «کنتم خیر امه اخرجت للناس». امام که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر او وارد شد و او گردنبندی از طلا به گردن داشت که امیرمؤمنان علی از سهم خود از غنایم برای او خریده بود، پیامبر فرمود: «ای فاطمه! مردم نگویند فاطمه دختر محمد لباس جباران بر تن می کند. «فاطمه علیه السلام گردنبند را پاره کرد و فروخت و با آن بنده ای را خریداری و آزاد ساخت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این کار شادمان شد». سلمان می گوید: «فاطمه علیه السلام را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد، در شگفتی ماندم و گفتم عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم بر کرسی هایی طلایی می نشینند و پارچه های زربفت به تن می کنند، این دختر رسول خداست که نه چادری گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا». فاطمه علیه السلام پاسخ داد: «یا سلمان انّ الله ذخرلنا الثیاب و الکراسیّ لیوم آخر». [ای سلمان! پروردگار عالمیان جامه های زمینی و تخت های طلایی برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است].
منبع: عیسی فر، احمد؛ (1384)، زنان نامدار شیعه، تهران: رایحه عترت، (1387).

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید