طاهره
طَهَرَ، طَهُرَ، طُهْراً، طَهُوراً، و طَهارَه: ضد نجس،
الطُهْر: نقیض الحیض، پاک گردید.
طَهَرَتِ الْمَرْأه یعنى حیض زن منقطع شد.
طاهره یعنى زن پاکیزه از نجاست و نقص.
معناى ظاهرى اسم طاهره این است که حضرت زهرا علیهاالسلام به خواست خداوند متعال، از خونریزى ماهانهى زنان و خونریزى زایمان به دور و پاکیزه بودهاند. معناى باطنى نام طاهره این است که فاطمهى زهرا علیهاالسلام از هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى به دور بوده و روحى پاکیزه و دور از گناه داشتهاند.
فاطمهى زهرا علیهاالسلام از هر آلودگى به دور است:
عن أبیجعفر علیه السلام عن آبائه علیهمالسلام قال:
«إنّما سمّیت فاطمه علیهاالسلام بنت محمّد «الطاهره» لطهارتها من کل دنس و طهارتها من کل رفث و ما رأت قط یوماً حمره و لا نفاساً،
امام باقر علیه السلام از پدران خود علیهمالسلام نقل فرمودند: فاطمهى زهرا علیهاالسلام چون از هرگونه پلیدى و گناه پاک بودند، «طاهره» نامیده شدند. هرگز فاطمهى زهرا علیهاالسلام خون حیض و یا خون نفاس ندیدند.»
آیهى تطهیر که در وصف پاکى اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام نازل شده است، براى همه آشنا مىباشد. «إنّمإ؛ّّ یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»، همانا خدا چنین مىخواهد که رجس و هر آلودگى را از شما خانوادهى نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزه گرداند.» (1)
پنج تن آلعبا:
عن أبیسعید الخدری:
«عن النبی صلى اللَّه علیه و آله فی قوله تعالى: «إنّما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً» قال: جمع رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله علیاً و فاطمه والحسن والحسین علیهمالسلام، ثم أدار علیهم الکساء فقال: هولاء أهلبیتى، اللهم أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً، و اُمّسلمه على الباب. فقالت: یا رسولاللَّه! ألست منهم؟ فقال: إنّک لعلى خیر (أو إلى خیر)،
خطیب بغدادى در کتاب تاریخ خود مىگوید: أبیسعید خدرى درباره آیه «إنّما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً» گفت: پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم، على و حسن و حسین و فاطمه علیهمالسلام را جمع کرد. سپس بر روى آنها یک عبا قرار داد و فرمود: خدایا! اینان، اهلبیت من هستند، رجس و پلیدى را از آنها بردار و آنان را پاکیزه گردان.
امسلمه در این هنگام نزدیک در ایستاده بود عرضه داشت: یا رسولاللَّه آیا من هم در بین آنها هستم؟
پیامبراکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: تو در بین ایشان نیستى، اما از نیکان مىباشى.» (2)
حدیث کساء، از روایات مشهور است. این روایت در میان شیعیان از شهرت خاصى برخوردار است. مفاتیحالجنان را که ورق بزنیم به حدیث کساء مىرسیم، یعنى حدیث کساء در دل ادعیهى ما جاى گرفته است و کمتر حاجتمندى است که در مواقع اضطرار به حدیث کساء پناه نبرد.
فاطمهى زهرا علیهاالسلام همیشه پاکیزه بودند:
عن أبیعبداللَّه علیه السلام قال:
«حرّم اللَّه عز و جل على علی، النساء ما دامت فاطمه علیهاالسلام حیه. قلت: و کیف؟ قال: لأنّها «طاهره» لاتحیض،
امام صادق علیه السلام فرمودند: تا فاطمهى زهراء علیهاالسلام زنده بودند، ازدواج مجدد بر امیرالمؤمنین علیه السلام حرام بود. راوى گوید: سؤال کردم: چرا این گونه بود؟ امام علیه السلام فرمودند: زیرا حضرت زهراء علیهاالسلام هیچگاه حیض نمىشد و همیشه «طاهره» بود.» (3)
فاطمه علیهاالسلام هرگز خون نفاس ندید:
عن عائشه قالت:
«إذا أقبلت فاطمه، کانت مشیتها مشیه رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله، و کانت لاتحیض قط، لأنّها خلقت من تفاحه الجنه، و لقد وضعت الحسن بعد العصر، و طهرت من نفاسها، فإغتسلت و صلّت المغرب…،
عایشه مىگوید: زهرا علیهاالسلام هیچگاه خون حیض نمىدید، زیرا از سیب بهشتى خلقت یافته بود. همان گونه که فرشتگان بهشتى خون حیض و نفاس ندارند، فاطمهى زهرا علیهاالسلام نیز همیشه در پاکى به سر مىبرد. فاطمه علیهاالسلام امام حسن را بعد از نماز عصر به دنیا آورد و سپس غسل نمود و نماز مغرب همان روز را بجاى آورد.» (4)
پىنوشتها:
1- بحارالانوار، ج 43، ص 19، ر 20 از مصباحالانوار.
2- فاطمه الزهراء من المهد إلى اللحد، ص 100 از الخطیب البغدادى فی تاریخه ج 10.
3- بحارالانوار، ج 43، ص 153، ر 12 از امالى الشیخ.
4- فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفى، ص 158، از اخبار الدول، ص 87، ط بغداد، على ما فى احقاقالحق، ج 10، ص 24.
زکیه
زَکا، زَکاءً و زُکُوّاً، یعنى رشد کرد. الزَکِىّ زَکیّه: هرچه پاکیزه و در حال رشد باشد. زکى الزرع: نما، یقال: «أرض زکیه»، یعنى زمینى پاک و ثمردهنده. زکیه: ما کان نامیاً طیب، زکیه: ما کان صالحاً: الزائد الخیر والفضل، الطاهر من الذنب. زکیه در لغت پاکیزه بودن و رشد و نمو را معنى مىدهد. پاکیزه بودن از هرگونه رجس، گناه و یا صفات رذیله، که به تفصیل، در شرح نام «طاهره» آمد. درباره معناى دوم نیز، در نام مبارک «مبارکه» سخن گفته شد.
مباهات امیرالمؤمنین علیه السلام بر همسرى با فاطمهى زهرا علیهاالسلام:
«… أنا زوج البتول، سیّده نساء العالمین، فاطمه التقیه «الزکیه» البره المهدیه، حبیبه حبیباللَّه و خیر بناته و سلالته و ریحانه رسولاللَّه…، … من شوهر بتول، سرور زنان عالم هستم. فاطمهاى که اهل تقوا، پاکدامنى و نیکوکاریست، او که از طرف خداوند هدایت شده است، دوست خداست، بهترین دختر و فرزند پیامبر خداست، ریحانهى پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم است…» (1)
«… السلام علیک أیّتها الفاضله «الزکیه»…، درود بر تو اى زن با فضیلت! و اى زنى که از هر آلودگى خود را پاک نمودهاى.» (2)
پىنوشتها:
1- بحارالانوار، ج 35، ص 45، ر 1 از معانى الاخبار همچنین، ج 33، ص 283، ر 547 از بشاره المصطفى.
2- بحارالانوار، ج 100 ص 199، ر 20 از الاقبال، ص 100.
راضیه
رَضِىَ، رُضاً، رِضاً، رُضی، رِضی، رُضْوانا، رضوانا و مرضاه عنه و علیه: ضد سخط، پسندید و خشنود گشت.
رض، رضی، راض، راضى: المحب.
فاطمهى زهراء علیهاالسلام داراى صفت رضا بود، یعنى هر سختى و مصیبت و رنجى را که خداوند براى او مقدر کرده بود، تحمل مىکرد و به آن راضى بود. ما سراسر زندگى پر برکت فاطمهى زهرا علیهاالسلام را مملو از غم مىبینیم، اما هیچگاه سخنى از اعتراض و نارضایتى به میان نمىآورد. در تمام این وقایع دردناک، فاطمه علیهاالسلام به مقدرات خداوند تن درمىدهد و کوچک ترین اعتراضى ندارد، البته ایشان به بهانهى تقدیر، دست از مبارزه با غاصبان ولایت و فدک نکشیدند و به وظیفهى خود عمل نمودند.
فاطمهى زهرا علیهاالسلام بر سختیهاى دنیا خرسند بود:
عن جابر بن عبداللَّه قال:
«دخل رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله على فاطمه و هی تطحن بالرحى و علیها کساء من حمله الإبل، فلما نظر إلیها قال: یا فاطمه! تعجلی فتجرعی مراره الدنیا لنعیم الآخره غداً. فأنزل اللَّه «و لسوف یعطیک ربک فترضى.»
جابر بن عبداللَّه گوید: پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم وارد منزل فاطمهى زهرا علیهاالسلام شدند در حالى که عبایى از پشم شتر بر دوش حضرت فاطمه علیهاالسلام بود و با دست آسیا مىکردند.
پیامبر نگاهى به فاطمهى زهرا علیهاالسلام نمودند و فرمودند: عجله کن و تلخی هاى دنیا را تحمل کن تا فردا (در بهشت) به نعمتهاى آخرتى نائل گردى، چرا که خداوند بر من نازل کرده است که آن قدر پروردگارت به تو مىبخشد که تو راضى شوى، و لسوف یعطیک ربّک فترضى.» (1)
پىنوشتها:
1- فاطمهى زهراء علیهاالسلام بهجه قلب المصطفى، ج 1، ص 189 از الدر المنثور، ج 8، ص 543 فی وره الضحى.